وحدت و یا کثرت ادیان در حکومت مهدوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ادیان،
اسلام،
کفر،
امام مهدی (علیهالسّلام)،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)،
حضرت عیسی.
پرسش: در
حکومت جهانی امام مهدی (علیهالسلام)،
ادیان دیگر چه جایگاهی دارند؟ آیا با ظهور ایشان، همه ادیان و
مذاهب، جز دین و مذهب حق، از بین میروند؟ آیا تفاوتی میان ادیان در این زمینه وجود دارد که مثلاً به دلیل توحیدی بودن، باقی بمانند و به دلیل شرک آلود بودن از میان بروند؟ آیا پیروان دیگر ادیان، ملزم به پیروی از اسلام میشوند؟ اگر امتناع کردند، چه سرنوشتی در انتظار آنان است؟ آیا کشته میشوند؟
پاسخ:
حکومت «به قلم پژوهشگر ارجمند، حجّةالاسلاموالمسلمین، هادی صادقی.» جهانی امام مهدی (علیهالسّلام) بر پایه عقاید، آموزهها و
شریعت اسلامی شکل میگیرد. تردیدی نیست که ایشان برای برپایی نظامی عادلانه و پیراسته از
ظلم و کژی،
کفر و
شرک، و
نفاق و
بدعت، ظهور میکند. بنابراین، در
حکومت ایشان، آثار امور یاد شده، پاک میشود و مردم از انحرافات بزرگ عقیدتی و رفتاری در
امان خواهند بود.
همچنین بدیهی است که حکومت جهانی واحد، نیازمند قوانینی اساسی و وحدت آفرین است. هماینک نیز که بشر در اندیشه بر ساختن دهکده جهانی با حاکمیت واحد و زیر سلطه سازمانهای بینالمللی است، برای دست یافتن به این منظور، به سوی ایجاد ساز و کارهای واحد جهانی حرکت میکند. در این راستا انواع اعلامیهها، کنوانسیونها و معاهدههای جهانی ناظر به
حقوق بشر،
حقوق زنان،
حقوق کودک،
محیط زیست،
تجارت،
کشاورزی،
جنگ و
صلح،
فنّاوری هستهای،
اخلاق،
فرهنگ،
ارتباطات و فنّاوری و دهها موضوع دیگر، تاسیس شده است و در بسیاری از این موضوعات، قوانینی واحد و فراگیر وضع شده که به موجب آنها همه کشورهای امضا کننده، ملزم میشوند در قوانین داخلی خود، تجدید نظر کرده، آنها را با قوانین بینالمللی هماهنگ کنند. نتیجه این کارها، ایجاد یک پارچگی بیشتر و محدودیت در تنوّع قوانین و تفاوت آنهاست.
حال این پرسشها مطرح میشود که در حکومت جهانی امام مهدی (علیهالسلام)، ادیان دیگر چه جایگاهی دارند؟ آیا با ظهور ایشان، همه ادیان و مذاهب، جز دین و مذهب حق، از بین میروند؟ آیا تفاوتی میان ادیان در این زمینه وجود دارد که مثلاً به دلیل توحیدی بودن، باقی بمانند و به دلیل شرکآلود بودن از میان بروند؟ آیا پیروان دیگر ادیان، ملزم به پیروی از اسلام میشوند؟ اگر امتناع کردند، چه سرنوشتی در انتظار آنان است؟ آیا کشته میشوند؟
با مراجعه به متون دینی، ابتدا با پاسخهای متفاوت و ظاهراً متعارضی مواجه میشویم. از متون دینی چنین که گویا ناظر به ادیان آسمانی ابراهیمیاند و کمتر به ادیان دیگر در این موضوع برخورد میکنیم؛ امّا برخی بیانهای عام، میتواند شامل دیگر ادیان نیز بشود و پرسشهای مورد نظر این نوشتار، شامل آنها نیز میشود.
در این تحقیق، تلاش میشود ضمن بررسی ادلّه موجود در این باب، بهترین فرضیه را پیدا کنیم و تبیینی منطقی از موضوع، ارائه شود. برای این که نوشتار طولانی نشود، پاسخ به پرسشهای یاد شده را به تفکیک نمیآوریم و در ضمن بررسی ادلّه، به میزان دلالت هر یک، اشاره میکنیم.
ظواهر متون دینی در این زمینه به دو دسته کلّی تقسیم میشوند.
دسته اوّل با رویکردی ایجابی، بر وجود ادیان دیگر در
زمان ظهور امام زمان (علیهالسّلام) دلالت دارند و الزامی در تغییر
دین برای پیروان دیگر ادیان قائل نیستند.
دسته دوم با رویکردی سلبی، وجود دیگر ادیان را پس از ظهور نمیپذیرند و گویای تغییر دین همه مردم یا از میان رفتن آنها هستند.
در مجموع، سه فرضیه جدّی و یک فرضیه ضعیفتر دیگر در این زمینه قابل طرح است. دو فرضیه اوّل بر اساس ظواهر ادلّه دینی مطرح شدهاند و هر کدام به یک دسته از ادلّه توجّه کردهاند؛ امّا فرضیههای سوم و چهارم با در نظر گرفتن هر دو دسته ادلّه، در پی یافتن راه فهم شرایط جامعه مهدوی از مجموع ادلّه و جمع میان ادلّه هستند. در فرضیه سوم، تعدّد ادیان از ابتدا نفی میشود؛ امّا گمان میرود که تعدّد شرایع، باقی بمانَد. در فرضیه چهارم، ادّعا میشود که در ابتدای حکومت مهدوی، ادیان دیگری حضور خواهند داشت؛ امّا در یک سیر تدریجی و در طول زمان، از میان خواهند رفت و جز اسلام، دینی باقی نخواهد ماند.
در اینجا فرضیه اوّل با عنوان «کثرت ادیان آسمانی در جامعه مهدوی»، فرضیه دوم با عنوان «وحدت دین در جامعه مهدوی»، فرضیه سوم با عنوان «وحدت دین و کثرت شرایع» و فرضیه چهارم با عنوان «محو تدریجی تعدّد ادیان در جامعه مهدوی»، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
ادلّه وجود ادیان مختلف در کنار
اسلام، متعدّد است. برخی
آیات قرآن، حکایت از آن دارد که
یهودیان و
مسیحیان تا
قیامت، وجود خواهند داشت. برخی نیز به
دلالت ضمنی و با نفی
اجبار و
اکراه، بر این دلالت دارند که ممکن است ادیانی جز اسلام نیز وجود داشته باشد. احادیثی نیز وجود دارند که بر همین امر، دلالت دارند. در ادامه به بررسی این متون میپردازیم. از ادلّه عامّ قرآنی میآغازیم و به دنبال آن، ادلّه خاص میآید.
در ادله عام قرآنی به مواردی به صورت اجمال چون: مجبور نشدن برای انتخاب دین و دستور به
جدال احسن با
اهل کتاب و همزیستی مسالمتآمیز در حاکمیت اسلام و
قرآن کریم و استقبال از پیشنهاد
صلح، اشاره کرده و بر تفصیلا بروجود سایر ادیان در حکومت مهدوی میپردازیم:
آیات بسیاری از قرآن، دلالت دارند که در پذیرش دین، هیچ اکراه و اجباری نیست. از جمله،
آیةالکرسی، صریحاً هر گونه اکراه و اجبار در پذیرش دین را نفی میکند:
«
لا اِکراهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَی فَمَن یکفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یؤمِن بِاللَّهِ فقد استَمسَک بِالعُروَةِ الوُثقی لاَ انفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛ در دین، هیچ اجباری نیست.
هدایت از گمراهی مشخّص شده است. پس هر کس که به
طاغوت،
کفر ورزد و به
خدا،
ایمان آورد، بهچنان رشته استواری چنگ زده که گسستنش نباشد. خدا، شنوا و داناست».
مضمون ذکر شده در آیةالکرسی در آیات متعدّدی با بیانهای متفاوت، آمده است. جهت رعایت اختصار، در اینجا تنها به شماری از آنها اشاره میکنیم:
«اِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمَّا شاکراً وَ اِمَّا کفُوراً؛ راه را به او نشان دادهایم. یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس».
«وَ لَو شِئنا لَآتَینا کلَّ نَفسٍ هُداها وَ لکن حَقَّ القَولُ مِنِّی لَاَملَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ اَجمَعینَ؛ اگر میخواستیم، هدایت هر کس را به او ارزانی میداشتیم، ولی وعده من که
جهنّم را از همه جنّیان و آدمیان پُر میکنم، حقّ است».
«اِن نَشَا نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّت اَعناقُهُم لَها خاضِعینَ؛ اگر بخواهیم، از
آسمان برایشان آیتی نازل میکنیم که در برابر آن به خضوع، سر فرود آورند».
«وَ لَوشاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی فَلا تَکونَنَّ مِنَ الجاهِلینَ؛ اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست میبرد. پس، از نادانان مباش».
«وَ لَو شاءَ اللَّهُ ما اَشرَکوا وَ ما جَعَلناک عَلَیهِم حَفیظاً وَ ما اَنتَ عَلَیهِم بِوَکیلٍ؛ اگر خدا میخواست، آنان، شرک نمیآوردند، و ما تو را نگهبانشان نساختهایم و تو، کارسازشان نیستی».
از آیات یاد شده، استفاده میشود که
سنّت الهی بر آن است که در مسائل اعتقادی و ایمانی، انسان را آزاد بگذارد تا خود، انتخاب کند. همچنین به دلیل استفاده از کلمه «لو»، یکی از
ادات شرط در برخی آیات، فهمیده میشود که هیچگاه
مشیت الهی به این تعلّق نمیگیرد که همه مردم روی زمین بر هدایت و ایمان، گرد آیند. «در
زبان عربی، «لو» برای بیان شرطی است که تحقّق آن، محال است. هرگاه بخواهند از شرط ممکن سخن بگویند، از سایر ادات شرط، مانند «ان» و «اذا» استفاده میکنند.» در نتیجه، میتوان استنتاج کرد که تا
قیامت، کسانی خواهند بود که بر طریق هدایت نباشند.
حال اگر آیاتی را در نظر آوریم که وحدت امّتها را نفی میکنند، این استدلال، تقویت میشود و میتوان از آنها نتیجه گرفت که ادیان دیگر، دستِ کم ادیان آسمانی، در جامعه مهدوی حضور خواهند داشت. در اینباره، چهار آیه آمده است:
«وَ اَنزَلنا اِلَیک الکتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ فَاحکم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم عَمَّا جاءَک مِنَ الحَقِّ لِکلٍّ جَعَلنا مِنکم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکم اُمَّةً واحِدَةً وَ لکن لِیبلُوَکم فی ما آتاکم فَاستَبِقُوا الخَیراتِ اِلَی اللَّهِ مَرجِعُکم جَمیعاً فَینَبِّئُکم بِما کنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ؛ و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم. تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بودهاند. پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده است، در میانشان حکم کن و از پی خواهشهاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است، وا گذاری. برای هر گروهی از شما،
شریعت و روشی نهادیم، و اگر خدا میخواست، همه شما را یک امّت میساخت؛ ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است، شما را بیازماید. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاهتان سازد».
«وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکم اُمَّةً واحِدَةً وَ لکن یضِلُّ مَن یشاءُ وَ یهدی مَن یشاءُ وَ لَتُسئَلُنَّ عَمَّا کنتُم تَعمَلُونَ؛ اگر خدا میخواست، همه شما را یک امّت کرده بود، ولی هر که را بخواهد، گمراه میسازد و هر که را بخواهد، هدایت میکند و از هر کاری که میکنید، بازخواست میشوید».
«وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُم اُمَّةً واحِدَةً وَ لکن یدخِلُ مَن یشاءُ فی رَحمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُم مِن وَلِی وَ لا نَصیرٍ؛ اگر خدا میخواست، همه را یک امّت کرده بود؛ ولی او هر که را که بخواهد، به
رحمت خویش در میآورد، و ستمکاران را هیچ دوست و یاوری نیست».
«وَ لَو شاءَ رَبُّک لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَ لا یزالُونَ مُختَلِفینَ؛ و اگر پروردگار تو میخواست، همه مردم را یک امّت کرده بود؛ ولی همواره گونه گون خواهند بود».
در همه این آیات، مشیت خداوند نسبت به وحدت امّت، در ذیل ادات شرط «لو» آمده که نشان دهنده آن است که خدا، چنین مشیتی ندارد و در عمل، همه بر یک طریقت نخواهند بود و امّت واحد را نمیسازند. در آیه چهارم، تصریح میشود که همواره «گوناگونی» وجود خواهد داشت. پُر واضح است که این مشیت، تکوینی است؛ وگرنه به لحاظ تشریعی، مشیت خداوند بر آن است که همه مردم،
مسلمان شوند.
خداوند سبحان، مسلمانان را از این که با اهل کتاب، جز به شیوه نیکو گفتگو کنند، باز داشته و فرموده است:
«وَ لا تُجادِلُوا اَهلَ الکتابِ اِلاَّ بِالَّتی هِی اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنهُم وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی اُنزِلَ اِلَینا وَ اُنزِلَ اِلَیکم وَ اِلهُنا وَ اِلهُکم واحِدٌ وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ؛ با اهل کتاب، جز به نیکوترین شیوه،
مجادله (گفتگو) مکنید. مگر با آنها که ستم پیشه کردند، و بگویید: به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر شما نازل شده است، ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما، یکی است و ما در برابر او گردن نهادهایم».
از این دستور کلّی خداوند، میتوان فهمید که اگر اهل کتاب در آن زمان باشند، اجبار و اکراهی در پذیرش اسلام نخواهند داشت. همچنین، در صورت امتناع از پذیرش اسلام، کشته نخواهند شد. بنابراین، احتمال این که اهل کتاب بمانند و بتوانند در سایه
حکومت اسلامی به کار خود ادامه دهند، کم نیست. البته این آیه، تنها در مورد اهل کتاب است و درباره ادیان غیر الهی دلالتی ندارد.
تردیدی نیست که در جامعه مهدوی، حاکمیت از آنِ اسلام خواهد بود؛ امّا میتوان شرایطی را فرض کرد که ضمن حاکم بودن اسلام و احکام آن، سایر ادیان الهی نیز بتوانند حضور داشته باشند. یکی از شرایط این امر، آن است که پلیدی شرک و پرستش غیر خدا از میان برود. قرآن کریم، خطاب به اهل کتاب میگوید:
«قُل یا اَهلَ الکتابِ تَعالَوا اِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُونِ اللَّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِاَنَّا مُسلِمُونَ؛ بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمهای که پذیرفته ما و شماست، پیروی کنیم: آن که جز خدا را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر جز خدا را، به
پرستش نگیرد. اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم».
در این
آیه به نقاط مشترک میان اسلام و اهل کتاب، توجّه شده است و به مسلمانان میآموزد که اگر کسانی حاضر نبودند همه حقیقت را بپذیرند و اسلام آورند، دستِ کم در اصل
توحید با یکدیگر وحدت داشته باشید و آنها را به پرهیز از شرک بخوانید.
زبان به کار گرفته شده در آیه نیز به گونهای است که گویا هر دو طرف به پرهیز از شرک، دعوت میشوند تا این احساس در اهل کتاب به وجود نیاید که مسلمانان، خود را برتر میپندارند. این رویکرد با توجّه به اصل کرامت ذاتی انسان که در قرآن کریم مورد تاکید است، ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر
دریا و خشکی، سوار کردیم و از چیزهای خوش و پاکیزه،
روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری شان دادیم؛
«وَ لَقَد کرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً؛».
بیشتر تقویت میشود.
افزون بر این، قرآن کریم، سیاست کلّی اسلام را درباره تعامل با پیروان دیگر ادیان، بیان میکند و میفرماید تا جایی که با شما سرِ
جنگ ندارند و حقّ شما را از بین نمیبرند، با آنها بسازید و حتّی به آنها نیکی کنید:
«لا ینهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یقاتِلُوکم فِی الدِّینِ وَ لَم یخرِجُوکم مِن دِیارِکم اَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا اِلَیهِم اِنَّ اللَّهَ یحِبُّ المُقسِطینَ؛ خدا، شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیدهاند و از سرزمینتان بیرون نراندهاند، باز نمیدارد. خدا، کسانی را که به
عدالت رفتار میکنند، دوست دارد».
خداوند متعال در قرآن کریم، اصل اوّلی را بر صلحطلبی قرار داده است و جنگ و
جهاد را مخصوص جایی میداند که امکان صلح نباشد یا قصد فتنهگری یا ظلم و تعدّی باشد. صلحطلبی اسلام تا جایی پیش رفته که شامل مشرکان نیز شده است، گو این که در این مورد، شرایط سختتری وجود دارد. برای نمونه در قرآن کریم آمده:
«اِلاَّ الَّذینَ یصِلُونَ اِلی قَومٍ بَینَکم وَ بَینَهُم میثاقٌ اَو جاؤُکم حَصِرَت صُدُورُهُم اَن یقاتِلُوکم اَو یقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکم فَلَقاتَلُوکم فَاِنِ اعتَزَلُوکم فَلَم یقاتِلُوکم وَ اَلقَوا اِلَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکم عَلَیهِم سَبیلاً؛ مگر کسانی که به قومی که میان شما و ایشان پیمانی است، میپیوندند یا خود، نزد شما میآیند، در حالی که از جنگیدن با شما یا جنگیدن با قوم خود، ملول شده باشند؛ و اگر خدا میخواست، بر شما پیروزشان میساخت و با شما به جنگ برمیخاستند. پس هر گاه کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح کردند، خدا هیچ راهی برای شما بر ضد آنان نگشوده است».
این دسته را مفسّران نام بردهاند. برخی
آنان را از طایفه خُزاعه میدانند که از جمله آنها هلال بن عویمر اَسلمی، و سراقة بن مالک بن جَشْم و بنومَدلج و بنوجذیم هستند. برخی
میگویند بنومدلج و برخی میگویند
«هر دو تفسیر با یک نام و نویسندگانی شیعی دارد. دخیل الوجیز خود را در قرن چهاردهم نوشته و عاملی الوجیزش را در قرن یازدهم هجری به نگارش در آورده است.» طایفه اَشجَع به سردگی مسعود بن دخیله -که هفتصد نفر بودند-، به نزدیکی
مدینه آمدند و اظهار داشتند آمدهایم با
محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) قرارداد ترک
مخاصمه ببندیم. پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) از این پیشنهاد، شدیداً استقبال نمود و دستور داد مقدار زیادی خرما برای آنها
هدیه بردند و آیه یاد شده در اینباره نازل شد. «در برخی تفاسیر از گروههای دیگری نیز نام برده شده است.» از این برخورد، روش قرآن در برابر مخالفان، روشن میشود که اصل را بر صلحطلبی گذاشته است.
به اعتقاد تعدادی از مفسّران، از جمله ربیع، عَکرِمه، قُتاده، ابن زید و حسن، این آیه با آیه پنجم از
سوره توبه، نسخ شده است.
«ابن ابیجامع عاملی چنین نظری دارد.» در آن آیه، دستور کلّی به گرفتن و زیر فشار قرار دادن
مشرکان، داده شده است:
«فَاِذَا انسَلَخَ الْاَشهُْرُ الحُْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُم وَ خُذُوهُم وَ احصُرُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کلَّ مَرصَدٍ فَاِن تَابُوا وَ اَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ امّا اگر به آیه قبل آن مراجعه شود، احتمال میرود که که نسخی در کار نباشد و همچنان صلح کردن با مخالفان، حتّی با مشرکان، در دستور کار مسلمانان است و باید به پیمانهای صلح در این زمینه پایبند باشند».
«اِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ المُشرِکینَ ثمُ لَم ینقُصُوکم شَیا وَ لَمْ یظَاهِرُواْ عَلَیکمْ اَحَدًا فَاَتِمُّواْ اِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ اِلی مُدَّتهِِمْ اِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِینَ؛ مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید، و چیزی از [
تعهّدات خود نسبت به
] شما فروگذار نکرده، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننمودهاند. پس پیمان اینان را تا [
پایان
] مدّتشان تمام کنید؛ چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
جالب این است که به گفته
مقاتل بن سلیمان بلخی، همین آیه چهار سوره توبه در شان همین نُه تنی نازل شده که در آیه مورد بحث ما به آن اشاره رفته است.
در عین حال، قرآن کریم، بلافاصله هشدار میدهد که اگر درباره کسی یا گروهی احتمال فتنهگری یا
حیله و مانند آن برود، مسلمانان باید به هوش باشند و
فریب پیشنهاد صلح آنها را نخورند.
«سَتَجِدُونَ آخَرینَ یریدُونَ اَن یامَنُوکم وَ یامَنُوا قَومَهُم کلَّما رُدُّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکسُوا فیها فَاِن لَم یعتَزِلُوکم وَ یلقُوا اِلَیکمُ السَّلَمَ وَ یکفُّوا اَیدِیهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیثُ ثَقِفتُمُوهُم وَ اُولئِکم جَعَلنا لَکم عَلَیهِم سُلطاناً مُبیناً؛ گروه دیگری را خواهید یافت که میخواهند از شما و قوم خود در امان باشند. اینان، هر گاه که به
کفر دعوت شوند، بدان باز گردند. پس اگر خود را به کناری نکشند و صلح نکنند و از اعمال خویش، باز نایستند، آنان را هرجا که یافتید، بگیرید و بکشید که شما را بر آنان تسلّطی آشکار دادهایم»
در
سوره ممتحنه نیز به مسلمانان اجازه داده شده که با مخالفانی که سرِ جنگ و ستیز با مسلمانان ندارند و ظلمی به آنها نکردهاند، صلح و دوستی داشته باشند:
«لا ینهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یقاتِلُوکم فِی الدِّینِ وَ لَم یخرِجُوکم مِن دِیارِکم اَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا اِلَیهِم اِنَّ اللَّهَ یحِبُّ المُقسِطینَ؛ خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنانی که با شما در دین نجنگیدهاند و از سرزمینتان بیرون نراندهاند، باز نمیدارد. خدا، کسانی را که به عدالت رفتار میکنند، دوست دارد». «به گفته طَبرِسی، برخی مفسّران اهل سنّت، همچون قتاده و ابن عبّاس، این آیه را به سبب آیه ۵ سوره توبه منسوخ میدانند.» «لیکن از طریق
اهل بیت (علیهمالسّلام) چیزی در این خصوص نرسیده است. وانگهی، به اجماع علما و مفسّران، نیکی کردن به کفّار، حتّی کسانی که در
دارالحرب هستند، مانعی ندارد. آنچه منع شده است، دادن
زکات و
فطریه به آنهاست.»
سیره امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نیز این شیوه برخورد را تایید میکند. ایشان در بخشی از این فرمان به
مالک اشتر، در استقبال از صلح میفرماید:
و از صلحی که دشمن، تو را بدان فرا خوانْد و رضای خداوند در آن بود، روی متاب که آشتی به سربازان تو آسایش رسانَد و از اندوه برَهانَد و شهرهایت ایمن مانَد.
«وَ لا تَدفَعَنَّ صُلحا دَعاک الَیهِ عَدُوُّک وَ للّهِ فیهِ رِضَی، فَاِنَّ فِی الصُّلحِ دَعَةً لِجُنودِک، وَ راحَةً مِن هُمومِک، وَ امنا لِبِلادِک» حکایت قرآن از بقای دشمنی بین یهودیان و نیز بین نصارا تا روز قیامت نشان از آن هست که در حکومت مهدوی اهل کتاب و غیر آنها وجود دارند.
از برخی آیات قرآن بر میآید که شماری از یهودیان و مسیحیان، همچنان بر دین خود، باقی میمانند. در مورد مسیحیان میخوانیم:
«وَ مِنَ الَّذینَ قالُوا اِنَّا نَصاری اَخَذنا میثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکرُوا بِهِ فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ اِلی یومِ القِیامَةِ وَ سَوفَ ینَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یصنَعُونَ؛ و از کسانی که گفتند که ما نصرانی هستیم، پیمان گرفتیم. پس قسمتی از اندرزهایی را که به آنها داده بودیم، فراموش کردند. ما نیز میان آنها تا روز قیامت،
کینه و
دشمنی افکندیم. به زودی خداوند، آنان را از کارهایی که میکنند، آگاه خواهد ساخت».
درباره یهودیان نیز چنین میخوانیم:
«وَ قالَتِ الیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغلُولَةٌ غُلَّت اَیدیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یداهُ مَبسُوطَتانِ ینفِقُ کیفَ یشاءُ وَ لَیزیدَنَّ کثیراً مِنهُم ما اُنزِلَ اِلَیک مِن رَبِّک طُغیاناً وَ کفراً وَ اَلقَینا بَینَهُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ اِلی یومِ القِیامَةِ کلَّما اَوقَدُوا ناراً لِلحَربِ اَطفَاَهَا اللَّهُ وَ یسعَونَ فِی الْاَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یحِبُّ الْمُفْسِدینَ؛ یهود گفتند که دست خدا، بسته است. دستهای خودشان بسته باد! و بدین سخن که گفتند، ملعون شدند. دستهای خدا، گشاده است. به هر سان که بخواهد، روزی میدهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به
طغیان و کفرِ بیشترشان، خواهد افزود. ما تا روز قیامت، میانشان دشمنی و کینه افکندهایم. هر گاه آتش جنگ را افروختند، خدا خاموشش ساخت. آنان در روی زمین به فساد میکوشند، و خدا، مفسدان را دوست ندارد».
از عبارت:
«فَاَغرَینَا بَینَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغضَاء اِلَی یومِ القِیامَةِ؛ در مورد مسیحیان و نیز از عبارت
«وَ اَلقَینا بَینَهُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ اِلی یومِ القِیامَةِ؛ در مورد یهودیان، استفاده میشود که شماری از آنان، تا روز قیامت خواهند بود؛ اگر چه به دلیل اعمالشان، میان خودشان تا روز قیامت، همواره دشمنی است. «درباره نوع دشمنی و چگونگی آن، اقوال مختلفی وجود دارد. مرحوم
طَبرِسی از حسن، مجاهد و جمعی دیگر از مفسّران نقل میکند که مراد، دشمنی میان بهودیان و نصاراست. همچنین گفته ربیع و زجاج و
طبری را نیز آورده که گفتهاند: مراد، دشمنی میان طوایف مسیحیان و نیز طوایف یهودیان است. طبرسی:
«قول دوم، درستتر است.» «زیرا در این آیه، تنها نام مسیحیان آمده و گفته شده که بین آنها دشمنی است و در آیه دیگر، تنها نام یهودیان آمده و از دشمنی بین آنها خبر داده شده است. معلوم میشود که دشمنی بین طوایف هر یک از این دو دین، به طور جداگانه است، نه دشمنی بین پیروانِ یکی با پیروان دین دیگر. طَبرِسی نیز قول دوم را قوی تر میداند.»
قرآن کریم به توطئه یهودیان در کشتن عیسی (علیهالسّلام) اشاره میکند و خطاب به ایشان میگوید که خداوند، تو را از دست کافران، یعنی یهودیانی که نسبت به
رسالت تو
کفر میورزند، نجات میدهد و پیروانت را تا روز قیامت، برتر از این کفّار قرار میدهد:
«اِذ قالَ اللَّهُ یا عیسی اِنِّی مُتَوَفِّیک وَ رافِعُک اِلَی وَ مُطَهِّرُک مِنَ الَّذینَ کفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوک فَوقَ الَّذینَ کفَرُوا اِلی یومِ القِیامَةِ ثُمَّ اِلَی مَرجِعُکم فَاَحکمُ بَینَکم فیما کنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ؛ آنگاه خدا گفت: ای عیسی! من تو را میمیرانم و به سوی خود بر میگزینم و از کافران، دور میسازم و تا روز قیامت، آنان را که از تو پیروی کنند، فراز کافران قرار خواهم داد. سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من در آنچه اختلاف میکردید، میانتان حکم میکنم».
بسیاری از مفسّران معتقدند که وعده خداوند نسبت به برتری پیروان عیسی (علیهالسّلام) بر منکران نبوّتش تا پایان دنیا ادامه خواهد داشت؛ «مانند
علّامه طباطبایی در
المیزان فی تفسیر القرآن»
«سمعانی در تفسیر السمعانی»
«
ابن تیمیه در
دقائق التفسیر»
«ابن عطیه اندلسی در المحرز الوجیز»
«البغوی در معالم التنزیل فی تفسیر القرآن»
«
مکارم شیرازی در
تفسیر نمونه:
یعنی باید کسانی دیگر تا روز قیامت باشند که منکر
رسالت عیسی (علیهالسّلام) هستند و این، اثباتکننده وجود ادیان دیگر در
جامعه مهدوی است. با توجّه به این که تقریباً تمام مفسّرانی که متعرّض تعیین مصداق کافران به عیسی (علیهالسّلام) شدهاند، آنها را تکذیبکنندگان یهود میدانند، «المیزان فی تفسیر القرآن:
ادیانی که ممکن است باقی بمانند، از سنخ اهل کتاباند و شامل ادیان غیر آسمانی نمیشوند.
در عین حال، باید توجّه داشت که مراد از پیروان عیسی (علیهالسّلام) کسانی نیستند که صرفاً نام ایشان را بر خود نهادهاند و در عمل، تسلیم دستورهای وی نیستند؛ بلکه کسانی هستند که واقعاً پیرو و تسلیم ایشان باشند و تنها گروهی از مسیحیان و نیز مسلمانان واقعی را در بر میگیرد. «عموم مفسّران، چنین تفسیری دارند.
شیخ طوسی در تفسیرش از حسن و قتاده و ربیع، همین معنا را نقل میکند و خود نیز آن را میپذیرد:»
«دیگران نیز چنین نظر میدهند.»
«مانند: علّامه طباطبایی در المیزان فی تفسیر القرآن»
«عاملی در الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز»
«موسوی سبزواری در مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن»
«طبرسی در
مجمع البیان»
«
فیض کاشانی در تفسیر الصافی»
«
طبری در جامع البیان فی تفسیر القرآن»
«ابن ابیحاتم در تفسیر القرآن العظیم»
«
فخر رازی در مفاتیح الغیب»
«میبدی در کشف الاسرار و عدّة الابرار»
خدواند متعال، در قرآن کریم اعلام میکند که کسی را بر یهودیان پیمان شکن بر میانگیزد که تا قیامت، عذابی سخت به آنان بچشاند:
«وَ اِذ تَاَذَّنَ رَبُّک لَیبعَثَنَّ عَلَیهِم اِلی یومِ القِیامَةِ مَن یسُومُهُم سُوءَ العَذابِ اِنَّ رَبَّک لَسَریعُ العِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ؛ و پروردگار تو اعلام کرد که کسی را بر آنان بگمارد که تا روز قیامت، به عذابی ناگوار معذّبشان گردانَد. هرآینه پروردگار تو، زود
عقوبت میکند و نیز آمرزنده و مهربان است».
برخی مفسّران، این آیه را ناظر به عذاب دنیوی قوم یهود میدانند و از جمله درباره آن آمده است:
این آیات، در حقیقت، اشاره به قسمتی از کیفرهای دنیوی آن جمع از یهود است که در برابر فرمانهای الهی، قد علم کردند و حقّ و عدالت و درستی را به زیر پا گذاردند... از این آیه استفاده میشود که این گروه سرکش، هرگز روی آرامشِ کامل نخواهند دید و هر چند برای خود، حکومت و دولتی تاسیس کنند، باز تحت فشار و در ناراحتی مداوم خواهند بود، مگر این که به راستی، روش خود را تغییردهند و دست از
ظلم و فساد بکشند.
«این تفسیر، از مفسّران گذشته نیز نقل شده است. برای نمونه:
نگاهی به آیه بعد، این احتمال را تا حدودی تقویت میکند:
«وَ قَطَّعناهُم فِی الْاَرْضِ اُمَماً مِنهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنهُم دُونَ ذلِک وَ بَلَوناهُم بِالحَسَناتِ وَ السَّیئاتِ لَعَلَّهُم یرجِعُونَ؛ آنان را گروه گروه در زمین تقسیم کردیم؛ بعضی نیکوکار و بعضی جز آن، و آنان را به نیکیها و بدیها آزمودیم، شاید باز گردند».
این آیه، به روشنی در مورد وضعیت دنیوی قوم یهود، سخن میگوید و میتواند قرینهای باشد بر این که آیه پیشین که
کیفر آنان را تا روز قیامت بیان میکند نیز ناظر به کیفر دنیوی است.
امّا توجّه به آیات پیشین، این احتمال را تضعیف میکند. در آیه ۱۶۶ همین سوره، چنین میخوانیم:
«فَلَمَّا عَتَوا عَن مَّا نهُُوا عَنهُ قُلنَا لهَُم کونُوا قِرَدَةً خَاسِِینَ؛ و چون از ترک چیزی که از آن منعشان کرده بودند، سرپیچی کردند، گفتیم: بوزینگانی مطرود شوید».
در اینجا به مسخ شدن گروهی از یهودیان اشاره میشود که از فرمان خداوند، سرپیچی کردند و با حیله و نیرنگ، احکام خدا را به تمسخر گرفتند. پس از این است که به کیفر آنان تا روز قیامت، اشاره میشود.
احتمالی که در اینجا مطرح میشود، این است که این کیفر استمرار، همان مسخ باشد یا همراه مسخ، کیفری مضاعف داشته باشند. البته این کیفر نیز دنیوی است؛ امّا دیگر ضرورتی ندارد که کسانی یهودی باشند تا مورد عذاب قرار گیرند؛ زیرا وجود همان مسخ شدگان برای کیفر دیدن، کافی است.
در روایات هم دلایلی نقل شده است از مشابه بودن روش امام زمان (علیهالسّلام) به سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) که در ذیل میآوریم:
در اینجا دو مطلب باید به اثبات برسد: یکی، بیان سیره استدلالی و همراه با سماحت و مسالمت و عدم اجبار پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) در برخورد با مخالفان و پیروان دیگر ادیان؛ دیگری، شباهت
سیره امام زمان (علیهالسّلام) به
سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله).
در
سوره یونس، آیهای وجود دارد که ضمن بیان
سنّت الهی در نفی اجبار و اکراه بر مؤمن شدن انسانها، سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) را هم تعیین میکند:
«وَ لَو شَاءَ رَبُّک لاََمَنَ مَن فی الْاَرْضِ کلُّهُمْ جَمِیعًا اَ فَاَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتی یکونُواْ مُؤْمِنِینَ؛ اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانی که در روی زمیناند، ایمان میآورند. پس آیا تو مردم را به اجبار، وا میداری که ایمان بیاورند؟».
در انتهای آیه، خداوند متعال با لحنی که ظاهراً توبیخآمیز است، پرسشی انکاری را مطرح میکند و به همه میفهمانَد که در کار خدا، اجبار و اکراه بر مؤمن شدن نیست و رسولش هم حق ندارد چنین کند. بدینسان، سیره پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) در این زمینه شکل میگیرد.
به همین دلیل است که در بیان و رفتار
اهل بیت (علیهمالسّلام) هیچ موردی از اجبار و اکراه بر مؤمن ساختن دیگران، مشاهده نمیشود.
امام رضا (علیهالسّلام) در پاسخ به
مامون در فهم آیات یاد شده، بیان روشنگری در این مسئله دارند. ایشان به نقل از پدرانشان، از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) درخواست مسلمانان را از پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) بازگو میکنند که به ایشان گفتند: خوب است حال که بر مردم تسلّط دارید، آنها را مجبور کنید
اسلام بیاورند تا تعداد ما بیشتر شود. پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) در پاسخ فرمود: «نمیخواهم خدا را به گونهای ملاقات کنم که بدون داشتن دستوری الهی، بدعتی گذاشته باشم. من سختگیر نخواهم بود».
در ادامه حدیث، نازل شدن آیه یاد شده مورد اشاره قرار میگیرد و این که خدای متعال میفرماید: «اگر با آنها چنین میکردی (سختگیری و اجبار به ایمان)، استحقاق هیچ پاداش و تشویقی نداشتند. لیکن من میخواهم اختیاراً و بیهیچ اضطرار و اجباری ایمان بیاورند تا از جانب من، استحقاق قرب و منزلت و کرامت و خلود در بهشت جاویدان پیدا کنند. پس آیا تو مردم را به اجبار وا میداری که ایمان بیاورند؟».
همچنین سیره پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) در برخورد با اهل کتاب، این بوده که به آنها رسیدگی کند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند. در جوامع روایی اهل سنّت، احادیثی از پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) در این زمینه نقل شدهاند. در حدیثی از ایشان آمده:
مَن آذی ذِمّیا فَاَنَا خَصمُهُ، وَ مَن کنتُ خَصمَهُ خَصَمتُهُ یومَ القِیامَةِ؛ هر کس به
اهل ذمه (یهودی، مسیحی و زرتشتیای که در پناه اسلام است) آزار برساند، دشمن او خواهم بود و هر کس من دشمن او باشم، روز قیامت، دشمنی خود را نسبت به او آشکار خواهم نمود.
در حدیث دیگری از
ابن عبّاس از پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) نقل کرده که فرمود:
تصدّقوا علی اهل الادیان کلّها؛به [
فقرا از
] پیروان همه ادیان الهی
صدقه بدهید.
اینک باید دانست که سیره امام زمان (علیهالسّلام) در حکومت، مشابه سیره پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) است و احادیث متعدّدی در اینباره آمده که برخی از آنها صحیحاند.
در صحیحه
محمّد بن مسلم از
امام باقر (علیهالسّلام) میخوانیم که روش امام زمان (علیهالسّلام) مشابه روش پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) است و همانطور که پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) آنچه را در
جاهلیت بود، باطل کرد، ایشان نیز آنچه (یعنی بدعتهایی) را که پیش از ظهورشان است، باطل میکند و عدل را جاری میسازد.
نعمانی، حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) میآورد که در آن با تعبیر «کما صنع رسول اللَّه (صلیاللّهعلیهوآله)»، رفتار قائم (علیهالسّلام) را مشابه رفتار پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) در تخریب مظاهر شرک و کفر و بدعتها بیان میکند.
روایت ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) هم در بحث همزیستی مسالمتآمیز گذشت که در آن از تعبیر
«یسَالِمُهُم کمَا سَالَمَهُم رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللّهعلیهوآله)» استفاده شده بود. «برای دیدن احادیث بیشتر در این بحث»
بنابراین، امام زمان (علیهالسّلام) نیز مانند پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله)، در زمینه دعوت به اسلام با
استدلال و
احتجاج نیکو و هدایتگری عمل میکنند.
جزیه،
مالیات ویژه
اهل کتاب است.
مسلمانان، چند نوع مالیات دارند که به حاکم اسلامی پرداخت میکنند.
خمس،
زکات و
فطریه، مالیاتهایی است که مسلمانان، پرداخت میکنند. بدیهی است که هر کس در هر جامعهای زندگی میکند، از امتیازاتی که آن جامعه برایش فراهم کرده، بهرهمند میشود. این امتیازات، شامل
امنیت،
رفاه، برخورداری از خدمات حکومت و مانند آن است. نمیشود که در جامعه اسلامی، مسلمانان، هزینههای اداره جامعه را بدهند؛ امّا اهل کتاب، چیزی پرداخت نکنند و از مواهب جامعه نیز بهره ببرند. جزیه، جبرانکننده بخشی از هزینههای جامعه اسلامی برای اهل کتاب است. قرآن کریم، در اینباره چنین حکم میکند:
«قَتِلُوا الَّذِینَ لَا یؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالیومِ الاَخِرِ وَ لَا یحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یدِینُونَ دِینَ الحَقِّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکتَابَ حَتی یعطُوا الجِزیةَ عَن یدٍ وَ هُم صَاغِرُونَ؛ با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت، ایمان نمیآورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است، بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند، بجنگید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلّت، جزیه بدهند».
یعنی یا باید جزیه دهند یا برای نبرد، آماده شوند. اینک جای این پرسش وجود دارد که: آیا در جامعه مهدوی نیز اهل کتاب میتوانند با دادن جزیه در پناه حکومت اسلامی زندگی کنند؟ روایت ابوبصیر از
امام صادق (علیهالسّلام) که پیشتر گذشت، پاسخ ما را میدهد. در انتهای همان حدیث، چنین میخوانیم:
یودون الجِزیةَ عَن یدٍ وَ هُم صَاغِرُونَ؛ [
در حکومت قائم، اهل کتاب
] به دست خود و با خواری، جزیه خواهند داد.
احادیث دیگری نیز نقل شده که دلالت بر گرفتن جزیه از اهل کتاب دارند. مثلاً آنچه از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نقل شده که پس از جنگهای خونین با رومیان (اروپاییان) حاکم آنجا طالب صلح میشود و امام زمان (علیهالسّلام) از او جزیه طلب میکند و او میپذیرد.
این حدیث، اگر چه از جهت سندی ضعیف است، «به این دلیل که یوسف بن یحیی مَقدسی شافعی در عقد الدُّرَر، آن را بدون ذکر سند از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است، دیگران نیز یا از او گرفتهاند یا چیزی نگفتهاند و بدون سند، روایت را آوردهاند.» با قواعد و اصول حاکم بر دین، موافق است و میتواند مؤیدی بر دیگر ادلّه باشد.
شیخ صدوق در
عللالشرائع از امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند که یکی از کارهایی که امام زمان (علیهالسّلام) پس از ظهور انجام میدهد، آن است که به غاری در انطاکیه میرود و کتابهای آسمانی پیشین را به دست میآورد و براساس هر یک نسبت به اهل آن کتاب، حکم میکنند.
«در سند این حدیث، هم افراد جلیلالقدری مانند
عبداللَّه بن مغیره، از
اصحاب اجماع، وجود دارد، و هم افراد ضعیفی مانند عمرو بن شمر یا سفیان بن عبدالمؤمن انصاری، که تنها همین یک حدیث از او نقل شده و مجهول است. لذا سند محکمی ندارد.» این موضوع، بیانگر وجود ادیان دیگر در جامعه مهدوی است.
اینک نوبت آن است که ادلّه منکران وجود ادیان مختلف در جامعه مهدوی را بررسی کنیم. این گروه معتقدند که بر اساس آیات قرآن و احادیث معصومان (علیهمالسّلام) در دوران حکومت مهدوی، تنها اسلام باقی میماند و همه ادیان دیگر از بین میروند؛ زیرا همه آنها انحرافی هستند و تنها دین صحیح، اسلام است. اگر دینهای دیگر نیز در قالب اصلی شان در آیند، هر آینه، مشابه اسلام خواهند بود و تفاوت معناداری میان آنها دیده نمیشود. در ادامه، ادلّه این گروه، بررسی خواهد شد.
اسلام، تنها دین مورد پذیرش خداوند متعال میباشد که امتهای پیشین با هر مکتب و مذهب و مرامی که هستند باید به اسلام بروند.
بر اساس آموزههای قرآنی، اسلام، تنها دین مقبول نزد خداوند است:
«اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ اُوتُوا الْکتابَ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَنْ یکفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِسابِ؛ هر آینه دین در نزد خدا، اسلام است. و اهل کتاب، راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس که به حقّانیت آن دین، آگاه شدند، و نیز به سبب
حسد. آنان که به آیات خدا کافر شوند، بدانند که او به زودی به حسابها خواهد رسید».
در واقع، دین اصلی اهل کتاب نیز اسلام بوده که بعدها به بیراهه رفتهاند. در جامعه مهدوی، تمام این بیراههها آشکار شده، پیروان ادیان مختلف به نادرستی راهشان پی میبرند و یا به دین اسلام در میآیند یا از میان میروند؛ زیرا در آن دوران، قرار نیست طریقتهای باطل، امکان بقا پیدا کنند.
کسی که دینی غیر از اسلام داشته باشد، از وی پذیرفته نیست:
«وَ مَن یبتَغِ غَیرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَن یقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ؛ و هر کس که دینی جز اسلام اختیار کند، از او پذیرفته نخواهد شد و در
آخرت، از زیاندیدگان خواهد بود».
البته این آیه، ناظر به پذیرش دین در آخرت است؛ «مفسّران شیعه و سنّی، این آیه را ناظر به پذیرش دین در آخرت میدانند. هم سیاق آیه، این را نشان میدهد و هم احادیثی دالّ بر این معنا وجود دارد. برای نمونه:
امّا نشاندهنده حقّانیت انحصاری اسلام است و کثرت حقّانیت ادیان را رد میکند. نتیجه این میشود که پیروی از سایر ادیان به دلیل نامقبول بودن آن نزد خدای متعال، نمیتواند مقبول حجّت (علیهالسّلام) باشد.
خداوند متعال در چند جای قرآن میگوید که رسولش را با هدایت و دین حق، فرستاده تا به رغم خواسته
مشرکان، آن دین را بر همه ادیان، پیروز گردانَد. این مضمون، در سه
آیه و با الفاظی واحد، آمده است:
«هُوَ الَّذِی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَی وَ دِینِ الحَقِّ لِیظهِرَهُ عَلی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَو کرِهَ المُشرِکونَ؛ او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق، تا او را بر همه دینها پیروز گردانَد، هر چند مشرکان را خوش نیاید».
در آیه قبل از آن نیز از خواستِ کافران برای خاموش ساختن نور الهی یاد شده و این که خداوند متعال، اراده کرده که نورش را کامل کند:
«یرِیدُونَ اَن یطفُِوا نُورَ اللَّهِ بِاَفوَاهِهِم وَ یابی اللَّهُ اِلَّا اَن یتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کرِهَ الکفِرُونَ؛ میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، و خدا جز به کمال رساندن نور خود نمیخواهد، هر چند کافران را خوش نیاید». (آیات ۸ و ۹
سوره صف نیز با تفاوتی بسیار جزئی در پارهای الفاظ مشابه همین دو آیه هستند. آیه ۲۸
سوره فتح نیز دقیقاً مانند آیه ۳۳
توبه است.
تحقّق وعده پیروزی اسلام و به کمال رساندن نور الهی، در انتظار جامعه مهدوی است. بنابراین، انتظار به جایی است که با کامل شدن نور الهی در جامعه مهدوی و پیروز شدن اسلام، جایی برای دیگر ادیان باقی نماند و پیروان آن ادیان، یا همه مسلمان شده باشند و یا از بین رفته باشند.
در آیهای دیگر، وعده حاکمیت بر زمین به مؤمنان صالح داده شده و این که دین مورد رضای خدا، غالب میشود و دیگر شرکی باقی نخواهد ماند:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ کمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَلَیمَکنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَی لَهُم وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِم اَمنًا یعبُدُونَنِی لا یشرِکونَ بِی شَیئًا وَمَن کفَرَ بَعدَ ذَلِک فَاُولَئِک هُمُ الفَاسِقُونَ؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، وعده داد که در روی زمین، جانشین دیگرانشان کند، همچنان که مردمی را که پیش از آنها بودند، جانشین دیگران کرد. و دینشان را -که خود برایشان پسندیده است- استوار سازد و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا میپرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمیکنند؛ و آنهایی که از این پس ناسپاسی کنند، نافرماناند».
به اعتقاد طَبرِسی این آیه شریف، درباره
امام مهدی (علیهالسّلام) است. او چند حدیث از
اهل بیت پیامبر (علیهمالسّلام) نقل میکند که در آن فرمودهاند:
انّها فی المهدی من آل محمّد؛ آن درباره مهدی آل محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) است.
در این جا باز هم وعده پیروزی اسلام داده شده است و تصریح نیز شده است که شرکی باقی نمیمانَد.
قرآن کریم از ایمان آوردن همه اهل کتاب به مسیح (علیهالسّلام) سخن میگوید. درباره این که این ایمان، چگونه و در چه زمانی واقع میشود، میان مفسّران، چند نظر وجود دارد. در آیه شریف مورد اشاره آمده است:
«وَ اِن مِن اَهلِ الکتابِ اِلاَّ لَیؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ وَ یومَ القِیامَةِ یکونُ عَلَیهِم شَهیداً؛ و هیچ یک از اهل کتاب نیست، مگر آن که پیش از مرگش به او ایمان آورَد و عیسی در روز قیامت به ایمانشان گواهی خواهد داد». طَبرِسی در تفسیر این آیه، سه احتمال را از مفسّران میآورد:
این که هر دو ضمیر «به... موته» به مسیح (علیهالسّلام) برگردد؛ یعنی همه یهودیان و مسیحیان، هنگامی که خداوند متعال در زمان ظهور مهدی موعود (علیهالسلام)، مسیح (علیهالسّلام) را به زمین میفرستد و همه ملل جهان در زیر پرچم اتّحاد و اتّفاق در میآیند،
اسلام را میپذیرند و پیش از مرگش به او ایمان خواهند آورد. این قول از
ابن عبّاس، ابومالک، حسن، قتاده، ابن زید، طبری و دیگران، نقل شده است.
در
تفسیر علی بن ابراهیم، از شهر بن حَوشب، چنین نقل شده که روزی
حَجّاج به او گفت: آیهای در قرآن است که مرا خسته کرده و در معنای آن، فرو ماندهام. شهر میگوید: کدام آیهای امیر؟ حَجّاج گفت: آیه
«وَ اِن مِن اَهلِ الکتابِ...»؛ زیرا من یهودیان و نصرانیانی را اعدام میکنم که هیچگونه نشانهای از چنین ایمانی در آنها مشاهده نمیکنم. شهر بن حَوشب به او میگوید: آیه را درست تفسیر نکرده ای. حَجّاج میپرسد: چرا؟ تفسیر آیه چیست؟ وی میگوید: منظور، این است که عیسی (علیهالسّلام) قبل از پایان جهان، فرود میآید و هیچ یهودی و غیر یهودی باقی نمیمانَد، مگر این که قبل از مرگ عیسی (علیهالسّلام) به او ایمان میآورَد. او پشتِ سر مهدی (علیهالسّلام)
نماز میخوانَد.
هنگامی که حَجّاج این سخن را شنید گفت: وای بر تو! این تفسیر را از کجا آوردی؟ وی میگوید: از
محمّد بن
علی بن
حسین بن
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) شنیدم. حَجّاج میگوید: به خدا سوگند، آن را از سرچشمه زلال و صافی گرفتهای.
این است که ضمیر «به» به مسیح و ضمیر «موته» به کتابی (اهل کتاب) بر میگردد؛ یعنی هر یک از یهودیان و مسیحیانی که از دارِ دنیا میروند، پیش از مرگ خود به عیسی (علیهالسّلام) ایمان میآورند و آن، در هنگامی است که انسان در آستانه مرگ قرار میگیرد و ارتباط او با این جهان، ضعیف شده، با جهان بعد از مرگ، قوی میگردد، پردهها از برابر چشم او کنار میرود و بسیاری از حقایق را میبیند و نسبت به آن، آگاهی مییابد. در این موقع است که چشم حقیقت بین او، مقام مسیح (علیهالسّلام) را مشاهده میکند و در برابر او، تسلیم میگردد. آنهایی که منکر او شدهاند، به او ایمان میآورند و آنهایی که او را خدا میدانستند، به اشتباه خود پی میبرند.
مقصود این است که اهل کتاب، پیش از مرگ خود به
محمّد (صلیاللّهعلیهوآله)، ایمان خواهند آورد. طبری این وجه را ضعیف شمرده، میگوید: اگر این مطلب، صحیح باشد، نباید بر مُردگان اهل کتاب، حکم کافر جاری گردد.
لیکن ایراد طبری وارد نیست؛ زیرا ایمان آنان پس از زوال تکلیف، و موقعی است که برای آنها فایدهای ندارد. ضعف این قول، به این دلیل است که در این آیات، نامی از محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) به میان نیامده تا ضمیر را به آن بزرگوار برگردانیم، امّا نام عیسی (علیهالسّلام) به میان آمده و شایسته است که مقصود، آن بزرگوار باشد.
همانطور که طَبرِسی، احتمال سوم را تضعیف کرد، احتمال دوم را نیز باید ضعیف دانست؛ زیرا ایمان آوردن هنگام مرگِ اهل کتاب برای آنان فایدهای ندارد و دلیلی برای این نیست که از چنین ایمانی یاد شود. بعلاوه، بر اساس احادیث اسلامی، کافران هنگام مشاهده مرگ، ایمان نمیآورند، بلکه با دیدن شرایط مرگ و کنار رفتن پردهها از پیش چشمانشان، از وقایع جهان هستی آگاهی مییابند. این آگاهی، غیر از ایمان است. این آگاهی در قیامت هم وجود دارد؛ امّا کافران به خدا ایمان ندارند.
اگر قرآن کریم از ایمان
فرعون سخن میگوید، اوّلاً تنها گفته او را نقل میکند و هیچ تاییدی بر ایمان وی نمیآورد. ثانیاً در چنان شرایط اضطرار و فشاری که فرعون درگیر آن بود (هنگامه غرق شدن)، جایی برای ایمان نیست. ایمان حقیقی در شرایط عدمِ اجبار و اکراه و اضطرار، تحقّق مییابد. در چنین شرایطی، آنچه واقع میشود، نوعی تسلیم شرایط شدن است، نه پذیرش اختیاری خداوند متعال. وضعیت اهل کتاب و هر کافر دیگری نیز به هنگام مرگ، مانند شرایط فرعون در هنگام غرق شدن است.
بنابراین، احتمال اوّل از همه قویتر است و نشان دهنده آن است که همه اهل کتاب در جامعه مهدوی به عیسی (علیهالسّلام) ایمان میآورند؛ زیرا استثنای
«اِلاَّ لَیؤمِنَنَّ» پس از ادات نفی «ان» بر عمومیت دلالت میکند و فراگیر است.
عیسی (علیهالسّلام) نیز بنابر احادیث متعدّد در نماز به امام مهدی (علیهالسّلام) اقتدا میکند و ایشان را امام خود میداند. در واقع، باید ایشان و همه پیامبران گذشته را نیز، آنگونه که
قرآن میگوید، مسلمان دانست.
مؤید این برداشت، حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) است که در پاسخ به سؤال مُفضّل از دین پیامبران بزرگ، با استناد به یازده آیه، «این آیات عبارتاند از:
آنان را مسلمان و دینشان را تنها اسلام نامیده است.
«گرچه رجالیان،
مفضّل بن عمر را تضعیف کردهاند، روایت او را صرفاً جهت تایید آوردیم. اصل استناد به آیات قرآن کریم است.»
حیات دوباره اسلام و شکست دشمنان آن و پیروی همه مردم از آن در جامعه مهدوی نکتهای هست که در روایات به آن اشاره شده است.
حُذَیفه از پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) روایت میکند که در جامعه مهدوی، اسلام، حیاتی دوباره پیدا میکند و عزیز میشود و همه جبّاران، شکست میخورند.
با تجدید حیات اسلام، حاکمیت دینی در همه جهان برپا میگردد و راههای باطل، همه از بین میروند. در مضامین احادیث نیز به این موضوع، توجّه داده شده است. با این رویکرد، دیگر نمیتوان به بقای ادیان دیگر - که آمیزهای از حقّ و باطل، و سره و ناسره هستند، حکم کرد. «درباره این استدلال، جای درنگ وجود دارد. بعداً به آن خواهیم پرداخت.»
احادیث متعدّدی از پیروزی اسلام بر همه ادیان، گرایش همه مردم به اسلام و کلمه توحید، با رغبت یا با اکراه، محو
شرک و
کفر، رواج شهادت به وحدانیت خدا و
رسالت پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) در همه اطراف عالم، اینکه در هیچ جای جهان جز دین محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) دیده نمیشود، اینکه همه کفّار، مؤمن میشوند و همه ناصالحان، صالح میگردند و... در حکومت امام مهدی (علیهالسّلام) حکایت میکنند که ذکر همه آنها در این مجال نمیگنجد. «برای دیدن آنها:
و برخی را از باب نمونه میآوریم:
در حدیثی صحیح از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در توضیح آیه پیروزی اسلام بر همه ادیان «پیشتر گذشت.» میفرماید: هنوز این پیروزی فرا نرسیده است... تا آنگاه که هیچ قریهای باقی نمانَد، مگر آن که صبح و شام در آن، شهادت «لا الهَ الّا اللَّهُ» و «مُحَمَّد رَسُولُ اللَّهِ»، سر داده شود.
ابن عبّاس نیز شبیه همین تفسیر را از آیه دارد، جز این که تصریح میکند که هیچ اهل ملّتی باقی نمیمانَد، مگر این که داخل در اسلام میشود.
شیخ مفید نیز با عبارت
«وَ لَم یبقَ اَهلُ دِینٍ حَتَّی یظهِرُوا الْاِسْلامَ وَ یعْتَرِفُوا بِالْاِیمَانِ»، داخل شدن همه پیروان ادیان دیگر در اسلام را بیان میکند.
سیدرضی از مسند ابن حنبل، این فرموده پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) را میآورد که با بیانی زیبا و استعاری میفرماید:
لَیدخُلَنَ هَذَا الدِّینُ عَلَی مَا دَخَلَ عَلَیهِ اللَّیلُ؛ «در این دو منبع، تعبیر: «لیبلغنّ هذا الامر» وجود دارد که با حدیث امام صادق (علیهالسّلام) سازگارتر است.»
این دین (اسلام) به هر جا که شب [
و روز
] دارد، وارد میشود.
عیاشی، شبیه همین تعبیر را به نقل
زُراره از امام صادق (علیهالسّلام) میآورد که در آن، تنها به جای
«لَیدخُلَنَّ...» تعبیر
«لَیبلُغَنَّ دِینُ مُحَمَّدٍ (صلیاللّهعلیهوآله) به کار رفته است.
طبری، تعبیر «حَتَّی لا یرَی اِلّا دینُ مُحَمَّدٍ (صلیاللّهعلیهوآله)؛ تا آن که جز دین محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) دیده نمیشود» را از طریق ابوجارود از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند.
عیاشی هم شبیه همین تعابیر را نقل میکند و افزون بر اینها این فرموده
امام باقر (علیهالسّلام) را نیز میآورد که:
''''یقَاتِلُونَ وَ اللَّهِ حَتَّی یوَحَّدَ اللَّهُ وَ لا یشرَک بِهِ شَیءٌ؛'' به خدا تا جایی میجنگند که خدا را یکی بدانند و هیچ شرکی به او نورزند.
طَبرِسی حدیثی را میآورد که گفتگوی
یاران امام حسن (علیهالسّلام) با ایشان پس از زخمی شدن در آن نقل شده است. در آنجا به امام (علیهالسّلام) اشکال میگیرند و از ایشان میپرسند که: چرا مردم این قدر متحیرند؟ امام (علیهالسّلام) در پاسخ، فرموده پدرش امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را میآورد که این وضع تا جامعه مهدوی ادامه خواهد داشت تا این که در آن زمانِ
جهالت و دیوانگی، خداوند، مردی را بر میانگیزانَد و با
فرشتگان و آیات الهی یاریاش میکند. تنها در این زمان است که اسلام، پیروز میشود و همه اهل زمین با رغبت یا با اکراه، به دین حق در میآیند و کافری نمیماند، جز این که ایمان میآورد و...
در حدیث پیش گفته نقل شده از مُفضّل، امام صادق (علیهالسّلام) با تعبیر
«لَیرفَعُ عَنِ المِلَلِ وَ الْاَدْیانِ الاِختِلافُ وَ یکونُ الدِّینُ کلُّهُ وَاحِداً» به برطرف شدن اختلافات و وحدت یافتن دین، اشاره میشود.
از مجموع این احادیث، چنین بر میآید که در حکومت مهدوی، اسلام، دین حاکم و مسلّط در تمام دنیا شده، به چشم میآید و ندای آن، صبح و شام به گوش همه میرسد و مردم به این دین میگِروند. همچنین نفی شرک و کفر نیز از آنها قابل استنباط است.
در مجموعه احادیثی که از سیره امام زمان (علیهالسّلام) یاد کردهاند، مواردی هست که بر سختگیری ایشان و تفاوت سیره امام با سیره اجداد بزرگوارش دلالت دارد. گزارشهایی که از سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در جنگ به ما رسیده، حاکی از آن است که آن بزرگواران تا جایی که میشده، سعی میکردهاند با
عفو و اغماض، برخورد کنند و کمتر به
جنگ و خونریزی میپرداختند؛ امّا همانطور که میان عوام شهرت دارد، در برخی احادیث میخوانیم که امام زمان (علیهالسّلام) سیرهای متفاوت دارد و جنگ و خونریزی به راه میاندازد.
زُراره از امام صادق (علیهالسّلام) درباره سیره امام زمان (علیهالسّلام) میپرسد. ظاهراً او نیز شنیده است که سیره ایشان، مانند سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) است. این موضوع را با امام (علیهالسّلام) در میان میگذارد و با پاسخ محکم ایشان مواجه میشود که فرمود: «هیهات، هیهات! به سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) رفتار نمیکند». وی علّت را میپرسد. امام (علیهالسّلام) پاسخ میدهد: «زیرا پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) در میان امّتش با امتنان رفتار کرد و با آنان، الفت گرفت. قائم (علیهالسّلام) با قتل رفتار میکند. در دستور العملی که به همراه دارد، درج شده که بکشد و
توبه کسی را نپذیرد. وای بر کسی که در برابر او بایستد!».
همچنین در سندی دیگر،
محمّد بن مسلم از امام باقر (علیهالسّلام) روایت میکند که ایشان فرمودند: «اگر مردم میدانستند که
قائم (علیهالسّلام) هنگام خروجش چه میکند، بیشتر آنها دلشان میخواست که اصلاً او را نمیدیدند؛ زیرا بسیار میکشد».
با این اوصاف، نمیتوان پذیرفت که امام زمان (علیهالسّلام) همان نرمش پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) را دارد و اجازه میدهد مخالفانش در پرتو حکومتش به راحتی زندگی کنند و بر آیین خویش باشند. لازمه این برخورد، این است که هر کس به ایشان ایمان نیاورَد، نابود میشود و این، به معنای وحدت انحصاری دین اسلام و از بین رفتن همه ادیان دیگر، اعم از ادیان آسمانی و ادیان غیر آسمانی است.
برخی بر این باورند که بر اساس احادیث، در جامعه مهدوی، دین، اجباری میشود؛ یعنی اگر کسی با رغبت ایمان آورَد، بهتر است؛ امّا اگر چنین نشد، به زور شمشیر باید اسلام بیاورد؛ وگرنه مجازات شده و گردن زده میشود.
این گروه، نظر خود را مستند به حدیثی میکنند که در تفسیر العیاشی، از طریق ابن بکیر «ابن بکیر، فَتَحی مذهب است.» «امّا اصحاب رجال، وی را
توثیق کردهاند.» از
امام کاظم (علیهالسّلام) نقل شده است. حدیث یاد شده در تفسیر این آیه است:
«اَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبغُونَ وَ لَهُ اَسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ اِلَیهِ یرْجَعُونَ؛ آیا دینی جز دین خدا میجویند، حال آنکه آنچه در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه، تسلیم فرمان او هستند و به نزد او باز گردانده میشوید».
طبق این نقل، امام کاظم (علیهالسّلام) میفرماید: اسلام، بر همه یهودیان و نصارا و صابئیان و زندیقان و کفّار و مرتدّان در شرق و غرب عالم، عرضه میشود. هر کس به میل و رغبت مسلمان شد، باید
نماز بگزارد و
زکات بدهد، و هر کس مسلمان نشود، گردنش را میزنند تا این که در تمام شرق و غرب عالم، کسی نمیماند، جز این که وحدانیت خدا را میپذیرد.
در ادامه، راوی تعجّب میکند و میگوید: خلایق، بیش از آناند که بتوان چنین کرد. امام (علیهالسّلام) پاسخ میدهد که خداوند، کم را زیاد و زیاد را کم میکند. این پاسخ،
کنایه از این است در آن زمان، بیشتر مردم، مسلمان میشوند.
این حدیث، نشان میدهد که در جامعه مهدوی، الزام و اجبار برای مسلمان شدن گروههایی از مردم است و نمیتوان گفت که ادیان دیگر، وجود خواهند داشت. پیروان ادیان دیگر نیز آزادی عمل ندارند و باید براساس
احکام اسلامی عمل کنند.
یکی از مباحثی که در احادیث مورد توجّه قرار گرفته، نوع رفتار
امام زمان (علیهالسّلام) با
اهل کتاب است. برخی احادیث، گویای آناند که ایشان از اهل کتاب،
جزیه قبول نمیکند. «اینها برخلاف احادیثی است که پیش از این، درباره پذیرش جزیه از اهل کتاب گذشت.» از جمله اینها حدیث معروف به «هفتاد فضیلت امیر مؤمنان (علیهالسلام)» است که در فضیلت پنجاه و سوم آمده که قائم، از اهل بیت است و قیام میکند و
صلیب و
بت را میشکند و جنگ، آغاز میشود و از کسی جزیه نمیپذیرد.
عیاشی نیز در تفسیرش، در حدیثی به نقل از
امام باقر (علیهالسّلام) آورده است که امام زمان (علیهالسّلام) جزیه قبول نمیکند. ایشان، این کار را تفسیر آیهای از کلام الهی میداند که در آن فرموده است:
«وَ قاتِلُوهُم حَتَّی لا تَکونَ فِتنَةٌ وَ یکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ؛ با آنان، نبرد کنید تا دیگر فتنهای نباشد و دین، همه دین خدا گردد. پس اگر باز ایستادند، خدا، کردارشان را میبیند». «شبیه همین آیه در سوره بقره:
آمده است. در آیه
سوره بقره، لفظ «کلّه» وجود ندارد.»
امام (علیهالسّلام) میفرماید که قائم (علیهالسّلام) آنقدر میجنگد که هیچ شرکی باقی نمانَد و همه به وحدانیت خدا اعتراف کنند.
در کتابهای حدیثی، روایتی از کتاب فتوحات المکیةی
ابن عربی نقل شده که در آن از مهدی آلمحمّد (علیهمالسّلام) و نسب و کارهای او سخن میرود. در آنجا آمده که ایشان، جزیه را «وضع» میکند.
در اینکه «یضع الجزیة» چگونه معنا شود، اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به معنای برداشته شدن حکم جزیه میدانند و برخی برعکس به معنای مقرّر شدن حکم جزیه.
ابن طاووس نیز در الملاحم، حدیثی را به نقل از پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) آورده که از نزول عیسی (علیهالسّلام) و حاکم شدن وی در میان بخشی از امّت، سخن میگوید. در آنجا گفته شده که: عیسی (علیهالسّلام) در میان امّت من، حاکم و امام عادلی است. عیسی (علیهالسّلام) صلیب (چوبه دار) را میکوبد و نابود میکند،
خوک را میکشد، جزیه را از بین میبرد و
صدقه را ترک خواهد کرد.
در متن این حدیث نیز عبارت «یضع الجزیة» آمده که آن را به از بین بردن جزیه معنا کردهاند.
بر اساس آنچه در کتب لغت آمده، تفاوتی میان «دین» و «
شریعت» قائل شدهاند. به نظر لغت دانان، دین، موضوعی عامتر و شریعت، خاصتر است.
دین مانند دریاست و شرایع، آبراهههایی هستند که از آن دریا منشعب میشوند. مفسّران نیز به این تفاوت اشاره کردهاند. از باب نمونه، گفتار
علّامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان را میآوریم: از ظاهر قرآن کریم، چنین بر میآید که کلمه «شریعت» در معنایی خاصتر از معنای دین، استعمال میشود، چنانکه آیات زیر بر آن دلالت دارد:
«اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاِسْلامُ؛ دین نزد خدا [
و مقبول درگاه او
] تنها اسلام است»،
«وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنهُ، وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ و کسی که غیر از اسلام، دینی دیگر بپذیرد، از او قبول نمیشود و او در
آخرت، از زیانکاران است».
از این دو آیه به خوبی بر میآید که هر طریقه و مسلکی در پرستش خدای متعال، دین هست، ولی دین مقبول درگاه خدا، تنها اسلام است. پس دین از نظر قرآن، معنایی عام و وسیع دارد. حال اگر آن دو آیه را به آیه:
«لِکلٍّ جَعَلنا مِنکم شِرعَةً وَمِنهاجاً؛ برای هر یک از شما پیامبران، شرعه و منهاجی قرار دادیم» و نیز به آیه
«ثُمَّ جَعَلناک عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الْاَمْرِ فَاتَّبِعْها؛ و سپس، تو را بر شریعتی از امر دین، قرار دادیم. پس از همان شریعت، پیروی کن»، ضمیمه کنیم، این معنا به دست میآید که شریعت، عبارت است از طریقهای خاص، یعنی طریقهای که برای امّتی از امّتها و یا پیامبری از پیامبران مبعوث به شریعت، تعیین و آماده شده است؛ مانند
شریعت نوح (علیهالسلام)،
شریعت ابراهیم (علیهالسلام)،
شریعت موسی (علیهالسلام)،
شریعت عیسی (علیهالسّلام) و
شریعت محمّد (صلیاللّهعلیهوآله). امّا
دین، عبارت است از
سنّت و طریقه الهی. پس کلمه دین، معنایی عامتر از کلمه شریعت دارد و به همین جهت است که شریعت، نسخ میپذیرد؛ ولی دین به معنای وسیعش قابل نسخ نیست.
بر این اساس، فرض دیگری در فهم آیات و احادیث مربوط، قابل طرح است. میتوان چنین در نظر گرفت که بخشی از اهل کتاب، ضمن اینکه در مسائل اصلی دین با
مسلمانان به وحدت میرسند، به نوعی مجاز شوند که به بخشی از آداب و شعائر خویش، باقی بمانند و آیین خود را تا حدّی حفظ کنند. البته این کار، مشروط به اصلاح اصول عقیدتی و نفی شرک و هرگونه مظاهر شیطانی از آیین آنهاست. اگر این فرض قابل پذیرش باشد، دیگر نمیتوان قاطعانه حکم کرد که در جامعه مهدوی، هیچ دینی جز اسلام، باقی نمیمانَد.
تعابیر برخی احادیث، از ایمان آوردن مردم و شهادت دادن آنها به
وحدانیت خدا و
رسالت پیامبر اعظم (صلیاللّهعلیهوآله) حکایت دارد؛ امّا این به معنای آن نیست که همه پیرو شریعت اسلام میشوند؛ زیرا چنانکه هم اینک گروهی از مسیحیان بر این اعتقادند که پیامبر اسلام (صلیاللّهعلیهوآله) از جانب خدا برگزیده شده و فرستاده اوست و در عین حال، ضرورتی در پیروی از ایشان نمیبینند، ممکن است با اصلاحاتی در بنیادهای عقیدتی و اعمالشان، امکان و اجازه عمل به شریعت اهل کتاب به آنها داده شود. نسبت شرایع خاص به دین، که واحد است، مانند نسبت احکام جزئی به احکام کلّی است. در احکام جزئی، امکان نسخ وجود دارد؛ ولی اصل احکام الهی نسخ نمیشود. همینطور، اصل دین نسخ نمیشود، امّا شرایع، نسخ پذیرند. آیه شریف زیر نیز دلیلی بر همین معناست:
«وَ اَنزَلنا اِلَیک الکتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ فَاحکم بَی نَهُم بِما اَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم عَمَّا جاءَک مِنَ الحَقِّ لِکلٍّ جَعَلنا مِنکم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکم اُمَّةً واحِدَةً وَ لکن لِیبلُوَکم فی ما آتاکم فَاستَبِقُوا الخَیراتِ اِلَی اللَّهِ مَرجِعُکم جَمیعاً فَینَبِّئُکم بِما کنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ؛ و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم که تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بودهاند. پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده است، در میانشان حکم کن و از پی خواهشهاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است، وا گذاری. برای هر گروهی از شما، شریعت و روشی نهادیم. اگر
خدا میخواست، همه شما را یک امّت میساخت؛ ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است، شما را بیازماید. پس در خیرات بر یکدیگر، پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاهتان سازد».
در این جا اراده خدا به این تعلّق گرفته که شرایع مختلف باشند تا آزموده شویم.
ادلّه این فرضیه، ترکیبی از ادلّه پیش گفته در دو فرضیه اوّل و دوم است. این دیدگاه بر آن است که با توجّه به ادلّهای که گذشت، نه میتوان به طور مطلق، وجود ادیان دیگر در
حکومت مهدوی را نفی کرد و نه میتوان گفت که این ادیان تا آخر باقی میمانند.
برای روشن شدن موضوع، لازم است ابتدا مفروضات و مسلّمات بحث را مرور کنیم:
یک. اینجا
بهشت نیست؛ بلکه دنیاست، با همه قوانینش. پس همچنان دار تکلیف، ابتلا و
آزمایش و
خیر و
شرّ است.
دو. سنّتهای الهی تغییر نمیکنند. پس سنّت
هدایت و آزادی انسان در انتخاب، پا برجا خواهد بود و ارزش دین و دینداری به اختیاری بودن و آزادی در انتخاب، خواهد بود.
سه. انسانیت انسان به چیزی دیگر تبدیل نمیشود. انسان، اختیار دارد، نفس دارد و خواهشهای آن نیز ادامه دارد. پس هنوز هم جا برای پیروی از
هوا و هوس هست. پس
«اِنَّا هَدَینَهُ السَّبِیلَ اِمَّا شَاکرًا وَ اِمَّا کفُورًا؛ هنوز مصداق دارد.
چهار. اختلاف طبایع و اختلاف سلایق آدمیان از میان نمیرود. بنابراین، فرهنگهای مختلف، با تفاوت در زبان، آداب و رسوم، سنّتها، نمادها و... همچنان خواهند بود.
پنج.
معجزه جای کار و تلاش را نمیگیرد. بنابراین، کارها به تدریج و با مجاهدت، پیش میرود. البته
نصرت الهی در کار است، امّا یاری خدا در جایی تحقّق خواهد یافت که کار و تلاش انسانی وجود داشته باشد. در عین حال، این تغییرات به وجود میآید:
۱. حکومت جهانی واحد مبتنی بر
احکام اسلامی بر پا میشود؛
۲. پلیدیهای بزرگ، مانند شرک و کفر و سایر انحرافات عقیدتی و بدعتها، از میان میروند؛
۳. ظالمان و اشرار از میان میروند؛
۴. زمین پُر از
عدل و داد میشود؛
۵. اسباب گسترش علم و معرفت و تربیت صحیح انسان، فراهم میگردند؛
۶. رفاه عمومی برقرار میشود.
به نظر میرسد در نهضت مهدوی، یک سیر تدریجی به سوی توحید ناب وجود دارد. ابتدای حرکت امام زمان (علیهالسّلام) صرفاً دعوت به
اسلام و
قرآن است و به تدریج که نهضت جلو میرود، جنگها آغاز میشود. از آنجا که امام (علیهالسّلام) به طور عادی نمیتواند در آن واحد با همه حکومتها بجنگد، طبیعی است که در ابتدا با بسیاری از آنها پیمان صلح ببندد. پس از پیشرفت کار و افزایش روشنگریها و بالا رفتن آگاهی و معرفت مردم، اثری از شرک و کفر، باقی نمیمانَد.
بر اساس احادیث اسلامی، ظهور امام زمان (علیهالسّلام) در منطقه
حجاز و استقرار ایشان در منطقه عراق خواهد بود و جنگهای اوّلیه ایشان در همان مناطق، به اضافه منطقه شامات و احیاناً ترکیه و روسیه است. بنابراین، دشمنان اوّلیه یا از مسلمانان معاند اهل حجاز و دیگر مناطقاند یا از اهل کتاب. بر این پایه، چنین به نظر میرسد که در ابتدای نهضت ایشان، درگیری خاصی با پیروان دیگر ادیان، مانند ادیان هندی و چینی و ژاپنی، نداشته باشند.
در این دوره، ممکن است گروهی از اهل کتاب، خواهان مصالحه با امام (علیهالسّلام) باشند و حاضر به پرداخت جزیه شوند. امام (علیهالسّلام) از پیشنهادهای صلح، مشروط به اصلاح برخی عقاید باطل «مانند تثلیث، فرزندِ خدا دانستن مسیح (علیهالسلام)، عزیر یا قومِ برتر دانستن
بنیاسرائیل و.... این موضوع، مضمون تعدادی از احادیث این باب است که در آنها پرستش خدا و گسترش توحید در سراسر زمین، گوشزد شده است.» و دست برداشتن از برخی اعمال ناشایست، استقبال میکند. «مانند شرابخواری، خوردن گوشت خوک، قداست دادن به صلیب و.... این موضوعات نیز مضمون تعدادی از احادیث باب است.»
همزمان با این اصلاحات، پیروان امام مهدی (علیهالسّلام) فرهنگ اسلامی و توحیدی را در همه جهان، تبلیغ میکنند و با
جدال احسن، بسیاری را از گمراهی و نادانی بیرون میآورند و روزبهروز، از جمعیت کفّار، کاسته شده، به جمع موحّدان، افزوده میگردد تا اینکه بنابر مضمون بسیاری از احادیث، دیگر در هیچ جای زمین، جز بانگ اذان و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) به گوش نرسد.
اگر هم در گوشه و کنار زمین تا آن زمان کسانی بر طریقتهای دیگر باشند، با قدرت استدلالی امام (علیهالسّلام) و یارانش حقیقت را یافته، به دین اسلام متمایل میشوند. این کار، اگر در نسل اوّل اتفاق نیفتند، بیتردید در نسلهای بعد که تحت تعالیم حکومت جهانی امام مهدی (علیهالسّلام) قرار میگیرند، تحقّق خواهد یافت.
با توجّه به آنچه در متون دینی آمده است، شاید بتوان گفت که میان امام زمان (علیهالسّلام) و بوداییان و هندوان و پیروان تائو و شینتو، درگیری و جنگی به وقوع نخواهد پیوست و آنان با دیدن شرایط حاکمیت اسلام و پیشرفت آن و نیز روشنگریهایی که صورت میگیرد، به تدریج با حقیقت اسلام، بیشتر آشنا میشوند و کمکم به
توحید، رو میآورند. به هر حال، مسلّم آن است که در جامعه مهدوی، اثری از
شرک و مظاهر آن، یعنی پرستش بتها و بتوارهها دیده نمیشود. این موضوع در خود آن ادیان نیز زمینه دارد؛ زیرا ادیان شرقی، باوجود ظواهر نامناسب و شرک آلود، هستهای از توحید را با خود دارند. «از
علّامه طباطبایی نقل شده که اوپانیشادها، کتاب مقدّس هندوها را کتابی سرشار از توحید ناب میدانستند. دکتر شایگان در مورد پژوهش تطبیقی علّامه طباطبایی در ادیان و مذاهب جهان، چنین میگوید: «علّامه طباطبایی، سوای احاطه وسیع بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی... با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون [
ادیان دیگر
]. میپرداخت که گویی خود در نوشتن این متون، شرکت داشته است. هرگز در آنها تضادّی با روح
عرفان اسلامی نمیدید، با فلسفه هند، همانقدر اُخت و آمیخته بود که با جهانبینی چینی و مسیحی»
همین امر، سبب میشود که زمینه برچیده شدن آن ظواهر، فراهم باشد.
در مورد آیات مربوط به پیروزی اسلام بر همه ادیان، باید پذیرفت که ادیان در نهایت، فروغی نخواهند داشت و پرتو نور اسلام، همه را بیفروغ میسازد. اینک یک بار دیگر در این آیه تامّل کنیم:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ کمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَلَیمَکنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَی لَهُم وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِم اَم نًا یعبُدُونَنِی لا یشرِکونَ بِی شَیئًا وَمَن کفَرَ بَعدَ ذَلِک فَاُولَئِک هُمُ الفَاسِقُونَ؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، وعده داد که در روی زمین، جانشین دیگرانشان سازد، همچنان که مردمی را که پیش از آنها بودند، جانشین دیگران کرد و دینشان را -که خود برایشان پسندیده است-، استوار سازد و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا میپرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمیکنند و آنها که از این پس ناسپاسی کنند، نافرماناند».
پیروزی اسلام با بقای ادیان دیگر به صورت تابع و زیردست، منافات ندارد. معنای حکومت صالحان و سر سپردن به آیین حق و عبادتِ دور از شرک، این نیست که در چنان جامعهای هیچ گناهکار و منحرفی نخواهد بود؛ بلکه بدین معناست که زمام حکومت، در دست مؤمنان صالح است و چهره عمومی جامعه، خالی از شرک است. انتهای این آیه شریف که فرموده: «هر کس کفر و ناسپاسی بورزد، از فاسقان و نافرمانان خواهد بود»، به این معناست که ممکن است کسانی نیز در همان زمان یافت شوند که وصف کفر و فسق، سزاوارشان باشد و چنین نیست که فقط صالحان بر روی زمین زندگی کنند.
روش و سیره امام زمان (علیهالسّلام) مشابه سیره پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) است. ایشان در دعوت به اسلام، از حکمت و اندرزهای نیک، استفاده میکرد، چنانکه
قرآن کریم، این شیوه را به ایشان تعلیم داده بود:
«ادعُ اِلی سَبیلِ رَبِّک بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَنُ اِنَّ رَبَّک هُوَ اَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعلَمُ بِالمُهتَدینَ؛ مردم را با
حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان،
مجادله کن؛ زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شدهاند، آگاهتر است و هدایتیافتگان را بهتر میشناسد».
امّا در جایی که شیوه حکمت و اندرز و استدلال، پاسخگو نیست، نوبت به روشهای دیگر، همچون
مباهله میرسد. قرآن کریم میفرماید:
«فَمَن حَاجَّک فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَک مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَکم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکم ثُمَّ نَب تَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللَّهِ عَلَی الکاذِبینَ؛ از آن پس که به آگاهی رسیدهای، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را حاضر آوریم. آنگاه
دعا و تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم».
حال اگر این شیوه نیز پاسخگو نبود و معاندان،
لجاجت کردند و هیچ طریق منطقی و نرمی را نپذیرفتند، نوبت به راههای سخت، مانند
جنگ و الزام میرسد. خداوند متعال به پیامبرش دستور میدهد: «
وَ قاتِلُوهُم حَتَّی لا تَکونَ فِتنَةٌ وَ یکونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَاِنِ انتَهَوا فَلا عُدوانَ اِلاَّ عَلَی الظَّالِمینَ؛ با آنها بجنگید تا دیگر، فتنهای نباشد و دین، تنها دین خدا شود؛ ولی اگر از آیین خویش دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران، روا نیست».
جهاد برای رفع فتنه و
ظلم است. این حکم هم در زمان پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) مصداق داشت و هم در آینده، مصداق خواهد داشت. در حدیث ابونصر به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) سنّتهایی که امام زمان (علیهالسّلام) از پیامبران دارد، ذکر شده است. از جمله این سنّتها، چیزی است که از پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) به ایشان رسیده و آن، شمشیر است. متن این قسمت از حدیث، چنین است:
«وَ سُنّة من محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) فی السیف یظهر به» این، کنایه از جهاد و مبارزه مسلّحانه با ظالمان و محاربان است. همین مضمون به طرق دیگر، هم از
امام صادق (علیهالسّلام) و هم از پدر بزرگوارش نقل شده است. در حدیث دیگری از
امام باقر (علیهالسّلام) شباهت امام (علیهالسّلام) با پنج پیامبر بزرگ، بیان شده و در آن، شباهت ایشان با پیامبر خدا (صلیاللّهعلیهوآله) قیام مسلّحانه ایشان و کشتن دشمنان خدا و رسول، ذکر شده است. «
وَ اَمَّا شَبَهُهُ مِن جَدِّهِ المُصطَفَی (صلیاللّهعلیهوآله) فَخُرُوجُهُ بِالسَّیفِ وَ قَتلُهُ اَعدَاءَ اللَّهِ وَ اَعدَاءَ رَسُولِهِ (صلیاللّهعلیهوآله) وَ الجَبَّارِینَ وَ الطَّوَاغِیتَ وَ اَنَّهُ ینصَرُ بِالسَّیفِ وَ الرُّعبِ»
بنابراین، در اصل شباهت امام (علیهالسّلام) با پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) در قیام مسلّحانه، تردیدی نیست و احادیث در این زمینه، متعدّد است.
امّا این، بدان معنا نیست که هر مخالفی، اعم از محارب و غیر محارب، باید نابود شود. مخالفان، چند دستهاند: گروهی از آنان از سرِ لجاجت، با حق در میآویزند و گروهی از سر ناآگاهی با آن مخالفاند. حکم این دو گروه، بنابر
عقل و
شرع، یکسان نیست. کار اصلی امام و حجّت خدا، هدایت مردم است و بقیه کارها باید در پرتو هدایت، معنا پیدا کنند.
پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) ضمن پیمودن مراحل یاد شده، همواره از پیشنهادهای صلح، حتّی با کفّار و مشرکان، «ماجرای
صلح حُدَیبیه در این زمینه درسآموز است. در این صلح، پیمانی ده ساله بسته شد که مسلمانان از شرّ مشرکان در امان باشند و سال بعد به
مکه بیایند. نتیجه این شد که مشرکان نتوانستند بر پیمان خود، باقی بمانند و دو سال بعد، مکه فتح شد.»
استقبال میکرد و آن را فرصتی برای گسترش اسلام و رساندن پیام توحید به گوش همگان میدانست. با همین روش بود که به تدریج، شرک و کفر از شبه جزیره عربستان، محو شد و پیروان ادیان دیگر نیز تسلیم شدند و
جزیه پرداختند.
با این بیان، میتوان ادلّه دو گروه اوّل را جمع کرد. بازخوانی آن ادلّه در پرتو این فرضیه، راه جمع ادلّه را، آنگونه که گذشت، آسان میکند. ادلّه عامّ قرآنی طرفداران کثرت ادیان در جامعه مهدوی -که شامل عدم اکراه در دین، استقبال از پیشنهاد صلح، دستور به
جدال احسن و همزیستی مسالمتآمیز است-، تماماً با فرضیه یاد شده، سازگار است. همه این موارد میتوانند
سیره امام زمان (علیهالسّلام) نیز به شمار آیند و در عمل، نیازی به الزام و اکراه در دین نباشد و مردم به واسطه رشدی که یافتهاند و با مشاهده سیره کریمانه امام زمان (علیهالسلام)، کمکم و گروهگروه، به دین اسلام متمایل میشوند و گم شده خویش را در آن میبینند. دعوت حکیمانه و جدال احسن نیز بر این روی آورد میافزاید. به دلیل این که عقول مردم در دوران امام زمان (علیهالسّلام) تکمیل میشود، «اشاره به حدیثی در این زمینه که امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: «هنگامی که قائمِ ما قیام کند، خداوند، دستش را بر سرِ بندگان میگذارد و عقول آنها را جمع میکند و خیالهاشان را کامل میگرداند»»
همه یهودیان و مسیحیان با شنیدن استدلالهای قوی اسلامی، ایمان میآورند. در این صورت، دیگر مسیحیت و یهودیت و دیگر ادیان الهی نیز باقی نمیمانند.
در عین حال، ممکن است در اوایل کار، گروههایی از اهل کتاب، جزیه دهند و بر آیین خود بمانند. همچنین ممکن است امام زمان (علیهالسّلام) در ابتدای کار برای اتمام حجّت و شناساندن قابلیتها و ظرفیتهای امامت، بر اساس کتاب هر ملّتی با آنها احتجاج کنند و یا حتّی میان آنها داوری کنند. این، موجب میشود که افراد منصف از پیروان ادیان دیگر، به ایشان و صلاحیتهای امامت ایشان، ایمان آورند؛ امّا آنهایی که باقی میمانند، دو گروه خواهند بود: یا از آگاهانِ معاند هستند که باید با آنها جنگید و نابودشان ساخت، یا از ناآگاهاناند که نیازمند گذر زمان یا حتّی تبدیل نسلهاست. با گذشت یک یا دو نسل و با افزایش آگاهیهای مردم و تربیت صحیح، این گروه نیز به تدریج از میان میروند و به جمع مؤمنان میپیوندند. در این جاست که دیگر جایی برای جزیه نمیمانَد و آیات و احادیث مربوط به وحدت دین، مصداق پیدا میکند.
ممکن است بگویند که آیات قرآن که ناظر به برخوردهای مسالمتآمیز و صلح و دوستی با اهل کتاباند، مربوط به قبل از ظهور امام مهدی (علیهالسّلام) و زمان
تقیه است. در آن دوران، تقیه برداشته میشود. «اشاره به احادیثی دارد که میگویند با ظهور امام مهدی (علیهالسلام)، دیگر نیازی به تقیه نیست. برای نمونه، این حدیث
امام رضا (علیهالسّلام) است که میفرماید تا روز خروج قائم آلمحمّد (علیهمالسّلام) تقیه ادامه دارد و پیش از آن همه باید تقیه کنند.»
و نیازی به چنین مصالحهای با
اهل کتاب نیست. همچنین احادیث فراوانی وجود دارند که بر سختگیری امام زمان (علیهالسّلام) دلالت دارند؛ مانند حدیثی که ابوبصیر از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده و در آن آمده است: «چه قدر نسبت به خروج قائم، تعجیل میکنید. پس به خدا سوگند که جز لباس زِبْر نمیپوشد و جز طعام خشک و سخت نمیخورَد و جز شمشیر و مرگ زیر سایه شمشیر، چیزی در کار نیست».
لیکن این سخن، درست نیست؛ زیرا در زمان پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) نیز نیازی به تقیه از اهل کتاب نبود و آن قدر قدرت داشتند که با آنها مصالحه نکنند؛ امّا چنین نکردند. این، نشان میدهد که بنای اوّلیه اسلام بر همزیستی مسالمتآمیز و
مصالحه است و اگر چیزی بر خلاف آن باشد، نیازمند دلیل است. این موضع با حدیث ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) در مورد مشابهت سیره امام مهدی (علیهالسّلام) با سیره پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) که با اهل کتاب با مسالمت، رفتار میکند، «ابوبصیر از امام صادق (علیهالسلام): «...
یسَالِمُهُم کمَا سَالَمَهُم رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللّهعلیهوآله)»»
تقویت میشود. اگر هم چیزی در مورد تفاوت سیره گفته شده، مربوط به تفاوت شرایط است. مثلاً در روایت ابیخدیجه از امام صادق (علیهالسّلام) به نقل از
امام علی (علیهالسّلام) چنین میخوانیم:
برای من جایز بود که فراریان دشمن را بکشم و کار مجروحان را تمام کنم (کنایه از کشتن آنها)؛ امّا این کار را به جهت سرنوشت یارانم ترک کردم تا اگر مجروح شدند، کشته نشوند. قائم میتواند فراریان را بکشد و کار مجروحان را تمام کند.
یاران امام زمان (علیهالسلام)، برخلاف یاران امام علی (علیهالسلام)، زیر دستِ دشمن نخواهند افتاد و شرایط این دو امام بزرگوار، متفاوت است. طبیعتاً چنین برخورد قاطعی در برابر کسانی خواهد بود که زمینه اصلاح آنها وجود نداشته باشد و امکان پیوستن آنها به اردوگاه دشمن و تقویت بنیه نظامیاش برود. امّا در صورتی که چنین نباشد، سیره امام (علیهالسّلام) هدایتگری و رافت به بندگان است.
امّا آنچه در مورد سختگیریهای امام زمان (علیهالسّلام) گفته شده، ظاهراً مربوط به دستههایی خاص از مردم لجوج و عنود، مانند برخی از مردم عرب است. این موضوع در تعدادی از احادیث، مورد توجّه قرار گرفته است. «مانند: روایت زُراره از امام صادق (علیهالسلام): «
مَا بَقِی بَینَنَا وَ بَینَ العَرَبِ اِلَّا الذَّبحُ وَ اَومَاَ بِیدِهِ اِلَی حَلقِهِ. میان ما و عرب، جز
ذبح، چیزی باقی نمانده است (و با دست به حلقش اشاره کردند)»
در برخی از این احادیث، تصریح شده که میان اهل بیت (علیهالسّلام) و
قریش، چیزی جز شمشیر باقی نمانده است. «مانند روایت ابوبصیر از امام صادق (علیهالسلام): «
اذا قام القائم لم یکن بینه و بین العرب و قریش الّا السیف و ما یاخذ منها الّا السیف، و لا یعطیها الّا السیف، و ما تستعجلون بخروج القائم»
امّا ادلّه خاصّ قرآنی طرفداران کثرت ادیان، دارای الفاظی صریح در بقای ظاهری ادیان دیگر است؛ چه آن آیات که بقای دشمنی میان یهودیان یا مسیحیان را بیان میکنند، چه آیاتی که ناظر به عذاب یهودیان است و چه آیات ناظر به برتری پیروان عیسی (علیهالسّلام) بر کافران و در تمام اینها قید «الی یوم القیامة» آمده است؛ یعنی موارد یاد شده تا قیامت، جریان خواهد داشت.
ظاهر این آیات، حاکی از کثرت ادیان تا روز قیامت است. لیکن نمیتوان گفت به دلیل استمرار برتری در این آیه تا روز قیامت (الی یوم القیامة) باید همواره منکرانی باشند تا برتری پیروان، معنا پیدا کند؛ زیرا اثبات حکمی برای چیزی، مُثبِت وجود موضوع و مصداق آن در عالم واقع نیست. احکام بیان شده در متون دینی برای موضوعات، به صورت مشروط هستند؛ یعنی مشروط به وجود مصداق، آن حکم جریان پیدا میکند. مثلاً هنگامی که میگوییم «
اِنِّی سِلمٌ لِمَن سَالَمَکم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکم اِلَی یومِ القِیامَة»، «
زیارت عاشورای امام حسین (علیهالسّلام)»
مقصودمان این نیست که بالفعل کسانی باشند که من تا
قیامت در حال
دوستی یا
دشمنی با آنها باشم؛ بلکه مقصود این است که خودِ دوستی و دشمنی ادامه دارد، نه این که طرفهای دوستی و دشمنی وجود داشته باشد. مثلاً در عین حال که اینک
یزید و
شمر و
ابن زیاد در
دنیا نیستند، من آنها را دشمن میدارم و از آنها بیزاری میجویم. در این جا نیزگفته میشود که میان آنها تا قیامت دشمنی است. این به معنای وجود بالفعل طرفین نیست؛ یعنی اگر یافت شدند، دشمنی دارند.
همچنین باید در نظر داشت که این تعبیر، یک شیوه بیان تاکیدآمیز عرفی است که در بسیاری جاها کاربرد دارد و به معنای اصرار و استمرار در کاری است، نه به معنای تداوم زمانی آن تا قیامت.
وقتی که میگوییم «ابداً چنین کاری نمیکنم»، مقصودمان این نیست که تا ابد هستیم و چنین نمیکنیم؛ بلکه میخواهیم تاکید و جدّیت خود را در انجام ندادن آن کار، نشان دهیم. به عبارت دیگر، میخواهیم بگوییم تا وقتی که هستیم، این کار را انجام نمیدهیم.
بنابراین، ضرورتی ندارد که تا روز قیامت، کسانی از اهل کتاب باشند که میانشان دشمنی برقرار باشد یا گروهی بر گروهی دیگر برتری داشته باشند.
طرفداران نظریه وحدت دین در جامعه مهدوی، حدیثی را آوردهاند که در آن، عبارت «یضع الجزیة» آمده است. به نظر آنها معنای این عبارت، برداشته شدن حکم جزیه است؛ امّا همانطور که آمده، این متن را به گونهای دیگر نیز ترجمه کردهاند و آن را به معنای مقرّر داشتن
جزیه و اخذ آن گرفتهاند. به نظر میرسد با توجّه به استعمالات مادّه «وضع»، این معنا درستتر باشد؛ زیرا به گفته اهل لغت، وضع در برابر رفع است.
هرگاه بخواهند آن را به معنای برداشتن بگیرند با «عن» متعدّی میشود. مثلاً هنگامی که میخواهند بگویند بدهی یا مجازات یا جزیه از کسی برداشته شده، با تعبیر «وضع عن شخص...» از آن یاد میکنند.
«در قرآن کریم هم اینگونه استعمال شده است.» «
اَ لَم نَشرَح لَک صَدرَک وَ وَضَعنا عَنک وِزرَک؛ آیا سینهات را برایت گشاده ننمودیم؟ و بار گرانت را از تو برنداشتیم؟».
«
الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ.... وَ یضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِم؛ آنان که از فرستاده الهی پیروی میکنند که... بار گرانشان و غل و زنجیرهایشان را از آنها فرو مینهد».
گو اینکه
ابن اثیر در النهایة، معنای اوّل را نیز ذیل حدیثی از پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) با همین مضمون میآورد. متن حدیث چنین است:
ینزّل عیسی بن مریم (علیهالسّلام) فَیضَعُ الجزیة.تفسیر او این است که همه مسلمان میشوند و دیگر کسی از اهل کتاب باقی نمیماند که نیاز به گرفتن جزیه باشد.
امّا به نظر میرسد این معنا قابل دفاع نیست؛ زیرا با استعمالات مادّه «وضع» در لغت عرب، سازگار نیست.
جهان در حال حاضر به گونهای است که کسی جزیه نمیگیرد و کسی جزیه نمیپردازد. جزیه، حکمی تعطیل شده است. اگر امام زمان (علیهالسّلام) در شرایطی مشابه آنچه در آن هستیم، ظهور کنند، اتّفاق جدیدی که میافتد، برداشته شدن حکم جزیه نیست؛ بلکه مقرّر کردن و جاری ساختن حکم آن است. بنابراین، حدیث را باید به گونهای معنا کرد که با این وضع، سازگار باشد، مگر این که شرایط جهان به گونهای تغییر کند که مانند گذشته بتوان جزیه گرفت. باورداشتِ چنین تغییری بدون حضور امام زمان (علیهالسّلام) بسی دشوار، بلکه نزدیک به محال است؛ زیرا مسیر حرکت جهان به سوی برداشته شدن هر چه بیشتر اینگونه احکام و آزادی عمل و تساوی بیشتر افراد در انتخاب دین و آیین خود است. پس تغییری که با آمدن امام زمان (علیهالسّلام) اتّفاق میافتد، مقرّر داشتن و جاری ساختن حکم جزیه است، نه توقّف اجرای آن؛ زیرا قبل از آمدن ایشان، جریان ندارد که با آمدن ایشان، متوقّف شود.
با مطالعه مجموع ادلّه این باب، میتوان نتیجه گرفت که هیچ یک از فرضیههای وحدت دین یا کثرت ادیان در جامعه مهدوی نمیتواند با همه ادلّه، منطبق باشد. هر دو فرضیه بخشی از ادلّه را نادیده میگذارند؛ امّا دو فرضیه بعدی سعی دارند تا میان ادلّه جمع کنند.
فرضیه وحدت دین و کثرت شرایع، میتواند تا حدّی معقول باشد؛ امّا برای پذیرش آن، نیاز به ادلّه و شواهدی بیشتر است. باید به این پرسش پاسخ داده شود که بقای شرایع دیگر با وجود شریعت برتر، چه فایدهای دارد؟ هنگامی که شریعت سهله و سَمْحه اسلامی در اختیار همگان قرار میگیرد و از آن آگاهی مییابند، چه دلیلی دارد که برخی بخواهند بر شرایع گذشته خود، پافشاری کنند؟ این پافشاری، نتیجهای جز محروم ماندن از فواید
شریعت برتر ندارد.
البته تفاوتهای فرهنگی و قومی، میتواند یکی از عوامل دلبستگی مردم به شرایع گذشته باشد، چنانکه طرز پوشش و گویش افراد و اقوام مختلف، متفاوت است. ممکن است در شیوههای شرعی نیز پارهای تفاوتها مجاز باشد؛ امّا با نگاهی به شریعت اسلام و اعمال آن و دعوت مردم به یکسانی و همراهی در مسائل شرعی، مانند نمازهای جماعت،
مراسم حج و
عمره و سایر اعمال جمعی در اسلام، در مییابیم که
سیاست اسلام، حرکت به سمت وحدت و یکپارچگی است. بنابراین، فرضیه وحدت دین و کثرت شرایع، ضمن اینکه میتواند میان ادلّه قرآنی و روایی جمع کند، امّا موانعی بر سر راه دارد که موجب میشود نتوان آن را جدّی تلقّی کرد.
به نظر میرسد که فرضیه «محو تدریجی ادیان در جامعه مهدوی»، بتواند در قالب نظریهای کارآمد و جامع، مورد دفاع قرار گیرد؛ زیرا هم توانسته میان ادلّه قرآنی و روایی، جمع کند و هم نظریهای معقول و قابل پذیرش است. مانعی نیز در برابر آن وجود ندارد.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «وحدت و یا کثرت ادیان در حکومت مهدوی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۰/۰۹.