عرفان اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عرفان اسلامی،
تصوف ،
عارفان ،
صوفی .
پرسش: آیا عرفان اسلامی صحت دارد؟ و آیا عمده آموزههای آن تحت تأثیر دیدگاههای صوفیگرانه نیست؟
پاسخ: سؤال بر پیشفرضهایی بنا شده است که بهتر است، ابتدا این پیشفرضها را بیان کنیم و سپس با بررسی آنها به پاسخ اصلی برسیم:
ظاهراً شما
عرفان و تصوف را دو جریان متفاوت میدانید و معتقدید که عرفان از تصوف (که در نظر شما جریانی انحرافی است)، تأثیر گرفته است. سپس میخواهید بدانید که آیا
تفاسیر و برداشتهای عرفا از قرآن
تفسیر به رأی است یا خیر؟ البته ظاهراً خودتان معتقدید که بیانات عرفا بیشتر
تفسیر به رأی است و برای این ادعای خود شاهدی بیان میکنید.
بنابراین، ما در پاسخ به این پرسش ابتدا به معرفی عرفان و تصوف و رابطه آنها با هم خواهیم پرداخت و سپس به تفاسیر عرفانی و جایگاه عرفان در تفسیر
قرآن اشاره خواهیم کرد، بعد از آن به سؤال شما درباره دیدگاه عرفا در
توحید و تعارض آن با آیه شریفهای که بیان کردید، پاسخ خواهیم داد.
واژه "عرفان" در لغت به معنای شناختن است.
ولی در اصطلاح، به شناخت ویژهای اختصاص یافته که از راه
شهود درونی و
دریافت باطنی حاصل میگردد، و از آنجا که چنان کشف و شهودهایی معمولاً متوقف بر تمرینها و ریاضتهای خاصی است، روشهای عملی یا آیین
سیر و سلوک را نیز عرفان" نامیدهاند.
با توجه به این توضیحات، روشن شد که
عارف حقیقی کسی است که با اجرای برنامههای عملی خاصی به معرفتِ شهودی و حضوری نسبت به خدای متعال و صفات و افعال او نایل شده باشد.
آنچه باعث به وجود آمدن اختلافات زیادی درباره درستی و نادرستی
عرفان و روشهای سیروسلوک
عرفا شده است، جوابی است که هرکس به این سؤال داده است که آیا در
اسلام چیزی به نام
عرفان اسلامی وجود دارد، یا مسلمانان آن را از دیگران گرفته و وارد
دین کردهاند؟
در پاسخ به این سؤال، برخی مطلقاً
منکر وجود عرفان در اسلام شده و آن را امری بدعتآمیز و مردود شمرده و عرفا را گمراه دانستهاند و گروهی عرفان را جزئی از اسلام، بلکه به منزله مغز و
روح آن دانستهاند که مانند سایر بخشهای اسلام از
قرآن کریم و
سنت نبوی سرچشمه گرفته است.
کسی که آیات کریمه قرآن و سخنان
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و اهلبیت طاهرینش ـ علیهمالسلام ـ را با دقت مورد توجه قرار دهد بیشک، مطالب بسیار بلند و ژرفی در قلمرو عرفان و نیز آداب و دستورالعملهای فراوانی در ارتباط با سیر و سلوک عرفانی خواهد یافت. بهعنوان نمونه، میتوان به آیات مربوط به
توحید ذات و صفات و افعال در
سوره توحید و ابتدای
سوره حدید و آخر
سوره حشر اشاره و همچنین آیاتی که بر حضور الاهی در سراسر
عالم هستی و بر احاطه او به تمام موجودات و
تسبیح و
سجده تکوینی همه مخلوقات برای خدای متعال دلالت دارد، اشاره کرد.
همچنین آیاتی مشتمل بر آداب و سنن ویژهای وجود دارد که میتوان آنها را آیین
سیروسلوک اسلامی نامید؛ مانند:آیات
تفکر و تأمل،
ذکر و توجه دایمی، سحرخیزی و شبزندهداری، روزهداری، سجده و تسبیح طولانی در شبها،
خضوع و
خشوع ، گریه کردن،
اخلاص در
عبادت و انجام کارهای نیک از سر عشق و
محبت به خدا و به انگیزه رسیدن به قرب و رضوان الاهی و نیز آیات مربوط به
توکل ، رضا و
تسلیم در پیشگاه پروردگار و آنچه در بیانات
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و
ائمه اطهار ـ علیهمالسلام ـ و ادعیه و مناجاتهای ایشان درارتباط با این مطالب آمده قابل احصا و شمارش نیست.
در برابر این آیات و بیانات رسای پیامبر اکرم و اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ گروهی راه
تفریط و گروه دیگری راه
افراط در پیش گرفتهاند:
گروه اول تنگنظرانه و ظاهربینانه، آنها را بر معانی ساده پیش پا افتاده حمل کرده و آیات و
روایات را از محتوای بلند و والای خودشان تهی کردهاند. اینان همان کسانی هستند که بهطور کلی، منکر وجود چیزی به نام
عرفان" در متون اسلامی شدهاند.
گروه دیگری به عنوان عرفان، اموری را معتقد شدهاند که نمیتوان آنها را برخاسته از متون دینی و مضامین کتاب و سنت به حساب آورد، بلکه شاید بعضی از آنها مخالف نصوص
صریح و غیر قابل تأویل نیز باشد. همچنین در مقام عمل از یکسو، آداب و رسومی از پیش خود وضع کردهاند یا از فرقههای غیر اسلامی وام گرفتهاند و از سوی دیگر، به سقوط
تکلیف از عارف واصل قائل شدهاند.
اما گروه دیگری که خود را از
افراط و تفریط نگاه داشتهاند، بر این عقیدهاند که سیر و سلوک عرفانی راه مستقلی در کنار راه
شرع نیست؛ بلکه بخش دقیقتر و لطیفتری از آن است و اگر اصطلاح
شریعت" را به
احکام ظاهری اختصاص دهیم باید بگوییم:
طریقت در طول شریعت یا در باطن آن قرار دارد به عنوان مثال، شریعت احکام ظاهری
نماز را تعیین میکند و عرفان عهدهدار راههایتمرکز حواس و
حضور قلب در آن است.
پیش از بحث درباره تصوف توجه به این نکته ضروری است که منظور ما از
صوفی به قول ملاصدرای شیرازی جهله صوفیه نیست؛ بلکه
صوفیان واقعی است.
در بیان ریشه لغوی "تصوف" اختلافات بسیاری وجود دارد و ریشههای لغوی مختلفی برای تصوف بیان شده است؛ بنابراین وارد بحث معنای لغوی
تصوف نمیشویم و تنها به معنای اصطلاحی تصوف کفایت خواهیم کرد.
تصوف که به آن طریقت نیز گفته میشود، در اصطلاح عبارت است از: «شیوه خاصی از سیروسلوک که در آن صوفی با زندگی کاملاً اخلاقمدارانه و زاهدانه و توأم با سختگیری بر نفس حیوانی خود و
ترک دنیا و دروننگری و
مراقبه به تعالی
روح خود و طی مقامات و احوال پرداخته و همت اصلی خود را معطوف به رسیدن به مقام
توحید میکند».
البته ممکن است گفته شود این تعریف با کمی جانبداری از تصوف ارائه شده است؛ اما ما باز هم شما را متوجه نکته قبلی میکنیم که منظور ما از صوفی جهله صوفیه نیست.
نکته بعد درباره ارتباط عرفان و تصوف است.
امام خمینی (ره) عارف را کسی میداند که علم توحید را به دست آورده است؛ اما صوفی را کسی میداند که این
علم را در خود محقق کرده و از مرتبه
عقل به مرتبه
قلب آورده است.
بنابراین، در دیدگاه امام خمینی مقام
صوفی از عارف بالاتر است.
البته برخی دیگر نیز مانند
شهید مطهری تصوف را جنبه و حضور اجتماعی
عرفان و عرفا میدانند.
با این توصیف میتوان به این نکته پی برد که تصوف راستین در نظر بسیاری از علمای
شیعه امری نیکو و ممدوح معرفی شده است. البته باید به این نکته توجه داشت که برخی از
علما با صوفیه مقابله کردهاند؛ به دلیل انحرافاتی است که در برخی از دورهها در این گروه پیدا شده است، و به همین دلیل است که علما از به کار بردن لفظ تصوف دوری میکنند و سعی دارند، بیشتر از اصطلاح عرفان استفاده کنند.
حال باید بدانیم که آیا دیدگاههای عرفانی نوعی
تفسیر به رأی هستند، و آیا عرفا در فهم
دین و قرآن مرتکب تفسیر به رأی شدهاند؟
اینکه ما هر تفسیری را که کمی از مرزهای الفاظ و درک عقل بالاتر رود، متهم به کلمات درویشی و... کنیم، کاری بس نادرست و سبب دوری ما از معارف قرآن است؛ برای مثال شما در سؤال خود به آیه «
لیس کمثله شیء » اشاره کردهاید؛درحالیکه آیات دیگر
قرآن مانند:«سپس نزدیکتر و نزدیکر شد تا آنکه فاصله او (با
پیامبر ) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود».
که یا آیه:«اول و آخر و ظاهر و باطن او است».
و... را کنار گذاشتهاید. مهم این است که در عبارات قرآن به فهمی کلی برسیم؛ نه اینکه با دیدن یک آیه به نقد دیگران بپردازیم.
امام علی ـ علیهالسلام ـ در پاسخ به زندیقی که میگفت: اگر در قرآن تناقض نبود من در
دین شما داخل میشدم، فرمودند: «بخشی از کلام الاهی را
عالم و جاهل میشناسند، ولی دستهای دیگر را تنها کسانی میفهمند که برخوردار از صفای باطن و لطافت حس و شرح صدر باشند».
امام خمینی (ره) نیز معتقدند؛ آنان که ذوق عرفانی ندارند، نمیتوانند بخشی از
معارف دین را بفهمند و درباره آیات ۸ و ۹
سوره نجم که پیش از این بیان شد، میگوید:این را تنها کسی میفهمد که خودش نزدیکی به خدا را درک کرده باشد".
البته ایشان از کسانی که میگویند این
معارف سخنان درویشی است، انتقاد میکنند و میگویند اینها همه به نحو لطیفی در قرآن وجود دارد.
گذشته از این، بخشی از
تفاسیر موجود از علمای
شیعه ، تفاسیر عرفانی است که در این زمینه میتوانید به کتب ملاصدرای شیرازی، ملاعلی نوری، حاج ملاهادی سبزواری، آقا محمدرضا قمشهای و
امام خمینی (ره) مراجعه کنید. البته این نکته مهم است که این افراد همگی از شطحیات نامعقول و سطحی و سؤالبرانگیز دوری میکردند. ضمن اینکه این افراد مطالب عرفانی خود را به شکلی معقول و برهانی بیان میکردند.
بنابراین
تفسیر عرفانی در فهم قرآن بسیار ضرورت دارد و حتی به نظر امام خمینی (ره) مفسری که از بیان مطالب عرفانی و اخلاقی غفلت کند، از مقصود
قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده است.
با این حال این نکته مهم است که ایشان مبدأ
تفاسیر عرفانی را
معارف اهل بیت میداند.
با این حال در تفاسیر عرفانی توجه به دو نکته مهم است:
نکته اول اینکه در این
تفاسیر باید پایه و مبنا معارف اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ باشد، نه بافتههای شخصی.
و نکته دیگر این که بهتر است یافتههای عرفانی برهانی و عقلانی شود؛ چراکه در غیر این صورت برای دیگران قابل قبول نخواهد بود.
گفتید
عرفا معتقدند که خداوند را در همه پدیدههای
عالم میبینند؛ درحالیکه در آیه شریفه آمده است:«
لیس کمثله شیء »؛ هیچ چیز مانند خدا نیست. باید بدانیم که اتفاقاً دیدگاه عرفا نسبت به
توحید بسیار کاملتر و دقیقتر از این است که خدا را مانند موجودات زمینی بدانند. به همین دلیل مناسب است توحید را در نگاه عرفا کمی توضیح دهیم:
توحید در
عرفان اسلامی به این معناست که جز خداوند چیز دیگری وجود ندارد؛ از این دید
عارف مسلمان همه چیز را تجلی خدا میبیند و غیر از او چیزی را نمیبیند و ماسوی الله را مظاهر حق میداند که به عنایت او وجود یافتهاند. توحید عارف قویتر و بالاتر از توحید
فیلسوف است. عارف وجود حقیقی را خدا میداند و غیر از خدا همه را نمود و عین ربط به خدا میداند. از نظر عارف وجود از همه جهات بسیط و واحد است و کثرت طولی و عرضی در او راه ندارد. کثرتها نمود هستند نه بود؛ نسبت ماسوی الله به خدا نسبت
سایه است به صاحب سایه و نسبت آینه است به صاحب تصویر.
همانطور که میدانید سایه، وجودش متکی به صاحب سایه است و تصویر ما در آینه نیز متکی به خود ماست و بدون ما اصلاً وجود ندارد. موجودات این
عالم نیز همین نسبت را با خدا دارند.
بنابراین، اینکه
عرفا میگویند ما در همه چیز خدا را میبینیم، نه به این معناست که همه چیز، مثل درخت و آب و... خدا هستند و یا اینکه خدا مانند اینها است؛ بلکه اینها همگی نمود و سایهای از وجود خدایند. به عبارت دیگر، تجلی وجود خدا هستند؛ مثلاً هنگامی شما صدای کسی را میفهمید پی به حضور وی میبرید. به دیگر سخن، با شنیدن صدا چیزی به جز صاحب صدا در ذهن شما تداعی نمیشود. عرفا نیز در مشاهده عالم چیزی به جز خداوند را نمیبینند. بنابراین،
کلام عرفا با معنای آیه شریفه تعارضی ندارد؛ چراکه آیه شریفه بیان میکرد که هیچ چیز مانند خدا نیست، و
اعتقاد عرفا نیز این بود که هیچچیز در دنیا وجود حقیقی ندارد به جز وجود حضرت حق.
امام خمینی (ره) در اینباره چنین میگوید:«هستی واقعی از آن خداوند است و چون جلوه هیچگونه استقلال ندارد، و هستی آن عین ربط و اندکاک است،
حکم مستقلی ندارد تا به آن هم در برابر هستی خدا نام هستی نهیم».
ایشان فرق
عارف و
حکیم را در این میداند که
حکیم در کثرت مانده و عارف غرق در
وحدت شده است. حکیم تنها
جهان را بیند و از آن به خدا رسد، لیکن عارف تنها خدا بیند و بس.
آنچه را که در مجموع میتوان گفت، این است که عرفان برخاسته از تعالیم
قرآن و اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ است و خاستگاه اسلامی دارد؛ هرچند نباید اباطیل برخی از
جاهلان صوفیه که خود را عارف میخوانند و هر چیزی را به نام عرفان به خورد مردم میدهند، پذیرفت و عرفان نامید.
نکته پایانی اینکه باید مراقب باشیم
تعالیم ناب عرفانی را از علمای
دین و پیران این راه بیاموزیم و به قول معروف:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «عرفان اسلامی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۸/۸.