توحید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: توحید،
أحد،
خدا،
شرک.
پرسش: توحید به چه معناست؟
پاسخ: این
کلمه در اصل (
وحد ) است و دارای دو
استعمال میباشد؛ یکی آنکه، اسم
استعمال میشود به معنی یکی و بکنفر است و استعمال دوم اینکه
وصف باشد یعنی
یکتا و
بی همتا و این استعمال بذات باریتعالی
اطلاق میشود
و یا بمعنای کسیکه شریکی در
خلقت ندارد
و بمعنای
عبادت خداوند یکتا است که ضد
شرک است
و یا
ایمان به خدایی که شریکی ندارد.
توحید در
اصطلاح به معنای،
علم و
اقرار به یکتایی خدای تعالی و
شریک نداشتن در
صفات اوست
و به عنوان یک
اصل اعتقادی بمعنای
یگانه دانستن و یکتا شمردن خدا است.
در
قرآن کریم کلمه «توحید» و مشتقات آن؛ مثل «وَحّدَ»، «یُوَحِدُ»، «موَحّد» اصلاً به کار نرفته است، اگر سراسر
قرآن را بررسی کنید، حتی یک مورد کلمه «توحید» یافت نمیشود و نیز مشتقات آن هم در قرآن نیامده است، بلکه آن اصلی که قرآن بعنوان اساسیترین اصل معرفی میکند با عبارات زیر ذکر شده است:
۱- قل هو الله احد: بگو او خدای یکتاست (اخلاص:۱)
۲- انما الهکم الهٌ واحد: به راستی که تنها
معبود شما،معبود یکتاست (کهف:۱۱۰)
۳- اعبدو الله مالکم من اله غیره:
خدا را
عبادت کنید، غیر از خدا معبودی برای شما نیست. (اعراف:۵۹)
۴- لا اله الا الله: هیچ معبودی جز خدا نیست. (صافات:۳۵)
۵- لا اله الا هو: هیچ معبودی جز او نیست. (بقره:۱۶۳)
آنچه که قرآن به عنوان نخستین اصل مطرح میکند این است که باید معتقد باشیم، «خدایی جز اله واحد نیست» و باید جز «الله» را
پرستش نکنیم؛ «الهکم اله واحد» و «لقد بعثنا فی کل امه رسولاً أن اعبدو الله واجتبوا الطاغوت» و به
یقین ، در هر امتی رسولی را
مبعوث کردیم، تا خدا را عبادت کنید و از
طاغوت اجتناب کنید. (نحل:۳۶)
این سرلوحة دعوت انبیاء است؛ پرستش الله و اجتناب از طاغوت.
از ائمه اطهار-علیهم السلام- با تعابیر مختلف نقل شده که سعادت
دنیا و
آخرت ، مرهون توحید است. از جمله اینکه« کلمة لا اله الا الله» بهای
بهشت است.
امام رضا (ع) در روایتی میفرماید: «اول مرتبه از
عبادت خدا ، شناخت اوست و ریشه شناختن خدا، یگانه دانستن اوست.»
۱- هماهنگی: بهترین و سادهترین دلیل توحید، وجود نظم و هماهنگی عجیب بین موجودات است. هماهنگی در میان اجزاء یک ساختمان، مقالههای یک کتاب، سطرهای یک نامه بهترین دلیل آن است که سازنده و نویسنده یکی است. توازن و تناسب در آفرینش بهترین و سادهترین دلیل یکتایی اوست. ضعفها با قدرتها، حملهها با دفاعها، خشونتها با عاطفهها، چنان بهم آمیخته که انسان را گیج میکند و در جمع یک نظام هماهنگی را به وجود آورده است.
۲- خداوند
کمال مطلق است و هیچ حد و مرز و اندازه¬ای در او راه ندارد، آفریدگاری که ازلی و ابدی است، پروردگاری که زمان و مکان مخلوق اوست، جز یکی نمی¬تواند باشد. اگر به معنا نامحدود و نامتناهی بودن خداوند توجه کنیم می¬فهمیم که نامحدود جز یکی نمی¬تواند باشد؛ زیرا تعداد موجب محدودیت و متناهی بودن است.
نخستین مرتبه از
مراتب توحید ، توحید در «
وجوب وجود » است، به این معنا که موجودی جز «
الله » وجودی از خود ندارد. یعنی تنها او است که وجودش ذاتاً
ضروری است و سایر موجودات، وجودشان از او است.
دومین مرتبه از مراتب توحید،
توحید در خالقیت است؛ یعنی آفرینندهای جز الله نیست که نتیجه طبیعی مرتبة قبلی توحید است.
آیات زیادی از
قرآن کریم دلالت بر این مرتبه از مراتب توحید دارد.( زمر: ۶۲؛ روم:۴۰)
یعنی بعد از اینکه پذیرفتیم آفریننده جهان یکی است، آیا غیر از خدا کسی دست اندر کار تدبیر جهان است که بدون
اراده او در
تدبیر جهان مؤثر باشد؟ اگر کسی قائل به این باشد که
جهان را «الله» آفریده ولی بعد از
آفرینش، ارادة جهان به دست کسی دیگر است... این همان
شرک در
ربوبیت یا
تدبیر است. در این مرحله، موحّد کسی است که معتقد باشد همانگونه که جهان در آفرینش نیازی به غیر «الله» ندارد، تدبیر و اداره و ربوبیت تکوینی جهان هم منحصر به اوست.
این مرتبه از توحید به این معنا است که حالا که آفرینندة ما خداست، اختیار وجود ما به دست اوست و تدبیر زندگی ما هم استقلالاً از اوست معتقد باشیم به اینکه جز او حق فرمان دادن و قانون وضع کردن برای ما ندارد. هر کس دیگری بخواهد به دیگری دستور بدهد، باید به اجازة «الله» باشد، هر قانون باید به پشتوانة امضا و اجازة الهی رسمیت پیدا کند. این، توحید در «
ربوبیت تشریعی » است. شواهدی از آیات قرآن بر این مطلب دلالت دارد. (نساء: ۵۹؛ مائده: ۴۴)
یعنی کسی جز «الله» سزاوار پرستش نیست. این هم، نتیجة طبیعی همان
اعتقادات قلبی است، وقتی هستی ما از «الله» است اختیار وجود ما به دست اوست، تأثیر استقلالی در جهان از اوست، حق فرمان دادن و قانون وضع کردن هم منحصر به اوست، دیگر جای پرستش برای کسی دیگر باقی نمیماند. چون پرستیدن، در واقع اظهار
بندگی کردن و خود را بی چون و چرا در اختیار کسی قرار دادن است و اظهار اینکه من مال تو هستم، یعنی: بندگی همین را افاده میکند، چنین امری نسبت به کسی سزاوار است که او واقعاً مالک باشد.
یعنی اینکه انسان در مقام عمل، کسی جز «الله» را نپرستد و در مقابل غیر او سر تسلیم فرود نیاورد، «ایاک نعبد» (الفاتحه: ۵)
برخی از آیاتی که بر این مطلب دلالت دارند عبارتند از: (اسراء: ۲۳؛ حج:۷۷؛ مؤمنون: ۲۳)
این مرتبه از مراتب توحید به این معنا است که عملآً انسان از کس دیگری جز «الله» کمک نخواهد. وقتی ما مؤثر حقیقی را «الله» شمردیم، معنایش این است که جز به ارادة او، سود و زیان به ما نمیرسد، آن وقت از چه کسی کمک خواهیم گرفت؟ «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (الفاتحه:۵)
بسیاری از آیات قرآن کریم بعد از امر به پرستش خدا، امر به
توکل بر خدا کرده است؛ (هود: ۱۲۳؛ توبه: ۱۲۹)
این مرتبه یعنی انسان جز از «الله» نترسد؛ وقتی مؤثر حقیقی اوست دیگر از که بترسیم؟ کس دیگر کارهای نیست، قدرتی ندارد تا من از او بترسم، هر تاثیری از اوست، دیگران، ابزارند و مجرای کارند.
موحد کامل کسی است که جز از «الله» نترسد.
آیات زیادی در قرآن وجود دارد که حول محور توحید در
خوف بحث میکند (آل عمران: ۱۷۵؛ احزاب: ۳۹)
به این معنا است که امیدی جز «الله» نداشته باشیم. و این نتیجة اعتقاد به «
ربوبیت تکوینی » است، اگر واقعاً معتقدیم که مؤثر حقیقی در جهان خداست، امید به چه کسی داشته باشیم؟ کسی دیگر که اصالتاً کارهای نیست، پس امیدها باید منحصراً به او باشد.
کسی که معتقد باشد که همه کمالها و جمالها اصالتاً از خداست،
محبت او هم اصالتاً به
خدا تعلق میگیرد، دیگر کمالها و جمالها عاریهای است، ما محبتی به هر کسی داشته باشیم بواسطة آن است که کمالی یا جمالی دارد، وقتی دانستیم که این کمالها و جمالها عاریهای است و آن کسی که کمال ذاتی و جمال ذاتی دارد فقط «الله» است، نباید جز او را اصالتاً دوست داشت.
موحد کامل کسی است که دل تنها در گرو محبت خدا دارد و اگر کسی دیگری را دوست دارد؛ در شعاع
محبت خدا و به خاطر خدا باشد.
(شهود نیازمندی تمام شئون هستی به الله). بالاخره توحید میرسد به جائی که انسان عیناً مشاهده میکند که کل هستی و تمامی شئون هستی نیازمند به «الله» است بلکه جز نیاز، چیزی نیست اگر معرفت انسان و ایمانش کاملتر شود به حدی میرسد که این حقیقت را «مشهود» میکند و مییابد.
برای دستیابی به مراتب توحید، عوامل و زمینه¬های مختلفی وجود دارد که در اینجا چند نمونه ذکر می¬شود:
«بگو آیا غیر خدا را ولی خود انتخاب کنم؟ (خدایی) که آفرینندة آسمانها و زمین است؛ اوست که روزی میدهد و از کسی روزی نمیگیرد. بگو من مأمورم که نخستین مسلمان باشم، و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش. بگو: من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ (روز رستاخیز) میترسم» (انعام: ۱۴-۱۵)
حضرت موسی (ع) در این آیه بیان میدارد که بگو من یقین دارم و میترسم که اگر امر
خدا را ترک و او را
معصیت کنم یا غیر او را ولی خود قرار داده، پرستش کنم، در آن روز بزرگ و هولناک که دلها را به طپش میافکند، یعنی
روز قیامت ، گرفتار عذاب خدا شوم.
«(هنگامیکه
ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: آیا تو با خدایان ما این کار را کردهای؟ گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است؛ از آنها بپرسید اگر سخن میگویند. آنها به وجدان خویش بازگشتند؛ (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید» (انبیاء: ۶۴-۶۲)
این آیات اشاره دارد که ابراهیم(ع) با
دعوت به
تعقل ، بت پرستان را تکان داد، وجدان خفتة آنها را بیدار کرد و همچون طوفانی که خاکسترهای فراوان را از روی شعلههای آتش برگیرد و چنانکه قرآن میگوید: به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند حقا که
ظالم و ستمگرید.
«من از
آیین پدرانم ابراهیم و
اسحاق و
یعقوب پیروی کردم. برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند.» (یوسف:۳۸)
آری یکی از موهبتها و فضل خدا بر
خاندان نبوت این است که مقام یکتاپرستی را به آنها عطا فرموده است و آنها در مقابل این موهبت و نعمت سپاسگذاری میکنند. خداوند مهربان توفیق این موهبت و نعمت را برای مابقی مردم عطا فرموده ولی اکثر آنان از این موقعیت برخوردار نمیشوند.
«(ای پیامبر) برای آنان مثالی بزن، آن دو مرد، که برای یکی از آنها در باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم، هر دو باغ میوه آورده بود، این باغ، درآمد فراوانی داشت، به همین جهت به دوستش چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم. در حالیکه نسبت به خود ستمکار بود در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمیکنم هرگز این
باغ نابود شود. و باور نمیکنم قیامت برپا گردد... به هر حال
عذاب الهی فرا رسید و تمام میوههای آن نابود شد و او به خاطر هزینههایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم می مالید و میگفت:ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم و...» (کهف: ۴۵ - ۳۲)
با توجه به منابع دینی آثار متعددی را می¬توان برای این صفت ذکر کرد که در اینجا چند نمونه آورده می¬شود:
«و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر از او معبودی را نمیخوانیم...» (کهف:۱۴)
کلمة ربط به معنای محکم بستن است و «ربط بر دلها» کنایه از سلب
اضطراب و قلق از آنهاست.
«و ذوالنون (
یونس ) را (به یاد آور) در آن هنگام که
خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ خواهیم گرفت؛ (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها صدا زد: (خداوندا) جز تو معبودی نیست، منزهی تو! من از ستمکاران بودم. اما دعای او به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، و اینگونه مؤمنان را نجات میدهیم.» (انبیاء: ۸۷-۸۸)
این یک برنامة اختصاصی برای یونس نبود بلکه هر کس از
مؤمنان از تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد و از ذات پاکش مدد و رحمت طلبد، دعایش را مستجاب و اندوهش را برطرف خواهیم کرد.
«این،
هدایت خداست که هر کس از
بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی میکند، و اگر آنها
مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام دادهاند، نابود میگردد (و نتیجهای از آن نمیگیرند). (انعام:۸۸)
شرک عامل محو و باطل شدن کارهاست. در
سنت الهی ،
تبعیض نیست. حتی اگر پیامبران
شرک ورزند،
تنبیه میشوند و این اقرار به یکتایی خداوند است که به اعمال ثمره میدهد.
«ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنان گفت: ای قوم من! (تنها) خدای یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست... (اعراف:۵۹)
از این آیه به خوبی استفاده میشود که بت پرستی مهمترین خار بر سر راه سعادت همة انسانها بوده است و این باغبانهای توحید (پیامبران الهی) برای تربیت انواع گلها و درختان پرثمر در سرزمین جوامع انسانی قبل از هر چیزی دامن به کمر میزند تا با داس تعلیمات سازندة خود این خارهای مزاحم را ریشه کن سازند.
«.. هنگامیکه از آنان و آنچه غیر خدا میپرستیدند کنارهگیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم. و از رحمت خود به آنان عطا کردیم؛ و برای آنها نام نیک و مقام برجستهای (در میان همة امتها) قرار دادیم.» (مریم:۴۸-۵۰)
هنگامیکه
مریم از بت پرستان کنارهگیری کرد و بسوی ارض مقدس رفت، فرزندی چون اسحاق و فرزند زادهای چون یعقوب به او بخشیده شد و سوز هجران و
فراق خویشاوندان را با بخشیدن فرزندان، تسکین داد و آنها را نیز زیور نبوت بیاراست و خداوند آنها را در میان مردم مورد احترام قرار داد و نام نیکوی آنها، زبانزد خاص و عام گردید. پیروان همة ادیان، ابراهیم و ذریة او را دوست میدارند و ثناخوان آنها هستند و آنها را تابع
دین خود میدانند.
«چرا که او، بر کسانیکه
ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد» (نحل:۹۹)
تسلط شیطان بر مردمانی است که او را دوست داشته و به تحریک او به خدای خود شریک آوردهاند و شیطان را دوست میدارند و اطاعت او میکنند و وسوسة او را قبول میکنند.
«وآنها که به پروردگارشان
شرک نمیورزند، و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج میدهند.... چنین کسانی در خیرات سرعت میکنند و از دیگران پیشی میگیرند.» (مؤمنون:۶۱-۵۹)
از
صفات مؤمنین است که تنها به خدا
ایمان دارند و برای او شریک نمیگیرند و به رسولان او و به روز جزا هم ایمان دارند، و به همین جهت عمل صالح انجام میدهند و در خیرات و
اعمال صالح سرعت نموده، و به سوی آن سبقت میجویند، یعنی از دیگران پیشی میگیرند.
«ما
نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنها گفت: ای قوم من! خدای یکتا را بپرستید....جمعیت اشرافی (و
مغرور ) از
قوم نوح که
کافر بودند گفتند: این مرد جز بشری همچون شما نیست، که میخواهد بر شما برتری جوید، اگر خدا میخواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل میکرد؛ ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیدهایم.» (مؤمنون: ۲۴-۲۳)
«گفتند آیا به سراغ ما آمدهای که تنها خدای یگانه را بپرستیم، و آنچه را پدران ما میپرستیدند، رها کنیم؟...» (اعراف: ۷۰)
همانطور که آیه بیان میکند سطح افکار آنان به قدری پایین بود که از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و پراکندگی و تعدد خدایان را برای خود، مایه افتخار میپنداشتند.
«آنها غیر از خداوند، چیزهایی را میپرستند که او هیچگونه دلیلی بر آن نازل نکرده است و چیزهایی که
علم و آگاهی به آن ندارند...» (حج:۷۱)
یکی از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستی این است که هیچگونه
دلیل عقلی و نقلی بر جواز این عمل
دلالت نمیکند. آنها معبودهایی را میپرستند که علم و دانشی به حقانیت آنها ندارند یعنی نه از طریق دستور الهی و نه از طریق دلیل عقلی هیچ حجت و برهانی برای کار خود مطلقا ندارند.
«و
بنی اسرائیل را (سالم) از
دریا عبور دادیم؛ (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام بنی اسرائیل) به موسی گفتند: تو هم برای ما معبودی قرار ده همانگونه که آنها معبودانی دارند. گفت: شما جمعیتی جاهل و نادان هستید.» (اعراف: ۱۳۸)
شک نیست که بنی اسرائیل قبل از مشاهدة این گروه بت پرستان زمینة فکری مساعدی بر اثر زندگی مداوم در میان مصریان بت پرست برای این موضوع داشتند ولی مشاهدة این صحنه گویا جرقهای شد که زمینههای قبلی خود را نشان دهند اما در هر حال این جریان نشان میدهد که
انسان تا چه اندازه، تحت تاثیر محیط قرار دارد.
(
موسی به
سامری گفت: تو چرا این کار را کردی؟ گفت: من چیزی دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتی از آثار رسول (و فرستادة خدا) را گرفتم و سپس آن را افکندم و اینچنین (هوای)
نفس من این کار را در نظرم جلوه داد» (طه: ۹۵-۹۶)
برای برطرف کردن انحراف ابتدا باید ریشة
انحراف را بررسی کرد (فبما خطبک سامری) باید با منحرفان و مفسدان فرهنگی برخورد کرد.طراحان انحراف از جهل مردم ااستفاده میکنند و حتی از مقدسات نیز سوء استفاده میکنند. اگر هنر با هوای نفس همراه باشد، بالاترین خطرهاست.
سایت پژوهه.