تعیین زمان ظهور
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تعیین زمان ظهور، ظهور امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف).
پرسش: آيا روايت معتبری مبنی بر عدم جواز تعيين زمان ظهور وجود دارد؟
پاسخ: ظهور
امام زمان (علیهالسّلام) طبق روایاتی که در منابع
شیعه و
اهل سنت از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده، یک امر مسلم و قطعی است؛ اما براساس روایات معتبر، برای ظهور مبارکش وقت و زمان مشخصی بیان نشده است.
ظهور
امام زمان (علیهالسّلام) طبق روایاتی که در منابع
شیعه و
اهل سنت از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده، یک امر مسلم و قطعی است؛ اما سؤال این است که آیا برای ظهور آن حضرت زمان معینی نیز مشخص شده یانه؟
اگر وقت معینی در نظر گرفته نشده، آیا ما مجاز هستیم که با تطبق نشانهها و تعیین مصداقهای علامات ظهور، وقتی را برای ظهور حضرت تعیین کنیم؟
براساس آموزههای
ادیان الهی و عقیده تمام
مذاهب اسلامی، ظهور منجی و مصلح در
آخرالزمان، یکی از وعدههای قطعی و حتمی
خداوند است.
بنا بر عقیده شیعه، این موعود الهی از فرزندان پیامبر و نسل
فاطمه و
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و دوازدهمین
حجت الهی به نام مبارک «
مهدی» فرزند امام یازدهم شیعیان
حضرت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) است.
طبق
روایات رسیده از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضرت برای اصلاح عالم ظهور خواهد کرد و قبل از ظهور او، علاماتی که وقوع آن حتمی است، هویدا خواهد شد؛ اما براساس روایات معتبر، برای ظهور مبارکش وقت و زمان مشخصی بیان نشده است.
پیشوایان
هدایت و
امامان معصوم (علیهمالسّلام) در مقام پرسش از هنگامه ظهور تصریح نمودهاند که
خداوند متعال برای ظهور حضرت وقتی را معین نفرموده و ما هم برای این امر وقتی را تعیین نکردهایم؛ بنابراین افرادی که از ظهور آن حضرت در وقت معینی خبر میدهند دروغگویند و به پیروانشان فرمودهاند: اگر این چنین خبری را شنیدید، از دروغ انگاشتن آن نترسید.
حتی در برخی
روایات فرمودهاند: هنگامه ظهور مهدی ما، از اسرار خداوند است که هیچ کسی بر آن دست نمییابد و اگر کسی برای ظهورش وقتی معینی را در نظر بگیرد، گویا شریک در
علم خدا شده و ادعای آگاهی بر اسرار خداوند کرده است.
امام صادق (علیهالسّلام) برای مفضل میفرماید:
«یَا مُفَضَّلُ! لَا اُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ اِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللَّهَ تَعَالَی فِی عِلْمِهِ وَادَّعَی اَنَّهُ ظَهَرَ عَلَی سِرِّه».
بنابراین ظهور حضرت حتمی و انکارناپذیر و زمان ظهور از اسرار الهی است که تنها
علم آن نزد خداوند است و هر زمانی که خداوند مصلحت بداند، حضرت ظهور خواهد کرد و
جهان بشریت را از غرقاب فتنهها و گرداب ظلمتها نجات داده و عدلوداد را تا اقصی نقاط عالم گسترده،
دشمنان خدا خوار و بندگان صالح خدا حاکمان
زمین خواهد شد.
معارف
مهدویت همانند برخی معارف دیگر، بهطور جدی دچار آسیبهایی شده است. وظیفه علمای دین و متخصصان عرصه
مهدویت است که در مرحله نخست آن را آسیبشناسی نموده و آسیبزدایی نیز اقدام مهم بعدی است.
ادعای مهدویت، ادعای نیابت،
ملاقات با امام زمان، تعیین وقت ظهور و تطبیق
نشانههای ظهور بر مصادق معین، برخی از آسیبهای مهدویت است.
پاسخ تفصیلی از این پرسش، نیازمند بررسی روایات و تعمق در معانی آنهاست؛ ازاینرو برای اتقان مطلب روایات این موضوع را بررسی مینماییم.
در منابع معتبر شیعه، روایات صحیح و موثق از پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) نقل شده که آن بزرگواران فرمودهاند: نه خداوند برای ظهور حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) وقت معین کرده و نه ما معین میکنیم.
در اینباره روایات فراوانی است که به آنها اشاره میکنیم.
مرحوم
کلینی در روایت موثق نقل کرده که
امام باقر (علیهالسّلام) تعیینکنندگان وقت ظهور را سه مرتبه دروغگو خوانده است:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عبدالکریم بْنِ عَمْرٍو (عُمَرَ) الْخَثْعَمِیِّ عَنِ الْفَضْلِ (الفضیل) بْنِ یَسَارٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ: قُلْتُ: لِهَذَا الْاَمْرِ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ اِنَّ مُوسَی (علیهالسّلام) لَمَّا خَرَجَ وَافِداً اِلَی رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَی الثَّلَاثِینَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ اَخْلَفَنَا مُوسَی فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَاِذَا حَدَّثْنَاکُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَی مَا حَدَّثْنَاکُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَاِذَا حَدَّثْنَاکُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَی خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاکُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَیْنِ.
فضیل بن یسار گوید: به امام باقر (علیهالسّلام) عرض کردم: برای این امر وقتی هست؟ فرمود وقتگذاران دروغگویند، وقتگذاران دروغگویند، وقتگذاران دروغگویند. همانا
موسی (علیهالسّلام) چون (در
طور سینا) به
پروردگار خود برای پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سی روز داد و چون
خدا ده
روز بر سی روز افزود قومش گفتند: موسی با ما خلف وعده کرد، و کردند آنچه کردند (یعنی
گوسالهپرست شدند) پس اگر ما خبری به شما گفتیم و طبق گفته ما واقع شد، بگویید: خدا راست فرموده است و اگر به شما خبری گفتیم و برخلاف گفته ما واقع شد، بگویید: خدا راست فرموده است تا دو
پاداش گیرید.
این روایت در نقلهای دیگر، به جای
فضل بن یسار، فضیل بن یسار آمده است.
عبارت «کذب الوقاتون»، که در روایت از
زبان امام باقر (علیهالسّلام) سه مرتبه تکرار شده، دلیل بر این است که نباید برای
ظهور امام زمان وقت تعیین کرد و کسانی هم که از هر راه ممکن، وقتی را برای ظهور معین میکنند،
دروغ میگویند.
گرچه
روایت در این موضوع فراوان است و از بررسی
سند ما را بینیاز میکند، اما جهت اتقان مطلب، چند روایت را از نظر سند هم بررسی میکنیم:
در این روایت: ۱.
حسین بن محمد؛ ۲.
معلی بن محمد؛ ۳.
حسین بن علی خزاز؛ ۴.
عبدالکریم بن عمرو؛ ۵. فضیل بن یسار نهدی در سند روایت، قرار دارند.
آقای خویی میگوید: حسین بن محمد بن عامر، همان حسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر اشعری قمی است که از مشایخ مرحوم ثقةالاسلام کلینی است و ایشان از او روایت فراوان نقل کرده و این شخص موثق است:
الحسین بن محمد بن عامر: الحسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر. من مشایخ الکلینی (قدس سره) یروی عنه کثیرا، وهو الحسین بن محمد ابنعمران بن ابیبکر الاشعری القمی، الثقة الآتی.
حسین بن محمد بن عامر، همان حسین بن محمد بن عمران بی ابیبکر است که از مشایخ مرحوم کلینی است و از او بسیار روایت میکند و او حسین بن محمد بن عمران ابیبکر اشعری از اهل
قم و شخص موثق آینده است.
نجاشی از رجالشناسان معروف، درباره این
راوی میگوید:
الحسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر الاشعری القمی، ابو عبدالله ثقة. له کتاب النوادر، اخبرناه محمد بن محمد، عن ابیغالب الزراری، عن محمد بن یعقوب عنه.
حسین بن محمد بن عمران بن ابیبکر اشعری قمی کنیهاش ابوعبدالله ثقه است. او کتاب نوادر دارد که محمد بن محمد از
ابوغالب زراری از
محمد بن یعقوب از آن
کتاب خبر داده است.
دومین راوی، معلی بن محمد بصری است. گرچه
ابنغضائری و برخی دیگر به پیروی از ابنغضائری، ایشان را مضطرب الحدیث و المذهب دانسته و میگویند: او از ضعفا
روایت میکرده است؛ اما آقای خویی این سخنان را رد کرده و
معلی بن محمد را موثق میداند و میگوید:
اقول: الظاهر ان الرجل ثقة یعتمد علی روایاته. واما قول النجاشی من اضطرابه فی الحدیث والمذهب فلا یکون مانعا عن وثاقته، اما اضطرابه فی المذهب فلم یثبت کما ذکره بعضهم، وعلی تقدیر الثبوت فهو لا ینافی الوثاقة، واما اضطرابه فی الحدیث فمعناه انه قد یروی ما یعرف، وقد یروی ما ینکر، وهذا ایضا لا ینافی الوثاقة. ویؤکد ذلک قول النجاشی: وکتبه قریبة. واما روایته عن الضعفاء علی ما ذکره ابن الغضائری، فهی علی تقدیر ثبوتها لا تضر بالعمل بما یرویه عن الثقات، فالظاهر ان الرجل معتمد علیه.
میگویم: ظاهراً این
راوی ثقه است و میتوان بر روایاتش
اعتماد کرد؛ اما سخن نجاشی که او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده، مانع از وثاقتش نیست؛ زیرا همانگونه که برخی رجالیون گفتهاند، اضطراب مذهب او ثابت نیست. بر فرض ثبوت، این هم منافات با وثاقت او ندارد؛ اما
اضطراب در روایت معنایش این است که او گاهی چیزی شناخته شده و گاهی چیزی منکر را روایت میکرده و این نیز منافات با
وثاقت ندارد و این مطلب را کلام نجاشی تأیید میکند که در مورد او فرموده است: کتابهای او نزدیک (به اعتقاد ما) است. (و نه کاملاً مطابق) اما اینکه گفته او از ضعفا روایت میکند بر فرضی اینکه درست باشد، این مطلب هیچگونه ضرری در عمل کردن به روایات او که از ثقات نقل کرده نمیزند. در نتیجه این مرد مورد اعتماد است.
مرحوم
سیدبحرالعلوم کلامی را درباره معلی بن محمد از علامه مجلسی نقل کرده است که سخن ابنغضائری و دیگران را نقد میکند:
معلی بن محمد البصری. ابو الحسن، وقیل: ابو محمد، اکثر عنه الکلینی، له کتب روی عنه ابو علی الاشعری والحسین بن حمدان والحسین بن سعید والحسن ابن محمد، وهو ابن عامر الاشعری الثقة، وعلی بن اسماعیل ومحمد بن الحسن ابن الولید. وقال المجلسی: (لم نطلع علی خبر یدل علی اضطرابه فی الحدیث والمذهب ...) وفی (الوجیزة): (ولا یضر ضعفه لانه من مشایخ الاجازة) وفی (المعراج) نقلا عن بعض معاصریه ـ القول بصحة حدیثه لکونه من المشائخ ... .
معلی بن محمد بصری، کنیهاش ابوالحسن و گفته شده ابومحمد است. کلینی از او بسیار روایت کرده است. او دارای کتابهایی است.
ابوعلی اشعری،
حسین بن حمدان، حسین بن سعید حسن بن محمد (منظور
ابنعامر اشعری قمی موثق است)،
علی بن اسماعیل، محمد بن الحسن بن ولید از او روایت کردهاند.
علامه مجلسی گفته است: من روایتی که اضطراب در حدیث و مذهب او را بیان کند نیافتم و علامه در وجیزه گفته است: این موارد ضعف او را نمیرساند؛ زیرا او از مشایخ اجازه است. و در کتاب
المعراج از برخی معاصرینش نقل کرده که روایات او صحیح است؛ زیرا از مشایخ است.
محدث نوری نیز در
خاتمة المستدرک او را موثق میداند و مینویسد:
واما المعلی فذکره الشیخ فی الفهرست، وفی من لم یرو عنهم (علیهمالسّلام)، وذکر کتبه والطریق الیها ولم یطعن علیه، ولکن فی النجاشی: مضطرب الحدیث والمذهب ... .
ولا یخفی ان روایة المفید کتبه، عن شیخه ابن قولویه، عن الجلیل الحسن الاشعری تنافی الاضطراب فی المقامین، وکذا روایة شیخ القمیین محمد ابن الحسن بن الولید عنه کما فی الفهرست فی ترجمة ابان بن عثمان، وکذا الحسین بن سعید کما فی التهذیب فی باب الزیادات فی القضایا والاحکام، والثقة الجلیل ابوعلی الاشعری احمد بن احمد بن ادریس کما فی الکافی فی باب الصبر، وباب الجلوس فی کتاب العشرة، وعلی بن اسماعیل المیثمی.
وبعد روایة هؤلاء الاجلة عنه ـ وفیهم ابو علی الذی قالوا فیه: صحیح الروایة، وابن الولید المعلوم حاله فی التحرز عن الضعفاء بل المتهمین، واکثار الکلینی من الروایة عنه بتوسط ابیبکر الاشعری ـ یمکن استظهار وثاقتهبل جلالته کما نص علیه الشارح. حیث قال: یظهر من کتاب کمالالدین، والغیبة، والتوحید جلالة هذا الرجل، واعتمد علیه المشایخ العظام، ولم نطلع علی خبر یدل علی اضطرابه فی الحدیث والمذهب کما ذکره بعض الاصحاب، وعلیای حال فامره سهل لکونه من مشایخ الاجازة لکتاب الوشاء غالبا ولغیره قلیلا، انتهی.
شیخ طوسی در فهرست معلی را در شمار کسانی که از
معصوم روایت نکرده ذکر کرده و از کتابها و طرقش نام برده؛ اما هیچ طعنی درباره او نگفته است؛ ولی نجاشی او را مضطرب الحدیث و مذهب قلمداد کرده است.
پوشیده نیست که روایت کردن شیخ مفید کتابهای او را از طریق استادش
ابنقولویه از حسن اشعری، منافات با اضطراب او در
حدیث و
مذهب دارد. و نیز روایت بزرگانی همانند: شیخ قمیان محمد بن حسن بن ولید، حسین بن سعید و ثقه جلیل ابوعلی اشعری احمد بن احمد بن ادریس و علی بن اسماعیل میثمی، منافات با
سخن ابنغضائری دارد.
بعد از روایت این بزرگان از او، (که در میان آنها ابوعلی است که درباره او گفتهاند: او صحیح الروایت است و نیز ابنولید که در دوری از ضعفا و متهمان مشهور است و نیز فراوان روایت نقل کردن کلینی از او توسط ابیبکر اشعری) ممکن است وثاقت بلکه جلالت او ظاهر و کشف شود. چنانچه شارح بر این مطلب تصریح کرده و گفته است: از کتاب
کمالالدین،
الغیبه و
توحید شیخ صدوق جلالت این شخص ظاهر میشود و بر
روایات این شخص بزرگان از مشایخ اعتماد کردهاند؛ و من بر خبری که نشانگر اضطراب او در روایت و مذهب باشد، دست نیافتم. به هر
تقدیر، امر او آسان است؛ زیرا او از مشایخ اجازه
کتاب وشاء غالباً برای کتاب غیر وشاء در برخی موارد است.
ایشان همان حسن بن علی بن زیاد وشاء است که نجاشی درباره او مینویسد:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء بجلی کوفی، قال ابوعمرو: ویکنی بابی محمد الوشاء وهو ابن بنت الیاس الصیرفی خزاز من اصحاب الرضا (علیهالسّلام) وکان من وجوه هذه الطائفة.
حسن بن علی بن زیاد وشاء بجلی، اهل
کوفه است. ابوعمرو کشی گفته است: کنیه او
ابومحمد وشاء و پسر دختر
الیاس صیرفی خزاز از اصحاب
امام رضا (علیهالسّلام) میباشد. او از چهرههای سرشناس و بزرگان
شیعه بود.
علامه حلی نیز در
خلاصة الاقوال این عبارات را آورده است:
الحسن بن علی بن زیاد الوشاء، بجلی، کوفی. قال الکشی: یکنی بابی محمد الوشاء، وهو ابن بنت الیاس الصیرفی، خیر من اصحاب الرضا (علیهالسّلام)، وکان من وجوه هذه الطائفة.
چهارمین
راوی، عبدالکریم بن عمرو خثعمی است. نجاشی او را موثق میداند:
عبدالکریم بن عمرو بن صالح الخثعمی مولاهم، کوفی، روی عن ابیعبدالله وابیالحسن علیهما السلام، ثم وقف علی ابیالحسن (علیهالسّلام)، کان ثقة ثقة عینا، یلقب کراما.
عبدالکریم بن عمرو بن صالح خثعمی از اهل کوفه است که از امام صادق و
امام کاظم (علیهماالسّلام) است. سپس در
امامت امام کاظم (علیهالسّلام) توقف کرد. این شخص ثقه و ثقه و آقا بود و
لقب او کرام است.
نمازی شاهرودی در
مستدرکات علم الرجال مینویسد:
عبدالکریم بن عمرو بن صالح الخثعمی الملقب بکرام: ...
وبالجملة عدوه من اصحاب الکاظم والصادق صلوات الله علیهما. وکان ثقة ثقة عینا کما قاله النجاشی وغیره. وقالوا: انه واقفی. ولذلک عده جمع من الموثقین. واعتقد المامقانی عدم وقفه لنقل المولی الوحید روایات صریحة فی قوله بامامة الرضا والائمة الاثنی عشر صلوات الله علیهم.
عبدالکریم بن عمرو بن صالح خثعمی ملقب به کرام ... و خلاصه اینکه
علما او را از اصحاب امام کاظم و امام صادق (علیهماالسّلام) شمردهاند؛ همانگونه که نجاشی و دیگران گفتهاند: او ثقه، ثقه و آقا بود. گفتهاند: او واقفی بود. به خاطر ثقه دانستن نجاشی، گروهی او را از جمله موثقان دانستهاند.
علامه مامقانی اعتقاد دارد بر این که او واقفی هم نبوده؛ زیرا روایاتی که در امامت امام هشتم و دوازده ائمه از او نقل شده است.
آقای خویی میگوید:
شیخ مفید در
رساله عددیه کرام خثعمی را از جمله فقهایی میداند که هیچ طعنی برای آنان نیست و هیچ راهی برای مذمت هیچ یکی از آنان وجود ندارند و مسائل
حلال و حرام را از آنان گرفته شده است:
وعد الشیخ المفید فی رسالته العددیة الکرام الخثعمی من الفقهاء الاعلام والرؤساء الماخوذ منهم الحلال والحرام الذین لا یطعن علیهم ولا طریق لذم واحد منهم.
آخرین
راوی در این روایت، فضیل بن یسار نهدی است.
نجاشی ایشان را از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) و موثق معرفی کرده است:
الفضیل بن یسار النهدی ابو القاسم عربی، بصری، صمیم، ثقة، روی عن ابی جعفر وابی عبدالله علیهما السلام، ومات فی ایامه.
فضیل بن یسار نهدی کنیهاش ابوالقاسم، از جهت نسب
عرب و از اهل
بصره و ثقه است که از امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) روایت نقل کرده و در زمان امام صادق (علیهالسّلام) از دنیا رفته است.
شیخ طوسی نیز مینویسد:
الفضیل بن یسار النهدی، مولی، اصله کوفی، نزل البصرة، مات فی حیاة ابیعبدالله علیه السلام.
ابومنصور حلی توثیق ایشان را با عبارات «ثقة عین، جلیلالقدر» بیان کرده است:
الفضیل بن یسار ـ بالسین المهملة بعد الیاء المنقطة تحتها نقطتین ـ النهدی ابوالقاسم، عربی صمیم، بصری، ثقة عین، جلیل القدر، روی عن الباقر والصادق (علیهماالسّلام)، ومات فی ایام الصادق (علیهالسّلام).
فضیل بن یسار (با سین بدون نقطه بعد از یای که زیرش دو نقطه است) نهدی کنیهاش ابوالقاسم عربی الاصل از اهل بصره و موثق، آقای قوم و جلیل القدر است که از امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) روایت کرده و در زمان امام صادق (علیهالسّلام) از دنیا رحلت کرده است.
در رجال کشی، روایات بسیاری در مدح او و این که ایشان یکی از افراد مورد اعتماد و توجه امام صادق (علیهالسّلام) بوده نقل کرده که نقل یک روایت در ستایش او کافی است:
حدثنا حمدویه وابراهیم، قالا: حدثنا محمد بن عیسی، عن ابراهیم ابن عبدالله، قال: کان ابو عبدالله (علیهالسّلام) اذا رای الفضیل بن یسار قال: بشر المخبتین من احب ان ینظر رجلا من اهل الجنة فلینظر الی هذا.
ابراهیم بن عبدالله میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) زمانی که فضیل بن یسار را دید فرمود: فروتنان پاکدل را بشارت ده، هر که دوست دارد به یکی از مردان بهشتی نگاه کند، به سوی این شخص نگاه کند.
طبق روایت دیگر امام صادق (علیهالسّلام) در پایان
روایت درباره او فرموده است:
... وکان یقول: ان فضیلا من اصحاب ابی، وانی لاحب الرجل ان یحب اصحاب ابیه؛ امام صادق میفرمود: همانا فضیل، از یاران پدرم میباشد، همانا من شخصی را دوست دارم که اصحاب پدرم را دوست داشته باشد.
با توجه به بررسی سند، روایت موثق (بنابراین که عبدالکریم بن عمرو را واقفی بدانیم) است.
در روایت موثق دیگر نیز امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: کسانی که برای ظهور وقت تعیین میکنند،
دروغ گویند و از جانب ما اهل بیت برای این امر وقتی معین نشده است:
عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِیحَمْزَةَ عَنْ اَبِیبَصِیرٍ عَنْ اَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: سَاَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ (علیهالسّلام) فَقَالَ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ اِنَّا اَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ.
ابوبصیر میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) در مورد امام قائم (علیهالسّلام) پرسیدم، فرمود: وقتگذاران دروغگویند، ما خانوادهای هستیم که تعیین وقت نمیکنیم.
مرحوم کلینی بعد از نقل روایت سوم، این روایت را نیز با همان
سند آورده است: اَحْمَدُ بِاِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ: اَبَیاللَّهُ اِلَّا اَنْ یُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِینَ.
احمد باسناد خود گوید: آن حضرت فرمود: خداوند چنین
اراده کرده که با زمان تعیینکنندگان وقت، مخالفت کند (پس هر که برای ظهور آن حضرت وقتی معین کند، برخلاف واقع و حقیقت و زمانی است که
خدا آن را در نظر گرفته است).
روایت دیگر امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: امر غیب پایانی دارد که با فرا رسیدن پایان آن، نه جلو میافتد و نه به تأخیر انجام میشود:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ الْاَنْبَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی عَبْدِاللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: ذَکَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوکَ آلِ فُلَانٍ فَقَالَ: اِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْاَمْرِ اِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ اِنَّ لِهَذَا الْاَمْرِ غَایَةً یَنْتَهِی اِلَیْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ یَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَلَمْ یَسْتَاْخِرُوا.
مهزم پدر ابراهیم گوید: خدمت امام صادق (علیهالسّلام) از سلاطین آل فلان (بنیعباس)
سخن به میان آوردیم، حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان برای این امر هلاک گشتند. همانا خدا برای شتاب بندگان، شتاب نمیکند، برای این امر پایانی است که باید به آن برسد و اگر مردم به آن پایان رسیدند ساعتی پیش و پس نیفتند.
تعیین وقت ظهور، مشارکت در
علم خدا و ادعای اطلاع بر اسرار او است:
صاحب کتاب
مختصر بصائر الدرجات (
حسن بن سلیمان حلی) روایتی را از
مفضل بن عمر که یکی از اصحاب خاص امام صادق (علیهالسّلام) است نقل کرده و حضرت در این روایت تصریح فرموده است وقت ظهور مهدی ما از اسرار خداوند است و کسی که تعیین وقت ظهور را ادعا کند، (یعنی بگوید فلان وقت آقا ظهور میکند)، گویا در
علم خدا خود را شریک دانسته و ادعای اطلاع بر اسرار خدا را کرده است:
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ وَعَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ اَبِی شُعَیْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَاَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ (علیهالسّلام) هَلْ لِلْمَاْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ (علیهالسّلام) مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ اَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَلِمَ ذَاکَ؟ قَالَ: لِاَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ» الْآیَةَ. وَهُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها». وَقَالَ «
عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» وَلَمْ یَقُلْ اِنَّهَا عِنْدَ اَحَدٍ وَقَالَ «فَهَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا السَّاعَةَ اَنْ تَاْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ اَشْراطُها» الْآیَةَ وَقَالَ «
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» وَقَالَ: «
... وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ • يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ» قُلْتُ: فَمَا مَعْنَی یُمَارُونَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ مَتَی وُلِدَ وَمَنْ رَاَی وَاَیْنَ یَکُونُ وَمَتَی یَظْهَرُ وَکُلُّ ذَلِکَ اسْتِعْجَالًا لِاَمْرِ اللَّهِ وَشَکّاً فِی قَضَائِهِ وَدُخُولًا فِی قُدْرَتِهِ اُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا الدُّنْیَا وَاِنَّ لِلْکَافِرِینَ لَشَرَّ مَآبٍ قُلْتُ: اَ فَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: یَا مُفَضَّلُ لَا اُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ اِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللَّهَ تَعَالَی فِی عِلْمِهِ وَادَّعَی اَنَّهُ ظَهَرَ عَلَی سِرِّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ سِرٍّ اِلَّا وَقَدْ وَقَعَ اِلَی هَذَا الْخَلْقِ الْمَعْکُوسِ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ اَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ خَبَرٍ اِلَّا وَهُمْ اَخَصُّ بِهِ لِسِرِّهِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ وَاِنَّمَا اَلْقَی اللَّهُ اِلَیْهِمْ لِیَکُونَ حُجَّةً عَلَیْهِمْ ... .
مفضل بن عمر میگوید: از آقایم حضرت صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: آیا مأموریت مهدی
منتظر وقت معینی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود؟ فرمود: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معین کند که
شیعیان ما آن را بدانند. عرض کردم: آقا برای چه؟ فرمود: زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند میفرماید:
«
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لا تَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً»؛
و نیز این همان ساعتی است که خدا فرموده: «
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها» و هم فرموده: «
اِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ»؛
یعنی علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آیه دیگر فرمود: «
فَهَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا السَّاعَةَ اَنْ تَاْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ اَشْراطُها»
و نیز فرمود: «
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»
و هم فرمود: «
... وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ • يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ».
عرض کردم: معنی «یمارون» چیست؟ فرمود: یعنی مردم میگویند قائم کی متولد شده و کی او را دیده، و حالا کجاست و چه وقت آشکار میشود؟ اینها همه عجله در امر خدا و شک در قضای الهی و دخالت در قدرت اوست اینان کسانی هستند که در دنیا زیان میبرند و پایان بد از آن
کافران است.
عرض کردم: آیا وقتی برای آن تعیین نشده؟ فرمود: ای مفضل! نه من وقتی بر آن معین میکنم و نه هم وقتی برای آن تعیین شده است! هر کس برای ظهور مهدی ما وقت تعیین کند، خود را در علم خداوند
شریک دانسته و (به ناحق) ادعا کرده که توانسته است بر اسرار خدا آگاهی یابد! در صورتی که خداوند هر سری دارد برای این مخلوق که از خدا و اولیای خدا برگشتهاند واقع شده است، هر خیری خدا داشته باشد، اختصاص به بندگانش دارد که باید بآن برسند؛ زیرا که خدا همه وقت با بندگانش است. آن اسرار که به آنها میدهد برای این است که بر آنها حجت باشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تعیینکنندگان وقت ظهور را دروغگو دانسته است:
محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب «الغیبه» روایتی آورده است که امام صادق (علیهالسّلام) به ابوبصیر فرمود: پیامبر خدا تعیینکنندگان وقت ظهور را دروغگو دانسته است:
اَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیبَصِیرٍ عَنْ اَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی خُرُوجُ الْقَائِمِ (علیهالسلام)؟ فَقَالَ: یَا اَبَا مُحَمَّدٍ! اِنَّا اَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَقَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ (صلیاللهعلیهوآله): کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ... .
ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده گوید: «به آن حضرت عرض کردم:
فدایت گردم
خروج قائم (علیهالسّلام) چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: ای ابامحمد! ما خاندان هرگز وقتی را معین نمیکنیم؛ زیرا
محمد (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: تعیین وقتکنندگان دروغ میگویند»...
از دروغ انگاشتن خبردهندگان وقت ظهور نترسید:
نعمانی در کتاب «الغیبه» پانزده
روایت را در باب «ماجاء فی المنع عن التوقیت» آورده که برخی
روایات را در اینجا ذکر میکنیم:
اَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی الْعَبَّاسِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا مُحَمَّدُ مَنْ اَخْبَرَکَ عَنَّا تَوْقِیتاً فَلَا تَهَابَنَّ اَنْ تُکَذِّبَهُ فَاِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِاَحَدٍ وَقْتاً.
محمد بن مسلم میگوید:
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ای محمد! هر کس از جانب ما تعیین وقت را به تو خبرداد، نگران نباش از اینکه او را دروغ پنداری؛ زیرا ما برای احدی وقتی را تعیین نمیکنیم.
ما زمانی را برای ظهور معین نکردهایم:
در روایت دیگر امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ما برای ظهور زمانی را معین نکردهایم:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِی جَمِیلَةَ عَنْ ابیبکر الْحَضْرَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَقُولُ: اِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْاَمْر.
ابوبکر حضرمیّ گوید: شنیدم امام صادق (علیهالسّلام) میفرمود: «ما زمانی را برای (ظهور) این امر معین نمیکنیم.
ما نه در گذشته برای ظهور وقت تعیین کردهایم و نه در آینده تعیین خواهیم کرد.
شیخ طوسی در کتاب الغیبه روایتی دیگری از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده، که حضرت به صراحت بیان کرده است که ما
اهل بیت نه در گذشته برای ظهور وقت تعیین کردهایم و نه در آینده تعیین خواهیم کرد:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: کَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِیمَا مَضَی وَلَا نُوَقِّتُ فِیمَا یَسْتَقْبِل.
آن کس که وقتی تعیین کند،
دروغ گفته است ... ما در گذشته وقتی تعیین نکردهایم و در آینده نیز هرگز وقتی برای آن تعیین نخواهیم کرد.
امر ظهور به دست خداست و تعیینکنندگان وقت ظهور دروغگویند:
شیخ صدوق در
کتاب «کمالالدین» آورده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَاَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَاَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ اَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَتْ فِی التَّوْقِیعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (علیهالسّلام) اَمَّا مَا سَاَلْتَ عَنْهُ اَرْشَدَکَ اللَّهُ وَثَبَّتَکَ ... .
وَاَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَاِنَّهُ اِلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَکَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ... .
اسحاق بن یعقوب میگوید: از
محمّد بن عثمان عمری درخواست کردم نامهای را که مشتمل بر مسائل دشوارم بود برساند و توقیعی به خط مولای ما
صاحب الزّمان (علیهالسّلام) چنین صادر شد: خداوند تو را
ارشاد کند و پایدار بدارد، ... .
و اما ظهور فرج، آن با خدای تعالی است و تعیینکنندگان وقت دروغ میگویند.
ظهور حضرت همانند
روز قیامت، تنها برای خدا آشکار است.
شیخ صدوق در
عیون اخبار الرضا آورده است که امام هشتم به
دعبل خزاعی بعد از اینکه از خروج حضرت مهدی (علیهالسّلام) خبر داد، فرمود: ظهور او، همانند روز
قیامت است که جز خدا کسی دیگر نمیداند و ناگهانی ظهور میکند:
حدثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه قال: حدثنا علی بن ابراهیم بنهاشم عن ابیه عن عبدالسلام بن صالح الهروی قَالَ: سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ یَقُولُ اَنْشَدْتُ مَوْلَایَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) قَصِیدَتِیَ ... .
خُرُوجُ اِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌیَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَکَاتِ
یُمَیِّزُ فِینَا کُلَّ حَقٍّ وَبَاطِلٍوَیُجْزِی عَلَی النَّعْمَاءِ وَالنَّقِمَاتِ
بَکَی الرِّضَا (علیهالسّلام) بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ رَفَعَ رَاْسَهُ اِلَیَّ فَقَالَ لِی: یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ الْبَیْتَیْنِ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هَذَا الْاِمَامُ وَمَتَی یَقُومُ؟ فَقُلْتُ: لَا یَا مَوْلَایَ اِلَّا اَنِّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ اِمَامٍ مِنْکُمْ یُطَهِّرُ الْاَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَیَمْلَؤُهَا عَدْلًا فَقَالَ: یَا دِعْبِلُ الْاِمَامُ بَعْدِی مُحَمَّدٌ ابْنِی وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَبَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِی ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا اِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فَیَمْلَاَهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَاَمَّا مَتَی فَاِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَلَقَدْ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ اَنَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَی یَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ لا تَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً.
هروی میگوید از دعبل شنیدم که میگفت: قصیدهام را در محضر
امام رضا (علیهالسّلام) خواندم تا به این دو بیت رسیدم: امامی خروج میکند که خروجش حتمی است به
اسم خدا و
برکات قیام میکند بین ما، میان
حق و باطل تمیز میدهد و بر نعمتها و بدیها جزا میدهد.
پس حضرت رضا (علیهالسّلام) بهشدت گریستند؛ سپس سرشان را بلند کرده و فرمودند: ای خزاعی!
روحالقدس این دو بیت را بر زبان تو جاری ساخت. آیا میدانی آن
امام کیست و کی ظاهر میشود؟ عرض کردم: نه، مگر اینکه شنیدهام امامی از شما خاندان ظهور میکند و روی
زمین را پاک ساخته و با
عدالت پر میسازد؛ همچنانکه از
ظلم پر شده باشد. پس فرمود: ای دعبل، بعد از من پسرم محمد و بعد از پسرش علی و بعد از علی پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت قائم که در غیبت او انتظارش را میکشند و هنگام ظهورش باید
اطاعت شود، اگر از عمر
دنیا نماند مگر یک روز خداوند آن
روز را آنقدر طولانی گرداند تا او ظهور کرده و زمین را با
عدالت پر سازد همچنانکه از ظلم پر شده باشد و اما اینکه کی ظهور میکند، پدرم از پدرش از اجدادش از علی (علیهالسلام) روایت میکند که حضرت فرمود: به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته شد که کی قائم شما ظاهر میشود؟ فرمودند:
مثل او مانند زمان
قیامت است که بر کسی
آشکار نیست، مگر خداوند و خبر مشکلی است بر
آسمانها و زمین و نمیآید، مگر به طور ناگهانی.
همچنین در بسیاری از روایات،
سخن از غیبت طولانی حضرت به میان آمده و پیامبر و
امامان (علیهمالسّلام) غیبت و پایان آن را اسرار خداوند دانسته و تأکید کردهاند که بر این امر کسی آگاهی ندارند. به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم:
غیبت و ظهور از اسرار خدا و به دور از محدوده علم بندگان است.
در روایت دیگری که آن را
سید بن طاووس و دیگران نقل کرده به نقل
ابنعباس رسول خدا به جابر فرمود: غیبت قائم منتظر، از امور الهی و اسرار اوست که بندگان خدا به آن آگاهی ندارند:
الْحَافِظُ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ النَّطَنْزِیُّ مِنْ کِتَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ الْمُقْرِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِیطَالِبٍ (علیهالسّلام) اِمَامُ اُمَّتِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَمِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی یَمْلَاُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً اِنَّ الثَّابِتِینَ عَلَی الْقَوْلِ فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ لَاَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْاَحْمَرِ فَقَامَ اِلَیْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: وَلِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِکَ غَیْبَةٌ؟ قَالَ: اِی وَرَبِّی وَیُمَحِّصُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقُ الْکافِرِین. یَا جَابِرُ اِنَّ هَذَا اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ اِیَّاکَ وَالشَّکَّ فِیهِ فَاِنَّ الشَّکَّ فِی اَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ کُفْرٌ.
ابنعباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود:
علی بن ابیطالب امام امت من و جانشین من بر آنها میباشد، قائم
منتظر از فرزندان اوست که زمین را پس از ظلم و جور از
عدل و داد پر خواهد کرد، به خداوندی که مرا به راستی برانگیخت معتقدین به
امامت وی در زمان غیبتش از کبریت احمر گرانبهاتر هستند، در این هنگام
جابر بن عبداللّه انصاری برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه قائم که از فرزندان شما خواهد بود غیبت خواهد کرد؟ فرمود: آری به خداوند سوگند! پروردگار
مؤمنین را به غیبت او
آزمایش خواهد کرد و
کافرین را از بین میبرد، ای جابر! غیبت وی سری از اسرار خداوند است که علم آن از مردم مخفی شده است اینک در خود شکی راه نده؛ زیرا که
شک و حیرت در اینباره
کفر است.
غیبت طولانی حضرت مهدی (علیهالسّلام) از اسرار خداوند است:
در روایت دیگر
احمد بن اسحاق اشعری قمی، خدمت امام حسن عسکری میرسد و از جانشینش سؤال میکند، حضرت فرزندش حضرت مهدی را به او نشان داده و از غیبت طولانی او خبر میدهد:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْاَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَاَنَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ...
قُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَاِنَّ غَیْبَتَهُ لَتَطُولُ؟ قَالَ اِی وَرَبِّی حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْاَمْرِ اَکْثَرُ الْقَائِلِینَ بِهِ وَلَا یَبْقَی اِلَّا مَنْ اَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَایَتِنَا وَکَتَبَ فِی قَلْبِهِ الْاِیمَانَ وَاَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه یَا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ هَذَا اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَاکْتُمْهُ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ تَکُنْ مَعَنَا غَداً فِی عِلِّیِّین.
... گفتم: ای فرزند
رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند! چنین است تا آنجایی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان
ولایت ما را از او گرفته و
ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد.
ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از اسرار ربوبی و غیبی از غیب
پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیّین باشی.
غیبت از اسرار خدا و ما خداوند را در کارهایش حکیم میدانیم:
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب «
کمالالدین و تمامالنعمه» از
عبدالله بن فضل هاشمی نقل کرده که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ظهور از امور متعلق به خدا و رازی از رازهای اوست:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ: اِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْاَمْرِ غَیْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا یَرْتَابُ فِیهَا کُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ وَلِمَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: لِاَمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنَا فِی کَشْفِهِ لَکُمْ...
یَا ابْنَ الْفَضْلِ اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ وَمَتَی عَلِمْنَا اَنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَکِیمٌ صَدَّقْنَا بِاَنَّ اَفْعَالَهُ کُلَّهَا حِکْمَةٌ وَاِنْ کَانَ وَجْهُهَا غَیْرَ مُنْکَشِف.
عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیدم که فرمود: «برای صاحب الامر ناگزیر، غیبتی است که هر باطلجویی در آن به شک میافتد». گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» فرمود: «به سبب امری که ما اجازه نداریم آن را هویدا کنیم…. ای پسر فضل! این امر، امری از امرهای الهی و رازی از رازهای خدا و غیبی از غیبهای پروردگار است. چون میدانیم خداوند بزرگ مرتبه، حکیم است، تصدیق میکنیم همه کارهای او از روی
حکمت است؛ گرچه علت آن کارها بر ما روشن نباشد.
در این سه روایت، غیبت حضرت مهدی از اسرار خداوند دانسته شده، معنایش این است که از مدت غیبت آن حضرت جز خدا کسی با خبر نیست. بنابراین، هنگام ظهورش را نیز جز خداوند کسی دیگر هم نمیداند.
با توجه به روایاتی که برخی آنها موثق میباشد، به دست میآید که امر ظهور امام زمان به دست خدا و به
اراده اوست. هر زمانی که مصلحت بداند حجت خودش را برای برچیدن
ظلم و بیعدالتی و گسترش
عدل و اقامه دین ظاهر میسازد و تعیین وقت ظهور نیز به دست خداست و با توجه به فرمایش امام صادق به مفضل بن عمر: لَا اُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ، تا هنوز برای ظهور از جانب خدا وقتی معین نشده و این یکی از اسراری است که ویژه خداوند میباشد.
و با توجه به عبارات: اِنَّا اَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ در روایت دوم و ششم، فَاِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِاَحَدٍ وَقْتاً. در روایت هفتم، اِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْاَمْر در روایت هشتم، ائمه
اهل بیت نیز برای هیچ کسی از وقت ظهور سخن نگفتهاند.
بنابراین کسانی که برای ظهور به هر نحوی وقت تعیین میکنند، طبق فرمایشات رسول خدا و
ائمه هدی (علیهمالسّلام) دروغگویند.
حکمت و فلسفه تعیین نشدن وقت ظهور از سوی
امامان معصوم (علیهمالسّلام) این است که راه هرگونه سوءاستفاده برای دیگران بسته شود.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة بعد از نقل روایاتی که ما آن را در اینجا آوردیم میگوید:
و اما وقت خروجه (علیهالسّلام) فلیس بمعلوم لنا علی وجه التفصیل، بل هو مغیب عنا الی ان یاذن الله بالفرج؛ هنگام
ظهور امام زمان (علیهالسّلام) به طور تفصیل برای ما معلوم نیست؛ بلکه او از نظر ما تا هنگامی که خداوند اجازه دهد، غایب است.
در مقابل روایاتی که تعیین وقت ظهور را از ناحیه خداوند و ائمه نفی کرده، روایات دیگری نیز وجود دارد که برخی تعیین وقت ظهور را از آنها استفاده کردهاند. این
روایات نیز به دو دسته تقسیم میشود.
دستهای از روایات که در کتاب شریف کافی و کتاب «الغیبه» شیخ طوسی نقل شده، صراحت دارند که زمانهای مشخصی برای ظهور امام زمان (علیهالسّلام) معین بوده، اما این امر به تأخیر افتاده است.
مرحوم کلینی از طریق
ابیحمزه ثمالی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ: یَا ثَابِتُ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی قَدْ کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْاَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا اَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَی عَلَی اَهْلِ الْاَرْضِ فَاَخَّرَهُ اِلَی اَرْبَعِینَ وَمِائَةٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَاَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ فَکَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَلَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَیَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتَابِ قَالَ اَبُو حَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِکَ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فَقَالَ قَدْ کَانَ کَذَلِک.
ابوحمزة ثمالی گفت: از امام محمدباقر شنیدم، فرمود: ای ثابت! خداوند، زمان این امر را در سال هفتادم هجری تعیین کرده بود، زمانی که
امام حسین (علیهالسّلام) کشته شد؛ اما
غضب خداوند شدت یافت و آن را به سال ۱۴۰ به تأخیر انداخت، هنگامی که ما در مورد آن با شما سخن میگوییم شما آن را منتشر و فاش میکنید و پرده و نقاب را برمیدارید و به همین دلیل، خداوند پس از آن، زمانی را نزد ما معین نفرموده است. ابوحمزه میگوید: در مورد آن با
امام جعفر صادق (علیهالسّلام) سخن گفتم و ایشان فرمود: «درست است، اینگونه بوده است».
نظیر همین روایت از طریق
عمار صیرفی از امام صادق (علیهالسّلام) نیز نقل شده است:
شیخ طوسی در کتاب الغیبه از ابوبصیر آورده است:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: اَ لِهَذَا الْاَمْرِ اَمَدٌ نُرِیحُ اِلَیْهِ اَبْدَانَنَا وَنَنْتَهِی اِلَیْهِ؟ قَالَ: بَلَی وَلَکِنَّکُمْ اَذَعْتُمْ فَزَادَ اللَّهُ فِیه.
ابوبصیر میگوید: به حضرت (امام صادق) عرض کردم: این امر (ظهور ولی عصر) را وقت معینی هست که با دانستن آن بدنهای خود را از غم هجران و درد انتظار آسوده گردانیم؟ فرمود: آری؛ ولی چون شما آن را فاش کردید،
خداوند بر مدت آن افزود.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ظهور این امر درباره من بود؛ اما خداوند آن را به تأخیر انداخت:
الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ اَبِی یَحْیَی التَّمْتَامِ السُّلَمِیِّ عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَقُولُ: کَانَ هَذَا الْاَمْرُ فِیَّ فَاَخَّرَهُ اللَّهُ وَیَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاء.
عثمان نوا گفته است: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: این امر (ظهور دولت آلمحمد) را خداوند در من قرار داده بود؛ ولی آن را به تأخیر انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، درباره ذریهام عملی میسازد.
در روایت دیگر امام صادق (علیهالسّلام) به ابواسحاق فرمود: این امر دو بار به تأخیر افتاد:
اَخْبَرَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ بِهَذَا الْاِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَا اَبَا اِسْحَاقَ اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ قَدْ اُخِّرَ مَرَّتَیْن.
اسحاق بن عمار میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) به من فرمود: ای ابا اسحاق این کار دو بار به تأخیر افتاده است.
حال اگر این روایات درست باشند، در مقابل روایات چهاردگانه فوق قرار میگیرند که برای ظهور حضرت وقتی مشخصی را معین نکرده و تعیینکنندگان وقت را نیز دروغگو میدانند.
مرحوم شیخ طوسی عقیده دارد این روایات بر تعیین وقت ظهور و تأخیر آن از وقت معینشده، دلالت دارد؛ ازاینرو درصدد توجیه بر آمده و فرموده است: هیچ مانعی نیست از اینکه بگوییم خداوند برای ظهور وقتی را معین فرموده؛ اما با تغییر مصلحت، وقت ظهور به تأخیر افتاده و این وقت معین، مشروط به عدم تغییر مصلحت بوده است:
فالوجه فی هذه الاخبار ان نقول ـ ان صحت ـ انه لا یمتنع ان یکون الله تعالی قد وقت هذا الامر فی الاوقات التی ذکرت، فلما تجدد ما تجدد تغیرت المصلحة واقتضت تأخیره الی وقت آخر، وکذلک فیما بعد، ویکون الوقت الاول، وکل وقت یجوز ان یؤخر مشروطا بان لا یتجدد ما یقتضی المصلحة تأخیره الی ان یجئ الوقت الذی لا یغیره شئ فیکون محتوما.
وعلی هذا یتاول ما روی فی تأخیر الاعمار عن اوقاتها والزیادة فیها عند الدعاء (والصدقات) وصلة الارحام، وما روی فی تنقیص الاعمار عن اوقاتها الی ما قبله عند فعل الظلم وقطع الرحم وغیر ذلک، وهو تعالی وان کان عالما بالامرین، فلا یمتنع ان یکون احدهما معلوما بشرط والآخر بلا شرط، وهذه الجملة لا خلاف فیها بین اهل العدل.
بر فرض صحت این روایات، توجیه آنها این است: هیچ مانعی وجود ندارد از اینکه برای این امر، وقتی را (در زمانهایی که ذکر شد) معین کند؛ اما هنگامی که مصلحت جدید در میان آمد، اقتضای او تأخیر ظهور در هنگام دیگر است؛ و این وقت نخست و هر وقتی که قابل تأخیر باشد، مشروط به این است که پای مصلحت جدیدی در میان نباشد تا آن هنگامه تغییرناپذیر و حتمی فرا رسد.
با توجه به این مطلب، روایاتی که درباره تأخیر عمرها و زیادی آن با
دعا،
صدقه و
صله ارحام حاصل میشود و یا به واسطه ظلم و
قطع رحم و غیر آن، عمر از وقت معینش کمتر میشود، تأویل خواهد شد. و خداوند متعال هر دو امر را میداند. پس ممتنع نیست از اینکه یکی از دو امر در نزد خدا با شرط و دیگری بدون شرط معلوم باشد و در این مطلب میان اهل عدل اختلافی نیست.
میرزا محمدتقی اصفهانی صاحب کتاب «
مکیال المکارم» برعکس شیخ طوسی، عقیده دارد که این روایات بیانگر تأخیر وقت ظهور امام زمان (علیهالسّلام) نیست تا آنها را توجیه کنیم؛ بلکه این روایات از ظهور دولت حق به دست
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) و غلبه
مؤمنان قبل از ظهور حضرت حجت ارواحناه فداه صحبت میکند. بنابراین مراد از ظهور امر، در این روایات، ظهور دولت حق در زمانهای فوق به دست امامان معصوم و در زمان آنها است.
مرحوم محمدتقی موسوی اصفهانی بعد از نقل روایات فوق میگوید:
یقول مصنف هذا الکتاب، المعتصم بحبل الله المتین ولایة الائمة الطاهرین محمد تقی الموسوی الاصفهانی عفی عنه: لا تنافی بین هذه الاحادیث وما سبق، اذ لا صراحة ولا ظهور فی هذه الاحادیث بکون المراد بهذا الامر ظهور الامام الثانی عشر عجل الله تعالی فرجه، بل لا یمکن ان یکون المراد به ظهوره (علیهالسّلام)، لان السبعین واربعین ومائة کانتا قبل ولادته وهکذا الحدیث الثالث نص علی ما ذکرناه.
فالمراد به استیلاء الائمة (علیهمالسّلام) وظهور دولة الحق وغلبة المؤمنین علی المخالفین وهذا غیر مقید بظهوره (علیهالسّلام) بحسب هذه الروایات ولیست منافیة لترتیب الامامة وکون عددهم اثنی عشر والظاهر من هذه الاحادیث ان ظهور دولة الحق وغلبة الائمة وشیعتهم، واستیلائهم علی اهل الباطل وبسطهم العدل فی الدنیا کانت مقدرة فی السبعین بشرط اتفاق الناس علی نصرة الحسین (علیهالسّلام) فان ذلک کان تکلیفا علی عامتهم کما ورد فی احادیث سنذکر بعضها ان شاء الله تعالی فلما فسقوا عن امر ربهم وقعدوا عن نصرة ولیهم، اشتد غضب الله تعالی علیهم فاخر نجاتهم، واستخلاصهم من ایدی اعدائهم، وبسط العدل فیهم، الی اربعین ومائة سنة وهذا یوافق زمن الصادق (علیهالسّلام) کما صرح به فی الروایة الثالثة. فلما خالف الشیعة امر الائمة فی کتمان اسرارهم، واذاعوا ما امروا بکتمانه وستره، وکان هذا کفرانا لما انعم الله به علیهم، جاز اهم الله تعالی بتأخیر نجاتهم وخلاصهم کما نطق به الحدیث قال الله عزوجل: (ذلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازی الا الکفور).
مصنف این
کتاب میگوید: میان این روایات، و روایات گذشته منافاتی وجود ندارد؛ زیرا این روایات، صراحت و ظهور در این ندارد که مراد از «امر»، ظهور امام دوازدهم (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) باشد؛ بلکه اصلاً
اراده این معنا ممکن نیست؛ زیرا سالهای هفتاد و صد و چهل، قبل از ولادت حضرت بوده است.
پس مراد از آن، استیلای ائمه (علیهمالسّلام) و ظهور دولت
حق و غالب شدن
مؤمنان بر مخالفان است و این مطلب طبق این روایات، مقید به ظهور حضرت نیست و از طرفی، با ترتیب ائمه و اینکه عدد آنان دوازده تن میباشند، نیز منافاتی ندارد. ظاهر روایات این است که ظهور دولت حق و غالب شدن ائمه و شیعیانش و چیره شدن آنان بر اهل باطل و گسترش
عدالت در عالم، در سال هفتاد مقدور و مشروط به این بود که همه مردم
امام حسین (علیهالسّلام) را یاری میکردند؛ زیرا یاری حضرت یک
تکلیف بر تمام مردم بود (برخی روایاتی را در اینباره ذکر خواهیم کرد)؛ اما هنگامی که مردم از امر خداوند سرپیچی کردند و از یاری ولیشان دست کشیدند،
غضب خداوند بر آنان شدت یافت و نجات آنان از چنگال
دشمنان و گسترش
عدل در میانشان تا سال صد و چهل به تأخیر افتاد؛ همانگونه که روایت سوم بازگو میکند، این سال، مطابق با
امامت امام صادق (علیهالسّلام) بود.
پس هنگامی که
شیعیان در کتمان
اسرار امر ائمه مخالفت کردند و آنچه را که مأمور به نگهداشتن آن بود، فاش کردند، این خودش
کفران نعمتهای خداوند بود، خداوند متعال نیز با تأخیر نجات آنها، آنان را
مجازات کرد؛ چنانکه روایات از این مطلب سخن میگوید.
خداوند متعال فرموده است: این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم و آیا جز کفرانکننده را کیفر میدهیم.
به نظر میرسد این
روایات و جملات صدر روایت نخست که صحبت از تعیین وقت میکنند، اصلاً ربط به تعیین وقت
ظهور امام زمان (علیهالسّلام) ندارد، و مراد از ظهور امر همان ظهور دولت حق به دست ائمه قبل از امام زمان (علیهالسّلام) است و سخن مرحوم اصفهانی معقول و بهجا است.
نکته مورد توجه در این روایات به ویژه در روایت نخست این است که روایات فوق میتواند مستند و دلیل کسانی که در بحث وقت ظهور قائل به
بداء هستند، قرار بگیرد؛ زیرا این روایات ثابت میکنند که آمادگی و
استقبال مردم نقش مستقیم در ظهور دولت حق در زمان ائمه دارد؛ پس اگر مردم آمادگی آن را نداشته باشند و برای ظهور تلاش و کوشش نکنند و زمینه را فراهم نسازند، امر ظهور به تأخیر خواهد افتاد.
برخی روایات که در منابع روایی
شیعه آمده، دقیقاً سال فرد و روز شنبه یا
روز جمعه را، زمان ظهور آن یگانه منجی عالم بشریت ذکر کردهاند.
شیخ مفید در کتاب
ارشاد، آورده است که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: امام زمان (علیهالسّلام) در یکی از سالهای طاق ظهور میکند:
رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیهالسّلام) اِلَّا فِی وَتْرٍ مِنَ السِّنِینَ سَنَةَ اِحْدَی اَوْ ثَلَاثٍ اَوْ خَمْسٍ اَوْ سَبْعٍ اَوْ تِسْعٍ.
به روایت ابوبصیر امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: سالی که امام زمان (علیهالسّلام) در آن ظهور میکند، طاق است؛ از قبیل یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه.
در روایت دیگر امام صادق (علیهالسّلام)
روز عاشورا را روز
قیام حضرت بیان کرده است:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام): یُنَادَی بِاسْمِ الْقَائِمِ (علیهالسّلام) فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَعِشْرِینَ وَیَقُومُ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) لَکَاَنِّی بِهِ فِی یَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ قَائِماً بَیْنَ الرُّکْنِ وَالْمَقَامِ جَبْرَئِیلُ (علیهالسّلام) عَنْ یَدِهِ الْیُمْنَی یُنَادِی الْبَیْعَةَ لِلَّهِ فَتَصِیرُ اِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ اَطْرَافِ الْاَرْضِ تُطْوَی لَهُمْ طَیّاً حَتَّی یُبَایِعُوهُ فَیَمْلَاُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْرا.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: در شب بیست و سوم به نام مبارک
قائم خوانده میشود و در روز عاشورا که در آن روز حسین بن علی (علیهالسّلام) به تیغ بیداد
شهید شده قیام میکند. گویا میبینم در روز شنبه که مصادف با عاشوراست، قائم آلمحمد ظهور کرده و در میان رکن و
مقام ایستاده و
جبرئیل در طرف راست او قرار گرفته میگوید (البیعة للَّه) بیایید برای خدا با قائم آلمحمد
بیعت کنید، شیعیان او از اطراف زمین به
طیالارض خود را به حضور انور او مشرف ساخته و با وی
بیعت مینمایند و خدای متعال به
برکت وجود اقدس او زمین را پر از عدل و داد کرده؛ چنانچه مملو از ظلم و جور شده است.
نظیر این روایت را
شیخ صدوق در کمالالدین از ابوبصیر از امام باقر (علیهالسّلام) با آدرس ذیل نقل کردهاند:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ اِدْرِیسَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیهالسّلام) یَوْمَ السَّبْتِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام.
طبق نقل شیخ طوسی روایت با این
سند نقل شده است:
الفضل، عن محمد بن علی، عن محمد بن سنان، عن حی (حسین) بن مروان عن علی بن مهزیار (مهرام) قال: قال ابو جعفر (علیهالسّلام): کانی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرئیل (علیهالسّلام) ینادی: البیعة لله، فیملاها عدلا کما ملئت ظلما وجورا.
در
روایت مرسل که شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) آن را نقل کرده، روز جمعه را روز قیام و ظهور حضرت دانسته است:
وروی انه «ما طلعت الشمس فی یوم افضل من یوم الجمعة ... وقیام القائم (علیهالسّلام) یکون فی یوم الجمعة، ...».
از معصوم روایت شده است که فرمود: آفتاب در روزی که بهتر از
روز جمعه باشد، طلوع نکرد است. (
کنایه از اینکه روز جمعه برترین روزهای هفته است) ... و
ظهور قائم آلمحمد (علیهالسّلام) در روز جمعه میباشد.
بنا بر آنچه در این روایات آمده، دو سؤال در ذهن به وجود میآید:
۱. اگر در سال فرد یا روز جمعه و شنبه، حضرت حجت (علیهالسّلام) ظهور میکند، معنایش این است که نباید در سالهای زوج یا روزهای غیر از جمعه و شنبه متنظر ظهور آن حضرت بود.
۲. این روایات، با روایات چهارده گانهای که تعیین وقت ظهور را نفی میکردند و جایز نمیشمردند، تنافی دارند.
این روایات، مشکل سندی دارند.
این روایت را شیخ مفید با عبارت «روی الحسن بن محبوب» بدون واسطه از
حسن بن محبوب نقل کرده، درحالیکه بین وفات حسن بن محبوب و تولد شیخ مفید تقریباً یک
قرن فاصله است و مطمئناً
راویان دیگر در سند افتاده است.
شیخ طوسی و دیگران تاریخ وفات حسن بن محبوب را سال ۲۲۴ هجری میداند:
ومات الحسن بن محبوب فی آخر سنة اربع وعشرین وماتین...
آقابزرگ تهرانی در کتاب «
الذریعه» میگوید: و «مشیخة» الحسن بن محبوب المتوفی سنة۲۲۴.
و مرحوم شیخ مفید در سال ۳۳۶ متولد شده است. بنابراین شیخ مفید چگونه میتواند بدون واسطه از حسن بن محبوب روایت نقل کند. در نتیجه این روایت مرسل خواهد بود و مورد
اعتماد نیست.
در روایت دوم،
محمد بن علی کوفی قرار دارد و علمای رجال گفتهاند: ایشان همان محمد بن علی صیرفی ابوسمینه میباشد که ضعیف است.
علامه مامقانی میگوید: محمد بن علی الکوفی هو الصیرفی ابو سمینه المتقدم.
ایشان درباره ابوسمینه نظر داده است که ذیلاً نظر ایشان را نقل کردهایم.
شیخ طوسی در ترجمه ابوسمینه محمد بن علی الصیرفی آورده است:
قال حمدویه، عن بعض مشیخته: محمد بن علی رمی بالغلو ... وذکر الفضل فی بعض کتبه: الکذابون المشهورون ابو الخطاب ویونس بن ظبیان ویزید الصایغ ومحمد بن سنان وابوسمینة اشهرهم.
حمدویه از برخی استادانش نقل کرده، محمد بن علی متهم به
غلو است.
فضل بن شاذان در برخی کتابهایش آورده است: دروغگویان مشهور ابوالخطاب،
یونس بن ظبیان،
یزید صایغ و
محمد بن سنان هستند که مشهورترین آنان ابوسمینه است.
صاحب معالم در تحریر طاوسی نیز همین عبارت را نقل کرده است.
علامه مامقانی، گرچه اتهام
غلو را بر ابوسمینه وارد نمیداند؛ اما شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن او، وارد میداند و میگوید:
الا ان رد شهادة الفضل بکونه من الکذابین مشکل وعمل المفید (رحمةاللهعلیه) وامثاله بخبره لیس عملاً بالخبر فی الحقیقة لتقیدهم العمل بان لایکون ما تضمنه الخبر تخلیطاً او غلواً او تدلیساً او ینفرد به او لایعرف من غیر طریقه فان ما جمع من اخباره لهذه القیود لایکون العمل به عملاً بالخبر فی الحقیقة بل عملاً بخبر من شارکه فی الروایة کما لایخفی.
رد نمودن شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن ابوسمینه، مشکل است و عمل نمودن شیخ مفید و امثال ایشان به روایت ابوسمینه در حقیقت
عمل به خبر او نیست؛ زیرا آنان عملشان را مقید به این کردهاند که خبر متضمن
تخلیط، غلو،
تدلیس نباشد یا آن بهتنهایی نقل نکرده نباشد. تمام اخبار ابوسمینه که این قیود را دارا باشد، عمل به خبر او بهتنهایی نیست؛ بلکه عمل به خبر کسانی است که با او در روایت شریک است.
علامه حلی نیز در
خلاصه میگوید:
وکان محمد بن علی یلقب ابا سمینة ـ بضم السین المهملة، والنون بعد الیاء المنقطة تحتها نقطتین ـ ضعیف جدا فاسد الاعتقاد، لا یعتمد فی شئ.
محمد بن علی که لقب او ابوسمینه است، جداً ضعیف، فاسد الاعتقاد است که نمیتوان او را مورد اعتماد دانست.
در نتیجه محمد بن علی کوفی ضعیف و این روایت نیز مورد اعتماد نیست.
در روایت سوم، حسین بن احمد بن ادریس مجهول است. آقای
خویی در
المفید من معجم رجال الحدیث میگوید:
الحسین بن احمد بن ادریس: روی عنه محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، رجال الشیخ ـ مجهول ـ.
در این رواین نیز «محمد بن علی کوفی» قرار دارد که تضعیف او در روایت دوم ثابت شد.
روایت پنجم نیز با عبارت «روی» به صورت مرسل نقل شده است.
با توجه به نقد سندی که انجام شد؛
اولاً: این روایات با روایات گذشته تنافی ندارند.
ثانیاً: همه سالها و همه روزها، ایام
انتظار برای دلدادگان ظهور حضرت است که با اراده
خداوند در هر روز و هر سالی که مصلحت ایجاب نماید، چهره از پشت پرده غیبت نمایان کند و جهانی را که به انتظار اوست، آکنده از عدلوداد سازد.
به راستی چرا برای ظهور حضرت وقت مشخصی را نمیتوان در نظر گرفت. آیا تعیین وقت، پیآمدهایی بدی را به دنبال دارد؟ روایات ذیل برخی از مهمترین پیآمدهای تعیین وقت ظهور را برمیشمارد.
یکی از پیآمدهای تعیین وقت برای ظهور امام زمان (علیهالسّلام) این است که در صورت تعیین وقت، و ظهور نکردن آن حضرت در آن وقت تعیین شده، خلف وعده الهی لازم میاید. امام باقر (علیهالسّلام) به فضیل بن یسار فرمود: تعیینکنندگان وقت دروغگویند. بعد از این سخن، حضرت به پیآمد تعیین وقت اینگونه اشاره میکند:
اِنَّ مُوسَی (علیهالسّلام) لَمَّا خَرَجَ وَافِداً اِلَی رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَی الثَّلَاثِینَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ اَخْلَفَنَا مُوسَی فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا.
همانا موسی (علیهالسّلام) چون (در
طور سینا) به
پروردگار خود برای پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سی روز داد، و چون خدا ده روز بر سی روز افزود قومش گفتند: موسی با ما خلف وعده کرد و کردند آنچه کردند (یعنی
گوسالهپرست شدند).
منظور
امام (علیهالسّلام) از بیان این مطلب درباره
حضرت موسی (علیهالسّلام) این است که اگر برای ظهور حضرت مهدی (علیهالسّلام) وقت مشخصی تعیین میشد و به هر علتی وقت ظهور به تأخیر میافتاد، خلف وعده میشد و مردم میگفتند: چرا در این موعد مقرر حضرت ظهور نکرد؛ درحالیکه
رسول خدا و ائمه اطهار به صورت قطعی از ظهور حضرت به فرمان خداوند خبر دادهاند. همچنانکه حضرت موسی (علیهالسّلام) به قومش وعده داده بود که بعد از سی روز به سوی آنان باز خواهد گشت؛ ولی خداوند متعال، ده روز دیگر را بر این مدت اضافه کرد و حضرت ده روز دیرتر در میان قومش بازگشت. مردم در اثر خلف این وعده، گوسالهپرست شدند.
این دو پیآمد، در روایت ذیل بیان شده است:
علی بن یقطین یکی از شیعیان و اصحاب
امام موسی کاظم (علیهالسّلام) است. او با توجه به روایتی که از مولایش حضرت موسی بن جعفر شنیده بود، در پاسخ پدرش که چرا وقت ظهور معین نشده، پیآمد آن را
قساوت قلب و برگشت مردم از اسلام در صورت محقق نشدن ظهور در موعد مقرر بیان کرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَ اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ اَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ قَالَ لِی اَبُو الْحَسَنِ علیه السلام: الشِّیعَةُ تُرَبَّی بِالْاَمَانِیِّ مُنْذُ مِائَتَیْ سَنَةٍ: قَالَ وَقَالَ یَقْطِینٌ لِابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ مَا بَالُنَا قِیلَ لَنَا فَکَانَ وَقِیلَ لَکُمْ فَلَمْ یَکُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ اِنَّ الَّذِی قِیلَ لَنَا وَلَکُمْ کَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَیْرَ اَنَّ اَمْرَکُمْ حَضَرَ فَاُعْطِیتُمْ مَحْضَهُ فَکَانَ کَمَا قِیلَ لَکُمْ وَاِنَّ اَمْرَنَا لَمْ یَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْاَمَانِیِّ فَلَوْ قِیلَ لَنَا اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ لَا یَکُونُ اِلَّا اِلَی مِائَتَیْ سَنَةٍ اَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَلَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْاِسْلَامِ وَلَکِنْ قَالُوا مَا اَسْرَعَهُ وَمَا اَقْرَبَهُ تَاَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَتَقْرِیباً لِلْفَرَج.
علی بن یقطین گوید: حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) به من فرمود: دویست سال است که شیعه با آرزوها تربیت میشود: (چون علی این خبر را برای پدرش نقل کرد) یقطین که در دستگاه
سفاح و منصور خدمت میکرد) به پسرش علی بن یقطین گفت: چرا آنچه درباره ما گویند (از پیشرفت دولت بنیعباس) واقع شود و آنچه درباره شما گویند (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ علی به پدرش گفت: آنچه درباره ما و شما گفته شده از یک منبع است، (و آن منبع
وحی است که به توسط
جبرئیل و پیغمبر و
ائمه (علیهمالسّلام) به مردم میرسد) جز اینکه امر شما چون وقتش رسیده بود، مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولی امر ما وقتش نرسیده است، لذا با آرزوها دلگرم گشتهایم. اگر به ما بگویند: این امر (ظهور دولت حق) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمیشود، دلها سخت شود و بیشتر مردم از
اسلام برگردند؛ ولی میگویند: چقدر زود میآید، چقدر به شتاب میآید، برای اینکه دلها گرم شود و گشایش نزدیک گردد.
ناامیدی تودههای در اثر عدم اتفاق ظهور، بیاعتقادی افراد نسبت به اصل ظهور به دلیل عدم تحقق مصداقهای تطبیق شده،
استهزاء و تکذیب باور مهدویت در نتیجه محقق نشدن ظهور از طرف دشمنان اسلام، برخی دیگر از پیآمدهای تعیین وقت ظهور است.
طبق چهارده روایتی که برخی از آنان از نظر سند موثق بود، برای
ظهور حضرت حجت بن الحسن (علیهالسّلام) وقتی معین نشده و تعیین وقت ظهور نیز از هر راهی که باشد، درست نیست؛ زیرا وقت ظهور از اسرار خداوند است که تنها او بر این امر آگاهی دارد و اگر کسی با تعیین مصداقها و ... وقت مشخصی را برای ظهور تعیین کند دروغگو است و ادعای شرکت در
علم و اسرار خداوند را نموده است.
مؤسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا روایت معتبری مبنی بر عدم جواز تعیین زمان ظهور وجود دارد؟»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۲/۲۲.