فتوحات زمان پیامبر و خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: فتوحات،
پیامبر صلیاللهعلیهوآله،
خلفا.
پرسش: آیا فتوحات بعد از پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ همان انگیزههای زمان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را دنبال میکرد؟
پاسخ: اصل فتوحات در دوران خلفای اولیه همچون فتوحات دوران پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مورد تأئید
اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ بود ولی انگیزههای
فاتحین بهدلیل عدم نظارت صحیح بر روند فتوحات، و گزینش کارگزاران ناشایسته و بیصلاحیت،
انگیزه الهی فتوحات آنچنانکه در دوران پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مدنظر بوده، کمرنگ و مغفول واقع گردید و از زمان
معاویه به بعد جنبه کشورگشایی پیدا کرد.
توجه به دو نکته ضروری میباشد:
اینکه در زمان پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تنها دو
غزوه آن حضرت در
تاریخ به نام (فتح) موصوف گردیده: یکی
فتح مکه و دیگری
فتح خیبر؛ وگرنه سایر
غزوات یا سرایای آن حضرت که برای از بین بردن
شرک و
کفر و بتپرستی در
جزیرةالعرب صورت میگرفته، با عنوان (
فتوحات پیامبر صلیاللهعلیهوآله) از آن یاد نمیشود و گرچه ماهیت آن با ماهیت فتوحات پس از
رحلت آن بزرگوار یکسان است.
اینکه، مقصود از انگیزه فتوحات پس از پیامبر دو چیز میتواند باشد: یکی انگیزه خلفایی که پس از پیامبر دست به فتوحات زدهاند؛ دیگری انگیزه رزمندگانی که در میدان
نبرد میجنگیدهاند. حتماً مقصودتان دومی است؛ چراکه یقیناً انگیزه نوع خلفا با توجه به ظرفیت وجودیشان همان انگیزههای نبی اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نبوده؛ بنابراین تحلیلی که ما در پاسخ پرسش شما ارائه میدهیم، بیشتر ناظر به روح حاکم بر فاتحین میباشد، آنهم بهطور کلی؛ وگرنه فاتحینی چون ربعی بن عامر انگیزههای متعالی داشتهاند.
فرمانده سپاه
ایران در پاسخ
رستم که پرسید: چه چیزی شما را به اینجا آورده، گفت: «الله جاء بنا و بعثنا لنخرج من یشاء من عباده من ضیق الدنیا الی سعتها و من جور الادیان الی عدل الاسلام»؛ خدا ما را آورده و مأمور کرده تا هرکه را از بندگانش خواسته، از تنگنای
دنیا به آسایش و فراخی منتقل نموده و از جور
ادیان به
عدالت اسلام رهنمون سازد...»
انگیزه
بعثت انبیا در درجه اول رهانیدن انسانها از
شرک و بتپرستی به
توحید و یگانهپرستی بوده؛ لذا همواره (لا إله إلا الله) محوریترین
شعار پیامبران خدا بوده است.
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نیز در نخستین روزهای
دعوت خود از مردم مکه خواست تا شرک را کنار نهاده، بندگی خدای یکتا را بپذیرند. فرمود: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»؛
ولی گروهی از بزرگان
مکه از رؤسای
قبایل و بزرگان
عرب از پذیرش آن خودداری کردند.
زیرا اسلام و اصول رهاییبخش آن را با
حاکمیت زورمدارانه و منافع زیادهخواهانه خود سازگار نمیدیدند. آنها نه تنها خود اسلام را پذیرفته، بلکه با زر و زور و تزویر مانع
ایمان آوردن دیگران میشدهاند. در حقیقت چون سدی راه ایمان آوردن مردم را میبستند.
در چنین شرایطی پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مجبور بوده برای رساندن دعوت خود به گوش مردم و فراهم نمودن ایمان آوردن توده مردم این سد را با
قدرت شمشیر مسلمانان از سر راه بردارد؛ لذا به برخی سردمداران بلاد و امپراطوریان کشورهای مجاور پیشنهاد داده تا در درجه اول اسلام بیاورند و در صورت
امتناع از پذیرش اسلام
جزیه بدهند و در پناه
اسلام زندگی کنند و در صورت عدم پذیرش این شرط خود را برای
جنگ با مسلمانان آماده نمایند.
به بزرگان نجران چنین نگاشته: «فإنّی أدعوکم إلی عبادة الله من عبادة العباد و ادعوکم الی ولایة الله من ولایة العباد فإن ابیتم فالجزیه و ان أبیتم آذنتکم بحرب؛ شما را به
عبادت خدا دعوت میکنم، و از پذیرش
ولایت بندگان به پذیرش
ولایت خدا میخوانم، اگر نپذیرفتید، پس جزیه بدهید و اگر این را هم قبول نکردید، با شما اعلان جنگ میکنم.
هدف پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از تعدادی از جنگها
گسترش اسلام و
پرستش خدا بوده و میخواست مردم را از چنگ سلاطین جور برهاند (جهاد آزادیبخش) تا آزادانه بیندیشند و
حق را انتخاب کنند.
پیامبر در نامهاش به
خسرو پرویز مینویسد: «فاسلم تسلم فإن أبیت فإن علیک إثم المجوس؛ اسلام بیاور تا سالم بمانی؛ وگرنه اگر امتناع کنی، گناه مردمان
مجوس برگردن توست».
بنابراین هدف اصلی
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نفی
شرک و برطرف ساختن موانع گرایش مردم به
توحید بود و مسئله
جزیه گرفتن و یا جنگیدن و فتح کردن و غنیمت جمع کردن هدف نبوده است؛ لذا اگر قبیلهای بدون جنگ دعوت آن حضرت را میپذیرفت، جان و مالش در امان بود. وقتی
مشرکان هَمْدان بدون جنگ
مسلمان شدند، سپاهیان اسلام هیچ تعرضی به آنها نکرده،
خون و مالشان در امان ماند.
حال که
فلسفه غزوات پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تا حدودی روشن گردید، باید دید پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با چه شیوهای این اندیشه و روحیه و انگیزه خویش را به سایر
رزمندگان سپاه اسلام القا میکرد، پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ برای تحقیق انگیزهاش و القای آن در میان فاتحین بهطور همزمان دو عمل را انجام میداد:
کارگزاران لایقی برای جنگها و مأموریتهای نظامی انتخاب میکرد؛
سعی میکرد با رهنمودهای خود توجه مسلمانان را از جلوههای دنیایی
فتوحات به پاداشهای
اخروی آن جلب نماید. افرادی چون امیرمؤمنان
علی بن ابیطالب را برای مقابله با قبیله طی میفرستاد. قبل از حرکت
فاتحین به آنان سفارش میکرد برای خدا بجنگند،
پیمانشکنی نکنند، بدنهای کشتهها را مثله نکنند، بچهها را نکشند؛ میفرمود: «اُغزوا باسم الله فی سبیل الله و قاتلوا من کفر بالله، لاتغلّوا و لاتغدوا و لاتمثلوا و لاتقتلوا ولیداً؛ به نام خدا و در راه خدا بجنگید و با آنکه به خدا کافر است،
نبرد کنید،
خیانت نورزید، و
عهدشکنی نکنید، گوش و بینی افراد را نبرید و
کودک را نکشید.»
گاهی که غنایم گرانبها و ارزشمند وارد
مدینه میشد و چشمهای
اصحاب را خیره میکرد، آن حضرت با یادآوری نعمتهای گرانبهای بهشتی ارزش آنها را کم و کوچک جلوه میداد.
خالد بن ولید در سال نهم هجری از سریه دومة الجندل پارچه زربفتی به غنیمت گرفته، برای
رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فرستاد، مسلمانان از مشاهده آن به شگفت آمدند و با تعجب آن را لمس میکردند، رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فوراً خطاب به آنها فرموده: «از این قبای زربفت به شگفت آمدهاید، به خدایی که جانم در دست اوست: دستارهای (سعد بن معاذ) در
بهشت از این بهتر است».
رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نهتنها به انگیزههای معنوی فاتحین، بلکه به مسئله آشنایی مردم با مناطق مفتوحه با
معارف اسلام بهشدت اهتمام داشت، بعد از فتح یک منطقه افراد لایق و شایستهای را بهعنوان
مبلغ اسلام و قرآن به آنجا گسیل میداشت تا آنها را با حقایق
قرآن و
سنت آشنا سازند.
اما با
کمال تأسف پس از
رحلت نبی اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در خلال فتوحات به این امور مهم و تأثیرگذار توجه نشد، بیشتر هم و غم
خلفا به امور نظامی و فراهم نمودن تمهیدات
پیروزی نظامی تعلق گرفت و حفظ روحیات معنوی فاتحین و تعمیق
فرهنگ اسلام در مناطق مفتوحه مغفول واقع شد. البته این امر تا حد زیادی به ضعفهای شخصی خلفا بازمیگشت، بههرحال بهطور طبیعی ابعاد جهادی
فتوحات کمرنگ شد و انگیزههای مادی فاتحین افزایش یافت. وقتی انگیزههای الهی فاتحین رنگ باخت، بهطور طبیعی فرآیند گسترش و تعمیق
فرهنگ اسلام در میان ملل مفتوحه دچار چالشهای جدی شد.
اندکاندک طبقهای در میان امت اسلامی متولد شد که از قرآن جز معنای تحتاللفظی و از
نماز و
روزه جز یک سری اعمال خشک و بیروح بهرهای نداشتند و بهشدت ادعای مسلمانی میکردند و در برابر اصحاب راستین
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ
اجتهاد میکردند. برخی از
خوارج از همین طبقه بودند (زیرا بیشتر از عراقیانی بودند که پس از
رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در خلال فتوحات اسلام آورده بودند). آنها وقتی
معاویه قرآنها را بر نی کرد، فریب خورده، امیرمؤمنان را به پذیرش
حکمیت واداشتند؛ ولی پس از مدتی پشیمان شده، با استناد به آیه (لا حکم إلا لله) حکمیت غیر خدا را خلاف دستور قرآن شمردهاند و از امیرمؤمنان میخواستند اصلاً
عهد خویش را با معاویه
نقض کند.
آنها از مفاهیم اساسی و
معارف اصلی اسلام همچون
امامت و
ولایت کاملاً بیگانه بودند،
تفسیر آیات را نمیفهمیدند. و شخصیتهای بزرگ اسلام و یاران حقیقی
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ را نمیشناختند.
خلفا در انتخاب کارگزاران فتوحات دچار لغزشهای بزرگی میشدند؛ درحالیکه فرماندهان فتوحات همه امور
لشکر و مناطق مفتوحه را در دست داشته، رفتار آنها در فاتحین و مردم مناطق مفتوحه تأثیر بسزایی داشت. آنها از افرادی چون طلیحة بن خویلد أسدی و عمر و بن معدی کرب که پس از
رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از
دین برگشته و در جریان
ارتداد جزء
مرتدان بهشمار میآمدند، بهعنوان فرماندهان فتوحات استفاده میکردند.
آیا میتوان توسط کسانی که وقتی ورق برگشت، فوراً دست از دین خود میکشند، اسلام را در ملل دیگر گسترش داد.
خلفا بخش مهمی از فتوحات را به عهده خاندان اموی، یعنی
یزید و
معاویه پسران
ابوسفیان و
مروان بن حکم و سعید بن عاص قرار داده بودند؛ درحالیکه آنها کسانی بودند که فقط و فقط برای مطامع دنیوی خویش در
فتوحات شرکت میکردند؛ نهتنها دغدغه
گسترش اسلام را نداشته، بلکه در صورت امکان چهره
دین را وارونه جلوه داده و ریشه آن را میکندند.
وقتی فرماندهان فتوحات افراد فرومایه و بیایمان و یا سستایمان بوده و سابقه دشمنی و
خیانت به اسلام را داشته باشند، چه انتظاری از رزمندگانِ تحت فرمانشان و مردم بلاد مفتوحه میتوان داشت.
لذا در
تاریخ فتوحات عصر
خلفا شاهد صحنههای بسیار فجیعی هستیم که رزمندگان برای تصاحب
اموال و جمعآوری
غنایم افزونتر با یکدیگر درگیر شدهاند.
در
فتح قادسیه دو تن از فرماندهان سپاه اسلام منذر بن حسان ضبّی (فرمانده هشت هزار نفر از
قلب لشکر سعد بن ابیوقاص) با جریر بن عبدالله جبلی (فرمانده قریب به ده هزار نفر از جناح راست لشکر) بر سر تصاحب لباسهای قیمتی یکی از بزرگان سپاه
ایران با یکدیگر درگیر شدند.
در
فتح قنسرین نزدیک حلب «سوریه کنونی» مردم در پناه قلعه و حصنهای شهر قرار گرفته بودند، پس از مدتی تصمیم به
صلح گرفته و با خالد بن ولید فرمانده سپاه اسلام صلح کردند، خالد ابتدا با آنها مصالحه کرده، طبق
موازین اسلام و تعهدات معمول انسانی دیگر
حق حمله و تجاوز به آنان را نداشت؛ ولی پس از مصالحه و خلع سلاح، عهد خود را شکست و شهرشان را ویران کرد.
طبیعتاً این عمل ناجوانمردانه با انگیزه الهی گسترش
اسلام هیچ سازگاری نداشت و موجب
نفرت مردم آن نواحی و نواحی اطراف نسبت به اسلام و
مسلمین گردید. و به احتمال قوی این عمل به منظور به دست آوردن غنایم بیشتر صورت گرفت؛ چراکه طبق موازین اسلام اگر فاتحین با نیروی
شمشیر منطقهای را
فتح میکردند، قسمت اعظم چهار پنجم اموال و حتی زنان و
اسیران آنجا بهعنوان
غنیمت جنگی به آنها تعلق میگرفت.
بههرحال اندکاندک روحیه مادی و
حرص و ولع آنان برای جمع غنایم افزونتر از رزمندگان تحت فرمان آنها سرایت کرده و در برخی مواقع موجب درگیری و اختلاف در میان سپاهیان فاتح گردید.
در زمان
عمر کوفیان و بصریان در جریان
فتح تستر و قلعه هرمزان بر سر تقسیم غنایم با یکدیگر درگیر شده، هریک فتح را به خود نسبت میداد تا غنایم افزونتری نصیبش گردد.
در دوران خلافت عثمان هنگام
فتح ارمیّه در نبرد شمشاط بین سپاه
کوفه و
شام برای تصاحب غنایم اختلاف پیش آمد و کار به جایی رسید که کسانی که ظاهراً برای نشر و
تبلیغ اسلام در خارج بلاد اسلامی میجنگیدند، برای به دست آوردن اموال به روی یکدیگر شمشیر کشیده و سرانجام عراقیها
پیروز شدند.
ادامه این روند به زوال روحیه جهادی و
خلوص نیت فاتحین انجامید و جد و
جهد و تلاش برای اعلای کلمه (
لا اله الا الله) جای خود را به ثروتاندوزی و شکمبارگی داد. این وضع وخیم و اوضاع فاجعهآمیز در برخی مناطق بهقدری وخیم بود که فردی مثل
عثمان که امیرمؤمنان ـ علیهالسلام ـ او را در
خطبه شقشقیه شکمبارهای معرفی میکند که جز خوردن و شکم خود را خالی کردن، همی نداشته
احساس خطر کرد و در سال ۳۲ هجری هنگام
جنگ مسلمانان با ترک و خزر در ماوراءالنهر به عبدالرحمان بن ربیعه فرمانده سپاه اسلام نوشت: «إنّ الرعیّة قد أبطرها البِطْنةُ فلا تَقْتَحِم بالمسلمین فإنّی أخشی أن یُقْتَلُوا؛ شکمبارگی، مردم را سرمست کرده، به اعتماد مسلمانان دست به حمله نزن، میترسم کشته شوند».
البته شواهد موجود نشان میدهد وضع فتوحات در دوران سه خليفه اول بهتر از فتوحات دوران
بنیامیه بوده؛ زيرا در دوران
بنیامیه فتوحات كاملاً رنگ كشورگشايیهای شاهانه به خود گرفت؛ لذا گزارشهايی داريم كه نشان میدهد اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ به خلفای اوليه در فتوحات كمک فكری داده و در مشاورههايی كه از آنها میخواستند، شركت میكردند.
بنابراين در جمعبندی بايد گفت: فیالجمله اصل فتوحات در دوران
خلفا ی اوليه همچون فتوحات دوران
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مورد تأييد اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ بوده؛ ولی انگيزه فاتحين و بهدليل عدم نظارت صحيح بر روند فتوحات و بیمبالاتی به تقويت جنبههای فرهنگی و معنوی سپاهيان اسلام و تبليغ
معارف اسلام در ميان ملتهای تازهمسلمان، و گزينش كارگزاران ناشايسته و بیصلاحيت برای فتوحات، انگيزه الهی فتوحات آنچنانكه در دوران
نبی اكرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مدنظر بوده، كمرنگ و يا مغفول واقع گرديد و از زمان
معاویه به بعد، جنبه كشورگشايی پيدا كرد.
كتاب تاريخ پيامبر صلیاللهعلیهوآله، نوشته دكتر ابراهيم آيتی.
سایت اندیشه قم.