مشمولین دعای اهلبیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اهلبیت،
دعا.
پرسش: کسانی که مورد دعای اهل بیت (علیهالسّلام) قرار گرفتند؟
نام او
ابراهیم بن اسماعیل خلنجی است.
وحید بهبهانی میگوید: از روایت
کشف الغمه، مدح او پیداست. بنابراین،
شیعه و
ممدوح است و از
گروه حِسان (نیکان) است.
ابراهیم بن عَبدُه نیشابوری، از یاران
امامهادی و
امام عسکری (علیهماالسلام) است.
کشّی، توقیعی نسبتا طولانی از امام عسکری (علیهالسلام) آورده که در آن،
اسحاق بن اسماعیل، سرزنش شده و رفتار او مورد نکوهش واقع شده و ابراهیم بن عبدُه
[
به وکالت
]
منصوب شده و امام (علیهالسلام) برایش دعا کرده و به او دستور داده است که حقوق
[
و وجوهاتی
]
را که به او میدهند، برای
رازی بفرستد.
امام حسن عسکری (علیهالسلام) او را وکیل خود قرار داد و دستور داد از وی اطاعت شود.
شیخ کلینی، او را در زمره کسانی آورده که
حضرت حجّت را دیده و ایشان به او چیزهایی فرموده است. وی، ثقهای جلیلالقدر بوده است.
ابواسحاق ابراهیم بن مهزیار اهوازی، از یاران
امام جواد، امامهادی و امام عسکری (علیهمالسلام) و برادر
علی بن مهزیار است. کتابی به نام
البشارات دارد.
شیخ طوسی، از او با اوصاف جلیلالقدر، پُر روایت و
ثقه یاد کرده است. در خبر تشرّف او به دیدار امام مهدی (علیهالسلام) که در
کمالالدین آمده، از او ستایش شده است؛ امّا این روایت، ثابت و مسلّم نیست.
ابوالحسن
علی بن حسین بن موسی بن بابَوَیه قمی، شیخ قمّیها در عصر خود و پیشوا و فقیه و مورد وثوق آنان بود. چنانکه در متن آمده است، به امام زمان (علیهالسلام) نامه نوشت و خواهش کرد که ایشان برای فرزنددار شدن او دعا کند. او در سال ۳۲۳ ق، سال پراکنده شدن ستارگان (شاید مراد، همان پدیدهای باشد که به بارش شهابی معروف است)، از دنیا رفت.
از
ابنبند جز در یک روایت که مورد دعای امام قرار گرفته در جای دیگری از او نام برده نشده است.
محمّد بن طیّار، وابسته
فَزاره، از یاران
امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) و متکلّم بود. یک بار که درباره برخی مذاهب فاسد میاندیشید، امام باقر (علیهالسلام) از درونش که به چه میاندیشد، خبر داد. امام صادق (علیهالسلام) پس از مرگ او، درباره اش فرمود: «خدا، او را رحمت کند و روانش را خرّم و شاد گرداند! او مدافع سرسختِ ما اهل بیت بود».
محقّق شوشتری گفته است که ظاهراً ابنطیّار، تحریف شده محمّد طیّار باشد.
ععمرو بن عبداللّه انصاری صائدی، مشهور به ابوثمامه، از یاران
امام حسین (علیهالسلام) و از جمله کسانی است که در رکاب ایشان، به شهادت رسیدند. در دو زیارت «
ناحیه مقدّسه» و «
رجبیّه» به او سلام داده شده است.
جُندب بن جناده غفاری، از یاران
پیامبر خدا و
امیر مؤمنان و یکی از ارکان چهارگانه بود.
زمانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هنوز در مکّه به سر میبُرد و اسلام، روزهای آغازین خود را میگذراند، ابوذر اسلام آورد. او چهارمین و به قولی پنجمین نفری بود که
مسلمان شد و نخستین کسی است که به پیامبر خدا با درود اسلامی، درود گفت. او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چنین بیعت کرد که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری نَهَراسد و همواره، حق را بگوید، اگر چه تلخ باشد.
ابوذر، پس از آن که مسلمان شد، به سرزمین قوم خویش بازگشت و تا زمان هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آنجا بود. او پس از
جنگ بدر و
اُحُد و
خندق، به مدینه آمد و تا زمان رحلت پیامبر خدا همراه ایشان بود. او از جمله کسانی بود که به
ابوبکر، اعتراض کردند.
پیامبر خدا، درباره او فرمود: «آسمان نیلگون، بر کسی سایه نیفکنده و زمین تیره، کسی را بر خود حمل نکرده است که راستگوتر از ابوذر باشد. او تنها زندگی میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها به بهشت در میآید».
ابوذر در سال ۳۲ ق، به روزگار
عثمان، در
رَبَذه، دیده از جهان، فروبست.
عمرو بن اخطب، از یاران پیامبر خدا بود و در بصره، سُکنا گُزیده بود. وی به کنیهاش ابوزید، شهرت داشت و در چندین غزوه از
غزوات پیامبر، شرکت کرد. از او روایت شده که گفت: یک بار پیامبر خدا، آب خواست. من، ظرف آبی برایش آوردم که در آن، تار مویی بود. مو را برداشتم و ظرف را به دست ایشان دادم. فرمود: «بار خدایا! او را زیبا گردان» ابوزید، یکصد واندی سال، عمر کرد و فقط اندکی از موی سر و ریشش سفید شده بود.
ابوشعثاء
یزید بن زیاد بن مهاصر کِنْدی بهدلی، مردی شجاع و تیرانداز بود. او در سپاه امام حسین (علیهالسلام) جنگید و به شهادت رسید. در زیارتهای «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است.
ابوعبداللّه بن صالح؛ در کتابهای رجالی، از این شخص نام برده نشده است. در
الکافی روایت شده است که از ناحیه مقدّسه اجازه خروج خواست و پس از گذشت ۲۲ روز به وی اجازه داده شد و او رفت و در حالی که امیدی به رسیدن به قافله نداشت، به آن رسید. امام (علیهالسلام) برایش دعای سلامت کرد و ابوعبداللّه بن صالح
[
در این سفر
]
بدی و گزندی ندید.
نام او
زیاد است؛ امّا در نام پدرش اختلاف است و عیسی، رجاء، ابورجاء، مُنذَر، اَخْرَم و حسن، نامهایی است که برای او گفتهاند. در اخبار، عموما با کنیهاش یاد میشود. وی، از یاران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بود و نزد خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآله) منزلت خوبی داشت. وی در زمان حیات امام صادق (علیهالسلام) از دنیا رفت. روایت شده است که همسر ابوعبیده، پس از مرگ او، نزد امام صادق (علیهالسلام) آمد و گفت: برای این میگِریم که او غریب مُرد و غریب است. امام (علیهالسلام) فرمود: «او غریب نیست. ابوعبیده، از ما اهلبیت است».
در
المحاسن و الکافی و
تهذیب الاحکام، به اسنادشان از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که فرمود: «هر کس در میان حَرَمین بمیرد، خداوند، در روز قیامت، او را از کسانی برانگیزد که در اماناند. بدانید که ابوعبیده حذّاء، از جمله ایشان است.
ابوعلی
حسن بن راشد که به کنیهاش ابوعلی مشهور است، از یاران امام جواد و امامهادی (علیهماالسلام) و ثقه است.
شیخ مفید، او را از فقهای بزرگ و سرآمد که
حلال و
حرام از آنان گرفته میشود و هیچ خُردهای بر آنان نمیتوان گرفت و راهی برای نکوهش ایشان نیست، برشمرده است.
شیخ طوسی، نام او را در زمره وکلای ممدوح ائمه (علیهمالسلام) و از کارپردازان آنان، آورده است.
کشّی در ستایش و بزرگواری او روایاتی آورده است، از جمله اینکه وی، در بغداد، از وکیلان بوده و خزانهداری امام عسکری (علیهالسلام) را برعهده داشته است.
جندرة بن خیشنه کنانی از یاران پیامبر خدا بود که در شام، اقامت گزید. وی به کنیهاش ابوقرصافه شهرت داشت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بُرنسی بر او پوشاند. مردم، نزد او میآمدند و ابوقرصافه، برایشان دعا میکرد و طلبِ برکت مینمود و خداوند هم به آنان، برکت عطا میکرد.
ابومریم غسّانی؛ نام ابومریم، نذیر است و پیامبر خدا، کنیه ابومریم را بر وی نهاد. از او روایت شده که گفت: خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسیدم و گفتم: ای پیامبر خدا! امشب دختری برایم به دنیا آمد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: «بر من هم سوره مریم، نازل شد. پس نام او را مریم بگذار». ازاینرو، او را با کنیه ابومریم، صدا میزدند.
ابوهاشم
داوود بن قاسم بن اسحاق جعفری، از یاران
امام رضا، امام جواد، امامهادی و امام عسکری (علیهمالسلام) بود و نزد ائمه (علیهمالسلام) منزلتی والا داشت. او راویای ارجمند و
ثقه است. روایاتی که درباره خودش و روایتش نقل کرده، نشانگر جایگاه والای اوست. او در سال ۲۶۱ ق، از دنیا رفت.
احمد بن عبداللّه بن مهران بن خانبه کرخی، از یاران امام رضا (علیهالسلام) است. او دبیرِ
اسحاق بن ابراهیم موصلی بود. سپس، توبه کرد و کتابهایی نوشت. او ثقه بود و کتاب خود، التادیب را بر امام عسکری (علیهالسلام) عرضه کرد.
ابوبحر، ضحّاک و به قولی صخر بن قیس تمیمی سعدی، از یاران پیامبر خدا و امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) بود. وی، زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را درک کرد؛ امّا موفّق به دیدار خود ایشان نشد. پیامبر خدا، برای او دعا کرد. وی یکی از فرزانگانِ زیرک و خردمند بود. اَحنَف، در
جنگ جمل میان امام علی (علیهالسلام) و
عایشه، کنارهگیری اختیار کرد؛ امّا در صِفّین، علی (علیهالسلام) را همراهی نمود. احنف تا زمان حکومت یافتن
مُصعَب بن زبیر، زنده بود و به سال ۶۷ ق، در کوفه از دنیا رفت.
اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، از یاران امام عسکری (علیهالسلام) وثقه است.
اَسماء بنت عُمَیس، از زنان صحابی پیامبر خداست. وی با
جعفر بن ابیطالب، ازدواج کرد و همراه وی به حبشه هجرت نمود. او پس از شهادت جعفر، به همسری
ابوبکر در آمد. پس از مرگ ابوبکر، امیر مؤمنان
علی (علیهالسلام) با وی ازدواج کرد. او پیرو امیر مؤمنان و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بود. او حدیث «
رَدُّ الشمس (بازگشت خورشید)» را از پیامبر خدا، روایت کرده است. فاطمه (علیهاالسلام) به او وصیّت کرد که بعد از وفاتش، وی ایشان را
غسل دهد.
اُمّ سلیم دختر
مِلحان بن خالد است. در نام او اختلاف است و سهله، رُمَیله، رُمینه، مَلیکه، عمیصاء یا رمیصاء، نامهایی است که برایش ذکر کردهاند. او مادر
انس بن مالک، خادم پیامبر خداست. وی، در غزوات پیامبر خدا حاضر میشد و از ایشان، احادیثی روایت کرده که این احادیث را پسرش اَنَس از او نقل نموده است. وی در دوران
خلافت عثمان، درگذشت.
امّعماره؛ وی دختر
کعب بن عمرو بن عوف و نامش نَسیبه است. وی، در
بیعت عَقَبه حضور داشت و در
جنگ اُحُد نیز با شوهرش
زید بن عاصم و دو پسرش حبیب و عبداللّه، شرکت داشت. در آن روز، شجاعت بسیاری از خود نشان داد و یازده زخم برداشت. او در
جنگ یَمامه نیز شرکت کرد و جنگید تا جایی که دستش آسیب دید و در آن روز نیز، دوازده زخم خورد.
اُمّ قیس دختر مِحصَن و خواهر
عُکاشة بن مِحصَن است. او خیلی زود، در مکّه اسلام آورد و با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیعت کرد و به مدینه هجرت نمود.
عاتِکَه، دختر
خالد بن مُنقِذ بن رَبیعه بود و به سبب نام فرزندش معبد، او را با کنیه امّمعبد، صدا میزدند. او همان کسی است که پیامبر خدا، هنگام هجرتش به مدینه، در نزد وی فرود آمد و این منزلگاه، امروزه به خیمه اُمّ معبد، معروف است.
امّوهب؛ او دختر عبد، از فرزندان
نُمَر بن قاسط و همسر
عبداللّه بن عُمَیر بود که در کربلا به یاری شوهرش شتافت و
امام حسین (علیهالسلام) او را از میدان برگرداند. پس از شهید شدن شوهرش عبداللّه بن عُمَیر کلبی در
روز عاشورا، او نیز به دست رستم، غلام شمر، به شهادت رسید.
انس بن مالک خدمتکار پیامبر خدا بود و مدّت ده و به قولی هشت و به قولی هم هفت سال، به ایشان، خدمت کرد. اَنَس، از جمله کسانی است که از پیامبر خدا، بسیار روایت کردهاند. وی در سال ۹۲ و به قولی در سال ۹۳ ق، از دنیا رفت.
تَلَب بن ثَعلَبه، از یاران پیامبر خدا بود و احادیثی هم از ایشان روایت کرده است. پیامبر خدا، سه بار برای او طلبِ آمرزش کرد.
ابوعبداللّه
جابر بن یزید بن حارث جُعفی، از یاران
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسلام) بود. در ستایش و بزرگداشت او روایات متعدّدی آمده است، از جمله این که امام صادق (علیهالسلام) در صحیحه زیاد فرموده: «او از ما راست روایت میکرد». همگان بر دوستی و سلامت نفْسِ جابر بن یزید، هم داستاناند، به استثنای
نجاشی که درباره او نکوهش گونهای از شیخ خود
مفید، نقل کرده است؛ امّا این نقل، با آنچه در
رسالة العددیة و
الاختصاص شیخ مفید آمده، در تعارض است؛ چرا که گفته است: جابر از کسانی است که درباره آنان، طعن شایسته نیست و راهی برای نکوهش هیچ یک از ایشان، وجود ندارد.
جابر جُعفی، بنا به گفته
ابنحنبل، در سال ۱۲۸ ق، و به گفته
یحیی بن معین، در سال ۱۳۲ ق، درگذشت.
اهل سنّت، او را به سبب ایمانش به
رهبانیت، طعن کردهاند.
ابوعمرو
جریر بن عبداللّه بن جابر و به قولی
ابوعبداللّه بَجَلی، از یاران پیامبر خدا بود. وی در کوفه ساکن شد و نامه امیرمؤمنان به
معاویة بن ابیسفیان را به شام برد. او چهل روز بیش از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اسلام آورد. چون جریر، زیباروی بود، به او لقب یوسف امّت، داده بودند. وی بزرگ قومش بود. هنگامی که جریر بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آمد، ایشان، او را گرامی داشت و فرمود: «هرگاه کریمِ قومی بر شما وارد شد، او را گرامی بدارید.»
شایان ذکر است که
مسجد جریر، در
الکافی و
تهذیب الاحکام و الخصال، از
مساجد نفرین شده به شمار رفته است و روایت شده که جریر، در روزگار امام علی (علیهالسلام) به معاویه پیوست و امام (علیهالسلام) نیز او را نکوهش کرد و خانهاش را ویران ساخت.
جُعَیل بن زیاد از یاران پیامبر خدا بود که همراه ایشان جنگیده بود. در کوفه سکونت داشت.
جون غلام آزاد شده ابوذر؛ او غلامی سیاه و از یاران امام حسین (علیهالسلام) بود و در رکاب آن حضرت شهید شد. در زیارت «
ناحیه مقدّسه» و «
رجبیّه» به او سلام داده شده است.
حارثة بن مالک بن نعمان انصاری، کسی است که با دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به فیض شهادت رسید.
حبابه والبی، که کنیهاش اُمّ البراء و به قولی اُمّ الندی بود، از یاران
امام علی،
امام حسن،
امام حسین، و
امام سجّاد و
امام باقر (علیهمالسلام) بود. او عمری طولانی کرد و مناظراتی درباره
امامت با خلفا و دیگران، داشته است.
ابوعبداللّه
حُذَیفة بن یمان بن جابر عَبَسی، از یاران بزرگ و سرشناس پیامبر خدا بود. وی در
جنگ بدر حضور نداشت؛ امّا در
جنگ احد و دیگر جنگها شرکت داشت. او مَحرم اسرار
[
و مامور
]
پیامبر خدا در میان
منافقان بود. وی یکی از کسانی بود که بر عقیده خویش، پایدار ماندند و با گامهای استوار، در کنار علی (علیهالسلام) ایستادند. حُذَیفه، از جمله کسانی بود که در تشییع جنازه فاطمه زهرا (علیهاالسلام) شرکت کرد و بر پیکر پاک آن بانو، نماز خواند. وی در روزگار
عمر و
عثمان، حاکم مدائن شد. او در آغاز خلافت امیر مؤمنان، بیمار بود و با این حال، نتوانست از بیان فضایل و مناقب ایشان، زبان فرو بندد. ازاینرو، با همان پیکر بیمارش بر منبر رفت و از او ستایشها کرد و برایش بیعت گرفت و هفت و به قولی چهل روز بعد، از دنیا رفت.
حَسّان بن شدّاد و مادرش از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند.
حسن بن محبوب به ابنمحبوب، شهرت داشت و کنیهاش ابوعلی بود.
کشّی، او را از «
اصحاب اجماع»، در طبقه یاران
امام کاظم و
امام رضا (علیهماالسلام) برشمرده است. او راویای
ثقه و جلیلالقدر بود و یکی از چهار رُکن عصر خود به شمار میرفت. وی کتابهای بسیاری دارد و در سال ۲۲۴ ق، در ۷۵ سالگی وفات یافت.
حُصَین بن اوس؛
ابنحجر او را با
حُصَین بن قیس نَهشَلی یکی دانسته است. وی از یاران پیامبر خداست،
ابنحبّان در
الثقات خود، از او نام برده است.
ابومحمّد
حمّاد بن عیسی جُهَنی، از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهمالسلام) است و در حدیثش، مورد وثوق و راستگو بود. کَشّی، او را از «اصحابِ اجماع»، در طبقه یاران امام صادق (علیهالسلام) برشمرده و در ستایش و نیکیِ او اخبار فراوانی، از جمله، دعای امام کاظم (علیهالسلام) در حقّ او را روایت کرده است. امام صادق (علیهالسلام) نیز دعا کرد که پنجاه بار
حج بگزارد و او پنجاه مرتبه به حج رفت و پس از آن، در سال ۲۰۹ یا به قولی، ۲۰۸ ق، غرق شد.
حُمران، تصحیف شده عُمران است و او همان
عمران بن محمّد اشعری است که در کتابهای رجالی نامش عنوان شده است. وی از یاران امام رضا (علیهالسلام) بوده و از
امام جواد (علیهالسلام) نیز روایت کرده است، به چند دلیل:
اوّل اینکه ما در این طبقه، به عنوان حُمران، دست نیافتیم. دوم اینکه نفیس خادم که نامش در روایت آمده، به گفته
ابنخلدون در تاریخش
از اطرافیان
معتمد عبّاسی (م ۲۷۵ ق) بوده و این خود، مؤیّد آن است که تصحیف، صورت گرفته است. سوم این که عمران بن محمّد، در
اثباة الهداة معجزهای از امام جواد (علیهالسلام) روایت کرده است و این، وقوع تصحیف را تایید میکند. چهارم اینکه تصحیف عُمران به حُمران، امر شایعی است؛ چرا کهاین دو کلمه در رسمالخط، تشابه دارند. بنابراین، این شخص، همان عمران بن محمّد اشعری است و
شیخ طوسی، او را ثقه دانسته است.
حنظلةبن عبداللّه بن اسعد شبامی، از یاران امام حسین (علیهالسلام) بود و در
روز عاشورا با ایشان به شهادت رسید. او پیش از جنگیدن، سپاهیان دشمن را نصیحت کرد و امام حسین (علیهالسلام) برایش دعا نمود. او با امام (علیهالسلام) چنین بدرود گفت: «درود خدا بر تو و بر خاندان تو باد! خداوند ما و تو را در بهشت، گِرد آورد». او خود را سپرِ امام حسین (علیهالسلام) کرد و با صورت و سینهاش، ایشان را از اصابت تیرها و نیزهها و شمشیرها حفظ میکرد. در زیارتهای «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است.
ابوعبید
حنظلة بن حُذَیم بن حنیفه مالکی، در کودکی به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پیامبر خدا رسید.
خالد بن عبدالعزّی؛ در
اسد الغابه از او با کنیه
ابوخنّاش و در
الاصابه با کنیه ابوخنّاس یاد شده؛ امّا
نسایی، کنیه او را ابومِحرَش آورده است که این قول، قوی است؛ زیرا ابوخنّاس، کنیه فرزند او مسعود است.
خبّاب بن اَرْت؛ کنیه خبّاب، ابوعبداللّه است و صحیح آن است که وی، تمیمی بوده است. او هم پیمان
بنیزهره بود و در دوران جاهلیت،
سباییان او را به اسارت بردند و زنی از
خزاعه، او را خرید و آزادش کرد. خبّاب، پیش از ورود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به خانه
ارقم (در مدینه)
مسلمان شد و امیرمؤمنان، او را از پنج پیشگامِ در اسلام شمرده و فرموده است: «خبّاب، از پیش گامان
نبطیان [
در اسلام آوردن
]
است».
او گرفتار بیماری طولانیای بود و در شمار شکنجه شدگان در راه خدا به شمار میآمد. خلیفه دوم، در دوران خلافتش از او پرسید: چه آسیبی از مکّیان دیدی؟
گفت: به پشتم نگاه کن. خلیفه به پشت خبّاب نگاه کرد و گفت: تاکنون، پشتِ مردی را این چنین ندیده ام! خبّاب گفت: برایم آتشی برافروختند و مرا در آنانداختند. شعله آتش را چیزی جز چربیِ کمرم خاموش نکرد.
خبّاب، در جنگ بدر و جنگهای بعد، همراه پیامبر خدا بود و در جنگهای
نهروان و
صفّین، همراه امام علی (علیهالسلام) بود. در بازگشت
امام علی (علیهالسلام) از صفّین، در سال ۳۷ هجری درگذشت و علی (علیهالسلام) بر وی نماز خواند و در پشتِ
کوفه دفن شد. او اوّلین کسی است که در پشت کوفه دفن گردید. وی هنگام درگذشت، ۷۳ سال داشت.
داوود بن کثیر رِقّی، ازیاران امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهمالسّلام) بوده است. شیخ مفید، او را از شمارِ خاصّان امام کاظم (علیهالسلام) و از پیروان پارسا و دانشمند و
فقیه ایشان، برشمرده است.
شیخ صدوق از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: «جایگاه داوود رِقّی را نسبت به من، چونان جایگاه مقداد نسبت به پیامبر خدا بدانید».
شیخ طوسی، در
الرجال خود، او را توثیق کرده است. شیخ کشّی نیز روایاتی نقل کرده و در ذیل آنها گفته است که: غُلات، او را از ارکان خود میدانند و گاه، سخنان غلوآمیز مردودی از او روایت میکنند و گفتههای خود را به او نسبت میدهند؛ امّا من نشنیدم که اَحَدی از بزرگان شیعه از او بد بگویند و به روایتی هم
[
از او
]
جز آنچه در این باب آوردم، دست نیافتم.
احمد بن عبدالواحد و
نجاشی و
غضائری، او را ضعیف دانستهاند؛ لیکن درستتر آن است که وی، شخص درست و سالمی بوده است و پاسخ این افراد، همان است که شیخ کشّی گفته است. داوود، پس از سال دویست هجری، اندکی بعد از شهادت امام رضا (علیهالسلام) وفات یافت.
ابوعلی
دِعبِل بن علی بن رزین خزاعی شاعر، از یاران امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام) بوده است. وی در سال ۱۴۸ ق، به روزگار خلافت منصور، متولّد شد. او در میان شیعه، به نام بود و کتاب
طبقات الشعراء، نگاشته اوست. روایت شده است که دِعبِل، قصیدهای درباره امام رضا (علیهالسلام) سرود و امام (علیهالسلام) جُبّهای از جامههای خود را به او عطا کرد. این را کشّی روایت کرده است. شیخ صدوق نیز با اختلاف و افزودههای فراوانی، در
عیون الاخبار و
اکمالالدین، روایت کرده است. امام رضا (علیهالسلام) برای او دعا کرد و فرمود: «خداوند، در آن روز هراس بزرگ، تو را آسوده و در امان بدارد». امام (علیهالسلام) هم چنین دو بیت بر قصیده او افزود و آن را کامل ساخت:
و قبر بطوس یا لها من مصیبه ••• ألحت علی الأحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما ••• یفرج عنا الهم و الکربات
«و قبری در توس است، وا مصیبتا! آتش بهاندرون میزند غم واندوهش. تا روز حشر، تا آنکه خدا قائمی برانگیزد و غم و رنجهای ما را آرام بخشد.»
وی در سال ۲۴۵ ق، به روزگار متوکّل عبّاسی، چشم از جهان، فرو بست.
کنیه زاذان
ابوعمره فارسی و هم پیمان
کِنْده بود. وی مردی کوفی و نابینا بود که پارچه میفروخت و از یاران امیرمؤمنان (علیهالسلام) بود. او در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به دنیا آمد و یکی از عالمان بزرگ به شمار میآمد. وی کرباس میفروخت و هنگامی که مشتری پیش او میآمد، عیب دو روی پارچه را هم به او نشان میداد. او مردی مورد اعتماد بود. گفته شده که در زمان
حَجّاج بن یوسف، در کوفه پس از ماجرای
جَماجِم از دنیا رفت. گفته شده که در سال ۸۲ ق در
کوفه درگذشت.
زکریا بن آدم از یاران امام صادق، امام رضا و امام جواد (علیهمالسّلام) است و نزد امام رضا (علیهالسلام) وجههای داشت. او راویای ثقه، بزرگوار و پُر قدر و منزلت است. کشّی، در ستایش و بزرگی او روایاتی آورده است، از جمله، روایتی درباره ارجاع به او برای آموختن احکام و تعالیم دین.
محمّد بن مسلم بن شهاب زُهْری، در سال ۵۰ ق، به دنیا آمد و در سال ۱۲۴ ق، درگذشت. او از یاران امام سجّاد و امام صادق (علیهالسلام) بود. نقل شده است که وقتی کارگزار
بنیامیّه بود، مردی را مجازات کرد و آن مرد، در حین مجازات مُرد. زُهْری، سرگردان بیرون شد و به غاری رفت و نُه سال در آن ماند. یک بار که
امام زین العابدین (علیهالسلام) به حج آمد، زُهْری به خدمت ایشان رسید. امام (علیهالسلام) به او فرمود: «من آنقدر که از نومیدی تو
[
از رحمت خدا
]
میترسم، از گناهت نمیترسم. خونبهای او را برای کسانش بفرست و به سوی خانوادهات و آموزههای دینت باز گرد». زُهْری گفت: آسودهام ساختی، سَرورم! خدا بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. سپس به خانهاش بازگشت و از ملازمان امام زین العابدین (علیهالسلام) شد، بهطوری که یکی از
بنیمروان به او گفت: زُهْری، از پیامبرت چه خبر؟! و مقصودش امام زین العابدین (علیهالسلام) بود.
شیخ صدوق به اساتید خود از او روایت کرده است که گفت: «احدی برتر از زین العابدین، ندیدهام». دیگران نیز گفتههایی از زُهْری نقل کردهاند که نشان میدهد امام زین العابدین (علیهالسلام) را دوست میداشته و ایشان را ارج بسیار، مینهاده است.
سائب بن یزید بن
سعید بن ثمامه که در نسب او اختلاف است. کَنانی، کِنْدی، لیثی، سَلْمی، هَذْلی، و اَزْدی، نسبتهایی هستند که به وی داده شده است. سائب، در سال دوم هجری به دنیا آمد و در هفت سالگی به همراه پدرش در
حجّة الوداع، شرکت کرد. درباره سال وفات او نیز اختلاف است. وی بنا به اقوالی در سال هشتاد یا ۸۶ یا ۹۱ هجری، در ۹۴ سالگی در گذشت. وی، احادیث اندکی روایت کرده است.
ابوعبداللّه
سلمان فارسی، سلمان محمّدی، زاهدی روشن ضمیر و پاک نهاد، از تباری پارسی بود. زادگاه او رامهرمز است؛ امّا اصالتا اصفهانی است. سلمان، از یاران والا مقام پیامبر خدا بود که در جنگ خندق، شرکت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهی اش از فنون جنگ به مسلمانان کمک کرد و پیشنهاد حفر خندق را داد و این پیشنهاد او با استقبال، روبهرو شد. سلمان، در نهایتِ زُهد و وارستگی میزیست و از زرق و برق زندگی، روی گردان بود. او پس از رحلت پیامبر خدا، حریم حق را پاس داشت و از مسیر حق، منحرف نشد. سلمان از شیفتگان امام علی و اهل بیت (علیهمالسّلام) و از یاران مخلص علی (علیهالسلام) و جزو «
شُرطَةُ الخمیس (نیروهای ویژه نظامی)» بود. عمر، او را به حکمرانی مدائن گماشت. حکومت وی در مدائن، از مظاهر افتخارآفرین و غرورانگیز حکومت در اسلام است. سلمان، از کسانی است که عمر دراز کردهاند. وی به سال ۳۴ ق، در ایّام خلافت عمر یا عثمان، در مدائن، دیده از جهان فرو بست.
ابوعبداللّه
محمّد بن محمّد بن نعمان، مشهور به شیخ مفید، و معروف به ابن معلّم است. وی در یازدهم ذی قعده سال ۳۳۶ به دنیا آمد. مقام بلند او در
فقه و
کلام و روایت و وثوق و علم، مشهورتر از آن است که نیاز به بیان باشد. او دانشمندی جلیلالقدر، ثقه، فقیه شیعه و استاد متکلّمان امامیه و فقیهان ما بوده و ریاست علمی آنان در آن عصر، به او منتهی میشد. وی فقیهی خوش حافظه، باهوش و باریکاندیش و حاضرجواب بود. وی والاتر از آن است که در وصف بگنجد. همه علمای شیعه روایت کردهاند و این را پذیرفتهاند که امام زمان (علیهالسلام) سه نامه به او مرقوم فرمود، در هر سال، یک نامه و این، بالاترین مدح و ستایش و نابترین تعریف و تمجید است. وی حدود دویست کتاب دارد و در سال ۴۱۳ ق، درگذشت.
صفوان بن یحیی؛ از یاران
امام کاظم،
امام رضا و
امام جواد (علیهمالسّلام) است. وی در نزد اصحاب حدیث، از موثّقترین و عابدترین افراد روزگار خویش به شمار میرفت. وی،
ثقه است، ثقهای برجسته. او نزد امام رضا (علیهالسلام) جایگاه والایی داشت.
کشّی، او را از
اصحاب اجماع و فقیهترین فرد طبقهاش برشمرده و روایاتی هم در مدح او آورده است که نشان میدهد امام جواد (علیهالسلام) از او اظهار رضایت کرده و برایش دعا کرده است. صفوان در سال ۲۱۰ ق، از دنیا رفت.
طرمّاح بن عدی از یاران امام علی (علیهالسلام) و فرستاده ایشان به نزد معاویه، و نیز از یاران
امام حسین (علیهالسلام) بود که در راه به ایشان پیوست و خواست تا هزار مرد از
قبیله طایی را به یاری امام (علیهالسلام) بیاورد تا در دفاع از او شمشیر زنند و امام (علیهالسلام) برایش دعا کرد.
عبداللّه بن جعفر؛ وی از یاران پیامبر خدا و امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) بود و روایات اندکی دارد.
او شخصی کریم، بخشنده، خوش ذوق، خوش اخلاق، پاکدامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (دریای بخشش)» میگفتند. میگویند: در میان مسلمانان، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است. او به سال هشتاد هجری در نود سالگی، درگذشت.
ابوالعباس
عبداللّه بن عبّاس بن
عبدالمطّلب قُرَشی هاشمی، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاریخ اسلام است. او سه سال پیش از هجرت، در شعب ابوطالب، در مکّه، متولّد شد و در سال هشتم هجری، سال فتح مکّه، به مدینه رفت. عمر، در دوران خلافتش، با او مشورت میکرد. ابنعبّاس در دوره خلافت امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) از یاران و هواداران و مشاوران ایشان و یکی از کارگزاران و امرای لشکر او بود. او در زمان به شهادت رسیدن
امام علی (علیهالسلام)، حاکم بصره بود و با
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بیعت کرد و
[
مجدّدا
]
از جانب ایشان به بصره رفت. او با امام حسین (علیهالسلام) در کربلا شرکت نکرد. علّت آن را بعضی، نابینا بودن وی دانستهاند.
عبداللّه بن عبّاس، در
تفسیر و
حدیث و
فقه، عالمی بلندپایه بود و در علم، شاگرد امام علی (علیهالسلام) بود. او به سال ۶۸ ق، در حالی که ۷۱ سال داشت، در تبعیدگاهش طائف، از دنیا رفت. ابنعبّاس، این جمله را بسیار میگفت: «بار خدایا! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب میجویم. بار خدایا! به واسطه ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به تو تقرّب میجویم».
عبداللّه بن مسعود؛ او از یاران
پیامبر خدا بود که در همان اوایل اسلام،
مسلمان شد. وی، دو بار هجرت کرد و در جنگ بدر و جنگهای پس از آن، شرکت داشت. ابنمسعود، کفشدار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و از ایشان، بسیار روایت کرده است.
او در کار خویش، مستقل بود و از امیرمؤمنان، پیروی و دنباله روی نکرد.
عمر، او را برای تعلیم مسائل دینی به کوفه فرستاد و
عمّار را به حکومت آن جا گماشت و گفت: این دو نفر، از یاران بزرگ محمّدند. پس از آنها پیروی کنید. او در روزگار عثمان، به حکومت کوفه گماشته شد؛ امّا
[
بعد ازاندکی
]
او را برکنار کرد و دستور داد به مدینه بازگردد. عبداللّه، در سال ۳۲ ق، در مدینه درگذشت.
عبداللّه ذو البِجادین؛ او هنگامی که نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد، نامش عبد العزّا بود. پیامبر خدا، نام عبداللّه و لقب ذو البِجادین را بر او نهاد؛ زیرا هنگامی که اسلام آورد، قومش او را برهنه ساختند و یک بِجاد (گلیم) بر او پوشاندند. عبداللّه، از میان آنان به سوی پیامبر خدا گریخت و وقتی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسید، گلیمش را دو پاره کرد و یک پاره را اِزار (شلوار) خود کرد و دیگری را رَدا (پیراهن). ازاینرو، به او ذو البِجادین گفتند. وجوه دیگری هم در این باره گفته شده است.
عبداللّه، از یاران پیامبر خدا بود و با ایشان، اقامت داشت. او بسیار اهل
ذکر و
دعا و
تلاوت قرآن عزیز بود و با صدای بلند، قرآن میخواند و
تسبیح و
تکبیر میگفت،
[
تا جایی که
]
عمر گفت: ای پیامبر خدا! آیا او ریاکار است؟ ایشان فرمود: «بس کن! او یکی از ناله کنان
[
به درگاه خدا
]
است». عبداللّه، در زمان حیات پیامبر خدا، درگذشت.
ابوضریس عبد الملک بن اَعیَن، از یاران
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسلام) است. او در مسیر درست بود و نسبت به
ائمه (علیهمالسّلام) معرفت داشت. در ستایش و خوبی او، اخبارِ فراوانی رسیده است. امام صادق (علیهالسلام) برایش دعا کرد و بر او رحمت فرستاد.
ابوعامر اشعری، عموی
ابوموسی اشعری است. نام او
عبید بن سُلَیم بن حَضّار است. وی از صحابیان بزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و در
جنگ حُنَین، کشته شد.
عثمان بن سعید عَمْری، نخستین وکیل
امامهادی (علیهالسلام) و سپس وکیل فرزندش
امام حسن عسکری (علیهالسلام) بود که در زمان حیات آن دو بزرگوار، به انجام دادن امور آنان پرداخت و بعد از آن نیز به امور امام زمان (علیهالسلام) رسیدگی میکرد. توقیعات و پاسخ امام (علیهالسلام) به مسائل، به واسطه او صورت میگرفت. وی جلیل القدر، مورد وثوق و امین بود. در توقیعی راجع به او آمده است: «او پاک و امانتدار و پاک دامن و به ما نزدیک و نزد ما مقرّب است».
به او سمّان میگویند؛ چون تجارتِ روغن میکرد و این کار، پوششی برای ارتباطش با
امام مهدی (علیهالسلام) بود. شیعیان، هر گاه میخواستند
وجوهات شرعی خود را برای امام عسکری (علیهالسلام) بفرستند، به
محمّد بن عثمان میدادند و او آنها را در کیسهها و خیکهای روغن قرار میداد و نزد امام (علیهالسلام) میبرد، و این کار، به علّت ترس و برای
تقیّه بود.
عروة بن جعد و به قولی ابن ابیجَعد بارقی، ساکن کوفه بود. او از جمله کوفیانی است که
عثمان، آنها را به شام فرستاد. عروه، از «
اصحاب صُفّه» بود.
عطاء، وابسته
اسحاق بن یحیی؛ نام او عطاء
ابومحمّد حمّال است.
ابنحبّان، در
الثقات، از وی یاد کرده است.
عکاشة بن محصن از صحابیان بزرگ و فاضل بود. او در بدر و اُحُد و خندق و دیگر غزوات، پیامبر خدا را همراهی کرد.
از او تنها در
الدعوات،
راوندی یاد شده است.
ابوالحسن
علی بن مهزیار اهوازی، از یاران
امام رضا امام جواد و
امامهادی (علیهمالسلام) بوده است. وی از سفیران ممدوح و شخصیتی پسندیده بود. در موثّق بودن روایت او سخنی نیست. وی اعتقادی درست داشت و راویِ جلیلالقدری است؛ پُر روایت است و
ثقه و
صحیح.
کشّی، در ستایش و بزرگی و عبادت او، اخبار فراوانی روایت کرده است. وی، توقیعات و کتابهای مشهوری دارد. امام جواد (علیهالسلام) برای او دعا کرده است.
علی بن یقطین بن موسی بغدادی، به سال ۱۲۴ ق، در کوفه زاده شد. او از یاران
امام کاظم (علیهالسلام) و مورد وثوق ایشان بود و در نزد ایشان، منزلت عظیم و جلالت قدر داشت. او در میان
شیعه، مقام بلندی دارد. در ستایش و نیکی او اخباری روایت شده است. وی، با اجازه امام (علیهالسلام) وزیرِ عبّاسیان شد و با استفاده از موقعیت خود، برادران مؤمنش (شیعیان) را حمایت میکرد. دعای
امام صادق (علیهالسلام) در حقّ یقطین و فرزندانش، شامل حال او بود. وی به سال ۱۸۲ ق، در ایّام امام کاظم (علیهالسلام) در بغداد، از دنیا رفت.
ابویقظان
عمّار بن یاسر بن عامر مَذْحِجی، از یاران پیامبر خدا و از یاران با اخلاص امیر مؤمنان، و چهارمین رُکن بود. مادر او سمیّه، نخستین کسی است که در راه خدا شهید شد.
عمّار، از پیش گامان اهل ایمان بود که در راه خدا شکنجه شد و به سرزمین حبشه، هجرت کرد و به دو قبله،
نماز خواند. وی، از مهاجران نخستین است. او در جنگ بدر و دیگر جنگها حضور داشت و در بدر، جان فشانیها کرد.
از
خالد بن ولید نقل شده است که گفت: میان من و عمّار، کلامی ردّ و بَدَل شد و من با او درشتگویی کردم. عمّار برای شکایت از من، نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت. خالد، آمد و عمّار، همچنان شکایت او را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میکرد. خالد، باز شروع به درشتگویی کرد و بیش از پیش، درشتی نمود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حیرتزده و ساکت بود و چیزی نمیگفت. عمّار، گریست و گفت: ای پیامبر خدا! او را میبینی؟! پیامبر خدا، سرش را بلند کرد و فرمود: «هر که با عمّار، دشمنی ورزد، خدا با او دشمنی میورزد و هر که عمّار را دشمن بدارد،
خداوند او را دشمن میدارد».
پیامبر خدا، برای عمّار گواهی داد که او، همواره با حقّ است، پاک و پاکیزه است، آکنده از ایمان است و تاکید فرمود که آتش، هرگز با او تماس پیدا نمیکند.
عمّار، از جمله کسانی بود که به خلافت
ابوبکر، اعتراض کردند. او در
جنگ جمل، شرکت فعّال و چشمگیری داشت و فرمانده سواره نظام سپاه امام (علیهالسلام) بود. در
جنگ صفّین نیز فرماندهی پیاده نظام کوفه و قاریان را به عهده داشت. عمّار به سال ۳۷ ق در صفّین به شهادت رسید و بدین ترتیب، پیشگویی بزرگ پیامبر خدا تحقّق یافت که خطاب به عمّار، فرموده بود: «تو را گروه متجاوز میکشند». وی، در هنگام شهادتش ۹۳ سال داشت.
عمرو بن حمق بن کاهن خزاعی، از یاران بزرگوار
پیامبر خد ا و
امیر مؤمنان و
امام حسن (علیهماالسلام) بود. او بعد از
صلح حدیبیه، اسلام آورد و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حدیث آموخت. او از آن جمله یاران با اخلاص بود که پس از پیامبر خدا، در کنار امیر مؤمنان ایستادند. وی در جنگهای امیر مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پایداری تمام، شرکت کرد. وفاداری او به امام علی (علیهالسلام) چندان بود که امام (علیهالسلام) به او فرمود: «کاش در سپاه من، صد تن چون تو بودند!».
عمرو، از دوستان و همراهان
حُجر بن عدی و از فریادگران بر ضدّ ستم
امویان بود، به طوری که معاویه، در صدد قتل او برآمد.
عبدالرحمان بن حکم، در سال پنجاهم هجری او را کشت و سرش را برای معاویه فرستاد، و این، نخستین سر بریدهای بود که در جهان اسلام، از شهری به شهری فرستاده میشد.
امام حسین (علیهالسلام) از او با عبارت «بنده پاکی که عبادت، او را فرسود» یاد کرده است.
عیسی بن جعفر بن محمّد بن عاصم و بنا به قولی احمد بن محمّد بن عاصم، به روایت
کشّی، ابوالحسن (علیهالسلام) برای او دعا کرد. به همین دلیل،
ابنداوود، او را ممدوح شمرده است؛ امّا
علاّمه حلّی گفته است: این روایت، هیچ تعدیلی را ایجاب نمیکند؛ لیکن به نظر من، از مرجّحات است.
در کتابهای تاریخ، ذیل رخدادهای سال ۲۴۱ ق، آمده است: خلیفه
متوکّل، دستور داد یکی از بزرگان بغداد به نام عیسی بن جعفر بن محمّد بن عاصم را تازیانه بزنند و به شدّت و با ضرباتی دردناک، او را زدند. گفته میشود: هزار تازیانه به او زدند تا آنکه درگذشت. علّتش آن بود که هفده نفر نزد قاضی شرقی (بغداد شرقی) ابوحسان زیادی گواهی دادند که وی،
ابوبکر و
عمر و
عایشه و
حَفْصه را سب کرده است. خبر به خلیفه رسید. خلیفه به محمّد بن عبداللّه بن طاهر، نایب بغداد، نامه نوشت و دستور داد او را در ملا عام، حدّ سب بزند، سپس آنقدر به او شلاّق بزند تا بمیرد و جنازهاش را در دجله بیفکند و بر او نماز نخواند.
نام
عیسی بن صبیح در میان یاران
امام عسکری (علیهالسلام) ذکر نشده؛ بلکه از یاران امام صادق (علیهالسلام) است. کتابها، نام پدر او را با اختلاف ذکر کردهاند. مثلاً در حاشیه کتاب
الخرائج و الجرائح سیح آمده است و در
کشف الغمّة شبح و در
نور الابصار الفتح. به هر صورت، در نام پدرش تصحیف رُخ داده است. شاید نام درست پدر او الشیخ باشد؛ چرا که در کتابهای تاریخی
اهل سنّت، به نام او تصریح شده و آمده است که ابوموسی
عیسی بن الشیخ بن سلیل شیبانی هَذلی، در روزگار مهتدی باللّه و اوایل دوران معتمد، فرمانروای دمشق بود تا آنکه معتمد، اماجورِ تُرک را به حکومت دمشق گمارد و عیسی به ارمنستان گریخت.
ابوجعفر طبری میگوید: چون با خلافت معتمد بیعت شد، عیسی بن الشیخ با او بیعت نکرد و به نشانه تهدید، پوشیدن جامه سیاه را رها کرد. حسن خادم، از درِ ملاطفت در آمد و فرمان حکومت ارمنستان را به او داد تا آنکه خلافت معتمد، پا بر جا شد. عیسی بن صبیح، در سال ۲۶۹ ق، درگذشت. تصحیف در اینگونه اسامی، به دلیل شباهت موجود در رسمالخط، بسیار اتّفاق میافتد. لذا بعضی در نام پدر وی، احتمالاتی دادهاند.
فاطمه بنت اسد؛ او بانویی خِردمند بود که عقیدهای استوار و دلی، جوان داشت. وی در کودکیِ
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از ایشان، مواظبت میکرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علاقه شدیدی به او داشت، بهطوری که دربارهاش فرمود: «او، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود، به نیکی یاد میکرد و میفرمود: «بعد از
ابوطالب، هیچ کس بهاندازه او به من محبّت نداشت».
او، نخستین زنی بود که با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیعت کرد و پای پیاده، با
علی و
فاطمه (علیهماالسلام)، به مدینه هجرت کرد. وقتی از دنیا رفت، پیامبر خدا، او را با پیراهن خود، کفن کرد و در تشییع جنازهاش شرکت نمود و بر او، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد، ابتدا خود در آن، دراز کشید.
فرزدق؛ ابوفراس
هَمّام بن غالب بن صَعصَعة بن ناحیه تمیمی، از یاران امام علی،
امام حسن و
امام حسین و
امام زین العابدین (علیهمالسّلام) بود. او شاعری به نام است و در قصیدهای شکوهمند و پُر ارج و نامدار، امام زین العابدین (علیهالسلام) را پیشِ روی [[|هشام بن حکم]]، مدح کرد، بهطوری که هشام در خشم شد و دستور داد او را به زندان افکنند. این قصیده فرزدق، از درستی عقیده او و از کمالش، پرده برمیدارد تا آنجا که گفتهاند: اگر فَرَزْدَق در نزد
خداوند، عملی جز همین نداشت، به سبب آن به بهشت میرفت؛ زیرا شعر او سخن حقّی در نزد سلطان ستمگر است. وی حدود سال ۱۱۰ ق، دیده از جهان، فرو بست.
ابومحمّد
فضل بن شاذان بن خلیل اَزْدی نیشابوری، از یاران
امامهادی و
امام عسکری (علیهماالسلام) و یکی از فقها و متکلّمان شیعه بود که در میان
شیعه، مقام والایی دارد و قدر و منزلتش مشهوتر از آن است که کسی به آن خدشه وارد آورد. وی، یکصد و هشتاد کتاب نوشته است.
قاسم بن علاء، از اهالی آذربایجان بود. وی با امامهادی و امام عسکری (علیهماالسلام) دیدار کرد و از طرف
امام زمان (علیهالسلام) به او نامه میرسید. وی، پیراهنی داشت که
امام رضا (علیهالسلام) به او خلعت داده بود و شخصیتی جلیل القدر بود. او از
مشایخ کلینی است و
کلینی بر او رحمت فرستاده است.
شیخ طوسی به سند صحیح خود از
محمّد بن احمد صفوانی، روایتی آورده است که نشان میدهد قاسم، نزد امام زمان (علیهالسلام) از احترام بسیاری برخوردار بوده و از خاصّان مورد عنایت ایشان بوده است. در روایت آمده که امام زمان (علیهالسلام) برای فرزند دار شدن او دعا کرد. روایت، چنین است:. . . امام (علیهالسلام) مرقوم فرمود: «بار خدایا! به او پسری روزی کن که مایه روشنیِ چشم او گردد». او فرزندی به نام حسن داشت. . . پس از مدّت کوتاهی، نامه تسلیتی از امام زمان (علیهالسلام) در مرگ حسن به او رسید که در پایان آن، دعا کرده بود که خداوند به او صبر عطا کند.
قُتادة بن نعمان بن زید انصاری، از برترینِ یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود. او در روز فتح مکّه، پرچم
بنی ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و دیگر غزوات، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را همراهی میکرد. وی، در جنگ بدر و به قولی در جنگ خندق، بیناییاش را از دست داد و در سال ۲۳ ق، در ۶۵ سالگی از دنیا رفت.
قیس بن سعد بن عباده انصاری خزرجی ساعدی، از صحابیان والا مقامی بود که نزد قبیلهاش و انصار و عموم مسلمانان، از احترام خاصّی برخوردار بود. او از یاران سخاوتمند و باهوش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، و از جمله بزرگان و یکی از زیرکانِ عرب بود. وی در جنگها اهل نظر و نقشه بود.
قیس، از یاران نزدیک امام علی (علیهالسلام) و از حامیان امام (علیهالسلام) در ایام خلافت ایشان بود. علی (علیهالسلام) او را به حکومت مصر گماشت. او و قوم و قبیلهاش در
جنگ جمل و
صفّین و
نهروان،
علی (علیهالسلام) را همراهی کردند و تا آخر عمر، از امام (علیهالسلام) جدا نشد. وی، در سال ۵۹ و به قولی شصتم هجری از دنیا رفت.
قیس بن مسهّر صیداوی، یکی از یاران امام حسین (علیهالسلام) است که از مکّه، ایشان را همراهی کرد و در
بطن الرّمه، امام (علیهالسلام) او را با نامهای به کوفه فرستاد. او چون به قادسیّه رسید،
حصین بن نمیر، دستگیرش کرد و نزد
عبید اللّه بن زیاد فرستاد. عبید اللّه به او گفت: بر منبر برو و به حسین بن علیِ دروغگو، ناسزا بگو. قیس بر منبر رفت و گفت: «ای مردم! حسین بن علی، بهترینِ خلق خدا و فرزند فاطمه، دختر پیامبر خداست و من، فرستاده او به نزد شما هستم. پس دعوتش را اجابت کنید». آن گاه، عبید اللّه بن زیاد و پدرش را لعنت کرد و برای علی بن ابی طالب (علیهالسلام) طلبِ آمرزش نمود و بر او درود فرستاد. عبید اللّه دستور داد او را از بامِ قصر به زیرانداختند و قطعه، قطعه شد. چون خبرش به امام حسین (علیهالسلام) رسید، اشک ریخت و برایش دعا کرد. در دو زیارت «
ناحیه مقدّسه» و «
رجبیّه» بر او درود فرستاده شده است.
کمیت بن زید؛ وی از یاران امام زین العابدین، امام باقر و امام صادق (علیهمالسّلام) بود و در سال ۶۱ ق، مصادف با ایام شهادت امام حسین (علیهالسلام) به دنیا آمد و به سال ۱۲۶ ق، در زمان حیات امام صادق (علیهالسلام) بدرودِ حیات گفت. او شاعری توانا بود و درباره اهل بیت (علیهمالسلام) اشعاری سروده است که بخشی از یک قصیده او در متن آمد و اینک، دنباله آن:
شادم من و آیا تو را شادمانیای است در حالی که شوقی نداشته و بازی نکرده ای؟
شدّت شوقی که بردبار را به هیجان میآورَد و این شوق، بر پیر، عار نیست.
و اهل ستایش را بستای با سخنِ درست و درست ترِ خویش.
بنیهاشم، ارجمندتریناند فرزندِ شرافت و برتری و پاکیاند.
بدسِگال دان آن کس را که از دوست داشتن آنان، نهی ات میکند و با ریسمان آنان، هیمه گِرد آور.
پارهای دیگر از اشعار او، چنین است:
در دلِ شیدا و سرگشته من نه هوس جوانی است و نه رؤیاهایی که
شبانه، هجوم آورند، و نه یادِ زنان زیبارویِ نمکینِ رُخ چونان غزالانِ سپید.
بلکه عشق من است که پنهان و پیدایش میکنم نسبت به بنیهاشم، این بزرگ مردان.
به آنان که اهل بخششاند و در حکم و قضاوت، از ستم به دورند.
به هر خیری نزدیک ترند و از هر عیبی، دورتریناند.
با مردمان، مهربان تریناند در خردمندی، خردمندتریناند.
بهترینِ زنده و مُرده فرزندان آدماند همگی، از پیر و پیشوایشان.
مالک بن حارث بن عبد یغوث نخعی کوفی، معروف به اشتر، از یاران برجسته امام علی (علیهالسلام) و از تابعیان ممتاز و شخصیتی گران مایه و بلندپایه بود. امام (علیهالسلام) در سفارش نامه خود به مالک، وی را با اوصاف بزرگی ستوده است. امام (علیهالسلام) بر مرگ او افسوس خورد و درباره اش فرمود: «او برای من، چنان بود که من برای پیامبر خدا بودم» و آهِ غمناکی کشید و فرمود: «خدا مالک را رحمت کند! چه مالکی! مرگش بر من، سخت است. اگر صخره بود، صخرهای سخت بود و اگر کوه بود، کوهی سِتُرگ بود. گویا تکّهای از تن من، جدا شد».
ابوجعفر
محمّد بن حسن بن شمّون، از یاران امام جواد، امامهادی و امام عسکری (علیهمالسلام) است. او
واقفی بود و سپس، غالی شد. وی، ضعیف و فاسد المذهب بود. گفته شده است که خاندان امام رضا (علیهالسلام) یعنی: امام جواد، امامهادی و امام عسکری (علیهمالسّلام) خرج او و چهل نفر را که همگی نانخور او بودند، میدادند. وی با امام عسکری مکاتبهای دارد که در آن، از فقر خویش شکایت کرده است.
محمّد بن حنفیه، فرزند امام علی (علیهالسلام) است که در روزگار حکومت ابوبکر متولّد شد. او از دانشمندان و محدّثان بلند مرتبه در خاندان امام علی (علیهالسلام) است. وی، مردی شجاع و دلاور بود و در جنگ جمل، در حالی که نوزده سال داشت، علمدار بود و در صِفّین نیز، پرچم فرماندهی داشت.
امامانِ اهل بیت (علیهمالسّلام) روایت کردهاند که محمّد بن حنفیه، مورد لطف و مهر و عنایت امیر مؤمنان (علیهالسلام) بود و به امامت علی بن الحسین (امام زین العابدین) (علیهالسلام) اعتقاد داشت. وی در سال ۸۱ ق، درگذشت.
محمّد بن دَریاب؛ ظاهرا، او همان
محمّد بن عیسی بن دُریاب رِقاشی است.
شیخ طوسی، او را از یاران
امامهادی (علیهالسلام) برشمرده است. او از جمله کسانی است که درباره امامت امام عسکری (علیهالسلام) نقل روایت کرده است.
ابوجعفر
محمّد بن حسن بن سنان زاهدی، در کودکی پدرش حسن را از دست داد و جدّش سنان، سرپرستی او را به عهده گرفت، لذا به او نسبت داده میشود. وی از یاران امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهمالسّلام) است. کشّی، اخباری در ستایش او روایت کرده است، از جمله: از امام کاظم (علیهالسلام) روایت کرده است که خطاب به او فرمود: «تو مونس و آرام آن دو (امام رضا و امام جواد (علیهماالسلام)) هستی. تا ابد، بر آتش حرام است که به تو برسد».
همچنین به اسنادش از امام جواد (علیهالسلام) روایت کرده است که ایشان از
صفوان و
محمّد بن سنان، به نیکی یاد کرد و فرمود: «خدا از آن دو، راضی باد که من، از آنها رضایت دارم و با من، مخالفتی نکردند... خدا از طرف من به صفوان و محمد بن سنان و زکریا بن آدم، جزای نیک دهد که آنان به من، وفادار بودند!».
همچنین، به اسنادش از امام رضا (علیهالسلام) روایت کرده است که محمّد بن سنان، به دردِ چشم، مبتلا شد و امام (علیهالسلام) او را به فرزندش امام جواد (علیهالسلام) ارجاع داد و ایشان، برایش دعا کرد و درد چشمش به کلّی برطرف شد.
وانگهی، کسی را ندیدهایم که در ضعف او حتّی سخنی گفته باشد، مگر
ابن غضائری، در آنچه از کتاب او به ما رسیده و شاید هم در کتاب دیگرش که به ما نرسیده است.
کشّی در عنوان دوم و چهارم کتاب خود به ذکر اخبارِ ستایش او بسنده کرده است. نجاشی هم در پایان سخنش گفته است: خبر صفوان، دلالت بر آن دارد که تشویش و تردید او از بین رفته است.
محمّد بن عبداللّه بن جعفر حِمیَری قمی،
ثقه و برجسته بود. وی با امام زمان (علیهالسلام) مکاتبه داشت. او چند کتاب دارد. امام زمان (علیهالسلام) برای او و برادرانش دعا کرده است.
محمّد بن عثمان عَمْری، بعد از پدرش
عثمان بن سعید، وکیل امام زمان (علیهالسلام) بود و در خدمت ایشان بود. وی نزد شیعیان، منزلتی والا داشت. او حدود پنجاه سال عهدهدار کار وکالت بود. امام (علیهالسلام) به ابوجعفر
محمّد بن عثمان بن سعید عَمْری (قدّس اللّه روحه) در مرگ پدرش، نامه تسلیت نوشت و در آن مرقوم فرموده بود: «خداوند، تو را پاداش بسیار دهد. تسلیتت باد! ما هم چون تو داغدار شدیم».
شیخ کلینی با سندی صحیح از امام عسکری (علیهالسلام) روایت کرده است که در پاسخ سؤالی فرمود: «عَمْری و پسرش، هر دو، مورد وثوقاند. پس آنچه از جانب من به تو ابلاغ میکنند، حقیقتاً از جانب من ابلاغ میکنند و آنچه به تو میگویند، از جانب من میگویند. پس از آن دو حرف شنوی و فرمانبری داشته باش. هر دوی آنها ثقه و امین هستند».
محمّد بن علی بن ابراهیم بن محمّد هَمْدانی، وکیل ناحیه مقدّسه بود.
شیخ طوسی، او را در زمره کسانی که از
ائمه (علیهمالسّلام) روایت نکردهاند، برشمرده است.
علاّمه حلی، وی را در شمار یاران امام عسکری (علیهالسلام) آورده است و هر دو (شیخ طوسی و علاّمه حلّی) او را ضعیف دانستهاند.
محمّد بن عُمَیر بن واقد رازی، از یاران
امام جواد (علیهالسلام) و مورد عنایت و لطف ایشان بوده است.
محمّد بن یوسف شاشی که در توقیعی از امام زمان (علیهالسلام) در حقّ او دعا شده است. در کتابهای رجال و حدیث، جز روایت یاد شده در کتاب، چیزی راجع به او نیامده است.
ابوسفیان مَدلوک فزاری، وابسته فزاریان بود که با سَرورانش به نزد پیامبر خدا آمد و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستی به سرش کشید.
ابوداوود
مسلم بن عقیل بن ابیطالب، در کوفه به دنیا آمد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شباهت داشت. او داماد امیر مؤمنان بود و در جنگ صِفیّن در رکاب ایشان، شرکت کرد. وی، پیک نامه امام حسین (علیهالسلام) برای کوفیان بود. در آن نامه آمده بود: «من، برادرم و پسر عمویم و فرد مورد وثوق از خاندانم، مسلم بن عقیل را سوی شما فرستادم».
شیخ صدوق در ستایش و تجلیل از او روایت کرده است که: پیامبر خدا فرمود: «فرزند او (یعنی عقیل) در راه محبّت فرزند علی کشته میشود و دیدگان مؤمنان بر او اشک میبارند و
فرشتگان مقرّب، بر وی درود میفرستند». سپس پیامبر خدا گریست، چندان که اشکهایش بر سینهاش روان گشت. سپس فرمود: «از بلاهایی که پس از من بر سرِ خانوادهام میآید، به خدا شِکوه میبرم». مسلم، نخستین شهید در قیام امام حسین (علیهالسلام) است.
ابوحجل
مسلم بن عوسجه اسدی از یاران
امام حسین (علیهالسلام) بود که در رکاب ایشان به شهادت رسید. در زیارتهای «رجبیّه» و «ناحیه مقدّسه» به او درود فرستاده شده است. در زیارت دوم، چنین آمده: «درود بر مسلم بن عوسجه اسدی که وقتی حسین (علیهالسلام) به او اجازه بازگشت داد، گفت: میخواهی از تو دست کشیم؟! آنگاه چه عذری برای ادا نکردن حقّ تو در پیشگاه خدا آوریم؟! نه. به خدا، آن قدر میجنگم تا این نیزهام را در سینههای آنان بشکنم. تا قبضه شمشیر در دستم قرار داشته باشد، بر آنان، شمشیر خواهم زد و از تو جدا نمیشوم، و اگر سلاحی برای جنگیدن نداشتم، با سنگ به جانشان میافتم. از تو جدا نمیشوم تا با تو بمیرم». امام حسین (علیهالسلام) بر او رحمت فرستاد.
معقل بن قیس؛ او پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را درک کرد و از یاران امیر مؤمنان و از بزرگان و پهلوانان کوفه بود و ریاستی داشت. وی، در جنگ جمل، یکی از فرماندهان امام علی (علیهالسلام) و رئیس پلیس ایشان بود.
امیر مؤمنان، او را به میان
بنیناجیه فرستاد و مِعقَل، سه مرتبه آنان را به اسلام فرا خواند؛ امّا بنی ناجیه نپذیرفتند و او، به ناچار، جنگندگان آنان را کُشت و بازماندگانشان را اسیر کرد.
شیخ طوسی در حدیثی، به اسناد خود، روایت کرده است که امیر مؤمنان به خانهاش درآمد و یاران برجستهاش به خدمت ایشان رسیدند. امام (علیهالسلام) به آنان فرمود: «مردی باصلابت و دلسوز میخواهم که مردم سواد (روستاهای عراق) را بسیج کند».
سعد بن قیس گفت: ای امیر مؤمنان! مِعقَل بن قیس تمیمی، مردی است دلسوز و باهوش و شجاع و باصلابت است. فرمود: «درست است». سپس، او را فرا خواند و
[
به آن جا
]
فرستاد. معقل رفت و زمانی که برگشت امیر مؤمنان، ضربت خورده بود.
پس از شهادت علی (علیهالسلام)، در سال ۴۲ ق،
مستورد بن عَلّفه یَربوعی خارجی، شورش کرد و معقل، به جنگ او رفت و در مبارزهای تن به تن، هر یک از آن دو، دیگری را از پا در آورد.
موسی بن عمر بن بزیع؛ وی از یاران
امام جواد و
امامهادی (علیهماالسلام) بوده؛ امّا از
امام رضا (علیهالسلام) نیز روایات متعدّدی نقل کرده که برخی از آنها در عیون اخبار الرضا (علیهالسلام) آمده است و نیکی و کمال او و منزلتش در نزد امام (علیهالسلام) از آنها پیداست. شیخ طوسی و
نجاشی، او را
ثقه دانستهاند. وی، کتابی هم دارد.
نام او با اختلاف،
قیس بن عبداللّه و عبداللّه بن قیس و حیّان بن قیس بن عبداللّه عامری جَعْدی ذکر شده است. او در زمان جاهلیت، از دین
ابراهیم و
یکتاپرستی سخن میگفت و
روزه میگرفت و
استغفار میکرد. وی، قصیدهای دارد که آغازش چنین است:
ستایش خدای را که انبازی ندارد و هر که بدین، باور نداشته باشد، به خود ستم کرده است.
او خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسید و اسلام آورد و قصیده رائیه اش را سرود و نخستین کسی است که چنین قصیدهای سرود. در آن آمده است:
نزد پیامبر خدا شدم که هدایت آورد و کتابی تلاوت میکرد که چون کهکشان، نورانی بود. نابغه، بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیوسته نزد خلفا میرفت. وی، در شاعری نیکو بود؛ امّا در هجوگویی خوب نبود.
وائل بن حجر؛ از اَقیال (جمیع قُیل، لقب پادشاهان حِمیَر و به معنای امیر و امیرزاده)
حَضْرَموت و پدرش
[
نیز
]
از حاکمان آن جا بوده است. او به خدمت
پیامبر خدا رسید. چند روز پیش از رسیدنش، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمدن او را به یارانش بشارت داده بود. چون بر پیامبر خدا درآمد، ایشان به او خوشامد گفت و ردای خویش را برایش پهن کرد و او را کنار خود نشانید.
پیامبر (صلیاللهعلیه وآله) او را بر اَقیال حَضْرَموت گماشت. وی، همراه علی (علیهالسلام) در صِفّین شرکت جُست و در آن جنگ، پرچمدار حَضْرَموت بود.
ابوعمرو
هاشم بن عتبة بن ابیوقّاص مِرقال، برادرزاده
سعد بن ابی وقّاص است. او شخصیتی برجسته و ممتاز، پهلوانی دلاور و از یاران بزرگ پیامبر خدا و از طرفداران وفادار امیر مؤمنان بود.
او در روز فتح مکّه اسلام آورد و در
جنگ یَرموک، یکی از چشمانش را از دست داد. به دلیل شیوه خاصّی که در جنگ و حمله به دشمن داشت، لقب «مِرقال» به او دادند.
هاشم، در
جنگ جمل شرکت کرد.
امام علی (علیهالسلام) در
جنگ صفّین، پرچم بزرگ خود را به او داد و در آن روز، فرماندهی پیاده نظام بصره را به عهده داشت. او در صفّین، هنگام نبرد با یک گردان اُمَوی به فرماندهی ذو کِلاع، کشته شد. امیر مؤمنان، شجاعت و شهامت و پایداری و زیرکی او را ستوده است.
ابومالک
هانی همدانی، جدّ
خالد بن یزید بن ابیمالک است.
بخاری، در
صحابی بودن او درنگ کرده است؛ امّا
ابوحاتم گفته است: مصاحبتی
[
با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
]
داشته است.
یزید بن اسحاق بن ابیسحف غَنَوی، ملقّب به شعر، از یاران امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) بود و در امامت بعد از امام هفتم، توقّف کرد. برادرش محمّد، از امام رضا (علیهالسلام) خواست که برای هدایتش دعا کند. امام (علیهالسلام) دعا کرد و یزید به سوی حق، هدایت شد و
[
به راه
]
مستقیم آمد، در حالی که از بلند پایهترین شخصیتهای آن مسلک (
واقفیه) بود. از او ستایشی بزرگ شده است.
علاّمه حلّی، به درستی حدیث او حکم کرده و
شهید ثانی، او را
ثقه دانسته است.
یزید بن مسعود نَهشِلی بصری، از کسانی است که در پاسخ امام حسین (علیهالسلام) نامههای شرافتمندانه نوشتند که
[
نامه او
]
نشان از نیکی و کمال و معرفت او دارد. هنگامی که برای پیوستن به امام حسین (علیهالسلام) آماده شد، پیش از آنکه حرکت کند، خبر شهادت امام (علیهالسلام) به او رسید و از اینکه نتوانسته بود خود را به او برساند، بیتابی نمود.
ابومحمّد
یونس بن عبد الرحمان، از یاران امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام) است. وی در میان شیعیان، از اعتبار و پیش گامی و منزلتِ والایی برخوردار بود. امام رضا (علیهالسلام) در علم و فتوا به او راهنمایی میکرد. از یونس، ستایشهای بسیار شده است. شیخ طوسی او را توثیق کرده و کشّی، او را از
اصحاب اجماع و از فقیهترین آنان برشمرده و در ستایش وی، اخبار فراوانی روایت کرده است.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «کسانی که مورد دعای اهل بیت (علیهالسّلام) قرار گرفتند» تاریخ بازیابی۱۳۹۸/۱۲/۲۸.