تقیّه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: تقیه،
حکم تقیه،
تقیه خوفی.
پرسش: چرا
ائمه تقیه میکردند آیا به خاطر
ترس بود یا دلائل دیگر.
پاسخ: اولیاءالله در همه موارد خواست و
مشیت الهی را بر خواست و
مشیت خود مقدم میدارند، اگر
رضای خداوند در بقایشان باشد با تقیه جانشان را حفظ میکنند و اگر رضای خداوند در شهادتشان باشد با کمال
رضایت به استقبال
مرگ میروند.
معنای
لغوی تقیه عبارت است از
پرهیز و
خودداری از
زیان.
معنای
اصطلاحی تقیه اظهار
صلح و
آشتی است، هرچند در
باطن بر خلاف آن عمل شود.
تقیه مخفی کردن
حق و پوشاندن
عقیدۀ حق است و نیز مخفیکاری و ترک آشکارسازی با مخالف در مورد چیزهای است که
ضرر دینی و یا
دنیایی را درپی دارد.
تقیه از موضوعاتی است که ریشه در
کتاب و
سنت دارد و دربارۀ آن بحثها و گفتگوهای بسیار صورت گرفته است. زیرا که تقیه افزون بر نقش کلیدیاش در
مباحث فقهی، اهمیت به سزایی در
مباحث سیاسی و
اجتماعی، به ویژه در ارتباطات جهان
اسلام دارد و باید گفت که به اهداف مهمی چون
وحدت،
عزت،
مودت،
قدرت و شوکت اسلامی نمیتوان رسید جز از راه به کار بستن آن.
تقیّه موافق با وظیفه
مکلّف و
حکم ثانوی است، هرچند مخالف با حکم اوّلی باشد. در حال تقیّه، وظیفه عوض میشود و
حکم خدا بر طبق تقیّه قرار میگیرد.
این وظیفه اخیر را، که تغییر یافته است، «
حکم ثانوی» میگوییم، در برابر
حکم اوّلی که به خاطر تقیّه با آن
مخالفت شده است؛ همانند دیگر
احکام ثانویه از
نفی ضرر،
نفی حرج،
اضطرار و
اکراه که در تمام این حالات، وظیفه بر طبق حالت موجود تغییر مییابد و اگر
مسلمان رفتار خود را بر طبق آن قرار دهد مطابق با واقع است، نه مخالف با آن.
یکی از
آیاتی که در
قران مشروعیت تقیه را اثبات میکند آیهای است که در بارۀ
داستان عمار و پدر و مادرش
یاسر و
سمیه نازل شده است، آن گاه که
عمار برای نجات جان خودش به ظاهر موافق
مشرکین حرف زد بعد از انجام این کار اظهار
ناراحتی شدیدی میکرد که آیه ای نازل شد و کار او را مورد پسند
خدا معرفی کرد.
مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم.
یکی از شیوههای مبارزاتی
ائمه معصومین(علیهم السلام) و
تربیت شدگان
مکتب اهل بیت (علیهم السلام) با
دشمنان اسلام، در عصر خفقان، شیوۀ «تقیه» یا
مبارزه مخفی بوده است. تقیه در حقیقت نوعی پنهان کاری به شمار میآید و اهدافی را دنبال میکند.
الف:
حفظ نیروهای
مؤمن از متلاشی شدن به دست
ناصالحان.
ب: هدر نرفتن توان عناصر مؤمن در راههای کم ثمر و ذخیره سازی آنها برای شرایط حساس و سرنوشتساز.
ج: حفظ
اسرار و خط مشیها و برنامهها از قرارگرفتن در اختیار
دشمن.
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «تقیه از برنامههای
دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه تقیه
عمل نکند،
ایمان ندارد.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «پدرم هماره این نکته را یادآور میشد که هیچ چیز به اندازۀ «تقیه» چشم مرا روشن نمیسازد. زیرا «تقیه» سپر مؤمن و وسیله
حفظ مؤمن است.
این که امام صادق(علیه السلام) «تقیه» را سپر مؤمن میداند، یعنی مؤمنی که درحال
مبارزه است، برای
مقاومت بیشتر در مقابل
دشمن،
احتیاج به سپر دارد. نه این که «تقیه» بهانهای باشد برای گوشهگیری و ترک
مبارزه.
امام هادی(علیه السلام) به شخصی به نام «
داود»میفرماید: «اگر بگویی تارک تقیه مثل تارک
نماز است،
راست گفتهای.
و در روایت دیگر میفرماید:... امام صادق(علیه السلام) فرمود: از ما نیست کسی که تقیه را
لازم نداند و ما را از مردم پست حفظ نکند.
در زمان
اختناق بنی عباس با این که
ائمه معصومین(علیهم السلام) در تنگنا و فشار شدیدی بودند، هیچ گاه دست از
مبارزه با دشمنان برنداشتند البته به گونهای که حرکت و مبارزه آنها، تا حد امکان دور از چشم
حکام جور و
جاسوسان آنها بود.
برخی این نکته را مطرح کرده اند که ائمه در برخورد با گروهی از
علما نیز گاهی به صورت تقیه عمل میکردند. علمایی که
فقه را میبردند و دستکاری میکردند و به عنوان عناصر
مکتب فقهی خویش جا میزدند. شاید یک مبنای تقیه همین باشد.
به نظر این عده، تقیه همیشه ناشی از
ترس یا
مدارا نیست؛ و
شاهد این گفتار آن است که در زمان
امام صادق(علیه السلام) چندان هم فشار نبود. بحث
ترس نبود. اگر بنا بود امام صادق(علیه السلام) بترسد، اینجور بحث
قیاس را مطرح نمیکرد که پایه و
اندیشه فقه حنفی را ویران کند.
شک نیست که تقیه در مواردی
جایز است، و در مواردی
واجب، و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه میپندارند تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده برای حفظ نیروهای انسانی و هدر ندادن افراد
مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب میشود.
در همه دنیا معمول است که اقلیتهای
مجاهد و
مبارز، برای واژگون کردن اکثریتهای خودکامه
ستمگر و
متجاوز، غالبا از روش"
استتار" استفاده میکنند، جمعیت زیر زمینی تشکیل میدهند، برنامههای سری دارند، و حتی به هنگام دستگیر شدن سخت میکوشند که واقع کار آنها مکتوم بماند، تا نیروهای گروه خود را
بیهوده از دست ندهند، و برای ادامه
مبارزه ذخیره کنند.
هیچ
عقلی اجازه نمیدهد که در این گونه شرائط، مجاهدانی که در اقلیت هستند، علنا و آشکارا خود را معرفی کنند و به آسانی از طرف دشمن شناسایی و نابود گردند.
به همین دلیل تقیه قبل از آنکه یک
برنامه اسلامی باشد یک
روش عقلانی و منطقی برای همه انسانهایی است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندی بوده و هستند.
دین و
شارع دین، جز این هدفی ندارند که
حق را زنده کنند و جان تازهای بخشند، و بسیار میشود که تقیه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفین حق، عمل کردن
مصلحت دین و
حیات آن را چنان تامین میکند که
ترک تقیه آن طور تامین نکند، و این قابل
انکار نیست.
البته باید به این نکته توجه داشت که بدون شک در مواردی تقیه کردن
حرام است و آن در موردی است که تقیه به جای اینکه سبب
حفظ نیروها شود مایه
نابودی یا به خطر افتادن اساس
مکتب گردد، و یا
فساد عظیمی ببار آورد، در این گونه موارد باید سد تقیه را شکست و پیآمدهای
مبارزه علنی را هر چه بود پذیرا شد همانند کاری که اباعبدالله
حسین (علیه السلام) انجام داد.
کتاب و
سنت هر دو بر
جواز تقیه بطور
اجمال و
تفصیل دلالت دارند،
اعتبار عقلی هم مؤید این
حکم است.
علت تقیه در
ترس منحصر شده و این غلط فاحشی است زیرا ترس یکی از عوامل تقیه (
تقیه خوفی) محسوب میشود نه همه آن.
حضرت
امام خمینی(ره)در آغاز بحث تقیه میفرماید:
چون تقیه از عناوینی است که در ارتباط با
متقی (تقیهکننده) و متقی منه (شخص و یا اشخاصی که از آنها تقیه شده) و متقی فیه (امری که از آن تقیه شده) میباشد، به حسب این امور و ذات آن، به اقسامی تقسیم میشود: به لحاظ ذات تقیه تقسیم میشود به «خوفی»، «مداراتی»، «کتمانی» و »اکراهی» و....
ترس و
هراس تنها بر دو نوع دانسته شده در حالی که بسیار فراتر از این است زیرا "تقیه خوفی گاهی به خاطر ورود
ضرر به جان،
آبرو یا
مال تقیهکننده و وابستگان او است و گاهی بهخاطر احتمال وقوع ضرر بر افراد دیگر
مؤمنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان
اسلام است؛ مثلاً ترس از اختلاف و
تفرقه مسلمانها، سبب تقیه میشود.
این که
ائمه از
مرگ نمیترسند سخن درستی است نه تنها ائمه بلکه سایر
اولیاءالله از مرگ هراسی ندارند زیرا مرگ را
لقاء الله میدانند هرگز
محب از
دیدار با
محبوب ناخرسند نیست.
تقیه منحصر در
ترس و تحمل
سختی نیست ثانیا؛ اگر موردش ترس باشد ضرورتا ترس برای خودش نیست چه بسا به خاطر ورود ضرر به جان یا آبرو یا مال افراد دیگر مؤمنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان
اسلام است؛ مثلاً ترس از
اختلاف و
تفرقه مسلمانهاست، در مواردی نیز تقیه برای ورود ضرر به جان یا آبرو یا مال خود شخص است و این هم به معنای فرار از تحمل شکنجه و مرگی که سزاوار آنند نیست زیرا
اصل اولی در انسان حفظ جان خود و عدم انداختن خود به
هلاکت است
مگر در موارد اهم.
الف-
امام حسین(علیه السلام) چون در
مکه تهدید به
مرگ شد از مکه خارج شد و به سوی
کوفه حرکت فرمود در حالی که میداند قبل از رسیدن به کوفه کشته میشود. آن حضرت عدم ترس از مرگ خود را بر همگان در حادثه
عاشورا اثبات فرمود.
ب- در زمان
امام صادق(علیه السلام) بر اثر
حکومت و نفوذ
بنی امیه فاصله ای که
مسلمانان از
اسلام حقیقی و
احکام آن پیدا کردند
لازم بود کسی که
عالم به
علم نبی (صلی الله و علیه و آله) است و از
علم لدنی بهره مند است، به بیان حقایق
دین بپردازد و لو این که مدتی با تقیه از فیض عظمای
شهادت عقب بماند.
اسلام کوئیست.