دلایل زنده بودن امام زمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام زمان،
دلایل عقلی،
دلایل نقلی،
امامت خاصه،
امامت عامه،
طول عمر حضرت مهدی.
پرسش: دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) چیست؟
پاسخ: وجود امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و
امامت آن حضرت از مباحث امامت خاصه است که برای اثبات آن مستقیماً نمیتوان از دلیل عقلی بهره گرفت؛ بلکه با استخدام دلیل عقلی در امامت عامه و ضرورت وجود امام در همه زمانها و استناد به روایات و نقلهای تاریخی که در این زمان، امام را منحصر در وجود حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) میکند، میتوان به مقصود نائل آمد. ضرورت وجود انسان
معصوم و
حجت الهی در همه زمانها با استناد به دلایل متعدد عقلی در امامت عامه است؛ مثلاً
نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب
خداوند است و براساس
قاعده لطف باید چنین لطفی همیشگی باشد. روایاتی هم که دلالت میکنند آن انسان معصوم و کامل در وجود امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) منحصر گشته است، به حدی زیاد است که قابل انکار نیست.
پذیرش طول عمر حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) نیز هیچگونه
استبعادی ندارد؛ زیرا آن حضرت با
دانش خدادادی و با استفاده از روشهای طبیعی و علمی میتواند برای مدتی بسیار طولانی و بدون اینکه آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار گردد، در این
دنیا زندگی کند. علاوه بر اینکه استبعادی ندارد که در
عالم انسانی خداوند
حجت خود را به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای
عدالت و نفی و طرد
ظلم و ظالمان، به صورت
استثنا و فراتر از عوامل طبیعی و ظاهری قرار دهد.
امامت امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و وجود حضرت از مباحث امامت خاصه است. در امامت خاصه مستقیماً نمیتوان از دلیل عقلی بهره گرفت؛ (چون برهان و دلیل عقلی نمی تواند معرف فرد باشد و معنای این جمله که: "جزیی نه
کاسب است نه
مکتسب" همین است.) بلکه دلیل عقلی امامت عامه و
ضرورت وجود امام (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) در تمام زمانها را اثبات میکند.
در امامت عامه برهان عقلی بر ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی روی
زمین اقامه میشود.
حال اگر ادله تاریخی و روایی دال بر
ولادت و حیات حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) به مقدمه اول ضمیمه گردد، اثبات می شود که در این زمان، تنها آن حضرت واسطه
فیض الهی است و زنده هم میباشد.
برهان عقلی و ادله تاریخی و روایی، دو رکن اصلی هستند که بر ضروت وجود امام دلالت میکنند. اکنون به بررسی این دو رکن میپردازیم.
برهان عقلی بر ضرورت وجود امام در همه زمانها، عبارتاند از:
نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که براساس قاعده لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا میکند که در میان جامعه اسلامی باید امامی باشد که محور
حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.
این جمله
امام صادق (علیهالسلام) که "همانا خداوند عزوجل جلیلتر و عظیمتر از آن است که زمین را بدون امام رها کند"،
ممکن است اشاره به همین برهان باشد.
الطاف وجود امام غایب را میتوان در موارد ذیل برشمرد:
۱.
حراست از
دین خداوند در سطح کلی.
۲.
تربیت نفوس مستعد.
۳. بقای
مذهب.
۴. وجود الگویی زنده که میتواند مقتدای مردم قرار گیرد.
در
علم کلام ثابت میشود که خداوند از
افعال خود
هدف و غرضی دارد و چون خداوند
کمال مطلق است و
نقص در او راه ندارد غایت افعال الهی به مخلوقات برمیگردد و غایت وجود انسان،
انسان کامل است؛ یعنی انسان مانند درختی است که میوه آن وجود انسان کامل است.
در
فلسفه قاعدهای مطرح می شود به نام
قاعده امکان اشرف و معنای آن این است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد...
در عالم وجود، انسان
اشرف مخلوقات است و محال است که وجود،
حیات، علم،
قدرت و
جمال و... به افراد انسان برسد، قبل از آنکه این کمالات به انسان کاملی که حجت روی کره زمین است، رسیده باشد.
هویت مطلقه خداوند در مقام
ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در
وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست و از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر میشوند، احکام کثرت، غالب بر
وحدت است. اینجاست که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت
اعتدال همان انسان کامل است.
ما در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم و خواننده را به مطالعه کتب مفصل ارجاع میدهیم.
ادله تاریخی و روایی ولادت و حیات حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) زیاد است؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره میکنیم:
بسیاری از دانشمندان نامدار
اهل سنت، ولادت حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)را پذیرفته (برخی از پژوهشگران بیش از صد نفر از دانشمندان اهل سنت را نام بردهاند که در تألیفاتشان ولادت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) را متذکر شدهاند.) و در کتابهایشان متذکر شدهاند که: مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری (عليهالسلام) است و در
سامرا در سال ۲۵۵ هجری متولد شده است و در پس پرده
غیبت زندگی میکند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد. (
محمد بن طلحه شافعی در
مطالب السؤل؛
ابن صباغ مالکی در
الفصول المهمة؛
ابن حجر شافعی در
الصواعق المحرقة؛ و
ابن خلکان در
وفیات الاعیان).
امام عسکری (عليهالسلام) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) از ولادت حضرت خبر داده بود؛ از جمله به عمهاش "
حکیمه خاتون" فرمود: "در شب پانزدهم
شعبان فرزندم مهدی از
نرگس خاتون متولد میشود."
احمد بن اسحاق میگوید: از امام ابومحمد حسن عسکری (عليهالسلام) شنیدم که فرمود: "
حمد و سپاس خدای را که مرا از
دنیا نبرد تا این که جانشین من و مهدی موعود را به من نشان داد. او از حیث ویژگیهای جسمانی و اخلاقی و رفتاری شبیهترین انسانها به
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. خدا مدتی وی را در حالت غیبت نگهداری میکند و سپس ظاهر میشود و جهان را از
عدل و داد پر میکند".
نیز حضرت عسکری (عليهالسلام) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزدیکان را از تولد امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) آگاه نمود.
محمد بن علی بن حمزه گوید: از امام عسکری (عليهالسلام) شنیدم: «حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در
پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ در هنگامه
طلوع فجر متولد شد.»
احمد بن حسن بن اسحاق قمی میگوید: وقتی که امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) متولد شد، نامهای از امام عسکری (عليهالسلام) به من رسید که حضرت مرقوم فرموده بود: «فرزندی برایم متولد شده است. این موضوع را مخفی بدار؛ زیرا جز برای دوستان و نزدیکان ما آن را اظهار نخواهم کرد.»
ابراهیم بن ادریس میگوید: امام ابومحمد عسکری (عليهالسلام) گوسفندی را برای من فرستاد و فرمود: «این را به جهت ولادت فرزندم "مهدی"
عقیقه کن و به خود و خانوادهات بخوران.»
امام عسکری (عليهالسلام) افزون بر اینکه قبل از ولادت امام مهدی
بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت، و آن این بود که برای افزایش
ایمان و
اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.
احمد بن اسحاق میگوید: امام عسکری (عليهالسلام) کودک سه سالهای را به من نشان داد و فرمود: ای احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمیدادم. بدان که این کودک همنام و همکنیه رسول خداست و همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.
معاویه بن حکیم،
محمد بن ایوب و
محمد بن عثمان بن سعید عمری میگویند: ما یک گروه چهل نفره در خانه امام حسن عسکری (عليهالسلام) جمع شده بودیم، حضرت فرزندش امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) را به ما نشان داد و فرمود: «این امام شما و جانشین من است.»
علی بن بلال،
احمد بن هلال،
محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب میگویند: ما تعدادی از شیعیان در خانه امام حسن عسکری (عليهالسلام) تجمع نمودیم و از حضرت درباره جانشین وی پرسش نمودیم، پس از ساعتی حضرت کودکی را به ما نشان داد و فرمود: «بعد از من این امام شماست.»
عمر اهوازی میگوید: امام حسن عسکری (عليهالسلام) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: «بعد از من این فرزندم امام شماست.»
ابراهیم بن محمد گوید: در خانه عسکری کودک
زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یابن رسول الله، این کودک کیست؟ حضرت فرمود: «این کودک من است. این جانشین من است.»
یعقوب بن منفوس میگوید: خدمت امام عسکری (عليهالسلام) رسیدم و از حضرت درباره امام بعدی و صاحب الامر جویا شدم. حضرت فرمود: پرده را کنار بزن؛ کنار زدم، در این هنگام کودک پنج سالهای را دیدم که به سوی ما میآید، آمد و روی زانوی حضرت عسکری (عليهالسلام) نشست. حضرت فرمود: «این امام شماست.»
بعد از بشارتهای امام عسکری (عليهالسلام) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی، به خواص و افراد مورد اطمینان، اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از
شک و حیرت نجات دهند.
افرادی همانند حکیمه خاتون، دختر
محمد بن علی بن
موسی الرضا (علیهالسلام)، عثمان بن سعید عمری،
حسن بن حسین علوی،
عبدالله بن عباس علوی،
حسن بن منذر،
حمزه بن ابیالفتح، محمد بن عثمان بن سعید عمری،
معاویه بن حکیم،
محمد بن معاویه بن حکیم،
محمد بن ایوب بن نوح،
حسن بن ایوب بن نوح،
علی بن بلال، احمد بن هلال،
محمد بن اسماعیل بن
موسی بن جعفر، یعقوب بن منفوس، عمر اهوازی،
خادم فارسی،
ابوعلی بن مطهر،
ابینصر طریف خادم،
کامل بن ابراهیم، احمد بن اسحاق،
عبدالله مستوری،
عبدالله جعفر حمیری،
علی بن ابراهیم مهزیار،
ابوغانم خادم، کوشیدند و ولادت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) را به اطلاع شیعیان رساندند.
به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمایید: امام حسن عسکری (عليهالسلام) کسی را دنبال من فرستاد که امشب (شب نیمه شعبان) برای
افطار نزد من بیا، چون
خداوند امشب
حجت خود را
آشکار میکند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمیشود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم درآورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانوادهام هستی. او از سخن من
تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت میکند که سرور
دنیا و
آخرت است. نرجس از
سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نیمه شب برخاستم و
نماز شب خواندم. بعد از تعقیب
نماز به
خواب رفتم و دوباره بیدار شدم، دیدم نرجس نیز بیدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این هنگام این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا متولد نشد.
ناگهان امام عسکری (عليهالسلام) از اطاق مجاور صدا زد: عمه جان،
شتاب مکن که موعد نزدیک است. من نشستم و
قرآن خواندم. در هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم: چیزی احساس میکنی؟ گفت: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان است که در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام کن. در این هنگام پرده نوری میان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم که
کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، دیدم که آن مولود سر به
سجده گذاشته و به
ذکر خدا مشغول است.
در این هنگام
امام حسن عسکری (علیهالسلام) صدا زد: «عمه! فرزندم را نزد من بیاور.» نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل کودک دست کشید و در گوش راست
اذان و در گوش چپ
اقامه گفت: و فرمود: «فرزندم، سخن بگو.» نوزاد لب به سخن گشود و
شهادتین بر زبان جاری کرد و سپس به امام علی (عليهالسلام) و دیگر
امامان (علیهمالسلام) به ترتیب درود فرستاد تا رسید به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسکری (عليهالسلام) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او
سلام کند و بعد نزد من بیاور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بیا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بیاور، آوردم. همانند روز اول شهادتین و سلام بر امامان را بر زبان جاری کرد. سپس این
آیه را
تلاوت نمود: «
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ.»
حکیمه خاتون میگوید: بعد از این، روزی خدمت رسیدم، پرده را کنار زدم و
امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را ندیدم، گفتم: فدایت شوم، امام مهدی چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند
حضرت موسی (علیهالسلام) در خفا نگهداری میشود.
بعد از
شهادت امام عسکری (عليهالسلام)، امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) از طریق نشان دادن
کرامتها و شواهد صدق (
معجزه یا شبه معجزه) وجود و
امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری (عليهالسلام) نمایاند و حجت را بر آنان تمام کرد.
در آغاز
غیبت صغری،
سازمان مخفی وکالت که از زمان
امام صادق (علیهالسلام) برای چنین دورهای پایهریزی شده بود، از مهمترین وظایفش این بود که
شک و حیرت
شیعیان را بزداید و آنان را به امام غایب و نیابت
نواب اربعه مطمئن نماید. نائبان و وکیلان حضرت با ارائه شواهد صدق، کرامتها و علوم برتر اعطایی از ناحیه مقدسه به این امر اقدام نمودند.
کرامتها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و در برخی موارد با واسطه سفیران به شیعیان بیان میشد؛ تا شیعیان افزون بر اینکه به وجود امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)
ایمان داشته باشند، به نیابت نواب اربعه نیز مطمئن شوند. نشان دادن کرامتها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولین سفیر ناحیه مقدسه، عثمان بن سعید عمری صورت گرفت؛ چون که در این دوره هنوز شیعیان در حیرت بودند و به وجود امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) پی نبرده بودند.
سید بن طاووس مینویسد: «امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) را بسیاری از اصحاب پدرش امام حسن عسکری (عليهالسلام) دیده و از وی اخبار و
احکام شرعی روایت کردهاند. از این گذشته حضرت وکیلهایی داشت که
اسم،
نسب و
وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، کرامات، پاسخ مسائل مشکل و بسیاری از اخبار غیبی را که حضرت از جدش پیامبر (صلياللهعليهوآله) روایت کرده بود، نقل کردهاند.
در این جا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم:
روایت
سعد بن عبدالله اشعری قمی: وی میگوید: "
حسن بن نضر" که در میان شیعیان قم جایگاه ویژهای داشت، بعد از رحلت امام عسکری (عليهالسلام) در حیرت بود. او و "
ابوصدام" و عدهای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر نزد ابوصدام رفت و گفت: امسال میخواهم به
حج بروم. ابوصدام از او خواست که این سفر را به تعویق اندازد، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیده ام و بیمناکم، بنابراین باید بروم. قبل از حرکت به
احمد بن یعلی بن حماد درباره اموال متعلق به (امام)
وصیت کرد که این اموال را نگه دارد تا این که جانشین امام عسکری (عليهالسلام) مشخص شود. به
بغداد رفت و در آنجا از سوی ناحیه مقدسه توقیعی به دستش رسید و به امامت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و نیز به وکالت خاصه
عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.
روایت
محمد بن ابراهیم بن مهزیار: او میگوید: پس از
شهادت امام حسن عسکری (عليهالسلام) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم. پدرم
وکیل حضرت بود و
اموال زیادی نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهی طلبید و به راه افتادیم، پدرم بین راه
مریض شد و به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر که این نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات کرد.
چند روزی در
عراق ماندم، سپس نامهای از سوی عثمان بن سعید به من رسید که در آن نامه همه علائم و نشانههای اموال بیان شده بود، نشانههایی که جز من و پدرم کسی آن را نمیدانست.
محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و هم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.
روایت
احمد دینوری سراج: او میگوید: یکی دو سال بعد از شهادت امام حسن عسکری (عليهالسلام) به قصد حج از
اردبیل حرکت کردم و به
دینور رسیدم، مردم در خصوص جانشین امام عسکری (عليهالسلام) متحیر بودند، اهل دینور از آمدن من خشنود شدند. شیعیان آن جا سیزده هزار
دینار سهم امام، به من دادند که به
سامرا ببرم و به جانشین حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشین حضرت حتی برای خودم روشن نیست. گفتند: تو مورد
اعتماد ما هستی. هر وقت جانشین حضرت را پیدا کردی، به او بده. سیزده هزار دینار را گرفتم و با خود بردم. در
کرمانشاه با
احمد بن حسن بن حسن ملاقات کردم، او هم هزار دینار و چند بقچه پارچه به من داد تا به "
ناحیه مقدسه" برسانم.
در بغداد در پی نایب حضرت میگشتم. به من گفتند که سه نفر مدعی نیابت هستند. یکی
باقطانی است. رفتم نزدش و امتحانش کردم و از او شاهد صدق خواستم، چیزی نداشت که مرا قانع کند. سپس رفتم نزد دومی به نام
اسحاق احمر، او را هم به حق نیافتم. رفتم نزد سومی، ابوجعفر یا عثمان بن سعید عمری، بعد از احوال پرسی به او گفتم: اموالی از مردم نزد من است و باید به جانشین امام عسکری (عليهالسلام) تحویل دهم، در حیرتم و نمیدانم چه کنم. او گفت: برو در سامرا به خانه ابن الرضا (امام حسن عسکری (عليهالسلام))) در آن جا وکیل امام را خواهی یافت. به سامرا رفتم و در خانه حضرت سراغ وکیل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بیرون میآید. لحظهای بعد فردی آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوالپرسی به او گفتم: مقداری اموال از ناحیه جبل آوردم و به دنبال دلیل هستم. ناچارم از هر کس دلیلی برای اثبات نیابت وی یافتم، اموال را به او تسلیم کنم.
در این وقت برای من
غذا آوردند، گفت غذایت را بخور و کمی استراحت کن، سپس به کار تو رسیدگی میشود. بعد از گذشت پاسی از شب آن مرد نامهای به من داد که در آن آمده بود: احمد بن محمد دینوری آمده و این مقدار پول و کیسه و بقچه آورده و درون آن کیسه این مقدار
پول است، و تمام جزئیات را بیان داشت. از جمله نوشته بود: در کیسه پسر فلان شخص
زره ساز شانزده دینار است. از کرمانشاه نیز یک کیسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از
احمد بن حسن مادرانی است که برادرش پشم فروش است و... با این نامه شک و تردیدم بر طرف شد و مشخص شد که عثمان بن سعید عمری نایب حضرت است. حضرت در این نامه به من دستور داد که اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردی که با او ملاقات داشتم، تحویل دهم.
روایت
محمد بن علی اسود: وی میگوید: «در آغاز
غیبت صغری پیرزنی پارچهای به من داد و گفت آن را به ناحیه مقدسه برسان. من آن را با پارچههای بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسیدم و نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه اموال را به
محمد بن عباس قمی بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پیر زن را. پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن...»
روایت اسحاق بن یعقوب: میگوید: «از عثمان بن سعید شنیدم که میگفت: مردی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود: حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد. آن را برگرداند، سپس مبلغ باقیمانده را تسلیم حضرت نمود و حضرت پذیرفت.»
روایت
محمد بن علی بن شاذان: میگوید: «اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیه مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد
درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید، نائب امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم، وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود.»
با این خبرهای برتر، کرامتها و شواهد صدقی که در آغاز غیبت صغری ارائه شد، شیعیان امام حسن عسکری (عليهالسلام) تماماً به امامت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و نیابت عثمان بن سعید پی بردند. شک و حیرت شیعیان در امر امامت که ناشی از خفای ولادت و
غیبت امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) بود، با تلاشهای خالصانه کارگزاران حضرت در سازمان مخفی وکالت، در چند ساله آغازین دوره غیبت صغرا کاملاً برطرف شد.
شیعیان با بهرهمندی از کرامتها و علوم غیبیه حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) به دو نکته پی بردند:
یکی اینکه دانستند مسیر اصلی امامت ترسیم شده از زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و
علی (علیهالسلام)، بهدرستی طی شده و امامت از امام حسن عسکری (علیهالسلام) به فرزندش
امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) منتقل شده است و در این دوره غیبت صغری، حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) از پشت پرده شیعیان را
رهبری میکند.
دوم اینکه سازمان مخفی وکالت که از قبل با رهبری امامان (علیهمالسلام) فعالیت میکرد، اینک در دوره غیبت صغری نیز فعال است؛ بنابراین شیعیان هم به امامت امام مهدی پی بردند و هم به نیابت خاصه مطمئن شدند. به طور اجمال به ذکر نواب خاصه میپردازیم.
"عثمان بن سعید عمری" از ناحیه مقدسه، مسئولیت و
تولیت سازمان مخفی وکالت را عهدهدار بود و اولین نائب امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) بود.
بعد از درگذشت عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)، پسرش
محمد بن عثمان مسئولیت و تولیت آن را بر عهده گرفت، در این هنگام برخی شیعیان، نه در وجود امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) بلکه در نیابت محمد بن عثمان شک کردند، که امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) با در
اختیار قرار دادن برخی کرامتها و شواهد صدق، موجب شد شیعیان به نیابت محمد بن عثمان بن سعید عمری مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت ریاستطلبی و هواپرستی با محمد به مخالفت برخاستند. اینها به
دروغ ادعای نیابت کردند، و محمد بن عثمان با بهرهگیری از کرامتها و شواهد صدق، ادعای آنان را
باطل کرد و شیعیان بیشتر به حقانیت محمد بن عثمان پی بردند.
سپس در دوره نیابت
حسین بن روح هم برخی از خواص با وی به مخالفت برخاستند، ولی با مشاهده
کرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذرخواهی نمودند.
بعد از حسین بن روح نیابت به ابوالحسن
علی بن محمد سمری رسید و آخرین
توقیع که در دوره غیبت صغری صادر شد، نیز کرامتی دیگر محسوب میشود.
امام مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) در نهم
شعبان سال ۳۲۹ هجری توقیعی صادر میکند و به ابوالحسن علی بن محمد سمری متذکر میشود که: «تو شش روز بعد میمیری. امور سازمان وکالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان بعد از این دیگر نیابت خاصه منتفی است.»
راوی میگوید: «رفتم نزد ابوالحسن علی بن محمد سمری. او این توقیع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و دیدم ابوالحسن علی بن محمد سمری در حال جان دادن است.»
این نامه دلیل دیگری است برای حقانیت
شیعه و وجود امام زمان (عجلاللهتعاليفرجهالشريف).
مسئله
طول عمر، از شاخههای مسئله "
حیات" است. حقیقت و ماهیت حیات بر بشر
مجهول است و شاید بشر، هیچگاه از این راز سر در نیاورد. اکنون برای درک بهتر مسئله طولانی بودن عمر، به بیان سه نکته میپردازیم:
اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانون طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجود زنده، عارض میشود، و به مرور زمان، موجود زنده را به مرحله فرسودگی و
مرگ میرساند، معنایش این نیست که این پدیده، قابل انعطافپذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس
دانش بشری، گامهای مؤثری درباره
درمان پیری برداشته است. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پیشرفتهای علمی،
امید به زندگی طولانیتر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نهچندان دور این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد. درباره عمر طولانی مهدی موعود (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) هیچگونه شگفتی باقی نمانده و امکان علمی و نظری آن جای تردید ندارد. حضرت حجت با دانش خدادادی و با استفاده از روشهای طبیعی و علمی میتواند مدتی دراز در
دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار نگردد.
از سوی دیگر اگر مسئله کوتاهی عمر را قانون عمومی یا غالبی بدانیم، وجود استثناها در هر امری، از جمله امور طبیعی این
عالم، مسئلهای روشن و انکارناپذیر است. نظیر گیاهان، درختان و جاندارانی که در دامن
طبیعت از سابقهای کهن و عمری طولانی برخوردار میباشند. حال چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم برای نگهداری حجت خدا به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای
عدالت و نفی و طرد
ظلم و ظالمان، قائل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت در برابرش انعطافپذیری دارند و او بر آنها برتری دارد؟
این امری ممکن است گرچه عادی و معمولی نباشد. به گفته علامه طباطبایی "نوع زندگی امام غایب را به طریق
خرق عادت میتوان پذیرفت. البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمیتوان خرق عادت را نفی کرد؛ زیرا هرگز نمیتوان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار میکنند، تنها همانها هستند که ما آنها را دیدهایم و میشناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و
اعمال آنها را ندیدهایم یا نفهمیدهایم، وجود ندارد؛ ازاینرو ممکن است در فردی یا افرادی از بشر اسباب و عوامل به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.
از سوی دیگر معمرین زیادی در
تاریخ وجود داشتهاند که مستندترین آنان،
حضرت نوح (علیهالسلام) است.
قرآن تصریح میکند که ۹۵۰ سال فقط پیامبر بوده
و حتماً عمر وی بیشتر از این بوده است. عمر طولانی
حضرت خضر (علیهالسلام) نیز مصداقی از آن میباشد،
بر این اساس میتوان عمر طولانی حضرت را پذیرفت و هیچگونه استبعادی از نظر عقلی در آن راه ندارد.
سایت اسلام کوئست، برگرفته از مقاله "دلایل زنده بودن امام زمان"، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۱۷.