امید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرسش: برای پروراندن ریشه امید در خویش چه کارهایی باید انجام داد و جلوی یأس را گرفت؟نمایه: امید،
امیدواری،
توکل،
امیدسازپاسخ :
آنچه که هر
موجود زندهای با آن زنده است «امید» و توقع و
انتظار از آینده خود، است.
کشاورزی که پس از شخم زدن زمین سخت دانه پاشیده و در شرائط سخت
آب و هوایی به آبیاری و مراقبت از دانههای کاشته شده میپردازد آیا بیهدف و بیانگیزه است یا
پدر و
مادری که با تحمل مشقتهای فراوان درصدد رشد مطلوب جسمی، فکری،
مذهبی،
اجتماعی، اخلاقی و... بر میآیند برای چیست؟ آیا عبث و بیهوده است؟ قطعاً اینگونه نیست، در این دو مثال و هزاران مثال دیگر که
فکر کنیم متوجه خواهیم شد که هر کس به امیدی این همه سختی را به جان میخرد، مثلاً اگر کشاورز بداند پس از شخم زدن زمین و بذرافشانی و آبیاری به طور خلاصه، کاشت، داشت و برداشت محصول در آخر با خرمن آفت زده مواجه خواهد شد نه غیر آن آیا حاضر به انجام یک درصد از این کارها خواهد شد!؟
پرواضح است که جواب خیر است، پس چرا اینگونه زیر تابش اشعه
خورشید مشغول کار است؟ چرا شب هنگام به جای استراحت مشغول آبیاری است؟ حتما خواهی گفت برای اینکه به محصول خوبی برسد، یعنی امید رسیدن به نتیجه مطلوب، پس این امید است که به او
انرژی انجام این
اعمال را میدهد. همچنین همه افراد جامعه که هر کدام به امید زندهاند اگر اسیری در بند
اسارت است به امید
آزادی و دیدار خانواده و... .
تمام سختیها را تحمل میکند اگر بداند که تا آخر در زندان به سر خواهد برد، دیری نمیپاید که از بین میرود. پس به اهمیت و ضرورت «امید» بیشتر پی بردیم.
امّا همانطور که شما پرسیدید که چه کنیم تا این اکسیر گرانبها در وجود ما تقویت شده و یأس که امری مذموم و ناپسند هم از نظر
عقل و هم از نظر
شرع است از وجود ما برای همیشه رخت بندد. یأسی که در زبان
قرآن بدترین
گناه شمرده شده است.
برای روشن شدن مطلب و رسیدن به پاسخ به برخی از
عوامل امیدساز و امیدسوز اشاره کنیم و سپس به صورت جداگانه به هرکدام می پردازیم
عوامل امیدساز
۱. شناخت و کشف
استعداد و توانایی ما و بهرهوری از آن ما و تمرکز بیشتر به این تواناییها.
۲. داشتن
هدف (هدف جزئی و کلی).
۳. اعتماد به نفس.
۴. به
شکست به عنوان آخرین راه حل نگاه نکردن بلکه عبرت و مقدمهای برای رسیدن به پیروزی دانستن.
عوامل امید سوز۱. عدم شناسایی تواناییهای فردی.
۲. بیتوجهی و کوچک شمردن
موفقیتها.
۳. بزرگ نمایی نقاط ضعف.
۴. نداشتن هدف مشخص در زندگی.
۵. نداشتن
اعتماد به نفس و
خوداتکایی.
با شناخت این عوامل می توان
گوهر گرانبهای امید را در وجودمان تقویت کرده و یأس را نابود نماییم.
علم روانشناسی اثبات کرده که هر شخص ویژگیهای خاص خود را دارد و هر کس دارای توانمندیهایی است که ممکن است کس دیگر حتی برادر او هم فاقد آن باشد که به طور کلی آن را تفاوت فردی نامیدهاند است حتی میتوان گفت به تعداد
انسانها تفاوت فردی وجود دارد. که این طبیعی است، امّا نکته مهم آن است که هر کس بتواند تواناییهای به ودیعت گذاشته الهی خود را به خوبی بشناسد. و در قدم بعدی تمام توان خود را متمرکز به آن نموده و
کمال استفاده را از آن ببرد تا به موفقیتهای مورد نظر دست یابد. وقتی شاهد موفقیتهای خود شد و در نتیجه به خود و تواناییهایش امیدوارتر خواهد شد و این موفقیتها و امید موتور حرکت
انسان به سوی پیشرفت بیشتر خواهد شد.
هدف هم یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد و
تقویت امید میباشد. هر کس که صاحب اثر و گنجینهای شد، مطمئناً از قبل هدفی را داشته است. البته هدف هم دو نوع است:
۱. هدف کلی؛
۲. هدف جزئی.
هدف کلی را برای کارهای بزرگ مثل
هدف از
زندگی و... و هدف جزئی برای فعالیتهای کوچکتر مثل هدف از غذاخوردن، خانه سازی، کارهای کوچک روزانه و... که همه این هدفهای جزئی زمینهساز رسیدن به هدف کلی و نهایی است. روشن کردن افقی که قصد رسیدن به آن را داریم ما را به حرکت وا میدارد و قدم به قدم که پیش میرویم امید در ما زندهتر و پررنگتر میشود.
اعتماد به نفس که همان خوداتکایی است
رمز موفقیت است. افراد موفق دارای
اعتماد به
نفس بالا بودهاند، آنها پذیرفتهاند که همان خوداتکایی است
رمز موفقیت است. افراد موفق دارای اعتماد به نفس بالا بودهاند، آنها پذیرفتهاند که میتوانند قدم بردارند یعنی اینکه انسان قبول کند که یک کار را میتواند انجام دهد، پس مشغول انجام آن شد با فردی که قائل نیست که میتواند یا به خود اعتمادی ندارد و آن کار را انجام دهد. هر دو به یک نتیجه نمیرسند. فردی که توانایی خود را شناخته و به خویش اعتماد دارد مثل شخص فاقد اعتماد به نفس هنگام تصمیمگیری دلش نمیلرزد و قدمهایش سست نمیشود. بلکه استوار و امیدوار به آینده و نتیجه کار خود بوده و از خود
ابتکار و
خلاقیت نیز نشان خواهد داد. و به نتیجه مطلوب رسیده و به خود و آینده امیدوارتر خواهد شد.
البته این چنین نیست که انسان از همان ابتدا بتواند با اعتماد به نفس بالا و نمره صد حرکت کند، بلکه به مرور زمان و با پیشرفتها و موفقیتهایی که به دست میآورد، روز به روز بر اعتماد به نفسش افزوده میشود. وقتی که با هدف و بر اساس توانمندی و استعدادها حرکت کنیم، پیشرفت به دست میآید، آن گاه پیشرفت سبب جوانه زدن امید میشود.
افراد در رویارویی با شکست چند دسته میشوند. بعضی اینگونه میانگارند که تمام شد دیگر
قادر به ادامه کار نیستند و دیگر روی پیروزی را نخواهند دید و مأیوس از آینده و نتیجه مطلوب میشوند. عدهای نیز از شکست به عنوان پل رسیدن به پیروزی نام میبرند و در هر شکستی علل آن را بررسی کرده و در
کوشش بعدی به آن توجه میکنند. که مشخص است از آنجایی که انسان دارای نقصهایی میباشد، لذا ممکن است شکست بخورد، حتی ممکن است این شکستها پی در پی شود. امّا نباید باعث ناکامی و
ناامیدی شوند بلکه از شکست تجربهای نو بدست میآید، برای تلاش بیشتر که اگر به شکست به عنوان تجربه مفید بنگریم نسبت به تلاش بعدی و رسیدن به نتیجه امیدوار خواهیم شد. به هر حال آن
قدر باید
تلاش کرد و تا به نتیجه رسید، نتیجه سبب زنده شدن امید میشود.
با شناخت این عوامل میتوان ریشه
یأس را سوزاند.
وقتی شخص نفهمد در چه اموری توانایی دارد و اتفاقاً مشغول اموری شود که استعداد آن را ندارد، طبیعتاً احتمال موفقیت کمتر و احتمال شکست بیشتر شده و در نتیجه رنگ امید کمرنگتر شده و ناامیدی به انسان حملهور میشود.
نداشتن اعتماد به نفس و اینکه فرد تصور کند قادر به انجام کار نیست، چه بسا توانایی خود را نیز کشف کرده باشد، ولی به خود
اعتماد ندارد و باور ندارد که میتواند این کار را انجام دهد.
نداشتن هدف، بزرگترین دشمن انسان است.
وقتی فردی نداند چرا این کار را انجام میدهد، برای چه باید به صحرا رفته و باغ را آبیاری کند، انگیزهاش کم شده و معلوم نیست کار را به اتمام رساند یا حداقل به نحو مطلوب کار انجام دهد.
وقتی انسان دچار شکستهای پشت سرهم شد، مخصوصاً اگر ریشهیابی و علت شناسی نکند کم کم دچار ناامیدی میشود، زیرا با خود میگوید که من این عمل را چندبار انجام دادم ولی نتیجهاش عدم موفقیت بود، غافل از اینکه شکستهای بعدی ممکن است به خاطر
عبرت نگرفتن از شکستهای قبلی و عدم بررسی دلایل شکست قبلی بوده است.
منفی نگر بودن که متأسفانه دردی است که بعضی از افراد
جامعه از آن دانسته یا ندانسته، رنج میبرند و باعث رنجیدن اطرافیان خود نیز میشوند. به قول روانشناسان، اگر یک لیوان را که تا نصف آب دارد به مردم نشان دهد، بعضی خواهند گفت تا نصف آب دارد و بعضی دیگر میگویند نصفش خالی است، هر دو شبیه هم پاسخ دادهاند، امّا اولی به جنبه مثبت آن (دارای آب) و دومی به جنبه عدمی آن (نداشتن آب) تأکید کرده است. که افراد منفینگر همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند. در حالی که انسان متعادل باید به همه ابعاد آن توجه نماید. وقتی شخص نقاط ضعف خود را (که با کم و زیادش هیچ کس از آن عاری نیست) بزرگ کرده و فقط آنها را میبیند و به موفقیتها و نقاط قوت خود سرپوش گذاشته یا کمرنگتر نمایاند، چگونه میتواند به خود، کارش و نتیجه آن امیدوار باشد.
البته یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد امید
توکل است. وقتی که انسان خود را متصل به یک منبع
قدرت عظیم بداند و مطمئن باشد که او به تمام نیازها، ضعف و قدرتش آگاه است و هم بداند که این شخص قوی و آگاه دلسوزترین فرد به اوست، هم مایه
آرامش و
امیدواری زیاد میشود و هم باعث از بین رفتن یأس میشود و خصوصاً اگر بداند این منبع
قدرت عظیم یعنی خدا، از امیدواری خوشش میآید (الا بذکرالله تطمئن القلوب) و از نامیدی بیزار است چرا که خود در
کتاب شریفش میفرماید: «ولا تَقنطوا مِن رحمه الله».
ناگفته نماند که از روایات استفاده میشود. یکی از ویژگیهای
مؤمن آن است که بین
خوف و
رجاء یعنی بین
بیم و امید؛ بیم از
گناهان و
عذاب برای انجام
معاصی و
تعدی به
حق الله و
حق الناس و امید به
رحمت و
مغفرت الهی که این ویژگی نیز از ویژگیهای
اسلام است که با
افراط و
تفریط بیگانه است. زیرا امید صرف ممدوح و مفید نیست و
بیم به تنهایی هم مطلوب نیست و حتی از برخی روایات استفاده میشود مؤمن باید امیدش بیشتر از بیمش باشد.
با شناخت
عوامل امیدساز و به کارگیری آن و شناخت
عوامل امیدسوز و اجتناب از آن و با توکل به
خدا آن منبع بیانتها، و معدن رحمت و امید میتوان ریشه امید را در دل تقویت نمود و بوته یأس را در دل خشکاند.
سایت اندیشه قم