حدیث ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)،
غضب خدا،
غضب حضرت زهرا (سلام الله علیها).
پرسش: آيا براساس روايت «إن الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك»، خداوند تابع حضرت زهرا (سلام الله عليها) است؟
پاسخ: حدیث «ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»، یکی از احادیث معتبر
شیعه میباشد که در فضیلت
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) وارد شده است. در طول تاریخ، دشمنان
اهل بیت (علیهمالسلام) تمام تلاش خود را کردهاند تا نور ایشان را خاموش کرده و از نشر فضائل این بزرگواران جلوگیری کنند؛ یکی از این افراد «
عدنان عرعور» است که شبهاتی حول این حدیث شریف نبوی مطرح کرده تا به زعم خود، با زیر سؤال بردن دلالت حدیث، اصل این روایت را انکار نماید. در این نوشتار، درصدد بیان شبهات وی و پاسخهای آن میباشیم.
همواره در طول
تاریخ، دشمنان اهل بیت (علیهمالسّلام) در پنهان نمودن و انکار فضائل ایشان تلاش بسیار داشتهاند تا به خیال خود بتوانند نور
اهل بیت (علیهمالسّلام) را خاموش کنند اما غافل از اینکه
خداوند بر این انگاره مهر بطلان کوبیده، میفرماید:
«
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون؛
میخواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش کنند؛ ولی خداوند نمیگذارد تا اینکه که
نور خود را کامل کند و هر چند
کافران خوش ندارند.»
حدیثی که منابع
اهل تسنن به نقل آن اهتمام داشته و با سند معتبر آن را در کتب خود ذکر کردهاند.
«
عدنان عرعور» کارشناس شبکه صفا، با رد دلالت حدیث شریف «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» میگوید: خداوند بالاتر از آن است که پیرو یک انسان باشد.
وی ادعا میکند که غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)،
غضب الهی را به دنبال ندارد و دلیل این ادعا را عظمت جایگاه خداوند و غیر ممکن بودن پیروی خداوند از
بنده بیان میکند. بیان عرعور در حقیقت، دفاع از عملکرد
ابوبکر به دنبال جریان
فدک و غضبناک شدن حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بر ابوبکر است. وی میخواهد چنین نتیجه بگیرد که اگر هم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) غضبناک شده باشد، باز هم مستلزم
غضب الهی بر او نیست. سخن او را میتوان اینگونه تبیین کرد:
صغری: غضبناک شدن خداوند از
غضب حضرت زهرا پیروی خداوند از احساس یک بنده است.
کبری: پیروی خداوند از احساس یک بنده دون شان و جایگاه خداوند و غیرممکن است.
نتیجه: غضبناک شدن خداوند به دنبال غضب حضرت زهرا دون شأن خداوند و غیر ممکن است.
«عرعور» با زیر سؤال بردن دلالت حدیث، در پی انکار اصل این
روایت میباشد؛ ازاینرو در پاسخ حلی به این شبهه، ابتدا
مغالطه عرعور را تبیین میکنیم؛ سپس به بحث سند روایت و در ادامه، به بررسی دلالت آن میپردازیم. پس از پاسخهای حلی، به جوابهای نقضی در این زمینه پرداخته، در نهایت برخی از مقامات اهل بیت (علیهمالسّلام) را بر پایه منابع
شیعه ذکر میکنیم.
در این روایت سخن از
تبعیت خداوند از بشر نیست؛ بلکه این
حدیث در مقام بیان جایگاه والای معنوی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و تسلیم محض بودن ایشان در پیشگاه
پروردگار است که این مطلب نشانگر این است که آن حضرت به قدری تسلیم خداوند هستند و به نحوی
اعمال ایشان مطابق با
اراده الهی است که نه تنها رضایت و خشم ایشان به خاطر خداست؛ بلکه خداوند نیز به خاطر ایشان خشنود و غضبناک میشود.
بنابراین حدیث شریف «ان الله یغضب لغضبک» دلالت میکند که خداوند با غضبناک شدن به خاطر غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، مقامی بسیار والا را برای ایشان ثابت میکند و مقامی بالاتر از مقام
پیامبران الهی برای صدیقه طاهره قائل شده است؛ چراکه
حضرت یونس (علینبیناوآلهوعلیهالسلام) با آنکه پیامبر الهی و
معصوم بود؛ ولی خداوند متعال با غضب او غضبناک نشد:
«
وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین؛
و ذو النّون (یونس) را
[
یاد کن
]
، آنگاه که خشمگین
[
از میان مردم خود
]
برفت و پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمیگیریم،
[
که ماهی او را بلعید،
]
پس درون تاریکیها
ندا در داد که معبودی جز تو نیست. منزّهی تو. به راستی که من از ستمکاران بودم.»
معصومان، تجلی افعال الهی هستند.
آیات متعددی در
قرآن وجود دارد که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در کنار خدا معرفی و مطرح میکند که حکایت از مقام والای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد؛ از جمله:
خداوند در
سوره توبه از بینیازی مردم توسط خودش و پیامبرش سخن میگوید:
«
اَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ؛
خدا و رسول او مردم را از فضلش غنا میبخشند.»
در
آیه ۸۰
سوره نساء نیز خداوند اطاعت از پیامبر را برابر با اطاعت خود معرفی کرده است:
«
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَمَا اَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا؛
هر کس پیامبر را
اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است و هرکه روی برتابد، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادیم.»
دو
آیه فوق بیانگر مقام والا و ویژه رسول خداست و کسی نمیتواند ادعا کند که در این
آیات، خداوند خود را تابع و پیرو رسولش معرفی نموده است؛ این روایت هم مانند دو آیه فوق بیانگر مقام والای حضرت زهرا (علیهاالسّلام) میباشد.
از طرفی در منابع
اهل سنت، شبیه همین مقامات برای مؤمنانی که به انجام
مستحبات و
نوافل میپردازند، ثابت شده است.
حدیث زیر در اینباره قابل توجه است:
«ابیهُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اِنَّ اللَّهَ قال من عَادَی لی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وما تَقَرَّبَ الی عَبْدِی بِشَیْءٍ اَحَبَّ الی مِمَّا افْتَرَضْتُ علیه وما یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ الی بِالنَّوَافِلِ حتی اُحِبَّهُ فاذا اَحْبَبْتُهُ کنت سَمْعَهُ الذی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذی یُبْصِرُ بِهِ وَیَدَهُ التی یَبْطِشُ بها وَرِجْلَهُ التی یَمْشِی بها...؛
خداوند میفرماید: هر کس با ولی من دشمنی بورزد او را به
جنگ با خود فراخواندهام. و بنده من با چیزی محبوبتر از آنچه بر او
واجب کردهام به من تقرب نجسته است. پیوسته بنده من با نوافل به سوی من تقرب میجوید تا آنکه او را دوست بدارم. پس وقتی او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود که با آن میشنود و چشم او خواهم بود که با آن میبیند و دست او که با آن اخذ میکند و پای او که با آن راه میپیماید...»
همانطور که ملاحظه شد، در روایت
صحیح بخاری، مؤمنی که به واسطه انجام
مستحبات به خداوند تقرب میجوید، خداوند گوش شنوای او، چشم بینای او و دست و پای توانای او میشود؛ تمامی این تعابیر نه تنها تبعیت خداوند از
بندگان را به دنبال ندارد؛ بلکه تنها در
مقام بیان فضایل مؤمنانی است که علاوه بر
واجبات، به انجام مستحبات نیز مداومت دارند.
پس اینکه میگوییم خداوند از غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) غضب میکند، در اصل غضب حضرت به دنبال
غضب الهی است. چون وقتی خداوند از چیزی غضبناک است
معصومان هم غضبناک میشوند و اراده آنها در تمامی لحظات از
اراده خداوند جدا نیست.
عرعور با این مغالطه در پی زیر سؤال بردن اصل روایت است و میخواهد چنین روایتی را کذب قلمداد کند؛ غافل از اینکه این حدیث براساس
دانش رجال از اعتبار کافی برخوردار است، علاوه بر اینکه علمای اهل سنت نیز به صحت و اعتبار این روایت اعتراف نمودهاند.
«
حاکم نیشابوری» این روایت شریف را با سند زیر گزارش نموده است:
«قال الحاکم النیسابوری (متوفای۴۰۵): «حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا الحسن بن علی بن عفان العامری واخبرنا محمد بن علی بن دحیم بالکوفة ثنا احمد بن حاتم (حازم) بن ابی غرزة قالا ثنا عبدالله محمد بن سالم ثنا حسین بن زید بن علی عن عمر بن علی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن علی بن الحسین عن ابیه عن علی رضی الله عنه قال قال رسول الله لفاطمة ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فاطمه فرمود: همانا خدا به سبب غضب تو غضب میکند و با
رضایت تو راضی میشود.»
در این مجال به بررسی شرح حال یکایک راویان میپردازیم:
نام اولین راوی: «
محمد بن
یعقوب بن
یوسف بن
معقل بن
سنان بن عبدالله» است.
«
ذهبی» (متوفای ۷۴۸ق) در شرح حال او مینویسد:
«محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الامام المحدث مسندالعصر رحلة الوقت ابوالعباس الاموی ...؛
محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان امام، محدث تکیهگاه دوران و محل رجوع مردم زمانه بود،
[
کنیهاش
]
ابوالعباس اموی است.»
او همچنین در «
تذکرة الحفاظ» چنین مینویسد:
«الاصم الامام المفید الثقة محدث المشرق ابو العباس محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الاموی؛
الاصم، امام، مفید، ثقه و حدیثگوی درخشنده، ابو العباس محمد بن یعقوب.»
«
ابن جوزی» (متوفای۵۹۷ق) نیز درباره او مینویسد:
«محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان بن عنان بن عبدالله الاموی مولاهم، ابو العباس الاصم.... وهو محدّث کبیر...؛
...و او محدث بزرگی است.»
«
ابن کثیر» (متوفای۷۷۴ق) او را چنین توصیف میکند:
«وکان ثقة صادقا ضابطا لما سمعه ویسمعهم؛
او
ثقه و
راستگو و حافظ آن چیزی است که شنیده است و به گوش دیگران رسانده است.»
وی در جای دیگر مینویسد:
«محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان ابو العباس الاصم مولی بنی امیة النیسابوری راوی المذهب، کان اماما، ثقة، حافظا، ضابطا، صدوقا، دینا، حدث فی الاسلام ستا وسبعین سنة؛
راوی مذهب، پیشوا، مورد وثوق، حافظ حدیث، ضابط، اهل دقت در روایت نمودن
احادیث، راستگو و دیندار بود. هفتاد و شش سال در
اسلام زندگی کرد.»
نام راوی دوم «
حسن بن
علی بن عفان» است.
ابن
ابی حاتم الرازی (متوفای ۳۲۷ق) درباره او مینویسد:
«الحسن بن علی بن عفان الکوفی روی عن معاویة بن هشام وابی اسامة وعبدالله بن نمیر کتبنا عنه وهو صدوق؛
حسن بن علی بن عفان کوفی از
معاویه بن هشام و
ابیاسامه و
عبدالله بن نمیر روایت نقل کرده و ما از او روایت نقل کردهایم، وی فردی راستگو است.»
«
ابن حبان» (متوفای۳۵۴ق) نیز نام او را در کتاب «
الثقات» خود ذکر نموده است:
«الحسن بن علی بن عفان العامری من اهل الکوفة یروی عن معاویة بن هشام وابی نعیم والکوفیین ثنا عنه زکریا بن یحیی الساجی وغیره کنیته ابو محمد؛
حسن بن علی بن عفان، از اهل کوفه، از معاویه بن هشام و ابو نعیم و کوفیان روایت نقل میکند،
زکریا بن یحیی و دیگران از او حدیث نقل میکنند. کنیهاش ابو محمد است.»
«ذهبی» (متوفای ۷۴۸) درباره او مینویسد:
«ابن عفان، المحدث الثقة المسند ابو محمد الحسن بن علی بن عفان العامری الکوفی؛
ابن عفان، نقلکننده حدیث و مورد وثوق و
[
در حدیث
]
تکیهگاه است.»
نام وی «
محمد بن
علی بن
دحیم بن کیسان» است.
«
ذهبی» (متوفای۷۴۸) نیز در شرح حال او مینویسد:
«ابن دحیم: الشیخ الثقة المسند الفاضل، محدث الکوفة، ابو جعفر محمد بن علی بن دحیم، الشیبانی الکوفی؛
ابن دحیم: شیخ
[
استاد
]
مورد وثوق و تکیهگاه
[
و فردی
]
فاضل و محدث شهر
کوفه بود.»
«
ابن عماد حنبلی» (متوفای۱۰۸۹) نیز درباره او مینویسد:
«ابو جعفر محمد بن علی بن دحیم الشیبانی الکوفی مسند الکوفة فی زمانه؛
ابو جعفر محمد بن علی، تکیهگاه کوفیان در دوران خود بود.»
نام این راوی «
احمد بن
حازم بن
محمد بن
یونس بن
قیس بن ابیغرزة» است.
«
ابن حبان» (متوفای۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر نموده و مورد
اطمینان دانسته است:
«احمد بن حازم بن ابی غرزة ابو عمرو من اهل الکوفة یروی عن جعفر بن عوف روی عنه اهل العراق والغرباء وهو من ولد قیس بن ابی غرزة مات فی اول سنة سبع وتسعین ومائتین وکان متقنا وهو احمد بن حازم بن محمد بن یونس بن حازم بن قیس بن ابی غرزة؛
از اهل کوفه که از
جعفر بن عوف روایت میکند و اهل عراق و ناشناسان از او
روایت میکنند. او از فرزندان غیث بن ابیغرزه بود که در ابتدای سال ۲۹۷ از دنیا رفت. و دارای اتقان بود.»
«ذهبی» (متوفای۷۴۸ ق) درباره او مینویسد:
«ابن ابی غرزة، الامام، الحافظ الصدوق، احمد بن حازم بن محمد بن یونس بن قیس بن ابی غرزة، ابو عمرو الغفاری الکوفی، صاحب «المسند». ولد سنة بضع وثمانین ومئة؛
ابن ابیغرزه، امام، حافظ احادیث، راستگو و صاحب کتاب
المسند بود. در سال صد و هشتاد و اندی متولد شد.»
«
سیوطی» (متوفای ۹۱۱ق) نیز در شرح حال او مینویسد:
«ابن ابی غرزة الحافظ المجود ابو عمرو احمد بن حازم الغفاری الکوفی صاحب المسند توفی فی ذی الحجة سنة ست وسبعین ومائتین؛
ابن ابیغرزة، حافظ
احادیث، فردی درست کار و صاحب کتاب المسند بود. در
ذی حجه سال۲۷۶ از دنیا رفت.»
نام وی «
عبدالله بن
سالم بن
محمد بن الولید» است.
«ابن حبان» (متوفای۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر نموده است:
«عبدالله بن محمد بن سالم المفلوج یروی عن عبید الله بن موسی والکوفیین روی عنه الحضرمی ربما خالف؛
از
عبید الله بن موسی و کوفیان روایت میکند و
حضرمی از او روایت میکند وی
[
عبدالله بن محمد بن سالم
]
گاهی خطا میکند.»
«ذهبی» (متوفای۷۴۸ق) درباره او مینویسد:
«عبدالله بن سالم الزبیدی الکوفی القزاز المفلوج عن وکیع وطبقته وعنه ابو داود وابن ماجة وابو یعلی الموصلی ثقة عابد توفی ۲۳۵. د ق؛
وی مورد وثوق و اهل
عبادت بود.»
همچنین «ذهبی» در آخرین کتاب رجالی خود درباره وی مینویسد:
«عبدالله بن محمد بن سالم القزاز المفلوج. ما علمت به باسا. قد حدث عنه ابو داود والحفاظ الا انه اتی بما لا یعرف؛
اشکالی در او نمیدانم.
ابوداوود و
حفاظ از او نقل حدیث میکنند جز اینکه
[
گاهی
]
احادیثی نقل میکند که شناخته شده نیست
[
منکر است و با اعتقاد ما (اهل سنت) سازگاری ندارد
]
.»
«
ابن حجر عسقلانی» (متوفای۸۵۲ق) نیز پیرامون او مینویسد:
«عبدالله بن سالم او ابن محمد بن سالم الزبیدی بالضم ابو محمد الکوفی القزاز المفلوج ثقة ربما خالف من کبار الحادیة عشرة...؛
وی مورد وثوق است و گاهی خطا میکند. او از بزرگان طبقه یازدهم
[
راویان
]
است.»
نام وی «حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب» است.
«
دارقطنی» او را ثقه دانسته و مینویسد:
«قلت له الحسین بن زید بن علی بن الحسین عن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی عن ابیه عن جده عن علی فقال کلهم ثقات؛
از دارقطنی درباره «حسین بن زید بن علی بن حسین از عبدالله بن محمد بن عمر بن علی از پدرش از جدش از علی»، پرسیدم، گفت همگی ثقه هستند.»
«
ابن عدی» (متوفای۳۶۵ق) در
الکامل فی الضعفا، تصریح میکند که اشکالی بر او نیست:
«قال الشیخ: وللحسین بن زید احادیث غیر ما ذکرته یحدث عنه اهل الکوفة واهل الحجاز ویحدث هو عن ابی جعفر محمد بن علی وعن ابیه جعفر وعن اخی جعفر کما املیت ویحدث عن قوم آخرین من اهل البیت کما ذکرت بعضه وجملة حدیثه عن اهل البیت وارجو انه لا باس به الا انی وجدت فی بعض حدیثه النکرة؛
شیخ
[
نویسنده همین کتاب
]
میگوید: غیر از آنچه ذکر کردم، حسین بن زید احادیث دیگری نیز دارد که اهل کوفه و
حجاز از او نقل میکنند و همانطور که املا کردم، او از محمد بن علی و پدرش جعفر و از برادرم جعفر، روایت نقل میکند؛ از قومی دیگر از
اهل بیت نیز روایت میکند؛ همانگونه که بعضی از آنها و همه روایاتش از اهل بیت را ذکر کردم. و
امید دارم که اشکالی در او نباشد، جز آنکه در بعضی از روایاتش حدیث منکر
[
خلاف اعتقاد اهل سنت
]
دیدم.»
«ابن حجر عسقلانی» (متوفای۸۵۲ق) نیز پیرامون او مینویسد:
«الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب صدوق ربما اخطا من الثامنة مات وله ثمانون سنة فی حدود التسعین؛
راستگو است. گاهی خطا میکند. وی در زمره طبقه هشتم راویان است. در حدود سال ۹۰ق در حالیکه هشتاد ساله بود از دنیا رفت.»
«علی بن مدینی» (متوفای۲۳۴ق) در توصیف او مینویسد:
«وسالت علیا عن حسین بن زید بن علی؟ فقال: کان فیه ضعف ویکتب حدیثه قال ابو جعفر حدثنا علی عنه علی المنبر، یعنی حسینا؛
محمد بن عثمان بن
ابی شیبه میگوید از
علی بن مدینی درباره حسین بن زید بن علی پرسیدم، وی گفت: ضعفی در او هست، اما حدیثش نوشته میشود. ابو جعفر
[
محمد بن عثمان بن ابی شیبه
]
میگوید: علی
[
بن مدینی
]
روی منبر برای ما ازحسین
[
بن زید
]
حدیث نقل میکرد.»
«
ابونعیم اصفهانی» وقتی این روایت را با این
سند نقل میکند، تصریح میکند که او از زمره
اهل بیت (علیهمالسّلام) است:
«حدثنا ابو بکر الطلحی، ثنا محمد بن عبدالله الحضرمی، ثنا عبدالله بن محمد بن سالم، حدثنا حسین بن زید بن علی بن الحسین، عن علی بن عمر بن علی، عن جعفر بن محمد، عن ابیه، عن علی بن الحسین، عن الحسین بن علی، عن علی بن ابی طالب، عن النبی صلی الله علیه وسلم انه قال: «یا فاطمة، ان الله تعالی یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» تفرد بروایة هذا الحدیث العترة الطیبة خلفهم عن سلفهم حتی ینتهی الی النبی صلی الله علیه وسلم؛
این روایت را فقط
عترت پاک نبی اکرم نقل کردهاند که متاخرین آنها از متقدمین روایت نمودهاند تا برسد به نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله).»
لازم به ذکر است که برخی نویسندگان اهل سنت، برای تضعیف این روایت، اشکال اصلی را متوجه
حسین بن زید کرده، او را منکر الحدیث معرفی کردهاند.
برای مثال، ذهبی ذیل روایتی که
حاکم در
المستدرک آورده و تصریح به صحت سند آن میکند، بر این راوی ایراد وارد کرده، چنین مینویسد:
«تعلیق الذهبی قی التلخیص: بل حسین بن زید منکر الحدیث؛
تعلیقه ذهبی در التخلیص: حسین بن زید منکر الحدیث است.»
در پاسخ به این اشکال، علاوه بر توثیقاتی که درباره وی ذکر شد، باید گفت:
طبق تصریحات علمای اهل سنت، هر منکرالحدیثی ضعیف نبوده و اگر میزان سنجش ضعف راوی «منکرالحدیث بودن»، باشد، تمامی محدثان اهل سنت از درجه اعتبار ساقط میشوند چنانچه
ابن حجر در شرح حال «
حسین بن فضل بجلی» به این واقعیت تصریح میکند:
«فلو کان کل من روی شیئاً منکراً استحق ان یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین احد؛
اگر هر کس که روایت منکر نقل کند، مستحق باشد که ما او را جزو راویان ضعیف ذکر کنیم، احدی از محدثان سالم نخواهد ماند.»
همچنین ذهبی در شرح حال
احمد بن عتاب مروزی در
میزان الاعتدال میگوید:
«لیس ما کل من روی المناکیر یضّعف؛
هر کس که روایات مُنکر نقل کند، تضعیف نمیشود.»
علاوه بر مطالب فوق، گاهی واژه «
منکرالحدیث» به برخی از
راویان مورد وثوق نیز اطلاق میشود.
حاکم نیشابوری از
دارقطنی پیرامون یک راوی چنین سوال میکند:
«فسلیمان بن بنت شرحبیل قال: ثقة، قلت: الیس عنده مناکیر؟ قال: یحدث بها عن قوم ضعفاء فاما هو، فهو ثقة الدار القطنی؛
به دارقطنی گفتم سلیمان نوه دختری
شرحبیل از نظر شما چگونه فردی است؟ گفت: مورد وثوق است؛ گفتم: آیا روایات منکر
[
خلاف اعتقادات
]
نقل نمیکند؟ گفت: اینگونه روایات را از افراد ضعیف نقل کرده است؛ اما خودش مورد اعتماد است.»
ثانیا، طبق مبنای
علم رجال اهل سنت، اگر یک راوی هم
جرح [
تضعیف
]
داشته باشد و هم
تعدیل [
توثیق
]
، مادامی که جرح او مُفَسَّر نباشد، تضعیف نمیشود و حداقل روایت او حسن (نوعی از حدیث معتبر) است و در اصطلاح به او مختلففیه گفته میشود.
برای مثال ابنحجر عسقلانی درباره
قزعة بن سوید مینویسد:
اما قزعة بن سوید... واختلف فیه کلام یحیی بن معین فقال عباس الدوری عنه ضعیف وقال عثمان الدارمی عنه ثقة وقال ابو حاتم محله الصدق ولیس بالمتین یکتب حدیثهولا یحتج به وقال ابن عدی له احادیث مستقیمة وارجو انه لا باس به وقالالبزار لم یکن بالقوی وقد حدث عنه اهل العلم وقال العجلی لا باس به وفیهضعیف؛ قزعه بن سوید... سخن یحیی بن معین در مورد او مختلف است. عباس دوری از او نقل میکند که وی ضعیف است. عثمان دارمی از او نقل میکند که ثقه است.
ابوحاتم میگوید: راستگوست؛ ولی قوی نیست. حدیثش نوشته میشود؛ ولی به آن احتجاج نمیشود. ابن عدی میگوید:
احادیث خوبی دارد، امیدوارم مشکلی در او نباشد.
بزار میگوید: قوی نیست اهل حدیث از او روایت کردهاند.
عجلی میگوید: مشکلی ندارد در او ضعف است.
اما در نهایت اینگونه
حکم میکند:
«فالحاصل من کلام هؤلاء الائمة فیه ان حدیثه فی مرتبة الحسن والله اعلم؛
نتیجه سخن
علما در مورد او این است که حدیث وی، «حسن = معتبر» است.»
نام وی «
عمر بن
علی بن
الحسین بن
علی بن
ابیطالب» است.
«ابن حبان» (متوفای۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است:
«عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب یروی عن ابیه روی عنه بن اخیه جعفر بن محمد بن علی یخطئ؛
عمر بن علی، از پدرش روایت نقل میکند و پسر برادرش از وی
[
عمر بن علی
]
روایت میکند.»
«ابن حجر عسقلانی» (متوفای۸۵۲ق) نیز درباره وی چنین مینویسد:
«عمر بن علی بن الحسین بن علی الهاشمی المدنی صدوق فاضل من السابعة؛
عمر بن علی، فردی راستگو و فاضل و از طبقه هفتم راویان بوده است.»
بقیه
راویان این حدیث،
امام صادق (علیهالسلام) و پدرشان و اجداد طاهرینشان تا امیرمومنان (علیهالسلام) هستند که در وثاقتشان
شک و شبههای نیست و نیاز به بررسی سندی ندارد.
بنابراین روایت شریف «قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) لفاطمة ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» از نظر علم رجال، کاملا صحیح و معتبر است.
علاوه بر اینکه یکایک راویان این حدیث از
وثاقت کافی برخوردار بودند، علمای اهل سنت نیز این روایت را تصحیح نمودهاند که در ادامه به ذکر آنها میپردازیم.
بسیاری از علمای اهل سنت این روایت را در کتب خود ذکر و به معتبر بودن آن اذعان داشتهاند که برای روشن شدن این مساله، مواردی را ذکر میکنیم:
قال الطبرانی (متوفای۳۶۰): «حدثنا بِشْرُ بن مُوسَی ومُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ قَالا ثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدِ بن سَالِمٍ الْقَزَّازُ قال ثنا حُسَیْنُ بن زَیْدِ بن عَلِیٍّ وَعَلِیُّ بن عُمَرَ بن عَلِیٍّ عن جَعْفَرِ بن مُحَمَّدٍ عن ابیه عن عَلِیِّ بن الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بن عَلِیٍّ عن عَلِیٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم لِفَاطِمَةَ ان اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَیَرْضَی لِرَضَاکِ».
محقق این کتاب در پاورقی جلد اول مینویسد:
«فیهامش الاصل: هذا حدیث صحیح الاسناد وروی من طرق عن علی (علیهالسّلام) رواه الحارث عن علی وروی مرسلا وهذا الحدیث احسن شئ رایته واصح اسناد قراته انتهی؛
سند این حدیث صحیح است و از چند طریق از
علی (علیهالسّلام) نقل شده است. حارث آن را از علی (علیهالسّلام) به صورت مرسل روایت کرده است. این، بهترین حدیثی است که دیدهام و صحیحترین سندی است که خواندهام».
قال الحاکم النیسابوری (متوفای۴۰۵ق): «حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا الحسن بن علی بن عفان العامری واخبرنا محمد بن علی بن دحیم بالکوفة ثنا احمد بن حاتم بن ابی غرزة قالا ثنا عبدالله محمد بن سالم ثنا حسین بن زید بن علی عن عمر بن علی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن علی بن الحسین عن ابیه عن علی رضی الله عنه قال قال رسول الله لفاطمة ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاکهذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.»
سند این حدیث، صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند.
قال الهیثمی (متوفای۸۰۷ق): «وعن علی قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک رواه الطبرانی واسناده حسن؛
هیثمی میگوید: علی میگوید:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: همانا خداوند از غضب تو غضب میکند. این روایت را
طبرانی نقل کرده و سندش حسن «معتبر» است.»
ابنحجر عسقلانی این حدیث را به نقل از
حاکم نیشابوری نقل میکند:
قال العسقلانی (متوفای۸۵۲): «حدیث، کم: قال لفاطمة: ان الله یغضب لغضبک، ویرضی لرضاک. کم فی مناقب فاطمة: ثنا ابو العباس، ثنا الحسن بن علی العامری، وانا محمد بن علی، ثنا احمد بن حازم، قالا: ثنا عبدالله بن محمد بن سالم، ثنا حسین بن زید بن علی، عن جعفر بن محمد، عن ابیه، بهذا، وقال: صحیح الاسناد.»
وی بعد از نقل حدیث، تصحیح حاکم نیشابوری را پیرامون این حدیث نقل میکند.
جلالالدین عبدالرحمن سیوطی (متوفای ۹۱۱ ق) نیز در کتاب
الثغور الباسمة تصریح میکند که سند این روایت، حسن است:
«اخرج الطبرانیبسند حسنعن علی قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) قال لفاطمة: ان الله ویرضی لرضاک و یغضب لغضبک.»
قال الصالحی (متوفای۹۴۲): «روی الطبرانی باسناد حسنوابن السنی فی معجمه وابو سعید النیسابوری فی «الشرف» عن علی رضی الله تعالی عنه ان رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) قال لفاطمة «ان الله تعالی یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» انتهی.»
«
مناوی» (متوفای ۱۰۳۱ ق) نیز این روایت را از «طبرانی» نقل و سپس روایت را تصحیح میکند:
قال المناوی (متوفای ۱۰۳۱): «عن علی رضی الله عنه قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) لفاطمة «ان الله یرضی لرضاک ویغضب لغضبک» رواه الطبرانی باسناد حسن.»
محمد بن علی الصبان الشافعی (متوفای ۱۲۰۶ ق): وی نیز از قول طبرانی این روایت را نقل و به حسن بودن سند آن نیز اشاره میکند:
وروی الطبرانی وغیره باسناد حسنعن علی ان رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) قال لفاطمة ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک.
زرقانی (متوفای ۱۱۲۲ ق) نیز در
شرح المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة این روایت را از طبرانی نقل و تصریح میکند که سند این روایت صحیح است:
«اخرجه الطبرانی فی الاوسط بسند صحیحعلی شرط الشیخین، واخرجه ابن ابی عاصم عن علی انه صلی الله علیه وسلم، قال لفاطمة: "ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک"؛
طبرانی در اوسط با سند صحیح به روش شیخین، آن را نقل کرده است.
ابن ابی عاصم از علی نقل کرده که پیامبر به
فاطمه فرمود: همانا خدا از غضب تو غضبناک و با رضایت تو، راضی میشود.»
حال سؤال اینجاست، علمای اهل سنت که این روایت را تائید میکنند، آیا خداوند را تابع حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) میدانند و آیا حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)
شریک خدا است؟ اگر اینگونه است، آیا تمامی علمایی که
روایت فوق را معتبر شمردهاند، از نظر شما وهابیان، مشرک هستند؟!
جالب اینجاست که مضمون فوق
[
رضایت و غضب خداوند به خاطر رضایت و غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
]
تنها به روایتی که گذشت، خلاصه نمیشود؛ بلکه مضمون این روایت «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک»، از دیگر منابع اهل سنت نیز قابل اثبات است که در ادامه به آن میپردازیم:
روایاتی با تعابیر «فاطمة بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی» که در منابع مهم اهل سنت مثل
صحیح بخاری و
مسلم و... آمده، بیانگر خشم پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) به سبب خشم حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) میباشد و قرار دادن این روایت در کنار احادیثی که غضب خدا را به خاطر غضب پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) مطرح میکند، دلیل دیگری بر
خشم خدا به خاطر
خشم فاطمه و اثبات مدلول این حدیث است. اینک هر دو دسته روایت ذکر میشود:
الف. غضب فاطمه مساوی با غضب رسول اکرم است.
بخاری در صحیحش چنین نقل میکند:
«حدثنا ابو الْوَلِیدِ حدثنا بن عُیَیْنَةَ عن عَمْرِو بن دِینَارٍ عن بن ابی مُلَیْکَةَ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ اَغْضَبَهَا اَغْضَبَنِی؛
.. فاطمه پاره وجود من است. هر کس او را خشمگین کند، مرا خشمگین کرده است.»
مسلم به سند خودش از
مسور بن مخرمه نقل میکند:
قال رسول اللّه (صلیاللهعلیهوسلم): «اِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤذِینِی مَا آذَاهَا؛
.. همانا فاطمه پاره وجود من است؛ هر چه او را بیازارد مرا میآزارد.»
ب. غضب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مساوی با غضب خداوند
هیثمی به نقل از طبرانی با سند معتبر نقل میکند:
«وعنام سلمة قالت اشهد انی سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول من احب علیا فقد احبنی ومن احبنی فقد احب الله ومن ابغض علیا فقد ابغضنیومن ابغضنی فقد ابغض الله. رواه الطبرانی واسناده حسن؛
.. هر کس علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس علی را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر کس مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.»
بخاری در ماجرای دو زن
[
عایشه و
حفصه]
که علیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
توطئه نمودند به نقل از عمر چنین مینویسد:
«حدثنا یحیی بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن عُقَیْلٍ عن بن شِهَابٍ قال اخبرنی عُبَیْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن ابی ثَوْرٍ عن عبد اللَّهِ بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما... فَوَاللَّهِ اِنَّ اَزْوَاجَ النبیeلیُرَاجِعْنَهُ وَاِنَّ اِحْدَاهُنَّ لَتَهْجُرُهُ الْیَوْمَ حتی اللَّیْلِ فَاَفْزَعَنِی فقلت خَابَتْ من فَعَلَ مِنْهُنَّ بِعَظِیمٍ ثُمَّ جَمَعْتُ عَلَیَّ ثِیَابِی فَدَخَلْتُ علی حَفْصَةَ فقلت اَیْ حَفْصَةُ اَتُغَاضِبُ اِحْدَاکُنَّ رَسُولَ اللَّهِ الْیَوْمَ حتی اللَّیْلِ فقالت نعم فقلت خَابَتْ وَخَسِرَتْاَفَتَاْمَنُ اَنْ یَغْضَبَ الله لِغَضَبِ رَسُولِهِ....؛
عمر گفت: به خدا سوگند همسران پیامبر
[
(صلیاللهعلیهوسلم)
]
به ایشان رجوع کردند، یکی از آنان یک
روز تا شب پیامبر
[
(صلیاللهعلیهوسلم)
]
را رها کرد، من ترسیدم و با خود گفتم هر کدام از زنان ایشان این کار را کرده باشد، خطای بزرگی مرتکب شده است، لباسهایم را پوشیدم و بر حفصه وارد شدم و گفتمای حفصه آیا یکی از شما
[
همسران پیامبر(صلیاللهعلیهوسلم)
]
امروز تا شب رسول خدا را خشمگین کردهاید؟! حفصه گفت آری! گفتم:
[
کسی که مرتکب این کار شده
]
زیانکار است آیا از خشم و غضب خداوند به سبب غضب رسولش در امان است؟...»
همانطور که گذشت در روایت بخاری
غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) غضب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به دنبال داشت و بر اساس روایت هیثمی به نقل از طبرانی و روایت بخاری، غضب رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) غضب پروردگار را به دنبال دارد؛ بنابراین با ضمیمه کردن این دو دسته روایات به یکدیگر، چنین نتیجه گرفته میشود که غضب حضرت زهرا مستلزم غضب خداوند است و خداوند به خاطر غضب ایشان غضب میکند.
پاسخ نقضی به شبهه عرعور:
در
قرآن کریم، مواردی مطرح شده که فعل خدا را در پی افعال بندگان مطرح میکند. اگر ـ همانطور که عرعور میگوید ـ آمدن فعل الهی در پی فعل بندگان، علامت پیروی و تبعیت خدا باشد، در این موارد قرآنی هم باید علامت تبعیت خدا و دون شان او باشد که هیچکس حتی خود عرعور به آن ملتزم نیست. برخی از این آیات چنیناند:
الف: در
سوره بقره میفرماید:
«
قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ؛
ما گردش رویت را در جهت
آسمان میبینیم پس یقینا تو را به سوی قبلهای که آن را بپسندی بر میگردانیم پس رویت را به سوی
مسجدالحرام گردان و شما نیز هر جا که باشید روی خود را به سوی آن برگردانید.»
طبق این آیه خداوند
قبله مسلمین را آنگونه که پیامبرش میپسندد و مورد رضایت وی واقع میشود تغییر میدهد.
تغییر قبله مسلمین مسئله قابل اهمیت و حیاتی بوده و خداوند این امر مهم را منوط به رضایت و خشنودی پیامبرش قرار داده است.
ب: در
سوره آل عمران میفرماید:
«
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛
بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید، تا او نیز دوستتان بدارد.»
در این آیه به صراحت
محبت خدا را منوط به تبعیت از رسول او معرفی میکند که بنا بر استدلال عرعور این خود نوعی تبعیت خدا از بندگان است.
ج. در
سوره نساء میفرماید:
«
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ؛
هر کسی پیامبر را اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است و هرکه روی برتابد ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادیم.»
در این آیه، خداوند اطاعت از رسول را در ردیف
اطاعت از خود قرار داده است. آیا باید طبق این آیه ادعا شود که خداوند از رسول گرامی اسلام تبعیت میکند؟ و آیا رسولالله (صلیاللهعلیهوسلم)،
شریک خداوند است؟!
«
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْفَاَخَذَهُمْ اَخْذَةً رابِیَةً؛
و از فرمان فرستادهی پروردگارشان سرپیچی کردند پس آنها را بکیفری سخت بگرفت.»
از مفاد این آیه هم فهمیده میشود که کیفر الهی در پی
عصیان مردم از امر رسولشان آمده است.
اکنون باید از عرعور پرسید که طبق این
آیات، آیا خدا تابع عمل بندگانش است؟
روایاتی در منابع اهل سنت وجود دارد که بیان میکند نظر و عمل خدای متعال پیرو عمل یک بنده است.
اراده خدا تابع اراده عمر«یکی از این روایات، تشریع حکم حجاب و برخی از احکام دیگر براساس نظر
خلیفه دوم است. بخاری نقل کرده است:
حدثنا مُسَدَّدٌ عن یحیی بن سَعِیدٍ عن حُمَیْدٍ عن اَنَسٍ قال قال عُمَرُوَافَقْتُ اللَّهَ فی ثَلَاثٍ او وَافَقَنِی رَبِّی فی ثَلَاثٍقلت یا رَسُولَ اللَّهِ لو اتَّخَذْتَ من مَقَامَ ابراهیم مُصَلًّی وَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ یَدْخُلُ عَلَیْکَ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ فَلَوْ اَمَرْتَ اُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ بِالْحِجَابِ فَاَنْزَلَ الله آیَةَ الْحِجَابِ قال وَبَلَغَنِی مُعَاتَبَةُ النبی صلی الله علیه وسلم بَعْضَ نِسَائِهِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِنَّ قلت ان انْتَهَیْتُنَّ او لَیُبَدِّلَنَّ الله رَسُولَهُ صلی الله علیه وسلم خَیْرًا مِنْکُنَّ حتی اَتَیْتُ اِحْدَی نِسَائِهِ قالت یا عُمَرُ اَمَا فی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم ما یَعِظُ نِسَاءَهُ حتی تَعِظَهُنَّ انت فَاَنْزَلَ الله) عَسَی رَبُّهُ ان طَلَّقَکُنَّ اَنْ یُبَدِّلَهُ اَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَاتٍ...؛
عمر میگوید: با خدا در سه جا موافقت کردم یا خدا در سه مورد با من موافقت کرد؛ گفتم ای رسول خدا اگر
مقام ابراهیم را محل
نماز قرار میدادی؛ و گفتم ای پیامبر آدمهای خوب و بد بر شما وارد میشوند اگر به مادران
مؤمنین [
همسران رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم)
]
دستور دهی
حجاب را رعایت کنند
[
بهتر است
]
در این هنگام خداوند
آیه حجاب را نازل کرد. به من خبر رسید که پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) بعضی از زنانش را سرزنش نموده، بر زنان ایشان وارد شدم و گفتم یا
[
به آزار و اذیتتان
]
پایان دهید یا خداوند بهتر از شما نصیب پیامبرش میگرداند، پیش یکی از همسرانش رفتم، او گفت ای عمر! رسول خدا زنانش را نصیحت نمیکند تا اینکه تو آنها را نصیحت کنی؛ در این هنگام خداوند این آیه را نازل نمود: «امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان.....»
حال سوال اینجاست که چگونه است که اگر خدا بر اساس نظر و میل شخصی عمر حکمی بر همه بندگان خویش تشریع نماید و موافق عمر بن خطاب عمل کند، خلاف شأن او نیست اما اگر به خاطر غضب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، غضب کند خلاف شأن خداوند عزوجل است؟
روایت بعدی بیانگر این است که اطاعت از امیر جامعه، اطاعت از رسول و اطاعت رسول، همان اطاعت از خداست:
«من اَطَاعَنِی فَقَدْ اَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَی اللَّهَ وَمَنْ یُطِعْ الْاَمِیرَ فَقَدْ اَطَاعَنِی وَمَنْ یَعْصِ الْاَمِیرَ فَقَدْ عَصَانِی؛
هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هرکس مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی نموده است. و هر کس از امیر و فرمانروا اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس از امیر نافرمانی نماید، مرا نافرمانی کرده است.»
طبق روایت فوق اگر کسی از امیر جامعه اطاعت کند از رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) اطاعت کرده و در نتیجه از خدا اطاعت کرده و هر کسی مرتکب نافرمانی از امیر جامعه شود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدا را عصیان نموده است.
حال باید از عرعور پرسید آیا در اینجا اراده خدا تابع اراده ظامیر جامعه است؟ چرا در اینجا لب به اعتراض نمیگشاید؟
نظر
ابن تیمیه (غضب و رضای خدا به خاطر غضب و رضای مشایخ و مؤمنان)
جالب اینکه شبیه روایت مورد انکار عرعور، در کلام ابن تیمیه نسبت به مشایخ و
مؤمنان هم آمده است:
وی در کتاب
مجموع الفتاوی چنین مینویسد:
«وَاَمَّا قَوْلُ الْقَائِلِ: انَّ اللَّهَ یَرْضَی لِرِضَا الْمَشَایِخِ وَیَغْضَبُ لِغَضَبِهِمْ.
فَهَذَا الْحُکْمُ لَیْسَ هُوَ لِجَمِیعِ الْمَشَایِخِ وَلَا مُخْتَصٌّ بِالْمَشَایِخِ بَلْکُلُّ مَنْ کَانَ مُوَافِقاً لِلَّهِ: یَرْضَی مَا یَرْضَاهُ اللَّهُ وَیَسْخَطُ مَا یَسْخَطُ اللَّهُ کَانَ اللَّهُ یَرْضَی لِرِضَاهُ وَیَغْضَبُ لِغَضَبِهِ مِن المَشَایِخِ وَغَیْرِهِمْوَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ مِن المَشَایِخِ لَمْ یَکُنْ مِنْ اَهْلِ هَذِهِ الصِّفَةِ؛
اما این قول کهمی گوید: «همانا خدا به خاطر رضایت مشایخ راضی میشود و به خاطر غضب آنها به خشم میآید»، این حکم برای همه مشایخ نیست، همچنین مختص به مشایخ هم نیست؛ بلکه هر کسی که با خدا موافق است یعنی آنچه خدا را راضی میکند، او را نیز راضی گرداند و از آنچه خدا ناراضی است، ناراضی باشد، خداوند نیز به خاطر رضایتش راضی و به خاطر غضبش غضبناک میشود؛ خواه این شخص از مشایخ باشد یا غیر مشایخ. و اگر کسی از مشایخ اینگونه نباشد
[
از آنچه خدا راضی است، راضی باشد و از آنچه خدا ناراضی است، ناراضی باشد
]
از این دسته نیست.»
ابن تیمیه در چند کتاب دیگرش نیز رضا و غضب الهی را دائر مدار رضا و غضب
مؤمنان میداند:
«فان المحبة مستلزمة للجهاد لان المحب یحب ما یحب محبوبه ویبغض ما یبغض محبوبه ویوالی من یوالیه ویعادی من یعادیهویرضی لرضاه ویغضب لغضبهویامر بما یامر به وینهی عما ینهی عنه فهو موافق له فی ذلک وهؤلاء هم الذین یرضی الرب لرضاهم ویغضب لغضبهم اذ هم انما یرضون لرضاه ویغضبون لما یغضب له؛
محبت، مستلزم
جهاد است؛ برای اینکه محب، آنچه را محبوبش میپسندد، دوست دارد و آنچه را محبوبش نمیپسندد، دوست ندارد. با هرکس که محبوبش دوستی کند، او نیز
دوستی میکند و با هر کس که دشمنی میکند، او هم دشمن است. به خاطر رضایتش، راضی و به خاطر غضبش، غضب میکند. به هر چه محبوبش
امر و
نهی کند او نیز امر و نهی مینماید. با محبوبش در این امور موافق است. اینان همان کسانی هستند که خداوند به خاطر رضایشان، راضی میشود و به خاطر غضبشان، غضبناک میگردد؛ چرا که آنان فقط به خاطر رضای خدا راضی میشوند و به خاطر غضبش غضب میکنند.»
بنابر آنچه گذشت، همین مقامی را که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) بیان نمودند، ابن تیمیه یعنی پدر معنوی
وهابیان، برای مؤمنان و مشایخ ثابت نموده است؛ اما نصب و عداوت وهابیان با اهلبیت (علیهمالسّلام) مانع پذیرش فضایل اهلبیت (علیهمالسّلام) است.
چنانچه گذشت «عدنان عرعور» وهابی با توسل به مغالطهای سخیف در پی انکار فضیلت معتبر حضرت صدیقه اطهر فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) برآمد که براساس دانش رجال و گفتار علمای اهل سنت، صحت این روایت به اثبات رسید؛ علاوه بر اینکه براساس
احادیث دیگر اهل سنت همانند برخی از روایات بخاری، همین مضمون درباره آن حضرت قابل اثبات است. نکته حائز اهمیت دیگر نیز پیروی خدا از برخی بندگانش بود که به عنوان پاسخ نقضی در این نوشتار بیان شد.
مؤسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «حدیث ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک».