اراده الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
اراده،
قصد، خواست،
حکم،
امر، داعی،
اراده تکوینی،
اراده تشریعی،
اراده ذاتی،
علم،
محبت،
اختیار.
پرسش: اراده الهی به چه معناست؟
پاسخ: در معنای اراده الهی چند معنی تصور میشود که در ذیل ذکر میشود.
راغب درباره معنای اراده مینویسد
: «اراده منقول از « راد یرود» است آنگاه که در
طلب چیزی
تلاش شود. اراده در اصل قوهای مرکب از
میل شدید و
نیاز و
آرزو است اما
اسم قرار داده شده برای
میل نفس به چیزی با
حکم در او به اینکه آن عمل شایسته است انجام شود یا نشود.
پس گاهی برای مبدا فعل به معنای میل نفس به چیزی استعمال میشود و گاهی برای منتهای فعل، یعنی حکم به اینکه آن فعل سزاوار انجام دادن است یا شایسته انجام دادن نیست بهکار گرفته میشود. اما وقتی در مورد خدای سبحان به کار میرود منظور منتهای فعل است نه
مبدا آن زیرا خدای سبحان برتر از آن است که میل داشتن در او تصور شود. پس اگر گفته شود خدا اینگونه اراده کرده است معنایش این است که: « حکم کرد» فلان امر اینگونه باشد نه به گونهای دیگر همانند آنچه در آیه آمده است:
« قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَة» (احزاب/۱۷)
«بگو: چه کسی میتواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!»
و گاهی اراده به معنای «
امر» به کار رفته است مانند:
« وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» ( بقره/۱۸۵)
« اگر
مریض و
مسافر بودید روزهای دیگر
روزه بگیرید که این امر خدای تعالی امر در سهولت برای شماست نه امر در سختی.»
لازم به ذکر است که اراده در فرهنگهای فلسفی غالبا به معنای «خواستن، قصد کردن،
توجه کردن» و «اشتیاق به انجام کار و طلب کردن» آمده است
در باب حقیقت اراده الهی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که عمدهترین آنها عبارتند از:
بدین معنا که
اراده تکوینی خداوند نفس فعل ( مخلوقات) اوست و اراده تشریعی الهی، امر به فعل یا همان اوامر و نواهی خداوند است. از جمله کسانی که به این نظریه معتقدند میتوان
نظّام ،
ابوالقاسم بلخی ، بشربن معتمر
،
ابوالهذیل علاف ،
شیخ مفید و
شیخ طوسی را نام برد.
علم به
مصلحت موجود در فعل یا علم به نظام اصلح و اکمل به گونه اتم: بر اساس این دیدگاه اراده الهی عبارت است از علم او به مصلحتی که در خود فعل است و در حقیقت همین
علم الهی داعی (
انگیزه) بر ایجاد فعل است و در نگرشی کلی نسبت به عالم میتوان گفت اراده الهی
علم خداوند به نظام اصلح و اکمل است و از آنجا که عمل الهی همانند سایر صفات او مطلق و لایتناهی است، این علم به وجه اکمل و اتم است. یعنی اراده خداوند به همه صلاح موجودات و مصلحت جهان به گونه کلی و کامل تعلق گرفته است. ابوالحسین بصری، خواجه نصیر الدین طوسی
و پیروانش مانند
علامه حلی و
لاهیجی به این دیدگاه معتقدند. علامه حلی در این باب مینویسد
: «
ابوالحسین بصری میگوید: اراده عبارت از علم خداوند به مصلحتی است که در فعل است و این علم داعی بر ایجاد فعل است... پس آنچه
ابوالحسین گفته درست و مطابق با واقع است.»
همچنین
ابنسینا از
حکمای مسلمان نیز ماهیت اراده الهی را
علم او میداند. چنانکه میگوید
: «اراده
واجبالوجود چه از جهت
ذات و چه از جهت
مفهوم مغایر با
علم او نیست و علم حقتعالی عین
اراده اوست.»
آنچه که موجب
تخصیص برخی موجودات ممکن به وجود میشود:
اشاعره اراده الهی را آن چیزی میدانند که موجب تخصیص برخی ممکنات به ایجاد و وجود میشود
یعنی اگر فرض کنیم دو چیزی که ضد هم هستند و تنها یکی از آنها میتواند در خارج تحقق یابد، از آنجا که علم و قدرت خداوند نسبت به هر دو به صورت یکسان تعلق گرفته است، آنچه که موجب میشود یکی از آن دو تحقق یابد و ایجاد شود، اراده الهی است
صدرالمتالهین بنیانگذار
حکمت متعالیه، درباره معنای اراده الهی میگوید
: « اراده و محبت معنای واحدی دارند مثل علم. اراده در واجب تعالی عین ذات او و عین داعی است.» بر این اساس وی به وحدت معنای
محبت و اراده و همچنین عینیت اراده با ذات الهی معتقد است.
براساس این دیدگاه منظور از صفت اراده الهی این است که خداوند همواره نسبت به افعال خود فاعلی مختار است نه مجبور. بنابراین اراده الهی از مقام فعل انتزاع میشود چنانکه علامه طباطبائی میگوید
: « حق این است که اراده از مقام فعل از حیث انتصابش به قدرت قاهره حق تعالی یا از گرد آمدن
علل تامه فعل که ایجاد حق بدان تعلق گرفته است
انتزاع میشود.»
البته مقصود این نیست که صفت اراده برای خداوند حادث یا این صفت عارض بر او شده باشد بلکه بر اساس این نظریه، اراده صفتی قدیم و ازلی است.
اینکه برخی از اندیشمندان، اراده را عین
علم و یا
حب دانستهاند دیدگاه صحیحی نیست زیرا بدیهی است که مفاهیم ذاتا با هم مغایرند البته اراده خداوند در مقام ذات و از جهت مصداقی عین علم و حب است و از نظر معنایی نزدیک به این دو است. به عبارت دیگر اگرچه مصداق اراده همان مصداق حب یا علم است اما نمیتوان معنای اراده را به حب یا علم برگرداند. بنابراین مفاهیم اراده، علم و حب تنها
وحدت مصداقی دارند نه اتحاد مفهومی. در روایت آمده است که بکیر بن اعین از
امام صادق (ع) پرسید: آیا علم و اراده خداوند با هم
اختلاف دارند یا هردو یکی هستند؟ امام صادق (ع) فرمود: «علم همان اراده نیست. آیا نمی بینی که تو می گویی چنین خواهم کرد اگر خدا بخواهد و نمی گویی چنان خواهم کرد اگر خدا بداند؟!»
همچنین اگر اراده خداوند را عبارت از علم او به
مصلحت در فعل بدانیم لازمهاش انکار یکی از
صفات کمالیه اوست زیرا اراده را به علم فروکاسته ایم و پر واضح است که چنین تفسیری به انکار اراده در مقام ذات برمیگردد
. علاوه بر اینکه با پذیرش این تفسیر، خداوند را فاعل بالاضطرار (مجبور)تلقی نموده ایم چرا که صفت اراده را از او نفی کردهایم و اراده او را عبارت از علم دانستهایم.
علاّمه طباطبایی در نقد این دیدگاه می نویسد:« تمام سخن این است که آنها علم خداوند را به عنوان مصداق صفت اراده الهی اخذ نمودهاند در حالی که برای اثبات این ادعا راهی وجود ندارد و این که ما علم الهی را مصداق صفت اراده بدانیم صرفاً یک نامگذاری است.
»
بنابراین دیدگاه صحیح آن است که اراده الهی، همان اختیار ذاتی اوست که در اصل این معنا تفاوتی میان اراده انسان و اراده خداوند نیست. ولی اراده انسانی دارای ویژگی هایی است که جنبه نقص آن به شمار میرود و آن خصوصیت تدریج و
حدوث است؛ از این جهت نمیتوان اراده را با این اوصاف بر خدا حمل نمود، ولی نقطه کمال اراده این است که رمز اختیار و نشانه تسلط فاعل بر فعل است؛ زیرا فاعل در سایه آن، فعل را با کمال اختیار وآزادی انجام میدهد و در گزینش خود مقهور نمیباشد؛ بنابراین در توصیف خدا به اراده باید به ویژگی کمال اراده، اکتفا کرد و آن این که خدا را فاعل مختار دانست که در سلطنت خود مقهورِ غیر نبوده و در اعمال قدرت مجبور نمیباشد، اگر اراده را چنین
تفسیر کنیم، خدا کمال اراده را به نحو اتم و اکمل دارا است و از نقایص آن منزه بوده و کمال آن را دارا میباشد زیرا کمال اراده در این است که صاحب آن، مالک کار خود بوده و زمام فعل را به دست داشته باشد و خدا این کمال را به نحو اکمل دارا است. او فاعل مختار و غیر مقهور است
چنانکه اشاره شد اصل و حقیقت اراده در خداوند و انسان یکسان است اما وجوب ذاتی خداوند و
ممکن الوجود بودن انسان موجب تفاوت هایی میان اراده خداوند و اراده انسان است که ذیلا به آنها اشاره می شود
:
۱. همانگونه که خداوند بالذات واجبالوجود و انسان ممکنالوجود است در صفات و از جمله اراده نیز خدا واجب و انسان ممکن است.
۲. اراده خدا در مرتبه ذات عین ذات و در مرتبه فعل عین ایجاد و عین فعل است در حالیکه اراده انسان زاید بر ذات و زاید بر فعل اوست.
۳. اراده خدا در مصداق عین سایر صفات ذاتی اوست. اما اراده
انسان مباین با سایر
صفات است چه در
مفهوم و چه در
مصداق.
۴. فعل ارادی انسان برخاسته از غرضی زاید بر ذات است اما فعل اراده خداوند نه تنها خالی از غرض زاید بر ذات است بلکه حب ذاتی او منشاء فعل است.
۵. انسان در فعل ارادی خود فاعل بالقصد بوده و قصدش استکمال ذات است اما چون در خدا استکمال راه ندارد فاعل بالقصد نیست و غایتش خود ذات اوست.
۶. هرچه را خدا اراده کند ضروریالوقوع است اما تحقق فعل بر اساس اراده انسان ممکن الوقوع است.
۷. مبدا فعل ارادی انسان گاه
علم یقینی و گاه ظنی یا تخیلی یا وهمی است اما مبدا فعل ارادی خدا علمی است که در مرتبه ذات عین اراده است و در مرتبه فعل، گرچه در تحلیل عقلی مقدم بر اراده است اما چون علم خدا علم فعلی است ( و نه انفعالی) پس از حیث مصداق عین اراده فعلی است بنابراین حق و واقعیت همان است که به اراده خدا ایجاد شده است برخلاف فعل ارادی انسان که گاه حق است و گاه خلاف حق بوده و در واقع در جهت استکمال او نیست.
۸. اراده انسان مسبوق به
عزم،
شوق و
تصدیق به منفعت است اما اراده خدا خالی از این امور است.
۹. اراده در انسان
کیف نفسانی است اما در خدا از سنخ ماهیات نیست بلکه عین وجود واجبی است.
۱۰. فعل ارادی خدا عین
فعل اختیاری اوست یعنی برخاسته از اختیار اوست اما فعل ارادی انسان گاه بر حسب اختیار اوست و گاه بر حسب جبر مجبری دیگر. به عبارت دیگر، اراده خداوند عین
اختیار اوست اما اراده انسان زائد بر اختیار اوست.
در خداوند سبحان، مراد عین معلوم خارجی و اراده عین ایجاد خداوند است و در مرتبه ذات، مراد عین معلوم و عین محبوب به تبع محبوبیت ذات است و اراده عین حب ذاتی و علم ذاتی است که
اراده اجمالی در عین کشف تفصیلی نام دارد. از آن جهت این اراده را اجمالی نامیدهاند که به نحو بساطت در خداوند سبحان موجود و عین ذات است و تفصیلی نامیده شده از آن حیث که همه ممکنات و مراتب وجود را در بر می گیرد. این تقسیم بر قیاس
علم اجمالی و
علم تفصیلی صورت گرفته است.
اراده تفصیلی حق تعالی را «
امر» گویند پس به این اعتبار اراده فعلی یا امر خداوند بر دو گونه است:
تکوینی و
تشریعی ( تکلیفی) که در لسان
آیات و
روایات با
لفظ « کن» از آن تعبیر میشود. بر این اساس تخلف مراد از
اراده تکوینی الهی محال است و هیچ چیز نمیتواند مانع تحقق آن شود چنانکه در
قرآن میفرماید:
«قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» ( مائده/۱۷)
« بگو: اگر خدا بخواهد
مسیح بن
مریم و مادرش و همه کسانی را که روی
زمین هستند هلاک کند، چه کسی میتواند جلوگیری کند؟ (آری،) حکومت آسمانها و
زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست.»
اراده تشریعی همان اوامر و نواهی
خداوند است که بواسطه
انبیاء (ع) به بشر
ابلاغ شده است چنانکه در
آیه ۱۸۵
سوره بقر ه ذکر شد
سایت پژوهه.