نور
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: نور، نور محسوس، محض بودن نور خداوند، جسمانی نبودن خداوند،
شناخت مخلوقات، شناخت خداوند، نور اعظم.
پرسش: اینکه خداوند نور آسمانها و زمین است، آیا منظور نور محسوس است؟ اگر نیست به چه معناست؟
پاسخ: ۱. مراد از "نور" در آیه کریمه "
اللَّه نور السموات و الارض... "مسلماً نور حسی و محسوس، نیست؛ زیرا نور محسوس از خواص و کیفیات مادی عارض بر
جسم است و ادله عقلی که جسمانیت را از خداوند متعال نفی مینماید، مانع از آن میشود که خداوند را
نور محسوس مادی بدانیم.
۲."نور" عبارت است از چیزی که ظاهر بالذات و مُظْهر غیر باشد؛ یعنی روشن و روشنکننده و پیدا و پیداکننده است، خواه نور محسوس باشد؛ مثل نور خورشید و
ستارگان و چراغ و خواه نور غیر محسوس؛ مانند
علم و
ایمان .
۳. از آنجا که
ذات خداوند پیدا و روشن است و باعث پیدایش و روشنی هر چیز دیگر است، زیرا خالق و ایجادکننده آنان است، اطلاق کلمه "نور" بر خداوند صحیح است؛ بلکه چون وجود هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است، باید گفت که مصداق تام نور همان "وجود" است، پس خداوند متعال کاملترین مصداق "نور" میباشد و ظاهر بالذات و مُظْهِر واقعی اوست؛ ازاینرو باید اذعان کرد که او نوری است که آسمانها و
زمین بهوسیله او ظهور یافتهاند.
بدون شک، اینکه در قرآن از خداوند تعبیر به "نور" شده است "
اللَّه نور السموات والارض "،
منظور نور حسی نیست. نور محسوس، مخلوقی از مخلوقات خداوند است؛ چنانکه
قرآن در سوره انعام، آیه اول میفرماید: "سپاس مخصوص خدایی است که آفریننده آسمانها و زمین و قراردهنده (
خالق ) نور و ظلمت است".
فلاسفه و متکلمان و مفسران قرآن هر کدام دلایلی متقنبر "جسم" نبودن خداوند، ارائه نمودهاند؛
ازاینرو اطلاق اسم "نور" بر خداوند نمیتواند به معنای نور محسوس باشد که بهعنوان جسم و یا از خواص
جسم و عارض بر جسم است.
از میان مفسران متکلم، شاید "فخر رازی" بیش از دیگران به این مطلب پرداخته و در تفسیر جمله "
الله نور السموات و الارض "، شش
برهان بر جسمانی نبودن خداوند و اینکه این نور نمیتواند نور محسوس و مادی باشد، ذکر میکند.
مهمتر اینکه آیات بسیاری در
قرآن کریم وجود دارد که نفی
حدوث و جسمانی بودن از خدا میکنند. افزون بر آنچه بیان شد، آیه "
لیس کمثله شیء " که در چندین جای قرآن آمده است، هرگونه مثلیت و مشابهتی را برای خداوند متعال نفی میکند. پس نورانیت خداوند هم نمیتواند همین نورانیت محسوس باشد؛ زیرا که این نورانیت مثل و مانند بسیاری دارد.
علامه طباطبایی در تحلیل معنای کلمه "نور "میفرمایند: "کلمه نور معنایی معروف دارد و آن عبارت است از چیزی که اجسام تیره را برای دیدن ما روشن میکند و هر چیزی بهوسیله آن ظاهر و هویدا میگردد. البته خود نور برای ما ذاتاً مکشوف و هویداست و چیز دیگری آن را ظاهر نمیکند؛ پس
نور عبارت است از چیزی که "ظاهر بالذات و ظاهرکننده غیر" است.
این اولین معنایی است که کلمه "نور" را برای آن وضع کردهاند، بعداً به نحو استعاره یا حقیقت ثانویه به هر چیزی که محسوسات را مکشوف میسازد، استعمال نمودند. در مرحله بعدی، معنای آن را بر غیر محسوس هم اطلاق کردند؛ ازاینرو "
عقل " را نوری خواندند که معقولات را ظاهر میکند و همه این استفادهها با تحلیل در معنای "نور" به دست میآید که عبارت است از "الظاهر بذاته المظهر لغیره".
پس آنچه ابتدائاً از کلمه "نور" فهمیده میشود، نور محسوس است که از اجسام نورانی پراکنده میشود؛ مانند
خورشید ، ستارگان، و چراغ و لامپهایی که ساخته دست بشرند که اگر این نورها نبود،
جهان تاریک بود؛ ولی با وجود آنان، فضا روشن است.
اما حقیقت و تعریف دقیق نور از نظر دانشمندان فیزیک سخن دیگری است و شاید از نظر آنان حقیقت نور کاملاً کشف نشده باشد یا در مورد حقیقت نور اختلاف داشته باشند. آنچه مسلم است اینکه در عالم
ماده چیزی به نام "نور" وجود دارد که از اجسامی برمیخیزد که نورانی هستند و در اصطلاح به آنها "منبع نورانی" اطلاق میگردد. ولی اطلاق کلمه "نور" منحصر در نور حسی نیست؛ بلکه بر هر چیزی که "روشن و روشنکننده" باشد و یا به تعبیر دیگر "پیدا و پیداکننده" باشد، گفته میشود: مثلاً در مورد "علم" میگوییم: "علم نور است"؛ چون در ذاتش روشنایی است و واقعیتهایی را هم روشن میسازد.
چنانکه
قرآن مجید در مورد
مؤمن میفرماید: "آیا آن کسی که مُرده بود و ما زندهاش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه میرود..."
پس در فرهنگ قرآنی، ایمان "نور" است و از آنجا که ایمان، به مؤمن نورانیت
قلب و باطن میبخشد و هدف و مقصد را نشان او میدهد و به
سعادت رهنمون میسازد، اطلاق "نور" بر آن صحیح است؛ چنانکه عرفا به
عشق "نور" میگویند. مولوی میگوید:
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
اطلاق کلمه "نور" بر خداوند نیز صحیح است؛ زیراکه در قرآن و روایات، چنین اطلاقی صورت گرفته است؛
ولی باید توجه داشت که اگر میگوییم "خدا نور است"، مقصود نور حسی و مادی نیست؛ بلکه به این معناست که
ذات الاهی، ذات پیدا و پیداکننده است، روشن و روشنکننده است، پیدایی و روشنایی هر چیزی از پرتو ذات اوست؛ ولی او خود پیدا و روشن است، چیزی او را پیدا و روشن نساخته است؛ ازاینرو میتوانیم بگوییم:"خدا نور است".
علامه طباطبایی میفرماید:"چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است، پس مصداق تام نور، همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد
حق تعالی است، پس خداوند متعال کاملترین مصداق نور میباشد؛ اوست که ظاهر بالذات و ظاهرکننده ماسوای خویش است و هر موجودی بهوسیله او ظهور مییابد و موجود میشود. پس خدای سبحان نوری است که بهوسیله او آسمانها و زمین ظهور یافتهاند، و مراد از جمله "
اللَّه نور السموات و الارض "،
همین میباشد.
از مطالب گذشته روشن شد که اگر میگوییم "خدا نور آسمانها و زمین" است، به این معناست که خدا مُظْهِر و روشنکننده و پدیدآورنده آسمانها و زمین است و تعبیر به آسمانها و
زمین به معنای تمام عالم هستی و همه مخلوقات علوی و سفلی و
غیب و
شهادت است.
نه اینکه فقط منظور همین آسمان بالای سر و زمین زیر پایمان باشد. پس معنای آیه این است: خداوند نور تمام جهان است و تعبیر به "نور" و نه "پدیدآورنده"، برای متوجه نمودن به این مطلب است که همانطور که "نور" خودش ظاهر است و نیاز به ظاهرکننده ندارد و مُظْهِر و روشنی بخش سایر اشیاست، خداوند متعال هم، نیاز به ظاهرکننده و پدیدآورنده ندارد، و موجودی ظاهر و روشن و واضح و بدیهی است و استدلال برای وجود او، نیاز به واسطه نیست و مظهر و پدیدآورنده سایر موجودات جهان هستی است. به تعبیر حاجی سبزواری:"یامن هو اختفی لفرط نوره"؛
یعنی ای کسی که از فرط شدت نورش پنهان و مخفی گشته است.
پس چنانکه اهل عرفان ـ به تبع از عرفان انبیا و امامان علیهمالسلام ـ بیان کردهاند، خداوند خود متجلی به تمام معنا و روشن کامل است و برای توجه به او و تنبه به وجود او، نیازمند وساطت مخلوقاتش نیست. به سخن دیگر، برای استدلال بر وجود خداوند باید استدلال لمّی کرد، نه انّی.
باید اول خدا را
شناخت و از شناخت او پی به مخلوقاتش برد؛ نه اینکه اول مخلوقات را شناخت و پس از شناخت آنها، خدا را در پرتو نور آنها شناخت.
چنانکه در دعای عرفه
امام حسین ـ علیهالسلام ـ آمده است:"الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار":"خداوندا! توجه من به آثار و مخلوقاتت، موجب دوری از دیدار و زیارت تو میگردد و امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ در دعای کمیل میفرماید:"و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء"
سوگند به نور چهرهات که همه چیز به آن روشن است." اگر نور
چهره تو و ذات تو نباشد، همه چیز تاریک است؛ یعنی هیچ چیز نیست و همه چیز در تاریکی عدم است. اگر نور ذات تو نباشد، همه اشیا در تاریکی "نیستی" باقی خواهند ماند، نه اینکه اشیا در یک تاریکی نظیر تاریکی شب هستند. پس باید گفت: خداوند متعال نور محض است و در مقابل او هیچ چیز نور نیست و همه نورها در مقابل او "ظلمت" هستند؛ چون تنها وجودی که در ذات خود پیدا و پیداکننده است، فقط خداست؛ سایر
اشیا اگر پیدا و پیداکننده هستند، در ذات خودشان تاریک هستند و خدا آنها را "پیدا" و "پیداکننده" کرده است.
ازاینرو علامه طباطبایی استفاده زیبایی از این
آیه نموده است:"پس استفاده میشود که خدای تعالی برای هیچ موجودی مجهول نیست؛ چون ظهور تمام اشیا برای خود یا برای غیر، ناشی از اظهار خداست؛ اگر خدا چیزی را اظهار نمیکرد و هستی نمیبخشید، ظهوری نمییافت؛ پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات خداست... نتیجه اینکه مراد از "نور" در جمله "خدا نور آسمانها و زمین است"، نور خداست که از آن
نور عام، عالمی نشأت میگیرد، نوری که هر چیزی بهوسیله آن روشن میشود، و با "وجود" هر چیزی مساوی است، و این همان
رحمت عام الاهی است".
پس از نظر
فرهنگ قرآنی، خداوند متعال یک غایب و یک مخفی بالذات نیست تا از طریق مخلوقات و عالم
و
آسمان و زمین مکشوف و هویدا گردد؛ بلکه چنین معرفتی، ناقص و ضعیف و ابتدایی است.
معرفت واقعی این است که جهان به خدا شناخته شود، نه خدا به
جهان و این آیه میفرماید که خداوند در کمال کشف و روشنی و بداهت است.
نکته دیگری که از این آیه استفاده میشود این است: ما به خداوند "نور" میگوییم؛ اما "نور اعظم" نمیگوییم که معنایش این است که نورهایی داریم که یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر است و خدا نور بزرگتر است؛ بلکه از نظر قرآنی یک نور بیشتر وجود ندارد و آن خداست و باقی،
ظلمت و عدمند. بله، در مقایسه اشیا با یکدیگر، یکی نور است و دیگری نور نیست؛ مثلاً
علم و ایمان و
عقل و... نورند؛ اما خود اینها نورانیتشان را از خدا کسب کردهاند. پس در مقابل خدا نور نیستند و یا به تعبیر دیگر خداوند "نور النور است"؛
یعنی نور همه نورها است نه اینکه نوراعظم باشد. پس این عقیده که به "مانویه" نسبت داده شده است که ایشان خداوند را "نور اعظم" مینامیدند، او را بهعنوان یک "نور حسی" ولی بالاترین و بزرگترین نور در
عالم میدانستند. بههرحال هر کس این عقیده را داشته باشد، یک عقیده خلاف و باطلی است.
در پایان سخن، به روایتی از
امام رضا ـ علیهالسلام ـ اشاره میکنیم که ایشان در پاسخ عباس بن هلال که در مورد آیه "
اللَّه نور السموات و الارض " از ایشان سؤال نموده بود، فرمود:"هادی است برای اهل
آسمان و هادی است برای اهل
زمین ".
۱. جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج ۱۲، فطرت در قرآن، ص ۲۹۱ ـ ۲۹۷ و ج ۳، وحی و نبوت در قرآن، ص ۱۴۰ ـ ۱۳۸.
۲. صدوق، توحید.
۳. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱۵، سوره مبارکه نور .
۴. فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج ۲۳، تفسیر آیه "اللَّه نور السموات و الارض".
۵. مطهری، مرتضی، تفسیر سوره نور .
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۴، تفسیر سوره نور.
۷. هاشم بحرانی، تفسیر برهان.
پایگاه اسلام کوئست.