عصیان انبیا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عصیان،
انبیا ،
عصمت .
پرسش: چرا در قرآن آیاتى وجود دارد که ظهور در
عصیان انبیا ـ علیهمالسلام ـ دارد، ولى آیاتى که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟
پاسخ: پیش از بیان پاسخ، توجه به چند نکته ضروری خواهد بود:
۱. چون پرسش مذکور در خصوص آیات مربوط به عصمت و عدم
عصمت انبیا ی الاهی است، از بیان مباحثی مثل: معنا و اقسام و دلایل عصمت (
دلایل عقلی و نقلی) و... خودداری گردیده است؛ هرچند که در بررسی و استفادهی از آیات، بسیار مفید میباشند.
۲. نظرات و اختلافاتی که پیرامون عصمت انبیا ـ علیهمالسلام ـ وجود دارد، مورد بررسی قرار نگرفته است.
۳. از
ذکر همهی آیاتی که در خصوص عصمت پیامبران الاهی میباشند و یا ظهور در عدم عصمت - بنابر ادعای - آنان دارند، اجتناب گردیده است.
ازاینرو پاسخ سؤال در دو بخش ارائه میگردد:
آیات عصمت. بررسی آیاتی که ظهور در عدم عصمت انبیا دارند.
علیرغم ادعای عدم وجود آیاتی که دلالت بر عصمت کنند، آیات فراوانی وجود دارد که بیانگر لزوم عصمت در انبیای الاهی میباشد. در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد.
«
واذا ابتلی ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهن. قال انی جاعلک للناس اماماً. قال:و من ذریتی. قال:لاینال عهدی الظالمین » و چون
ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. (ابراهیم) پرسید:از دودمانم (چطور)؟ فرمود:پیمان من به بیدادگران نمیرسد».
با چشمپوشی از نکات و درسهایی که در آیه وجود دارد، به این مطلب باید اشاره نمود که در برابر آزمایشهای مهمی که
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ با آن روبرو شد و از عهدهی همهی آنان به خوبی برآمد، خداوند مقام «
امامت » را که پاداش مهمی بود، به ایشان عطا فرمود. و در مقابل درخواست آن حضرت در خصوص بخشش این مقام به گروهی از دودمانش، فرمود: ظالمان به این مقام دست نخواهند یافت. و کاملاً روشن است، کسی که در حال
ظلم باشد و یا دورهای از عمر خویش را - هرچند در گذشته - در مسیر اشتباه و انحراف و... سپری کرده باشد، از مصادیق ظالم خواهد بود. از این روی است که
فخر رازی در
تفسیر آیهی فوق با بیان این که هر پیامبری نیز امام است و اگر
امام نمیتواند
فاسق و گنهکار باشد، پیامبر به طریق اولی نمیتواند گنهکار باشد، میگوید:خواه مراد از تعبیر «عهدی» که در آیه آمده، نبوت باشد و خواه امامت، در هر دو صورت، احدی از ظالمان به مقام
نبوت و امامت نمیتواند برسد و پیامبر باید معصوم باشد.
البته در گفتار ایشان کمبودی احساس میشود و هر پیامبری را امام دانسته و حال آن که امامت مرتبهای فراتر از پیامبری است و... که پرداختن به آن مجال دیگری را طلب مینماید، ولی اعتراف صریح او در زمینهی دلالت آیه بر لزوم عصمت انبیا و امام قابل توجه است، خواه عصمت بعد از
بعثت ، یا قبل از آن.
«
و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا اللَّه ان اللَّه شدید العقاب ». آنچه را
رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه را از آن نهی کرده، خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند شدید العقاب است.
دقت در این آیه نشان میدهد منظور از «ماآتاکم الرسول» تمام اوامر
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ است زیرا نقطهی مقابل آن، نواهی اوست (ومانهاکم عنه فانتهوا). به همین دلیل بسیاری از مفسران تصریح کردهاند که مفاد آیه «عام» است.
طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهی پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تسلیم مطلق بود و
تسلیم و
اطاعت بیقید و شرط، جز در برابر
معصوم ممکن نیست؛ زیرا در صورت خطا یا ارتکاب
گناه یا
معصیت ، نهتنها باید تسلیم نبود، بلکه باید تذکر داد و نهی کرد.
«
من یطع الرسول فقد اطاع اللَّه و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظاً ». کسی که از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده و کسی که سرباز زند، تو در برابر او مسئول نیستی.
این آیه، مفهومی شبیه مفهوم آیهی پیشین دارد و شایان ذکر است که فخر رازی در تفسیر خود این آیه را از قویترین دلیلهای عصمت پیامبر
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در تمامی اوامر و نواهی و ابلاغهای او از سوی خداوند و افعال آن حضرت میداند.
آیات دیگری نیز در موضوع عصمت انبیا که به بیان دیگر ابعاد و کیفیت عصمت انبیا و
امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ میپردازند وجود دارد که از ذکر و بررسی جداگانهی آنها خود داری میشود و تنها به نام سورهها و شمارهی آیههای آنان اشاره میگردد.
سورهی
نساء ، آیه ی شصت و پنج؛ ۵. سورهی احزاب، آیههای بیست و یک، سی و دو؛ ۶. سورهی
انعام ، آیهی نود؛ ۷. سورهی نجم، آیههای سه و چهار؛ ۸. سورهی زمر، آیهی سی و هفت؛ ۹. سورهی یس، آیهی شصت و دو؛ ۱۰. سورهی ص، آیههای چهل و پنج تا چهل و هفت - هشتاد و دو - هشتاد و سه؛ ۱۱. سورهی جن، آیههای بیست و شش تا بیست و هشت.
نتیجه: بنابر ادلهی عقلی عصمت انبیا ـ که در این نوشتار از آنها صرف نظر گردید ـ و آیات قرآن کریم و روایات امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ انبیای الاهی از مقام والای عصمت برخوردارند.
آیاتی که (بنابر ادعا) ظهور در عدم عصمت انبیا دارند! همانگونه که در قسمت اول پرسش بیان گردیده، برخی تعبیرات در آیات قرآن کریم وجود دارد که گاه گمان میشود که این آیات ظهور در گناه و خطای انبیای الاهی دارند! بعضی از
گناهان و خطاهایی (به گمان عدهای) که از آیات فهمیده میشود عبارتند از: «عصیان آدم علیهالسلام»
یا «
فراموشی و استوار نبودن
آدم بر سر پیمانها»
یا «تقاضای
مغفرت از سوی
حضرت نوح علیهالسلام »
یا «
دروغ گفتن حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ در ماجرای انتساب بتشکنی به بت بزرگ»
و یا «اظهار بیماری
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ در موقعی که ایشان سالم بود، ولی نمیخواست برای مراسم جشن، همراه بتپرستها خارج شود»
و....
ازاینرو مناسب است که این پرسش مطرح گردد که آیا با وجود چنین آیات، میتوان قائل به عصمت انبیا شد؟ و آیا با قبول این که بخشی از آیات قرآن کریم دلالت بر عصمت میکنند،
تضاد و پارادکسی میان آیات وجود ندارد؟
پاسخ به این سؤالات و نیز بررسی اجمالی بعضی از آیات را که بیشتر مورد بحث و گفت و گو قرار گرفتهاند، با دستهبندی آیات و نام هر یک از پیامبران الاهی پی میگیریم.
بررسی آیاتی که نسبت
عصیان ، دچار فریب و فتنهی
شیطان شدن و فراموشی پیمان را به
انبیا میدهند.
سورههای:اعراف، ۲۷ و طه، ۱۱۵، ۱۱۷ ـ ۱۱۹ و ۱۲۱.نام پیامبر: حضرت آدم (ع)
از مجموع بیانات و تفاسیری که دربارهی آیات فوق ارائه گردیده، به سه
تفسیر و پاسخ میتوان اشاره نمود.
نهی آدم علیهالسلام، نهی آزمایشی بوده است. با توجه به این که خداوند متعال آدم ـ علیهالسلام ـ را برای این آفرید که
حجت و جانشین او در زمین باشد و نه برای اقامت و ماندگاری جاویدان در
بهشت ، و بهشت دارتکلیف نبود بلکه سرای
آزمایش بود و معصیت آدم ـ علیهالسلام ـ در بهشت بود نه در
زمین . و هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجت و
خلیفه الاهی گردید، مقام عصمت پیدا کرد و... و در حدیثی از
امام رضا ـ علیهالسلام ـ به این مطالب اشاره گردیده است.
در نتیجه، اوامر و نواهی خداوند در بهشت تنها برای آشنا ساختن آدم ـ علیهالسلام ـ به مسائل آینده در زمینهی
واجب و
حرام بوده است. و آدم ـ علیهالسلام ـ تنها یک فرمان آزمایشی را مخالفت نموده است نه یک امر
واجب قطعی را.
نهی آدم، نهی ارشادی بود. اوامر و نواهیای که متوجه انبیا بوده است از جمله آدم ـ علیهالسلام ـ، جنبهی ارشادی داشته، همانند امر و نهی طبیب که به مریضِ خود دستور خوردن غذای مخصوص میدهد و یا از استفادهی مواد مشخصی باز میدارد. در این گونه اوامر و نواهی، اطاعت نکردن مریض، تنها از دست رفتن مصالح مربوط به خود او را به دنبال خواهد داشت نه عصیان و مخالفت طبیب را. بنابراین، هرچند ممکن است دربارهی
حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ تعبیر به عصیان بشود ولی یقیناً عصیان فرمان واجب الاهی صورت نپذیرفته است.
شاهد و قرینهی این مطلب عبارت است از: آیات ۱۱۷ تا ۱۱۹سورهی مبارکهی «
طه » که فرمود:«به آدم گفتیم که این شیطان،
دشمن تو و همسرت میباشد، مبادا شما را از بهشت (فوراً) بیرون کند که در این صورت به زحمت خواهی افتاد. تو در بهشت
گرسنه نمیشوی و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمیگردی و حرارت آفتاب آزارت نمیدهد».
ازاینروی اگر آدم ـ علیهالسلام ـ مخالفت با
نهی ارشادی نمیکرد، مدت افزونتری در بهشت اقامت میگزید. و یکی از معانی «غوایت» که در ذیل آیات قبلی وجود دارد، باز داشتن انسان از رسیدن به مقصد و محروم شدن از مواهب و نعمتها است.
اطاعت نکردن حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ ، ترک اولی بوده است. این پاسخ و تفسیر، طرفداران بیشتری داشته و نه تنها در این جا، بلکه در تمام مواردی که نسبت
گناه به انبیا داده شده، راهگشا و توجیه کننده است. گناه و عصیان بر دو گونه است:مطلق و نسبی. منظور از گناه مطلق، گناهی است که از هر شخصی صادر شود، گناه و عصیان محسوب میگردد و هیچ گونه استثنایی در آن وجود ندارد، مانند خوردن
اموال حرام ، ظلم،
زنا و
دروغ . و مراد از گناه نسبی، گناهی است که با توجه به مقام و شخصیت و
معرفت و موقعیت اشخاص، عملی نامطلوب تلقی میگردد. و چهبسا صادر شدن این عمل از دیگری نهتنها عیب نباشد؛ بلکه
فضیلت هم محسوب گردد.
(
حسنات الابرار سیئات المقربین ).
شایان ذکر است که کلمهی «معصیت»، فقط شامل ترک
واجبات نبوده و دربارهی «ترک
مستحبات » نیز در روایات اسلامی دیده می شود. از جمله در حدیث معتبری از حضرت
امام باقر ـ علیهالسلام ـ میخوانیم که:« نوافل یومیه (نمازهای مستحبی روزانه) مستحب است و
واجب نیست، کسی که نماز واجب را ترک کند
کافر است؛ ولی کسی که نافلهها را ترک کند کافر نیست و
معصیت کرده».
و البته از نظر لغت نیز، «عصیان» به معنای هرگونه خارج شدن از دایرهی
اطاعت است خواه در امر وجوبی یا مستحبی.
نتیجه کلام اینکه: تمام تعبیراتی که دربارهی عصیان، گناه (اثم)، و ذنب (پیامد سوء)، که در مورد
انبیا دیده میشود، ناظر به همین ترک اولی (ترک کار بهتر) است.
قصص، ۱۵.نام پیامبر:
حضرت موسی (ع)
حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ پس از مشاهدهی ظلم و زورگویی مرد فرعونی (قبطی) به یکی از
بنیاسرائیل (سبطی) و عکس العملی که در این رابطه داشتند، فرمودند: «هذا من عمل الشیطان» این کار از عمل
شیطان بود. نکته مهم این است که این عبارت، اشاره به اصل دعوا و مشاجرهی قبطی و سبطی است؛ یعنی این نزاع کور و بیهدف شما دو نفر یک کار شیطانی بود.
آیاتی که نسبت ضلالت (گمراهی) بر انبیا میدهد.
شعراء، ۲۰
نام پیامبر: حضرت موسی (ع)
أ. تعبیر به «ضالین» در آیهی شریفه نیاز به شناخت مفهوم لغوی این واژه دارد.
۱. این کلمه از مادهی «ضلال» است که در اصل به معنای رها کردن راه مستقیم میباشد و مفهوم گستردهاش منحصر در «گمراهی از
دین حق » نیست. از این رو این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی (و بلکه سایر انبیا، در موارد گوناگون دیگر) مفهوم «ترک اولی» دارد. حضرت با کشتن آن مرد فرعونی، جان خود را به خطر انداخت، و راه
سلامت را رها کرد و به مسیر پر درد و سری گام نهاد. و لذا بعد از آن حادثه نتوانست در
مصر بماند و آوارهی بیابان شد تا اینکه به خدمت «
شعیب » رسید و نزد او پرورش یافت و آمادهی پذیرش مسئولیت
رسالت گردید.
۲. «ضلالت» در آیه به معنای دور افتادن از آگاهی از سرنوشت ورود آن حضرت در ماجرای نزاع است. (ناآگاهی) به عبارتی: من نمیدانستم که آن ضربه سبب مرگ آن مرد میشود و این قتل، مصداق «قتل خطا» بوده نه عمد.
در نتیجه از عواقب کار، آگاهی نداشتم.
ب. جواب دیگر اینکه، جملهی «و انا من الضالین» از روی مماشات با فرعونیان گفته شده است. بدین معنا که با فرض اینکه در آن موقع، من گمراه بودم ولی اینک خدا مرا
هدایت کرده و با براهینِ قاطع به سوی شما فرستاده است.
مؤید این پاسخ، آیهی ۱۹ و ۲۱ همین سوره است. چه اینکه در آیهی اول،
فرعون آنچنان از موضع قدرت صحبت میکرد که خطاب به حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ عرض میکند «و انت من الکافرین». و در آیهی دوم، حضرت تصریح میفرماید که:...! حال چه میگویی؟ به هر حال «فوهب لی ربی حکماً و جعلنی من المرسلین» الآن، رسولم و آن وقت به گمان تو گمراه!
ضحی،۶ - ۸.
نام پیامبر:
حضرت رسول اکرم (ص)
منظور از «ضالّ»در اینجا، «گم شدن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش» است؛ چنانکه در حدیثی از حضرت
امام علی بن موسی الرضا ـ علیهالسلام ـ میخوانیم که فرمودند:«
و وجدک ضالّاً؛ أی لایعرفون فضلک فهداهم الیک ». خداوند، تو را گم شده و ناشناخته در میان قومی یافت که مقام فضل تو را نمیدانستند، و او آنان را به سوی تو هدایت کرد.
آیاتی که درصدد اثبات فراموشی برای انبیا هستند.
انعام، ۶۸
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص)
گرچه ظاهراً، روی سخن در این آیه به پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ است، اما در واقع، پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشی شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزای کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض این که متوجه مسئله شدند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند؛ زیرا در آیهی بعدآمده:«اگر افراد متقی (از روی فراموشی یا اجبار یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند، چیزی از حساب و
گناه بر آنها نیست؛ ولی (این همنشینی باید برای) متذکر ساختن کفار (نسبت به خدا و نبوت و معاد) باشد؛ آنهم به این
امید که شاید پرهیزکاری پیشه کنند».
و....
در نتیجه: روی سخن با افراد با
تقوا و تودهی مسلمین است نه شخص پیامبرـ صلیاللهعلیهوآله ـ و در حقیقت این تعابیر، از باب ضرب المثل معروف « به در میگویم که دیوار گوش کند» است.
==دسته= چهارم:==آیاتی که ارتکاب خطا و تقاضای
مغفرت را اثبات میکند.
شعراء، ۸۲
نام پیامبر: حضرت ابراهیم (ع)
منظور از «خطیئتی»، همان ترک اولی است. البته هرچند خطیئة از مادهی خطا گرفته شده و در اصل به معنای لغزشهایی است که از انسان سرمیزند، ولی تدریجاً توسعهی معنایی پیدا کرده و به هر گناه عمدی و غیر عمدی، ترک اولی و... اطلاق گردید. به گونهای که اکثراً به همین معنای غیر عمدی انصراف پیدا میکند.
از این رو، ترک اولی در مورد
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ شامل تمام حالاتی است که انسان را بهنحوی از خدا غافل میسازد؛ مانند پرداختن به کارهای زندگی همچون خوردن و آشامیدن و... که چون همینها نیز موجب اندک غفلتی از خدا میشود و اولیای إلاهی چنین وضعیتی را کمتر از گناه نمیدانند. (
حسنات الابرار سیئات المقرّبین ).
آیاتی که بیانگر توبیخ و عتاب به انبیااند
توبه، ۴۳
نام پیامبر:حضرت رسول اکرم (ص).
در این آیه، نخست سخن از
عفو است (خداوند تو را بخشید) و بعد، عتاب میشود:«چرا به آنها اجازه دادی، پیش از آن که کسانی که راست گفتند برای تو روشن شوند و دروغ گویان را بشناسی»؟!سخن در اجازهی شرکت ننمودن در
جنگ است که آن حضرت به گروهی از
منافقین دادند.
اگر در محتوای آیه (صدر و ذیل آن) و سایر تعابیر دقت شود، دانسته میشود که کلمهی «عفو» و «عتاب» نسبت به حضرت برای بیان زشتی کار منافقان است؛ چنانکه گاه انسان به شخصی که قصد میانجیگری در دعوا دارد، خطاب و عتاب میکند که چرا دست او را گرفتی و نگذاشتی سیلی بزند تا همهی مردم، این آدم سنگدل را بشناسند و رسوا شود؟! روشن است که این سخن در لباس عتاب و سرزنش به دوست خیرخواه، کنایه از بیرحمی و پستی دیگری است.
حضرت
امام رضا ـ علیهالسلام ـ در تفسیر این آیه فرمودند:این آیه از قبیل ضرب المثل معروف
عرب است که میگوید:«به تومیگویم ولی همسایه بشنود»! خداوند نیز روی سخن را در این آیه، پیامبرش کرده ولی منظور
امت است.
آیات بیانگر وجود شک و تردید در انبیا (ع)
سورههای:یونس ۹۴؛ بقره ۱۴۷؛ آل عمران ۶۰؛ هود ۱۷ و سجده ۲۳.
نام پیامبران:همه (ر.ک:هود ۱۷)؛ مخصوصاً پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ
هرچند ظاهر این آیات میگوید:«اگر در قرآن و
وحی شک داری، از شک کنندگان مباش». ولی، أ:در هیچکدام، به طور قطع و روشن وجود شک در پیامبران، بیان نگردیده است. مثلاً در سورهی یونس، ۹۴ آمده:«اگر در آنچه بسوی تو نازل کردهایم شک داری، پس...». که در نتیجه، با تعبیر «اگر» که نوعی تعلیق و عدم جزمیت ا ست، سخن گفته شده. همانگونه که انسان به
دوستی که بسیار نزدیک به او میباشد، میگوید و چون میخواهد او را مطمئنتر کند. بدون اینکه اذعان به شک و تردیدش داشته باشید. میگوید:«اگر شک داری، برایت دلیل میآورم». و روشن است که این عبارات، بیش از آن که ظهور در وجود شک و تردید در او داشته باشد، نمایشگر موضع محکم گوینده ومختصر گویی و آمادگی او برای توضیح ـ در صورت نیاز ـ است.
ب:در اینگونه موارد هرچند روی سخن با
پیامبر است، ولی منظور، تودهی مردم و مؤمنیناند (به در میگوییم که دیوار بشنود).
آیاتی که وعدهی مغفرت و بخشایش گناه انبیا داده.
فتح، ۲
نام پیامبر:حضرت رسول بزرگوار اسلام (ص)
هرچند آیه، دلالت بر بخشیده شدن ذنب پیامبر (کارهای گذشته و آینده) دارد، اما:
أ: منظور از «ذنب»، همان
ترک اولی است.
ب: در حدیثی از حضرت امام رضا ـ علیهالسلام ـ چنین آمده که ایشان در پاسخ سؤال مأمون دربارهی اینکه چگونه این آیه با
عصمت سازگار است، فرمودند:هیچکس نزد مشرکان مکه گناهش بزرگتر از رسول خدا نبود! به خاطر این که آنها سیصد و شصت
بت میپرستیدند و هنگامی که پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ آنها را به
توحید دعوت کرد بسیار بر آنها گران آمد، و از روی تعجب گفتند:آیا او همه خدایان ما را به یک خدا تبدیل کرده؟ چه چیز عجیبی است؟! ولی هنگامی که خداوند
مکه را برای پیامبرش
فتح نمود، به او فرمود: «ای
محمد ! ما فتح آشکاری برای تو فراهم کردیم تا گناهان گذشته و آیندهای را که نزد مشرکین
عرب ، بهخاطر دعوت به توحید داشتی و داری، ببخشد؛ چرا که بعضی از
مشرکان ایمان آوردهاند، و بعضی نیز از مکه خارج شدند، و آنها که باقی ماندند نمیتوانستند توحید را
انکار کنند آنهم هنگامی که مردم را به سوی آن میخواندی». از اینرو گناهانی را که مشرکین به حضرت نسبت میدادند، با این فتح و پیروزی نادیده گرفته شد و از گناهکار شمردنش دست کشیدند.
آیاتی که ظاهراً پیامبران را دروغ گو شمرده و نوع دروغها را هم بیان نموده است!
انبیا، ۶۲ و ۶۳
نام پیامبر:
حضرت ابراهیم (ع)
آن حضرت صراحتاً نفرمود که بت بزرگ این کار را کرده، بلکه آن را در قالب یک جملهی «شرطیه» درآوردند. توضیح این جمله را با یک روایت از حضرت
امام صادق (ع) پیمیگیریم. ایشان فرمودند:«نه بت بزرگ این کار را کرده و نه ابراهیم دروغ گفته! چه اینکه ابراهیم گفت از آنها سؤال کنید که اگر آنها سخن بگویند، حتماً بزرگ آنها این کار را کرده، و اگر سخنی نگویند، بزرگ آنها این کار را نکرده؛ و در نتیجه، نه آنها سخن گفتند و نه ابراهیم
دروغ گفت».
آیاتی که پیامبر را قاتل دانسته است!
شعراء، ۱۴
نام پیامبر: حضرت موسی (ع)
هرچند حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ با وارد شدن به نزاع دو نفر (فرعونی و بنیاسرائیلی) با ضربهای مشت، بنی اسرائیل را کشت، اما:
أ. این قتل عمدی نبوده و حضرت خواست به نوعی ظالم را به کنارهگیری بکشاند، اما ناگهان در اثر مشت ایشان، آن فرد به قتل رسید.
ب. باید توجه داشت که این قتل، بهگونهای قصاص
جنایات و قتلهایی بود که فرعونیان در
حق بنیاسرائیلیها روا داشتند. به
شهادت قرآن ، قوم خونریز فرعون، هیچ پسری را زنده نمیگذاشتند. و به تعبیر قرآن، «مفسد فی الارض» بودند. ازاینرو حداقل احتمال جایز القتل بودن این ظالم فرعونی کاملاً قابل قبول است.
آیاتی که نسبت
شرک به انبیا (ع) میدهد!
(انعام، ۷۶ ـ ۷۸)نام پیامبر:حضرت ابراهیم (ع)
گرچه آن حضرت با اشاره به
ستاره و
ماه و خورشید و
آسمان ، آنها را با «هذا ربی» گفتن به ربوبیت توصیف کرد، اما:
با توجه به آیهی قبل و بعد، مشخص میشود که این سخنان از موضع استدلال و گفتوگو بوده نه ابراز اعتقاد! ایشان با قرار گرفتن در برابر هریک از این گروهها، نظر آنها را بعنوان یک «فرضیه» پذیرفت، آنگاه با استدلال به نابودی و افول هریک، لزوم بطلان آنها را گوشزد کرد. و در واقع این خود یکی از بهترین راههایی است که برای ابطال نظریات مخالفان پیموده میشود بیآنکه حس
تعصب و لجاجت آنها
تحریک گردد. بهویژه آنکه در آیهی بعد میفرمایند:«ای جمعیت! من از این شریکهایی که برای خدا قرار میدهید، بیزارم».
آیاتی که دلالت بر ترسویی و خوف رسول از مردم دارد تا ترس از خدا!
احزاب، ۳۷
نام پیامبر:حضرت رسول اکرم (ص)
علیرغم گویایی تعبیرات قرآن (با اندک تأمل) باز روایتی را از حضرت
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ نقل مینماییم. این حدیث را مفسر معروف غیر شیعه (قرطبی) نقل میکند که:به پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ وحی فرستاده شده که زید، همسرش «
زینب » را طلاق خواهد داد و در نهایت حضرت نیز به خاطر حفظ عواطف انسانی و سایر حکمتها با او ازدواج خواهد کرد.
از این رو هنگامی که زید به خدمت
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ آمد و از اخلاق زینب و عدم اطاعت او شکایت دارد و این که میخواهد وی را
طلاق دهد؛ رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ او را نصیحت کرد و فرمود:از این سخن بپرهیز و همسرت را نگهدار! اما در عین حال، حضرت یقین داشت که سرانجام از یکدیگر جدا خواهند شد و طبق وحی الاهی با زینب که دختر عمهی پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ هم بود ازدواج خواهد کرد. ازاینرو تمام این اطلاعات همان چیزی بود که به تصریح قرآن، حضرت در دل مخفی داشت، ولی از طرفی هم نمیخواست او را امر به طلاق کند چون بیم داشت که مردم به او خرده بگیرند که چگونه راضی شده که
همسر جدا شدهی زید که اول غلامش بوده و سپس به فرزند خواندگی قبولش کرده را به
ازدواج خود درآورد و از سویی، زید را هم تشویق به طلاق کرده است! این برخی از شایعاتی بود که میتوانست در صورت اقدام آن حضرت به ازدواج با آن خانم، دامنگیر مقام مقدسش بشود، ولی خداوند بهخاطر همین نکته پیامبرش را مورد عتاب قرار داد که چرا از مردم در خصوص چیزی که
مباح و جایز است
ازدواج با همسر مطَلَّقهی پسرخوانده در بیم و هراسی؟ و خداوند، رسولش را آگاه ساخت که در هر حال، سزاوارتر است که از او بیم داشته باشد.
شایان توجه است که قرطبی میافزاید:
علما ی ما میگویند این حدیث، بهترین نظر و سخنی است که در
تفسیر این آیه گفته شده و تمام اهل تحقیق و
مفسران و علمای برجسته آن را پذیرفتهاند!... تا جایی که «ترمذی» (محدث بزرگ) ضمن اشاره به این
حدیث در «نوادر الوصول» چنین میگوید:علی ابن الحسین حضرت امام سجاد ـ علیهالسلام ـ این سخن را از خزانهی
علم آورده و این گوهری از جواهرات است و دُرّ گران قیمتی از دُرها.
شاید پرسیده شود: درست است که
عصیان و
گناه مفهوم وسیعی داشته و ترک مستحبات ترک اولی را شامل میشود، ولی چه حکمتی داشته که خداوند بهطور مکرر در آیات قرآن مجید این تعابیر را در مورد انبیای گرامی خود بکار برده است؟
پاسخ این سؤال جالب در حدیثی جالبتر آمده است! مردی نامسلمان (زندیق) از حضرت امیرمؤمنان علی ـ علیهالسلام ـ میپرسد:چرا خداوند لغزشهای پیامبران خود را آشکارا بیان کرده مانند «
و عصی آدمُ ربه فغوی »؟ حضرت فرمودند:
ذکر لغزشهای ا
نبیا و سایر چیزهایی که خداوند در کتابش تبیین کرده از روشنترین دلایل حکمت خداوند متعال و قدرت ظاهر او ست؛ زیرا میدانست
معجزات و دلایل انبیا چنان در دل امتها بزرگ جلوه میکند که بعضی معتقد به الوهیت و خدایی آنها میشوند همانند آنچه
مسیحیان دربارهی عیسی بن
مریم گفتهاند... ازاینرو خداوند این لغزشها رامی شمارد تا همه بدانند آنها
کمالات و
صفات الاهی را به طور مطلق و بینهایت و کامل دارا نبودند و کسی فکر الوهیت آنها را در سر نپروراند.
پایگاه اسلام کوئیست.