هدفهای قیام امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: هدف امام حسين (عليهالسلام)، قیام امام حسين (عليهالسلام).
پرسش: هدف امام حسين (عليهالسلام) از قيام چه بود؟
پاسخ: در
دوران معاصر، این مسئله که انگیزه قیام حسینی چه بوده به صورت جدی مورد گفتوگو و بحث قرار گرفته و نوشتههای فراوانی در این زمینه، به نگارش درآمده و دیدگاههای مختلفی درباره تبیین اهداف قیام امام حسین (علیهالسلام) ارائه شده که در تقسیمبندی اهداف قیام، سه دیدگاه کلی مطرح شده است.
در مورد انگیزه امام حسین (علیهالسلام) از
قیام خونین
عاشورا از سوی علما و
اندیشمندان اسلامی و غیر مسلمان نظریات گوناگونی مطرح شده است که ماحصل دیدگاهها به چهار نظریه برمیگردد:
۱. نظریه شهادتطلبی؛ ۲. نظریه تشکیل حکومت؛ ۳. نظریه حفظ جان؛ ۴. نظریه جمع بین دو نظریه اول و دوم، یعنی شهادتطلبی و تشکیل حکومت.
مفاد سه دیدگاه اول روشن است؛ اما دیدگاه چهارم، با توجه به مبانی کلامی
شیعه در اعتقاد به آگاهی امام (علیهالسلام) از
شهادت خویش، از یکسو، و سخنان امام (علیهالسلام) و شواهد تاریخی در کوشش برای براندازی حکومت
یزید و تشکیل
حکومت اسلامی، از سوی دیگر شکل گرفته است و صاحبان این دیدگاه، خواستهاند تا میان این دو حقیقت را جمع کنند. این جمعها در چهار شکل، خود را نشان داده است:
۱. مرحلهای کردن قصد: ابتدا، قصد تشکیل حکومت و در ادامه، قصد شهادت (
استاد مطهری)؛ ۲. قصد مستقیم و غیر مستقیم (
علامه عسکری)؛ ۳. تشکیل حکومت با علم به شهادت (
آیةالله استادی)؛ ۴. اهداف چند لایه(
آیةالله فاضل و
آیةالله اشراقی).
اکنون برخی دیدگاهها بیان میشود:
از نظریه شهادت، تا به حال، چند
تفسیر شده است که گرچه برخی از آنها ممکن است اکنون قائلی نداشته باشند، ولی توجه اجمالی به آنها مفید است. از شهادتطلبی امام (علیهالسلام)، چهار تفسیر، صورت پذیرفته است و هر کدام، قائلانی دارد. (
علامه سید عبدالحسین شرف الدین عاملی ، در کتاب
المجالس الفاخره برای نظریه شهادتطلبی، ۳۵ دلیل آورده است.
علامه سید محسن امین نیز در جلد اول
اعیان الشیعه ، نزدیک به بیست دلیل آورده که امام حسین (علیهالسلام) گمان میکرده و در برخی مراحل،
یقین داشته است که به شهادت میرسد. همچنین آیةالله استادی در کتاب بررسی قسمتی از کتاب شهید جاوید ـ که بعد از آن، در کتاب سرگذشت کتاب
شهید جاوید منتشر شد ـ بیست دلیل برای این موضوع آورده است.
آیةالله لطفالله صافی گلپایگانی نیز در کتاب شهید آگاه، ۳۳ دلیل برای نظریه شهادتطلبی ارائه کرده است.)
منشا این
تفسیر، برخی
روایات است که از میان آنها، دو
روایت از همه مشهورتر است: یکی، روایتی از
امام صادق (علیهالسلام) در
الکافی که براساس آن، هر امامی، وظیفهای دارد :
فلما توفی الحسن و مضی فتح الحسین (علیهالسلام) الخاتم الثالث فوجد فیها ان قاتل فاقتل و تقتل اخرج باقوام للشهاده لا شهاده لهم الا معک.
وقتی حسن (علیهالسلام) در گذشت، حسین (علیهالسلام)، مهر سوم را باز کرد. دید که در آن، نوشته شده: بجنگ و بکش و کشته میشوی. با گروهی برای شهادت، عازم شو. برای آنان، شهادتی جز با تو نیست؛ و دیگری، روایتی است که
خواب امام حسین (علیهالسلام) هنگام
حرکت از
مکه به
کوفه را گزارش میکند که در آن آمده : یا حسین! اخرج، فان الله قد شاء ان یراک قتیلا!
ای حسین! عازم شو که
خداوند، خواسته که تو را کشته ببیند. برخی با استناد به این روایات، قیام امام حسین (علیهالسلام) را
تکلیف شخصی براساس دستوری خصوصی میدانند که طبق برنامهای از پیش تعیین شده،
امام (علیهالسلام) مامور به آن بود. به نظر این عده، قیام امام حسین (علیهالسلام)، طراحی غیبی داشته است؛ یعنی دست
غیب ،
نمایش نامه عاشورا را نوشته و امام (علیهالسلام)، آن را اجرا کرده است و پس از او، امکان
اقتدا به ایشان، وجود ندارد. براساس این دیدگاه،
قیام امام حسین (علیهالسلام)، استثنا بوده است، نه
قاعده، و از استثنا نمیتوان اصل ساخت. یکی از دانشوران مینویسد: در زمینه واقعه
کربلا، جز تکلیف شخصی، کلام دیگری نمیشود گفت.
شهادت فدیهای، به نظریه مسیحیان در باره مصلوب شدن
حضرت عیسی (علیهالسلام) بی شباهت نیست، یعنی همانگونه که
عیسی (علیهالسلام) تن به
صلیب داد تا فدای
گناهان انسانها شود، امام حسین (علیهالسلام) نیز به شهادت رسید تا گناهان
امت را بشوید و شفیعشان شود. این
تفسیر، تفسیر مسیحی از قیام حسین (علیهالسلام) است و هیچ مستندی در متون دینی ندارد.
مشهورترین تفسیر از اهداف امام حسین (علیهالسلام)،
شهادت سیاسی است و امروزه، در کتابها و سخنرانیها همواره این تفسیر، تبیین و
تبلیغ میشود. تفسیر یاد شده، در واقع، تحلیلی سیاسی از قیام امام حسین (علیهالسلام) و برخاسته از اسلام سیاسی است. پس از این که مسلمانان در عصر حاضر، به اسلام سیاسی رسیدند و ابعاد سیاسی
دین در نگاه آنان برجسته شد، این تفسیر نیز از درون آن، استخراج شد.
سید هبةالدین شهرستانی، در این باره میگوید: امام حسین (علیهالسلام) میدانست که چه
بیعت بکند و چه نکند، کشته خواهد شد، با این تفاوت که اگر بیعت نماید، هم او کشته خواهد شد و هم مجد و آثار جد او از بین خواهند رفت؛ ولی اگر بیعت نکند، تنها او کشته میشود؛ اما در نتیجه، آرزوهای او برآورده میگردد و
شعائر دین و شرف همیشگی، به دست خواهد آمد.
برخی نویسندگان معاصر، بر این عقیدهاند که شهادت امام حسین (علیهالسلام) را نباید امری سیاسی دید و از حالت اسطورهای و راز و رمزداریاش خارج کرد تا دایره تأثیرگذاری اش، تنها به گروهی اندک محدود گردد؛ بلکه باید آن را اسطورهای دید تا تأثیرگذاریاش از زمان خطی متناهی، به دایره زمان حلقوی نامتناهی، برگردد. اینان، البته شاهدی بر تفسیرشان اقامه نکردهاند.
برخی عالمان بزرگ
شیعه، مانند
شیخ مفید و
سید مرتضی ، و نیز برخی از عالمان معاصر، بر این عقیدهاند که امام حسین (علیهالسلام) برای تشکیل حکومت، قیام کرد. اینان، چنین باور دارند که امام حسین (علیهالسلام)، نخست برای امتناع از بیعت با
یزید بن معاویه، از
مدینه به سوی
مکه حرکت کرد و آنگاه که
مسلم بن عقیل، حمایت مردم
کوفه را به وی گزارش داد، به قصد تشکیل
حکومت و احیای
سنت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سوی کوفه حرکت کرد.
شیخ مفید، در
المسائل العکبریه، ضمن سؤال و جوابی، هدف امام (علیهالسلام) را مانند همه مجاهدان، پیروزی و مغلوب ساختن دشمن میداند: چرا حسین بن علی (علیهالسلام) به کوفه رفت، درحالیکه میدانست کوفیان، او را تنها میگذارند و کمکش نمیکنند، و او در این
سفر، کشته میشود؟ اما این که حسین (علیهالسلام) میدانست که کوفیان، او را تنها میگذارند،
علم قطعی به آن نداریم؛ زیرا نه
دلیل عقلی، و نه نقلی برای آن هست.
گفتنی است در عصر حاضر، تنها کسی که نظریه تشکیل حکومت را پرورد و کوشید تا آن را مستدل کند، آقای
صالحی نجف آبادی بود. وی بر آن است که امام (علیهالسلام) از همان آغاز، هدف از پیش تعیینشدهای نداشت؛ بلکه به اقتضای شرایط، تصمیم میگرفت و هدفی را تعقیب میکرد. به نظر او،
قیام امام حسین (علیهالسلام)، چهار مرحله داشته و ایشان در هر مرحلهای، هدفی را تعقیب میکرده است. یادآوری میشود که نظر رایج
اهل سنت در تحلیل
حادثه عاشورا نیز تشکیل حکومت به وسیله امام (علیهالسلام) است.
ابنکثیر، عنوان یک بحث از کتابش را به همین نکته، اختصاص داده است: «حکایت حسین بن علی (علیهالسلام) و علت هجرتش با
خانواده، از مکه به
عراق، برای به دست آوردن حکومت».
روشن است که صراحت
اهل سنت در تبیین هدف امام حسین (علیهالسلام) و عدم
اختلاف آنان در این زمینه، از آن روست که تنها نگاهی تاریخی به این مسئله دارند و بحثهای کلامی را در آن، دخالت نمیدهند.
یکی از نویسندگان معاصر، هدف امام حسین (علیهالسلام) را چنین تشریح میکند: بیرون آمدن امام حسین (علیهالسلام) از مدینه به مکه و از مکه به طرف عراق، برای حفظ جان بوده، نه خروج و
قیام، و نه
جنگ با دشمن، و نه تشکیل حکومت.
چنان که گذشت،
نظریه جمع، در صدد سازگاری دادن میان نظریه «شهادتطلبی» و نظریه «تشکیل حکومت» است؛ زیرا
احادیث فراوانی از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه علیهم السلام، نقل شده که بر شهادتطلبی دلالت دارند و سخنان، خطابهها و نامههای امام حسین (علیهالسلام) نیز بر تشکیل حکومت، دلالت دارند. این دو حقیقت کلامی و تاریخی، این گروه را وا داشته است تا به گونهای به سازش و توافق میان این دو نظریه، اهتمام ورزند و در نتیجه، چهار صورت و چهار رای، در این زمینه، شکل گرفته است:
از برخی نوشتههای
استاد مطهری بر میآید که وی، هدف امام حسین (علیهالسلام) را «مرحلهای» میداند که در مرحله نخست، قصد تشکیل حکومت داشت؛ ولی پس از رسیدن خبر کشته شدن مسلم به امام (علیهالسلام)، قصد او شهادت بود.
علامه سید مرتضی عسکری، در مقدمه
مرآه العقول ـ که بعدها با عنوان
معالم المدرستین منتشر شد ـ بر این عقیده است که امام حسین (علیهالسلام)، قصد شهادت کرد؛ اما میخواست که
مردم علیه حکومت یزید،
قیام مسلحانه کنند.
آیةالله رضا استادی مینویسد : ما نمیگوییم امام (علیهالسلام) به قصد کشته شدن رفت؛ بلکه میگوییم با علم به اینکه کشته میشود، رفت؛ اما علی الظاهر، طبق دعوت اهل کوفه برای تشکیل حکومت رفت.
برای تبیین «نظریه هدفمندی چند لایه»، با اعتقاد و باور به این که «امام حسین (علیهالسلام) از شهادت خویش آگاه بود؛ ولی شهادت را مقصد میدانست، نه مقصود»، هدفمندی حادثه عاشورا را در دو لایه، توضیح میدهیم.
در این لایه، مسئله هدف از حادثه عاشورا از نگاه امام حسین (علیهالسلام) و براساس مبانی کلی
امامت ، تحلیل میشود. امام حسین (علیهالسلام)، در سخنان، خطابهها و نامههای خود، برای رفتار خویش، اهدافی را بیان میدارد. برخی از این اهداف، در مرحله امتناع از بیعت با یزید، بازگو میشود و برخی، در مرحله حرکت از مدینه به سمت مکه و برخی، در مرحله حرکت از مکه به سوی
کوفه. به سخن دیگر، امام حسین (علیهالسلام) در سخنان و نامههای نسبتا فراوانش، برای امتناع از
بیعت با یزید، علل و اهدافی و برای حرکت خود از مدینه به مکه و از آن جا به سمت کوفه، علل و اهداف دیگری مطرح میسازد. در بخش نخست، امام حسین (علیهالسلام)،
فسق یزید و استحقاق بیشتر خود برای حکومت را مطرح میکند. امام (علیهالسلام)، خطاب به
فرماندار مدینه میفرماید :
ایها الامیر! انا اهل بیت النبوه، و معدن الرساله، و مختلف الملائکه، و محل الرحمه، و بنا فتح الله وبنا ختم، و یزید رجل فاسق شارب خمر، قاتل النفس المحرمه، معلن بالفسق، مثلی لا یبایع لمثله، و لکن نصبح و تصبحون، و تنتظر و تنتظرون، اینا احق بالخلافه و البیعه.
ای امیر! ما خاندان
نبوت، و معدن
رسالت، و محل آمد و شد
فرشتگان، و جایگاه
رحمت هستیم. خداوند، امور را با ما میگشاید و با ما میبندد؛ و یزید، مردی
فاسق، بادهگسار،
آدمکش و اهل فسق و فجور
آشکار است. همانند منی، با کسی همانند او، بیعت نمیکند؛ ولی ما و شما،
صبح میکنیم و منتظر میمانیم، تا معلوم شود که کدام یک برای بیعت و
خلافت ، شایسته تر است. و در بخش دوم،
اصلاح امت، احیای سنت،
امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با
سلطان ستمگر، و
عزت و
آزادگی را مطرح میسازد؛ چنانکه در این باره از امام حسین (علیهالسلام) روایت شده که میفرماید:
انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب النجاح و الصلاح فی امه جدی محمد صلی الله علیه و آله، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر، و اسیر بسیره جدی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و سیره ابی علی بن ابیطالب ... ، فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق، ومن رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی وبین القوم بالحق، ویحکم بینی وبینهم بالحق، وهو خیر الحاکمین.
به درستی که من از روی سرمستی و سرکشی و فسادانگیزی و ستمگری، قیام نکردهام؛ بلکه برای تحقق رستگاری و صلاح در
امت جدم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قیام کردهام. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جدم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پدرم
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، رفتار کنم .... آنکه مرا به حقانیت پذیرفت،
[
بداند که
]
خداوند، سرچشمه حق است
[
و پاداش او را خواهد داد
]
و اگر کسی در این دعوت، دست رد بر سینه من زند، شکیبایی میورزم تا خداوند، میان من و این گروه، بر پایه حقیقت، داوری کند و به حقیقت،
حکم دهد، که او بهترین داوری کنندگان است. جز این سخنان و نوشته ها، نیز اعمال و رفتاری را که امام حسین (علیهالسلام) در پیش گرفته، اقتضا میکند. امام حسین (علیهالسلام)، برای تبیین
دین و حفظ آن از نابودی و
تحریف، اجرای دین و الگو بودن، حائز مقام
امامت شده بود و این شئون، میبایست بر تمام رفتار و گفتار و اندیشههای ایشان سایه میافکند، و چگونه حادثهای به این بزرگی را میتوان جدا از این اهداف، تحلیل کرد؛ حادثهای که در آن،
خون پاک انسانهای بزرگی بر
زمین ریخت.
این، لایه نخست از اهداف حادثه عاشوراست و ممکن است کسانی که تعبیر «تشکیل حکومت» را به کار بردهاند، عنوانی انتزاعی از این امور را منظور داشتهاند. البته ـ چنانکه بدان اشارت رفت ـ این تعبیر در مجموع سخنان و نگاشتههای امام حسین (علیهالسلام)، به صراحت، بیان نشده است. دستآوردهای این لایه از هدف حادثه عاشورا، سست شدن بنیاد حکومت
بنیامیه، نابودی حکومت یزید، پایهریزی قیامهای انتقامجویانه و آگاهی مردم در آن برهه از
تاریخ است که البته در فاصله زمانی نسبتاً کوتاهی اتفاق افتاد.
در این لایه، هدف از حادثه عاشورا از منظر خداوند متعال، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اولیای دین، منظور میگردد. در اینجا، دیگر، هدف به یک برهه از تاریخ، محدود نمیشود؛ بلکه جاودانه ساختن مشعل آزادیخواهی، مبارزه با ستم، بروز
کرامت انسانی و آگاهی بخشی منظور است. در اینجا میان امام حسین (علیهالسلام) و نهاد انسانها در طول
تاریخ، رابطهای عاطفی برقرار میشود. به نظر میرسد که تعبیرهای زیر را در سایه چنین لایهای از
هدف، میتوان فهمید و
تفسیر کرد. از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده که فرمود:
ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا.
همانا با کشته شدن حسین، حرارتی در دل
مؤمنان ایجاد میشود که هرگز، سرد نمیگردد.
با این نگاه، میتوان راز و رمز
احکام ویژهای را که در مجموعه تعالیم
شیعه، درباره حادثه عاشورا و امام حسین (علیهالسلام) وارد شده، فهمید و تحلیل کرد، که عبارت اند از:
۱.
حلیت خوردن
تربت امام حسین (علیهالسلام) برای استشفا؛
۲.
استحباب سجده بر
تربت امام حسین (علیهالسلام)؛
۳. استحباب
ذکر گفتن با
تسبیح تربت امام حسین (علیهالسلام)؛
۴. استحباب بر داشتن کام
کودک با تربت امام حسین (علیهالسلام)؛
۵. استحباب
حنوط میت با تربت امام حسین (علیهالسلام)؛
۶. استحباب
زیارت اربعین؛
۷. استحباب زیارت امام حسین (علیهالسلام) در مناسبتهای مختلف مذهبی؛
۸. استحباب اقامه
عزاداری و گریستن برای امام حسین (علیهالسلام)؛
۹. جواز قصر و اتمام
نماز در زیر
گنبد مزار امام حسین (علیهالسلام)؛
۱۰. استحباب همراه داشتن تربت امام حسین (علیهالسلام) در
سفر؛
۱۱. استحباب یاد کردن از امام حسین (علیهالسلام) به هنگام نوشیدن آب. این همه،
نشان میدهد که علاوه بر اهدافی که امام حسین (علیهالسلام) از قیام خود داشته است، خداوند و اولیای دین نیز اهدافی را از این
قیام، منظور داشتهاند. این، همان چیزی است که از آن به «اهداف چند لایه قیام امام حسین (علیهالسلام)» تعبیر میشود. به سخن دیگر، امام (علیهالسلام) میدانست که در این حادثه، به شهادت میرسد؛ اما برای رسیدن به این هدفها به میدان مبارزه با
طاغوت زمان، درآمد:
۱. اصلاح امور امت
اسلام؛
۲. اقامه
حق و طرد
باطل؛
۳.
عزت و آزادگی؛
۴. افشای
ظلم و ستمگری حاکمان بنی امیه.
اینک، پس از گزارش نظریهها، به اجمال، برخی پرسشها و ابهامها و نقدهای وارد شده بر آنها را بیان میکنیم و تاکید میکنیم که قصد تفصیل و بررسی همهجانبه در میان نیست:
۱. چنانکه گذشت،
شهادت ، مقصود و هدف امام حسین (علیهالسلام) نبوده است، گر چه مقصد ایشان بوده است. آنان که شهادتطلبی را هدف امام (علیهالسلام) دانسته اند، از یکسو، میان مقصد و مقصود، خلط کردهاند و از دیگرسو، سخنان، خطابهها و نامههای ایشان را نادیده انگاشتهاند. امام (علیهالسلام)، در مجموعه یادشده، بر اهدافی غیر از شهادتطلبی، تاکید فرموده است.
۲. قائلان به نظریه «تشکیل حکومت»، جنبه آگاهی امام (علیهالسلام) از شهادت را کم رنگ دیدهاند ـ اگر نگوییم که نادیده گرفتهاند ـ با اینکه
احادیث متواتری بر آن، دلالت دارند. از سوی دیگر، منبع استخراج این نظریه، سخنان، خطابهها و نامههای امام حسین (علیهالسلام) است و در این مجموعه، آنچه دیده میشود،
امر به معروف و
نهی از منکر، اصلاح امور امت و احیای سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است و به صراحت، بر تشکیل
حکومت به وسیله امام (علیهالسلام) دلالت ندارد، مگر آنکه اینها را ملازم با تشکیل حکومت بدانیم. آری. در برخی متون، امام (علیهالسلام) آن گاه که از
بیعت، امتناع میورزد، بر لیاقت نداشتن یزید برای
خلافت و سزاوارتر بودن خود بر این امر، اشاره میفرماید. از جهت دیگر، تعبیر «خروج» در سخنان امام حسین (علیهالسلام)، به معنای
قیام نیست؛ بلکه در تمام موارد، به معنای بیرون رفتن از مدینه است، هر چند که گاه به غلط، به قیام، تعبیر شده است.
۳. «نظریه حفظ جان»، هیچ شاهد کلامی و تاریخیای ندارد و از این رو، قابل طرح نیست، ضمن این که با شئون
امامت، سازگار نیست.
۴. در باره «نظریه جمع»، در این نظریه نیز، مانند سه نظریه نخست، برخی از وجوه این حادثه، نادیده انگاشته شده است.
قیام امام حسین (علیهالسلام) دارای علتهای مختلفی است که
علمای شیعه به آنها اشاره کردهاند. یکی از علتهای قیام حضرت کنار گذاشته شدن
دین و سنتهای نبوی میباشد که
علمای اهلسنت نیز به آن اشاره کردهاند.
ابن جوزی:
امام حسین (علیهالسلام) دید که
دین کنارگذاشته شده است:
ابن جوزی عالم سنی میگوید:
انما رحل الحسین الی القوم لانه رای الشریعة قد رفضت، فجد فی رفع قواعد اصلها الجد (صلیاللهعلیهوسلم) فلما حضروه حصروه فقال: دعونی ارجع. فقالوا: لا، انزل علی حکم ابن زیاد. فاختار القتل علی الذل، وهکذا النفوس الابیة.
حسین تنها به این علت به نزد این گروه رفت، زیرا دید که دین کنار گذاشته شده است! پس در راه بالا بردن پایههایی که جد او آنها را بنا نهاده بود تلاش کرد؛ اما وقتی که به نزد او آمدند او را محاصره کردند! گفت: بگذارید بازگردم! اما قبول نکردند! و گفتند باید تابع حکم
ابن زیاد شوی! اما او
مرگ را بر ذلت ترجیح داد! و انسانهای عزیز این چنین هستند!
مواردی از دین که کنار گذاشته شده بود در ادامه بیان میشود: تمام سنتهای
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تغییر یافت، حتی
نماز:
بخاری در
صحیح خود مینویسد:
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ زُرَارَةَ، قَالَ اَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ وَاصِل اَبُو عُبَیْدَةَ الْحَدَّادُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ اَبِیرَوَّاد، اَخِی عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ سَمِعْتُ الزُّهْرِیَّ، یَقُولُ دَخَلْتُ عَلَی اَنَسِ بْنِ مَالِک بِدِمَشْقَ وَهُوَ یَبْکِی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ: لاَ اَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا اَدْرَکْتُ اِلاَّ هَذِهِ الصَّلاَةَ، وَهَذِهِ الصَّلاَةُ قَدْ ضُیِّعَتْ.
زهری میگوید: بر
انس بن مالک وارد شدم؛ درحالیکه
گریه میکرد! به او گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: چیزی از آنچه درک کردم را نمیبینم جز نماز را که آن را نیز تضییع کردند!
حدثنا عُمَرُ بن حَفْصٍ قال حدثنا ابی قال حدثنا الْاَعْمَشُ قال سمعت سَالِمًا قال سمعت اُمَّ الدَّرْدَاءِ تَقُولُ دخل عَلَیَّ ابو الدَّرْدَاءِ وهو مُغْضَبٌ فقلت ما اَغْضَبَکَ فقال والله ما اَعْرِفُ من اُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوسلم) شیئا الا اَنَّهُمْ یُصَلُّونَ جمیعا.
به نزد
ابودرداء رفتم درحالیکه غضبناک بود؛ گفتم برای چه خشمگینی؟ گفت: قسم به خدا از امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چیزی را جز اینکه نماز را به
جماعت میخوانند نمیبینم!
و در روایت دیگر مینویسد:
حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ اِسْمَاعِیلَ، قَالَ حَدَّثَنَا مَهْدِیٌّ، عَنْ غَیْلاَنَ، عَنْ اَنَس، قَالَ مَا اَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا کَانَ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلم). قِیلَ الصَّلاَةُ. قَالَ اَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ مَا ضَیَّعْتُمْ فِیهَا.
از انس روایت شده است که هیچ چیزی از آنچه در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود را نمییابم! به او گفتند: نماز چه؟ پاسخ داد: آیا در نماز نیز آنچه تضییع کردید رخ نداد؟
و
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
عَن مُعَاوِیَةَ بن قُرَّةَ، قَالَ: دَخَلْتُ انا وَنَفَرٌ مَعِی عَلَی انسِ بنِ مَالِکٍ، فَقَالَ: مَا اُمَراؤُکم هؤلاءِ عَلَی شیءٍ مِمَّا کَانَ عَلِیهِ مُحَمَّدٌ وَاَصْحَابُهُ، الّا انّهُم یَزْعَمُونَ انَّهُم یُصَلُّون ویَصُومُونَ رَمَضَانَ.
از
معاویة بن قره روایت شده است که من و گروهی به نزد انس بن مالک رفتیم؛ او گفت: امرای شما هیچ چیزی از دین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اصحاب او ندارند! جز اینکه گمان میکنند نماز میخوانند و در
ماه رمضان روزه میگیرند!
نماز امیرمؤمنان (علیهالسلام)، یادآور نماز
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم):
بخاری در صحیح خود مینویسد: حدثنا اِسْحَاقُ الْوَاسِطِیُّ قال حدثنا خَالِدٌ عن الْجُرَیْرِیِّ عن ابی الْعَلَاءِ عن مُطَرِّفٍ عن عِمْرَانَ بن حُصَیْنٍ قال صلی مع عَلِیٍّ رضی الله عنه بِالْبَصْرَةِ فقال ذَکَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً کنا نُصَلِّیهَا مع رسولِ اللَّهِ ... .
عمران بن حصین گفت: با علی در
بصره نماز خواندم، و گفت: نماز این شخص ما را به یاد نمازی انداخت که با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میخواندیم!
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، برگرفته از مقاله «هدف امام حسین (علیهالسلام) از قیام چه بود». شهادت نامه امام حسین، برگرفته از مقاله «اهداف قیام امام حسین»، ج۱، ص۶۷.