خوارج در جنگ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خوارج، جنگ نهروان، انحراف، تردید امام علی علیهالسلام،
فتنه، معاویه.
پرسش: آیا خوارج در جنگ نهروان منحرف شده بودند؟ و آیا علی ـ علیهالسلام ـ برای خاموش کردن
آتش فتنه معاویه تردید داشته است؟
پاسخ: خوارج گروهی از پیروان
علی علیهالسلام بودند که در
جنگ صفین به علت مخالفت با آن حضرت در جریان
حکمیت از ایشان جدا شدهاند و از راه اطاعت آن حضرت بیرون رفته و خارجی گشتند؛ ازاینرو به آنان مارقین نیز گفته میشود؛ اما در مورد
تردید آن حضرت نسببت به جنگ با معاویه، کافی است به این بیان حضرت زمانی که شامیان در جنگ صفین فرار کردند، توجه کنید که به پیروانشان فرمودند: (بروید) بازماندگانشان را که دوستان شیطاناند (نیز) بکشید، بکشید آنهایی را که میگویند خدا و پیامبرش
دروغ گفتند. بنابراین آن حضرت در
جنگ با
معاویه هیچگونه تردیدی نداشته؛ بلکه مصمم بوده و دوستانشان را نیز بر این امر
تشویق مینمودند.
برای دستیابی به پاسخی مناسب در دو بخش بحث میکنیم.
اول. آیا خوارج در رابطه با
جنگ نهروان منحرف شده بودند؟
دوم. آیا علی ـ علیهالسلام ـ برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه تردید داشته است؛ یعنی یقین نداشته که معاویه
منافق بود که باید کشته شود؟
پیش از ورود به بجث ضروری است توضیحاتی پیرامون این گروه ارائه شود:
این گروه به مارقین، خوارج و نهروانیون شناخته میشوند.
مرق در لغت عرب به معنای خروج است؛ چنانچه میگویند: یمرق السهم من الرمیة؛ یعنی تیر از کمان بیرون میرود.
در وصف امامان میخوانیم: "الرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ".
مارقون کسانی هستند که از
دین خدا خارج شدند و جنگ با جانشین
پیامبر صلیاللهعلیهوآله را جایز شمردند.
به عبارت دیگر، گروهی از
پیروان علی ـ علیهالسلام ـ که در جنگ صفین به علت مخالفت با آن حضرت در جریان حکمیت از ایشان جدا شدهاند و از راه اطاعت آن حضرت بیرون رفته خارجی گشتند که به آنان مارقین نیز گفته میشود.
با توجه به اینکه گروه خوارج در ظاهر
مسلمان و اهل
نماز و
روزه و تهجد و ... بودند و برای بسیاری از مسلمانان شناخت این گروه و جنگیدن با آنان بسیار سخت و دشوار بود، ازاینرو پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ پیشاپیش نسبت به خطر این گروه هشدار داده بود و نشانههایی نیز برای
شناخت آن بیان فرمود؛ مثلاً:
آن حضرت ـ صلیاللهعلیهوآله ـ درباره خوارج فرمود: بهزودی در امت من گروهی خوشگفتار و بدکردار پیدا خواهند شد، آنان مردم را به
کتاب خداوند دعوت میکنند؛ درحالیکه خودشان هیچ خبری از آن ندارند،
قرآن را میخوانند؛ ولی از خواندن آن سودی نخواهند برد، از دین بیرون میروند؛ همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد، آنان به طرف دین بر نخواهند گشت؛ همچنان که تیر به طرف تیرکش باز نمیگردد، اینها بدترین مخلوقات هستند، خوشا به حال آن کس که به دست این
طائفه کشته گردد و یا با آنان جنگ کند و آنها را بکشد، و کسی که این مردم را بکشد در نزد خداوند مقامش از آنها شایستهتر است، در این هنگام عرض کردند: یا رسول اللَّه! علامت اینگونه مردمان چیست؟ فرمود: نشانه این
جماعت سر تراشیدن است. این
حدیث را
انس بن مالک از حضرت رسول ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نقل کرده است.
پیامبر به علی ـ علیهالسلام ـ فرمود: بعد از من با ناکثین (اصحاب جمل)، قاسطین (اصحاب معاویه) و مارقین (خوارج) میجنگید.
علی ـ علیهالسلام ـ زمانی که به جنگ با خوارج میرفت، فرمود: اگر
ترس از این نداشتم که شما تکیه بر اجر بسیار این
جهاد کرده دست از
عمل و کردار بردارید، هر آیینه شما را خبر میدادم به آنچه بر
زبان پیغمبرش ـ صلیاللهعلیهوآله ـ درباره جنگ با این مردمان از روی بینش و
بصیرت به گمراهی ایشان جاری ساخته، و همانا در میان ایشان مردی است که دستش کوتاه و ناقص است، و پستانی مانند پستان
زنان دارد، و اینان بدترین بندگان خدا و مخلوقات هستند و کشندگان آنها نزدیکترین
بندگان خدا از نظر تقرب و وسیله میباشند، و آن مرد مخدج (یعنی ناقص)
لقب داشت، معروف در میان آن گروه نبود، و چون کشته شدند علی ـ علیهالسلام ـ او را در میان کشتگان جستوجو میکرد و میفرمود: به خدا سوگند
دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده، (و همچنان جستوجو نمود) تا او را در میان کشتگان پیدا کرد و پیراهنش را چاک داده، بر شانه او غدهای مانند پستان زن بود... چون علی ـ علیهالسلام ـ او را یافت،
تکبیر گفت و فرمود: بیگمان این مرد عبرتی است برای آن کس که بینایی جوید.
انحرافهای خوارج بسیار است و ما در اینجا با بهرهگیری از
روایات ائمه معصومان علیهمالسلام به برخی از آن اشارهای خواهیم داشت و آنها را مورد ارزیابی قرار میدهیم.
براساس عقاید
اهل سنت علی ـ علیهالسلام ـ خلیفه چهارم پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و براساس باورهای
شیعه اولین
امام معصوم و وصی و جانشین رسول الله، و اوامرش مطاع است؛ اما خوارج با آن حضرت مخالفت و خروج نموده و در نهایت با آن حضرت جنگیدند و این بزرگترین انحراف است؛ ازاینرو میبینیم که حتی گروه
معتزله و
اشاعره از اهل سنت نیز خوارج را
کافر میدانند.
زمانی که علی ـ علیهالسلام ـ عبداللَّه بن عباس را نزد خوارج فرستاد، او پیش آن جماعت رفت و گفت: ای
یاران! عجب است از امثال شما مردم که مرتکب این امر ناملایم گشته و نسبت به امامتان یاغی شده و برگشتید؟
خوارج که زاییده بیبرنامهگی در فتوحات بیحساب بعضی از کشورها بودند، از
اسلام فقط ظاهر و پوسته آن را فهمیده و از
دانش و بینش دینی حظی نبرده بودند، در
جنگ صفین بعد از آنکه شامیان به حیله، قرآنها را بر سر نیزه نمودند، گفتند: اینها نیز مثل ما مسلماناند؛ پس نباید با آنها بجنگیم و علی ـ علیهالسلام ـ را که راضی به سازش با امویان نبود، مجبور کردند که به حکمیت تن دهد.
علی ـ علیهالسلام ـ در مقام نصیحت به خوارج چنین میفرماید: مگر آن وقت که (شامیان) از روی حیله و خدعه، قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند، نگفتید: این مردم با ما برادر و هم مسلکاند؟ از ما امان خواسته و به
کتاب خدا پناهنده شدهاند، پس نظر ما این است که حرفشان را قبول کنیم و دست از آنان برداریم؟
و من در پاسخ به شما گفتم: این کاری است که ظاهرش
ایمان و باطن آن دشمنی و عداوت است، ابتدایش
رحمت است و پایانش پشیمانی و ندامت! پس بر همین حال باقی بوده و از راه نخست خود منحرف نشوید و در
جهاد دندانها را روی هم فشرده و به هر صدایی اعتنا نکنید؛ زیرا در صورت پاسخ به این صداها شما گمراه میگردید و در صورت عدم اعتنا به آن آنان خوار و ذلیل میگردد.
اما باز میبینیم که آنان به نصیحت امامشان توجه نکرده و منحرف گشتند.
یکی از انحرافهای مهم خوارج، ایرادی بود آنان بر
امام علی علیهالسلام میگرفتند و میگفتند: براساس
آیه شریفه " إن الحکم الا لله"
حکم مخصوص خداوند است؛ ازاینرو پذیرفتن رأی حکمین یعنی بیتوجهی به
قرآن و به آیه شریفه مذکور!.
اگرچه بطلان استدلال به این آیه شریفه در رد حکمیت واضح و روشن است؛ اما ما به دلیل اهمیت آن به چند دلیل کوتاه حلی و نقضی در رد این استدلال اشاره میکنیم.
علی ـ علیهالسلام ـ در مسئله حکمین فرمود: ما در خصوص رفع اختلاف و پایان
جنگ، اشخاصی را حکم قرار ندادهایم؛ بلکه تنها قرآن را به حکمیت انتخاب کردیم، و چون قرآن در میان ما خطوطی پوشیده در جلد است، با
زبان سخن نمیگوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسانها میتوانند از آن
سخن بگویند، وقتی آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن میانمان حاکم باشد ما گروهی نبودیم که به کتاب خدای
سبحان پشت کرده باشیم؛ درحالیکه خدای بزرگ فرموده: «اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید».
ارجاع دادن اختلاف به خدا این است که کتابش را
حاکم قرار دهیم و ارجاع اختلافات به پیامبرش به این است که به سنتش متمسک گردیم، هرگاه به راستی کتاب خدا به داوری طلبیده شود، ما سزاوارترین مردم به آن هستیم و اگر به سنت پیامبر حکم گردد، ما سزاوارترین آنان به
سنت اوییم (بنابراین در هر دو حال
حق با ماست).
در بیانی دیگر
حضرت علی علیهالسلام در پاسخ به آنان فرمود: کلمة حق یراد بها الباطل.
چون نظر خوارج از جمله «لا حکم الّا للّه» این بوده، هر حکمی که در کتاب
خداوند نباشد، پیروی کردن از آن جایز نیست و
عمل بدان نارواست، حضرت فرمودند: بلی جز حکم خدا حکمی نیست؛ اما خوارج از طریق نفی حکم غیر خدا میخواستند فرمانروایی را از غیر خدا نفی کنند، بدین ترتیب وقتی که برای غیر خدا هیچ دستوری نباشد، حکومت و فرماندهی غیر خدا نیز نفی میشود؛ زیرا استنباط
حکم و در نظر گرفتن خیر جامعه از وظایف حکومت و در رابطه با رعایت حال مردم است. نفی حکم غیر خدا بهوسیله خوارج، موجب نفی حکومت انسانهاست. نفی حکومت از ناحیه خوارج سبب شد تا
امام علیهالسلام آنها را تکذیب کرده بفرماید: «مردم بیگمان باید أمیری نیکوکار یا بدکار داشته باشند». به عبارت دیگر چون خوارج نفی حکم غیر خدا را کردند، در حقیقت نفی حکومت کردند؛ ولی نفی حکومت غیر خدا کردن امر باطلی است. نتیجه آنکه ادعای خوارج نیز
باطل است؛ سپس حضرت میفرمایند: ولی ناگزیر برای جامعه امیری نیکوکار یا بدکار لازم است؛ بنابراین گفته خوارج که هیچ حکمی جز حکم مخصوص از جانب خدا قابل قبول و اجرا نیست، مردود میباشد.
اگر این آیه را با توجه به معنایی که خوارج از آن در نظر داشتند بپذیریم، موارد نقض زیادی در زندگی روزمره ما، پیامبران و امامان پیدا میشود که ما به برخی از آنها اشاره مینماییم.
امام باقر علیهالسلام به نافع فرمود: به این مارقه (خوارج) بگو: چگونه جدا شدن از أمیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ را جایز دانستید با اینکه در پرتو پیروی از او و تقرب به خدا در یاری او (پیش از جریان حکمین) خونهای خود را در رکابش ریختید؟ در پاسخ تو خواهند گفت: او درباره دین خدا داور قرار داد، به ایشان بگو:
أ. خود خداوند نیز در
شریعت پیغمبرش داوری به دو مرد از بندگانش سپرده در آنجا که (درباره اختلاف میان
زن و شوهر) فرموده: «پس داوری از بستگان
مرد و داوری از بستگان زن انتخاب نمایید، اگر آن دو (زن و شوهر) سازش و
آشتی میخواهند خداوند میانشان سازگاری پدید میآورد.
ب. رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در جریان جنگ
بنیقریظه و تعیین سرنوشت آنان داوری را به سعد بن معاذ سپرد... .
بنابراین هیچ اشکالی بر علی ـ علیهالسلام ـ وارد نیست؛ بلکه ایشان به کتاب خدا و سنت رسول الله
عمل نموده است.
آنان میگفتند: کسی که
گناه کبیره انجام دهد
کافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه کند و دوباره
مسلمان گردد. بر این اساس تعدی به جان و مال مسلمانان ( بهزعم خودشان کفار) را
مباح میدانستند.
علی ـ علیهالسلام ـ در این باره خطاب به خوارج میفرماید: پس اگر چنین میپندارید که من خطا کرده و گمراه شدم، پس چرا همه امت
محمد صلیاللهعلیهوآله را به گمراهی من گمراه میدانید؟ و خطای مرا به حساب آنان میگذارید؟ و آنان را برای خطای من کافر میشمارید؟ شمشیرها را بر گردن نهاده، کورکورانه فرود میآورید و
گناهکار و بیگناه را به هم مخلوط کرده همه را یکی میپندارید؟ درحالیکه شما میدانید، رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ زناکاری را که همسر داشت
سنگسار کرد، سپس بر او
نماز گزارد، و میراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را کشت و میراث او را به خانوادهاش بازگرداند، دست دزد را برید و زناکاری را که همسر نداشت تازیانه زد، و سهم آنان را از غنائم میداد تا با
زنان مسلمان
ازدواج کنند. پس پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ آنها را برای گناهانشان
کیفر میداد، و حدود الاهی را بر آنان جاری میساخت، اما سهم اسلامی آنها را از بین نمیبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمین خارج نمیساخت. (پس با انجام
گناهان کبیره کافر نشدند) شما (خوارج)، بدترین مردم و آلت دست
شیطان، و عامل گمراهی این و آن میباشید.
آیا علی ـ علیهالسلام ـ برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه یقین داشته است؟ برای پاسخ این بخش از پرسش به ناچار دیدگاه
علی علیهالسلام را درباره معاویه بیان میکنیم تا معلوم شود که آن حضرت در خاموش کردن
فتنه معاویه تردید داشته یا خیر؟
ابن ابیالحدید معتزلی نقل میکند: گروه بسیاری از اصحاب پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ همراه علی ـ علیهالسلام ـ بودند که از پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ شنیده بودند که
معاویه را پس از
مسلمان شدن او لعن میکرد و میفرمود: معاویه منافقی کافر و دوزخی است. اخبار در این باره مشهور است.
چطور میشود که اصحاب علی ـ علیهالسلام ـ این حدیث را شنیده باشند، اما خود علی ـ علیهالسلام ـ این را نشنیده باشد؟
امام ـ علیهالسلام ـ در پاسخ به تهدید معاویه در نامه خود به او چنین مینویسد: پس از
حمد خدا نوشتهای همگی با هم (قبل از اسلام)
مهربان و متحد بودیم؛ ولی میان ما و شما براساس ایمان و
کفر قبلاً جدایی افتاد، ما ایمان (به رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و باری تعالی و...) آوردیم و شما کافر شدید. اینک ما در مسیر
حق استوار ماندهایم و شما منحرف گردیدهاید. هر کس از شما
اسلام آورد، از روی ناچاری بود؛ زیرا در آغاز اسلام با رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ سر جنگ داشتید.
این پرسشی است که خوارج از عبداللَّه بن عباس نموده بودند و زمانی که علی ـ علیهالسلام ـ شنید، در پاسخ آنان فرمود: آنچه گفتید که تو خود شک داشتی که به حکمین فرمودید که شما نظر در حق معاویه و ما نمایید؛ چنانچه معاویه شایستهتر از ما باشد او را بر امر ولایت ثابت و مستقر گردانید، و اگر من برتر و شایستهتر به
ولایت و
خلافت امت باشم، مرا تأیید نمایید، این کلام من از روی
شک و عدم اطلاع بر أحقیت خود بر معاویه و سایر مردم نبود؛ بلکه فقط از روی انصاف در سخن و کردار بود؛ چنانکه
خداوند متعال فرمود: بیگمان ما با شما بر هدایتیم یا در
گمراهی آشکار،
در آن محل و مأوی که خداوند هیچ شکی نداشت و به
یقین میدانست که حضرت
پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر حق است با این حال چنین فرمود. خوارج گفتند: ای علی این نیز دلیل و
حجت روشن از برای شماست در دفع اعتراض ما.
با دو
حدیث از علی ـ علیهالسلام ـ که بهطور واضح موضع آن حضرت را در جنگ صفین بیان میکند، این بحث را به اتمام میرسانیم.
آن حضرت بر بالای منبر
مسجد کوفه فرمود: ای مردم! کوفه آیا در
جنگ با دشمنانتان تحمل نمینمایید، اگر تحمل نکنید خداوند گروهی را که شما از آنها شایستهترید، بر شما مسلط مینماید.
«وَ عَنْهُ ـ علیهالسلام ـ أَنَّهُ قَالَ یَوْمَ صِفِّینَ اقْتُلُوا بَقِیَّةَ الْأَحْزَابِ وَ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ اقْتُلُوا مَنْ یَقُولُ کَذَبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ؛ وَ عَنْهُ ـ علیهالسلام ـ أَنَّهُ حَرَّضَ النَّاسَ عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ أَهْلِ الْکُوفَةِ لَتَصْبِرُنَّ عَلَی قِتَالِ عَدُوِّکُمْ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ قَوْماً أَنْتُمْ أَوْلَی بِالْحَقِّ مِنْهُمْ».
و در بیانی دیگر زمانی که شامیان در
جنگ صفین فرار میکنند به پیروانشان فرمودند: (بروید) بازماندگانشان را که
دوستان شیطاناند (نیز) بکشید، بکشید آنهایی را که میگویند خدا و پیامبرش
دروغ گفتند.
بنابراین آن حضرت در
جنگ با معاویه هیچگونه تردیدی نداشته؛ بلکه مصمم بوده و دوستانشان را نیز بر این امر
تشویق مینمودند.
این انحرافها نهایتاً به آنجا منجر شد که این گروه ( توسط
ابنملجم خارجی با همدستی اشعث بن قیس) آن حضرت را به
شهادت رساندند.
پایگاه اسلام کوئست.