• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شناخت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: شناخت، ذات خدا، علم حصولی ، علم حضوری ، عقل ، حس ، تجربه .
پرسش: آیا شناخت خدا برای بشر ممکن است؟ تا چه حدی و ارزش این شناخت چقدر است؟
پاسخ: انسان می‌تواند از راه‌های مختلف به شناخت خدا دست یابد، این شناخت ممکن است از راه عقل باشد و یا از راه دل. گاهی همچون حکیم و فیلسوف از طریق علم حصولی و با استعانت از حس و عقل برای مطلوب خود استدلال نموده و آن را می‌فهمد و گاه، همانند عارف، از راه علم حضوری به نظاره‌ معشوق می‌نشیند و آن را شهود می‌نماید؛ مثلاً برای پی بردن به وجود آتش ، گاه ممکن است از راه دودی که از آن متصاعد می‌گردد به چنین فهمی دست یابد و زمانی هم با مشاهده‌ خود آتش به وجود آن عالم می‌شود و وقتی هم با سوختن بخشی از بدنش در آتش، وجود آن را می‌یابد و احساس می‌کند.
به‌هر‌حال در این دو روش، یعنی علم حصولی و حضوری، گاهی راه، رونده و هدف یکی است؛ مانند این‌که شخص از مطالعه در آیات الاهی و نظم موجود در آنها به خدا برسد و گاهی این‌گونه نیست و رونده و راه یکی است و یا راه و هدف یکی است. آنجا که فرد با شناخت نفس خود به خدا می‌رسد، از قبیل قسم دوم و در جایی که با تأمل در اسما و صفات الاهی به شناخت خداوند نایل می‌گردد، از نوع سوم است.
از این اقسام، آنجا که راه و هدف یکی باشد و انسان ، یافته‌های خود را شهود کند، از ارزش بالایی برخوردار است؛ چون دیدن و چشیدنِ هدف است. در آیات و روایات، این طرق سه‌گانه، تبیین شده‌اند؛ به ویژه که تأکید گردیده است که روشن‌تر از وجود و ظهور خداوند، چیزی نیست و باید از او به او رسید. او نوری است که برای فهم و رؤیت او نیازی به غیر او نیست و اگر از مشاهده‌ آن محروم هستیم، به‌خاطر آن است که پرده‌ غفلت در وادی علم حصولی و حضوری دامنگیر ما شده است.
ما علم به علم نداریم و برای دستیابی به این علم مرکب، باید حجاب‌های ظلمانی و نورانی را از خود دور نماییم و بدین سبب گفته شده که خداشناسی، امری فطری است و ادله‌ای که بر وجود و شناخت خداوند اقامه می‌گردد، راه‌های تنبیه هستند نه تعلیل.
البته باید توجه داشت که کنه ذات و صفات خدا، نه مورد فهم حکیم قرار می‌گیرند و نه شهود عارف؛ و غیر آنها، هم قابل فهم‌اند و هم قابل شهود.

فهرست مندرجات

۱ - ابزار شناخت
       ۱.۱ - معنای حس
       ۱.۲ - معنای عقل
       ۱.۳ - معنای قلب
۲ - انواع شناخت
۳ - معرفت حصولی و حضوری
۴ - مقدمات شناخت حصولی
۵ - همراهی مقدمات حسی با مقدمات عقلی
۶ - اشکال شناخت حضوری
۷ - علم حضوری مخلوقات
۸ - مراتب شناخت خدا از دیدگاه محقق طوسی
۹ - معنای برهان و عرفان
۱۰ - حالت‌های سیر سالک
       ۱۰.۱ - ۱. جدا بودن رونده، راه و مسلک از هم
       ۱۰.۲ - ۲. عین راه بودنِ سالک
              ۱۰.۲.۱ - سخنی از امام علی
              ۱۰.۲.۲ - سخنی از خداوند متعال
       ۱۰.۳ - ۳. عین هدف بودنِ راه
              ۱۰.۳.۱ - شناخت ذات خدا بدون واسطه
              ۱۰.۳.۲ - سخن امام حسین در دعای عرفه
۱۱ - مقدم بودن شناخت صفت غایب بر ذاتش
۱۲ - وابسته بودن موجودات به ذات واجب
۱۳ - انواع علم
       ۱۳.۱ - معنای علم بسیط
       ۱۳.۲ - معنای علم مرکب
۱۴ - معنای حجاب و انواع آن
۱۵ - ضروریات حجاب ظلمانی و نورانی
۱۶ - خرق حجب نورانی
۱۷ - محدوده علم هر عالِم
       ۱۷.۱ - سخنی از امام علی
۱۸ - انواع فطریات انسان
۱۹ - تفاوت راه تنبیه با راه تعلیل
۲۰ - منابع استفاده شده در این مقاله
۲۱ - پانویس
۲۲ - منبع


ابزار شناخت عبارتند از: حس، عقل و قلب .

۱.۱ - معنای حس

حواس ظاهری، صرفاً با عوارض و ظواهر اشیا سر و کار دارند و به عمق آنها نفوذ نمی‌کنند و به‌رغم گستردگی و کثرت معرفت‌هایی که به انسان می‌دهند، از نظر زمانی و مکانی محدودند.

۱.۲ - معنای عقل

عقل، نیروی ویژه‌ای است که اساسی‌ترین کار آن، درک مفاهیم کلی است و به این معنا، شئون و نقش‌های بسیاری دارد که از جمله کارهای او استدلال است.

۱.۳ - معنای قلب

اما ابزار شناخت، منحصر در این دو نبوده و انسان می‌تواند از راه دل و قلب به معارف عظیمی دست یابد و آنچه دیگران با استدلال بدان می‌رسند، شهود کند. عرفا در پی شناخت خدا از این طریق‌اند.
[۱] گرچه براساس نقل هم می‌توان به شناخت رسید، اما قبلاً باید اعتبار آن ثابت شده باشد و بعد از اثبات، و این‌که سخن از معصومان صادر شده، می‌تواند مقیاسی برای صحت و سقم یافته‌های عقل و قلب، باشد.



به لحاظ دیگر، در یک تقسیم‌بندی کلی، معرفت یا حصولی است و یا حضوری و شهودی.


شناخت حصولی، از راه مفاهیم ذهنی با توجه به استدلالات عقلی و فلسفی به دست می‌آید و معرفت حضوری، معرفتی است بدون واسطه قرار گرفتن معنا، مفهوم و صورت ذهنی که واقعیت معلوم نزد درک‌کننده حاضر است. معرفت حضوری از قبیل معرفت‌های عرفانی و شهودی است که واقعیت خارجی شی‌ء مورد شهود قرار می‌گیرد.


البته در شناخت حصولی (عقلی) از مقدمات حسی و تجربی هم می‌توان بهره برد؛ مثلاً از طریق تفکر در نشانه‌های خدا یا نظم موجود در جهان به شناختی از خدا رسید که از اقامه‌ براهین ساده‌ای به دست خواهد آمد؛ ولی در مواردی که انسان بخواهد به شناخت بیشتری دست یابد، لازم است که از مقدمات عقلی محض کمک بجوید.


به هر حال باید توجه داشت که:
اولاً، بر‌اساس پژوهش‌های آزمایشگاهی و دستاوردهای علوم تجربی صرف، نمی‌توان خدا را اثبات یا نفی نمود؛ چون دست تجربه‌ حسی بسی کوتاه‌تر از آن است که به دامان ماورای طبیعت دراز شود. پس شناخت حسی به تنهایی راه‌گشا نیست؛ بلکه باید در مقدمات استدلال اخذ شود.
ثانیاً، اگرچه در متون اسلامی نسبت به مطالعه‌ آیات آفاقی سفارش شده است و از طرفی، به‌خاطر استدلالی بودن این روش، شناخت عقلی محسوب می‌شود؛ اما نباید از این نکته غفلت نمود که مطالعه‌ در مخلوقات و آثار صنع و حکمت الاهی، فقط نشان می‌دهند که دست توانا و دانایی است که جهان را می‌گرداند؛ اما خود او چه وصفی دارد، آیا قائم به ذات است یا ... از این روش به دست نمی‌آید.


و اما شناخت حضوری، سه‌گونه متصور است:
أ. علم حضوری علت به معلول؛
ب. علم حضوری شیء مجرد به ذات خودش؛
ج. علم حضوری معلول به علت.


علم حضوری موجودات، نسبت به خداوند تعالی از دو قسم اول نیست و از نوع سوم است و انسان به مقدار قصور و محدودیتی که دارد، از ادراک خدا محروم می‌باشد و به‌رغم این‌که آن ذات مقدس به همه نزدیک است؛ اما دیگران به‌خاطر این‌که تا چه مقدار با قصور و محدودیت همراه هستند، در مراتب مختلفی از قرب و بعد نسبت به او قرار دارند.


محقق طوسی (ره) در مراتب شناخت، مثال خوبی دارند و می‌فرمایند: مراتب شناخت خدا مانند مراتب شناخت آتش است، که پایین‌ترین مرتبه علم درباره آتش شنیدن اوصاف آتش از کسی، و مرتبه‌ دوم، علم از راه دود آتش، مرتبه‌ سوم، احساس حرارت و نور آتش؛ و آخرین مرتبه، سوختن و خاکستر شدن در آتش است.
[۴] به نقل از لقاء الله، آیت الله حسن‌زاده، ص ۲۶ و ۲۷. (با تلخیص).



نکته‌ای که تذکر آن در این‌جا ضروری به نظر می‌رسد، این است که در بحث شناخت به لحاظ متعلَّق، گاهی سخن از اثبات وجود خداست و گاهی پیرامون خصوصیات وجودی او، و در هر دو صورت، انسان هم می‌تواند از اندیشه کمک بجوید و هم از دل، هم به سراغ علم حصولی برود که بفهمد و هم به سراغ علم حضوری که ببیند، اولی را "برهان" گویند و دومی را "عرفان"، البته راهی که در برهان فلسفی متداول است، به ارزشمندی یافته‌های عرفان نیست.


به هر حال، چه از راه عقل و چه از راه دل، از سه روش می‌توان به شناختی از خدا رسید. به عبارت دیگر سیر سالک یا اندیشمند، که در مسیری حرکت می‌کند و به مقصد می‌رسد، از سه حال خارج نیست:

۱۰.۱ - ۱. جدا بودن رونده، راه و مسلک از هم

رونده (سالک)، راه (مسلک) و هدف (مسلوک‌الیه) جدا از هم‌اند؛ مثل این‌که انسان با مطالعه و مشاهده نظم و هماهنگی جهان آفرینش و این‌که همه نیازمندند و به یک بی‌نیاز تکیه می‌کنند و جهان مبدئی دارد، به مقصد برسد و آیاتی از قرآن مردم را به این راه دعوت می‌کند.

۱۰.۲ - ۲. عین راه بودنِ سالک

رونده، عین راه است؛ مثلاً انسانی در عالم درون مطالعه می‌کند که من کیستم؟ از کجا آمده‌ام و چرا اراده‌ها و ارادت‌های من در اختیار من نیست؟ چرا نمی‌توانم شبستان دل را مهار کنم که خاطره‌ای بدون اذن من پر نکشد...؟ او از این طریق به خدا می‌رسد.

۱۰.۲.۱ - سخنی از امام علی

حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ به این راه، این‌گونه اشاره می‌فرمایند: "خدا را از سست شدن اراده‌های قوی، گشوده شدن گره‌های دشوار و درهم شکسته شدن تصمیم‌ها، شناختم"
[۹] نهج البلاغه، قصار الحکم ۲۵۰، ترجمه‌ محمد دشتی.
و یا " من عرف نفسه فقد عرف ربه ".
[۱۰] شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹.
[۱۱] اسرار البلاغة، ص ۸۸.


۱۰.۲.۲ - سخنی از خداوند متعال

و یا در قرآن آمده: "ای مؤمنین در بستر جانتان سیر کنید و بر شماست که جانتان را بشناسید و از مسیر جانتان جدا نشوید". این راه، عمیق‌تر و سودمندتر از راه اول است.

۱۰.۳ - ۳. عین هدف بودنِ راه

راه، عین هدف است؛ یعنی رونده که انسان عارف یا اندیشمند است، با دقت در مقصد، مقصود را می‌یابد، این راه عمیق‌ترین راه است؛ چون از مرحله‌ی سیر آفاقی و انفسی گذشته و با دقت در شاهد مطلق، می‌فهمد که شاهد مطلق خداست.

۱۰.۳.۱ - شناخت ذات خدا بدون واسطه

"آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است" اول، او مشهود و شناخته می‌شود و بعد دیگران و جهان بیکران؛ چون او نور السموات و الارض است. ذات احدیت، برترین گواه و شاهد بر خود است؛ چنان‌که برای شناخت او نیاز به هیچ واسطه‌ای نیست. و لذا در خطاب به پیامبر ش فرمود: " لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید "؛ ما از تو پرده را برداشتیم؛ نه از واقع و نه از خود.

۱۰.۳.۲ - سخن امام حسین در دعای عرفه

امام حسین ـ علیه‌السلام ـ در دعای عرفه همین راه سوم را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند: "خدایا آیا غیر تو ظهوری دارد که روشنگر تو باشد و تو آن ظهور را نداشته باشی که آن غیر، روشنگر تو باشد، چه وقت غایب بوده‌ای که نیاز به دلیل داشته باشی و کی دور بوده‌ای که آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد".
[۱۷] مفاتیح الجنان، ص ۴۹۶.

دوری نکرده‌ای که شوم طالب حضور ••• غایب نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
"کور باد چشمی که تو را نمی‌بیند ... از تو ای خدا، وصال تو را می‌خواهم و به وجود تو دلیل بر وجود تو می‌طلبم".
در این سخنان، بیان شده که برای انسان سالک، خدا روشن‌تر از آسمان و زمین و برگ درختان و... می‌باشد.


امام صادق ـ علیه‌السلام ـ به نکته بالا این‌گونه اشاره می‌فرمایند: "کسی که حضور دارد و در عیان است، اول خودش را شناسند و آنگاه صفاتش را؛ ولی معرفت صفت غایب بر ذات خود او مقدم است ... همان‌طوری‌که برادران یوسف در خود یوسف تأمل کردند و به او پی بردند " قالوا ءانک لانت یوسف " آنها گفتند: تو یوسفی، نه یوسف تویی! یعنی در احوال خود مخاطب ، تأمل کردند و پی بردند که او یوسف است نه این‌که از دیگران پرسیده باشند که..."
[۱۸] تحف العقول، کلامه فی وصف المحبة، ص ۳۴۲ ؟؟.



با استفاده از این بیانات، استدلال شده است که: موجودات امکانی حقایقی هستند که عین ربط و اضافه‌ به واجب‌اند؛ والا لازم می‌آید که آنها در ذات خود غنی باشند و در نتیجه وجوب در ذات آنها باشد و این بدیهی البطلان است؛ پس آنها در تمام هستی خود وابسته به ذات واجب‌اند و محال است که ربط، بدون مربوط الیه مشاهده گردد؛ یعنی ادراک استقلالی معلول، ممتنع است و لذا هر مدرَکی هرچند مادی باشد، چون در وجود خود عین ربط به مبدء است، ادراک او با ادراک واجب همراه است.
[۱۹] اسفار، ج ۱، ص ۱۱۳ تا ۱۲۰.



البته علم بر دوگونه است: علم بسیط و علم مرکب، همان‌گونه که جهل از این دو قسم برخوردار است.

۱۳.۱ - معنای علم بسیط

علم بسیط عبارت است از: صرف آگاهی به یک مطلب بدون آنکه این آگاهی مورد توجه و شناخت ثانوی قرار گرفته باشد.

۱۳.۲ - معنای علم مرکب

و علم مرکب آن است که علم از شناخت ثانوی برخوردار است؛ یعنی شخص بداند که می‌داند و ما بر این باوریم که شناخت خداوند برای هر کس که از ادراک بهره‌ای دارد، اعم از آنکه آن ادراک، حصولی باشد یا حضوری و با صرف نظر از این‌که متعلق آن ادراک چه باشد، امری ضروری و حتمی است؛ یعنی انسان وقتی چیزی را ادراک کرد به علم حصولی یا علم حضوری، ناگزیر به ادراک واجب تعالی نایل شده است؛"معروف عند کل جاهل". حتی انسان شاک، قبل از این‌که شکش را ببیند، خدا را می‌بیند؛ چون خدا علت شک اوست و شک او هم عین ربط به خداست. بله عده‌ای علم به علم ندارند و از این ادراک ضروری غافل‌اند. و اگر حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ می‌فرماید:هیچ چیز را ندیدم، مگر آنکه خدای را قبل از آن مشاهده نمودم
[۲۲] اسفار، ج ۱، ص ۱۱۷؛ "ما رأیت شیئاً الّا و رأیت الله قبله".
و یا بیان می‌دارد:"من خدایی را که نبینم عبادت نمی‌کنم"،
به‌خاطر این است که آن حضرت علم به علم دارد؛ آن حضرت به این حقیقت رسیده که " فاینما تولوا فثم وجه الله" و وجه را بدون مشاهده صاحب وجه نمی‌توان مشاهده کرد. او عارفی است که با موت ارادی، هم اکنون مشاهده می‌کند که ما سوی الله در نهانند و فقط جهان آفرین، آشکار است و لذا است که می‌فرماید:"لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً".
[۲۶] شرح ابن میثم علی المأة کلمة لامیر المؤمنین ، کلمه اولی. "اگر حجاب‌ها دریده شود، بر یقین من افزوده نمی‌شود".



از آنچه مانع فهمیدن و دیدن است، به حجاب تعبیر می‌کنند و حجاب، یا ظلمانی است و یا نورانی.


در حجاب ظلمانی که همان حجاب مادی است، سه امر لازم است: محجوب، حاجب و محجوب‌عنه؛ ولی در حجاب نورانی بیش از دو امر نیست؛ محجوب و محجوب‌عنه و حجاب در این مورد اخیر، به‌خاطر شدت نورانیت محجوب‌عنه و یا به عبارت بهتر، ضعف محجوب است؛ مثلاً گاهی آدمی به‌واسطه دیوار یا غبار
[۲۷] جمال یار ندارد نقاب و پرده ••• ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد (حافظ).
خورشید را نمی‌بیند و گاهی هم به‌خاطر شدت نور خورشید یا ضعفِ دیده‌ خود، از دیدار آن محروم می‌شود.
حجاب روی تو هم روی تو است در همه حال ••• نهان زچشم جهانی ز بس که پیدایی


بین خدا و مخلوقاتش، حجابی غیر از همان مخلوقاتش وجود ندارد. و اگر انسان بتواند حجاب‌های ظلمانی و انانیت و هوای نفس را به کناری نهد، باز باید برای رفع حجب نورانی تلاش کند و لذا در مناجات شعبانیه، خرق حجب نورانیه از خدا طلب شده است،
[۲۹] "و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و...".
و غیر از پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و اهل بیت‌ علیهم‌السلام، کسی توان خرق تمام حجب نورانی را ندارد؛ البته کنه ذات و صفات، حتی برای پیامبر و اهل بیت‌ ـ علیهم‌السلام ـ هم، دست یافتنی نیست. و وجود مبارک آنها خود، حجب نورانی برای مشاهده کنه محسوب می‌شود و چون ممکن الوجود نمی‌تواند از محدودیت و تعین خارج گردد، آنها هم خداوند را از منظر هستی محدود خود نظاره می‌کنند "عنقا شکار کس نشود، دام برگیر".


پس علم هر عالِمی، در محدوده هستی خود عالِم و به میزان خرق و حُجب از ناحیه‌ او می‌باشد.

۱۷.۱ - سخنی از امام علی

حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در بیانی این‌گونه می‌فرمایند:"عقول را هرگز توان دستیابی به کنه و دایره‌ی صفت او نیست و از طرفی دیگر، هیچ کس را نیز از شناخت قدر لازم حجابی نمی‌باشد"؛
[۳۱] نهج البلاغه، خطبه ۴۹.
یعنی از طرفی تمام موجودات جهان امکان، آیات حق‌اند و همچون آیینه، هم‌ نمای صادق دارند و هم موجود جدای از صاحب صورت نیستند و اصلاً سهمی برای آنها نیست؛ مگر نشان دادن جمال صاحب صورت، گرچه کودکان آن را موجود جدا می‌پندارند.
و از طرف دیگر "لایدرکه بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن"
[۳۳] نهج البلاغه، خطبه اول.
که ذات او نه مورد فهم حکیم قرار می‌گیرد و نه شهود عارف و لذا همیشه معرفت با اعتراف به عجر
[۳۴] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۳ ؟؟؟، روایت اول؛ "ما عرفناک حق معرفتک".
[۳۵] مراة العقول، ج ۸، ص ۱۴۶؛ "ما عبدناک حق عبادتک".
همراه است و این نیست مگر به جهت این‌که نسبت مقدار مجهول به معلوم ، نسبت نامتناهی به متناهی است.
نکته‌ای که در پایان لازم است ذکر گردد، این است که در روایات از شناخت فطری، سخن به میان آمده است و شناخت فطری از نوع علم حضوری است که بیان آن گذشت.


فطریات انسان به دو دسته تقسیم می‌شود:
أ. شناخت‌های فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش، از آنها برخوردار است؛ ب. میل‌ها و گرایش‌هایی فطری که مقتضای آفرینش هر فردی است. به اولی، "خداشناسی فطری" و به دومی، "خداپرستی فطری" اطلاق می‌شود؛ ولی همان‌طوری‌که گفته شد، خداشناسی فطری و خداپرستی فطری شناخت آگاهانه نیست؛ به‌گونه‌ای که افراد عادی را از تلاش عقلانی برای شناخت خدا بی‌نیاز کند.


اما به جهت فطری بودن خداشناسی، راه‌هایی که طی می‌شود، راه تنبیه هستند نه تعلیل. در تعلیل، انسان متوجه می‌شود که چیز تازه‌ای کسب کرده است؛ اما در تنبیه، انسان وقتی به مقصد رسید، متوجه می‌شود که آن را از اول و آغاز راه همراه داشته است و لذا در تعبیرات قرآن و روایات از کنار رفتن پرده‌ غفلت ، سخن به میان آمده است و راهی که انسان را از غفلت برهاند، راه تنبیه است نه راه تعلیل.


۱. تحریر تمهید، القواعد، آیت الله جوادی آملی، ص ۷۲۲ تا ۷۸۵ و ص ۱ تا ۶۶.
۲. رحیق مختوم، آیت الله جوادی آملی، بخش دوم از ج ۱، ص ۱۸۸، ۱۸۹ و ۱۹۳ تا ۲۰۱.
۳. تفسیر موضوعی، آیت الله جوادی آملی، ج ۱، ص ۱۶۲ تا ص ۱۷۵.
۴. رحیق مختوم، آیت الله جوادی آملی، بخش سوم از ج ۱، ص ۵۳۴.
۵. مبانی معرفت دینی، محمدحسین‌زاده، ص ۳۶ ـ ۴۴.
۶. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۶، ص ۸۶ ـ ۱۰۵.
۷. آموزش عقاید ، آیت الله مصباح، ص ۳۵ ـ ۶۲.
۸. سیری در نهج البلاغه ، شهید مطهری.
۹. قرآن و عرفان و برهان از همدیگر جدایی ندارند، آیت الله حسن‌زاده، ص ۱۴۱، ۱۴۲ و ۱۴۳.


۱. گرچه براساس نقل هم می‌توان به شناخت رسید، اما قبلاً باید اعتبار آن ثابت شده باشد و بعد از اثبات، و این‌که سخن از معصومان صادر شده، می‌تواند مقیاسی برای صحت و سقم یافته‌های عقل و قلب، باشد.
۲. شیخ صدوق (ره)، التوحید، ص ۲۹۳، باب اثبات حدوث عالم حدیث اول.    
۳. فصلت (۴۱)، آیه ۵۳.    
۴. به نقل از لقاء الله، آیت الله حسن‌زاده، ص ۲۶ و ۲۷. (با تلخیص).
۵. طه (۲۰)، آیه ۵۰.    
۶. سجده (۳۲)، آیه ۱۷.    
۷. اعلی (۸۷)، آیه ۳.    
۸. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۹۰.    
۹. نهج البلاغه، قصار الحکم ۲۵۰، ترجمه‌ محمد دشتی.
۱۰. شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹.
۱۱. اسرار البلاغة، ص ۸۸.
۱۲. مائده (۵)، آیه ۱۰۵.    
۱۳. فصلت (۴۱)، آیه ۵۳.    
۱۴. فصلت (۴۱)، آیه ۱۰.    
۱۵. فصلت (۴۱)، آیه ۳۵.    
۱۶. ق (۵۰)، آیه ۲۲.    
۱۷. مفاتیح الجنان، ص ۴۹۶.
۱۸. تحف العقول، کلامه فی وصف المحبة، ص ۳۴۲ ؟؟.
۱۹. اسفار، ج ۱، ص ۱۱۳ تا ۱۲۰.
۲۰. شیخ صدوق (ره)، التوحید، صفات الذات و الافعال، حدیث ۷، ص ۱۴۳؛ "لایدرک مخلوق شیئاً الّا بالله و لاتدرک معرفة الله الا بالله"؛ "هیچ مخلوقی چیزی را درک نمی‌کند مگر به خدا و خدا را هم نمی‌توان شناخت مگر به خدا".    
۲۱. شیخ صدوق (ره)، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، حدیث ۱۵، ص ۵۸؛ "او همه کس می‌شناسد و لو این که از جهّال باشند".    
۲۲. اسفار، ج ۱، ص ۱۱۷؛ "ما رأیت شیئاً الّا و رأیت الله قبله".
۲۳. کافی، ج ۱، ص ۹۸، باب ابطال الرویة، حدیث ۶؛ "ما کنت اعبد ربّاً لم اره".    
۲۴. شیخ صدوق (ره)، التوحید، باب ما جاء فی الرویة، حدیث ۶، ص ۲۰.    
۲۵. بقره (۲)، آیه ۱۱۵؛ به هر سو رو کنید، خدا آنجاست.    
۲۶. شرح ابن میثم علی المأة کلمة لامیر المؤمنین ، کلمه اولی. "اگر حجاب‌ها دریده شود، بر یقین من افزوده نمی‌شود".
۲۷. جمال یار ندارد نقاب و پرده ••• ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد (حافظ).
۲۸. شیخ صدوق (ره)، التوحید، ص ۱۷۹، باب نفی المکان و الزمان و الحرکة عنه تعالی، روایت ۱۲؛ امام کاظم علیه‌السلام فرمود:"لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه".    
۲۹. "و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و...".
۳۰. آل‌عمران (۳)، آیه ۳۰؛ "ویحذرکم الله نفسه"؛ خداوند شما را از خودش برحذر می‌دارد.    
۳۱. نهج البلاغه، خطبه ۴۹.
۳۲. شیخ صدوق (ره)، التوحید، ص ۴۳۴ و ۴۳۵، امام رضا علیه‌السلام در بحث با عمران صابی می‌فرمایند:"نه او در خلق است و نه خلق در او، همچون آیینه که نه تو در اویی و نه او در تو و آیینه نیز همچون سراب نیست که نمای کاذب داشته باشد و هم واقعیتی غیر از نشان دادن صاحب صورت ندارد".    
۳۳. نهج البلاغه، خطبه اول.
۳۴. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۳ ؟؟؟، روایت اول؛ "ما عرفناک حق معرفتک".
۳۵. مراة العقول، ج ۸، ص ۱۴۶؛ "ما عبدناک حق عبادتک".



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : خدا شناسی | کلام




جعبه ابزار