ضرورت بعثت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: فلسفه نبوت، لزوم بعثت، فلسفه بعثت،
بعثت،
بعثت انبیاء.
پرسش: ضرورت و لزوم بعثت انبیا از نگاه دروندینی (قرآن) و بروندینی چیست؟
پاسخ: مسئله ضرورت بعثت انبیا تنها با برهان عقلی اثبات میشود. اگر با
آیات و
روایات و دلایل نقلی به اثبات آن بپردازیم، مشکل دور لازم میآید؛ زیرا در این صورت اثبات ضرورت
بعثت انبیا بر آیات و روایات توقف دارد و اثبات
حجیت آیات و روایات نیز به ضرورت بعثت انبیا متوقف است.
این مطلب مورد اتفاق متکلمان شیعه و معتزله است؛ ولی اشاعره که منکر
حسن و قبح عقلیاند به استدلال عقلی در این مسئله توجه نکردند؛ زیرا لازمه این استدلال قبول حسن و قبح عقلی است.
مسائل و مباحث کلامی و اعتقادی از جهت روششناسی یکسان نیستند. پارهای از آنها فقط با استدلال عقلی، و برخی دیگر فقط با دلایل نقلی، و دسته سوم، با براهین عقلی و دلایل نقلی اثبات پذیرند.
مسئله ضرورت بعثت انبیا تنها با برهان عقلی اثبات میشود. اگر با
آیات و
روایات و دلایل نقلی به اثبات آن بپردازیم، مشکل دور لازم میآید؛ زیرا در این صورت اثبات ضرورت
بعثت انبیا بر آیات و روایات توقف دارد و اثبات
حجیت آیات و روایات نیز به ضرورت بعثت انبیا متوقف است.
این مطلب مورد اتفاق متکلمان شیعه و معتزله است؛ ولی اشاعره که منکر
حسن و قبح عقلیاند به استدلال عقلی در این مسئله توجه نکردند؛ زیرا لازمه این استدلال قبول حسن و قبح عقلی است.
شایان ذکر است که تمسک ما به آیات قرآنی و روایات پیشوایان دین در مسئله ضرورت بعثت
انبیا، از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلی نیست؛ بلکه گاه میتوان از این آیات و روایات براهین عقلی استخراج کرد؛ به عبارت دیگر، با نگاه بیروندینی به
قرآن، نیازمندی به
پیامبر را، به صورت عقلی میپذیریم؛ به هر حال، قرآن از زوایای گوناگونی بعثت انبیا را لازم و ضروری شمرده است و مسائلی هم چون: تثبیت و تکمیل
توحید، امیدواری به
قیامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجرای
عدالت در جامعه بشری، اتمام
حجت،
تزکیه، تعلیم کتاب و
حکمت و...را به عنوان فلسفه
بعثت پیامبران بیان نموده است. به آیات ذیل توجه میکنیم:
«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ اُمَّه رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»؛
ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب نمایید.
«وَاِلَی عَاد اَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکمْ مِنْ اِله غَیرُهُ اَفَلاَ تَتَّقُونَ»؛
و به سوی قوم عاد برادرشان،
هود را (فرستادیم) گفت: ای
قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید که جز او معبودی برای شما نیست. آیا پرهیزکاری نمیکنید؟!
انبیا، علاوه بر تشویق مردم به عبادت
خداوند و اجتناب از
طاغوت و بتهای ساختگی، پرهیز از طاغوت و بت
نفس را نیز توصیه میکردند، که بدترین بت، بت نفس آدمی است.
تبعیت از هوا و هوس و تمایلات نفسانی، آدمی را از قرب الهی و
صراط مستقیم دور میسازد و به
انحراف و اعوجاج میکشاند و انسانها در عصر جدید بیشتر از گذشته گرفتار
بتپرستیاند.
تاریخ گواهی میدهد که هرگاه مردم از انبیا فاصله گرفتند، گرفتار
شرک و طاغوت شدند.
«یا دَاوُدُ اِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَه فِی الْاَرْضِ فَاحْکم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیضِلَّک عَن سَبِیلِ اللَّهِ اِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ»؛
ای
داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در
زمین قرار دادیم؛ پس میان مردم به
حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه
خدا گمراه شوند،
عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن
روز حساب دارند.
چه بسیار احکامی که اگر انسان بخواهد از طریق
تجربه، به
حسن و قبح و بایستی و نبایستی آن پی ببرد، گرفتار ضرر جبران ناپذیر بشود؛ حقایقی که، به یک معنا، تجربهناپذیرند و با تجربه آنها گوهر آدمی متلاشی میشود؛ مثل، روابط جنسی که در
اسلام حکم به محدودیت آن آمده است، اگر حکمش به دست تجربه بشری نهاده شود، ارزش
ذات و گوهر انسانی را تنزل میدهد و بعد از کشف ضررهای
آزادی جنسی، توان جبرانش از بشر گرفته میشود.
«لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَاَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛
ما رسولان خود را به دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان نازل کردیم تا مردم به
عدالت قیام کنند.
«کمَا اَرْسَلْنَا فِیکمْ رَسُولاً مِنْکمْ یتْلُوا عَلَیکمْ آیاتِنَا وَیزَکیکمْ وَیعَلِّمُکمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَه وَیعَلِّمُکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»؛
همانگونه که رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما
کتاب و
حکمت بیاموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.
«کتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمیدِ»؛
کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها به سمت روشنایی، به فرمان پروردگارشان در آوری، به سوی راه
خداوند توانا و ستوده.
«رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّه بَعْدَ الرُّسُلِ وَکانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکیماً»؛
پیامبرانی که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این
پیامبران، حجتی برای مردم بر
خدا باقی نماند؛ و خداوند توانا و حکیم است.
«یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ»؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید؛
خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را
حیات میبخشد.
«الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْاُمِّیَ الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاه وَالْاِنْجِیلِ یاْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالْاَغْلاَلَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُوْلئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛
همانها که از فرستاده خدا،
پیامبر امّی، پیروی میکنند؛ پیامبری که صفاتش را، در
تورات و
انجیلی که نزدشان است، مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر باز میدارد؛ اشیای پاکیزه را برای آنها حلال میشمرد و ناپاکیها را تحریم میکند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، برمیدارد؛ پس کسانی که به او
ایمان آوردند و حمایت و یاریاش کردند و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاراناند.
«کانَ النَّاسُ اُمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَاَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فِیما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ اِلاَّ الَّذِینَ اُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِهِ وَاللّهُ یهْدِی مَنْ یشَاءُ اِلَی صِرَاط مُسْتَقِیم)؛
مردم، قبل از
بعثت انبیا، یک امت بودند. خداوند به جهت اختلافی که در میان آنان پدید آمد، انبیایی به بشارت و
انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در میان مردم و در آنچه
اختلاف کردهاند
حکم کنند، این بار در خود
دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدیدار نشد، مگر از ناحیه کسانی که انگیزه
حسادت داشتند. در این هنگام بود که خدا کسانی را که ایمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوی
حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به
صراط مستقیم هدایت میکند.
مرحوم
علامه طباطبایی، در
تفسیر المیزان، جلد دوم، ذیل این آیه میفرماید:
انسان به حسب فطرتش اجتماعی و تعاونی است و در آغاز اجتماعش یک امت بود؛ اما همان
فطرت وادارشان کرد تا برای جذب منافع خود با یکدیگر اختلاف نمایند. در این جا برای برطرف کردن اختلافها به وضع قوانین نیازمند شدند. این قوانین لباس دین به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و
ثواب و عقاب گردید، تا مردم از آن طریق مهذّب گردند؛ و به همین سبب،
پیامبران مبعوث شدند؛ و رفته رفته، در دین نیز اختلاف پدیدار شد، شعبهها و حزبها پیدا شد؛ ولی این اختلافها بعد از
تشریع دین، به جز دشمنی و
ظلم و
طغیان، منشا دیگری ندارد؛ پس اختلافها دو قسم است: نخست، اختلاف در دین، که سرمنشأ آن ستمگری و طغیان است، و دوم، اختلافی که منشاش فطرت و غریزه بشری است. اختلاف دوم که همان اختلاف در امر دنیاست، باعث
تشریع دین شد؛ و خدا به وسیله دین خود، عدهای را به سوی حق هدایت کرد و حق را روشن ساخت؛ پس دین الهی تنها وسیله
سعادت برای نوع بشر است و حیات بشری را اصلاح مینماید.
علامه طباطبایی در توضیح اختلاف دوم میفرماید: هر انسانی دارای قریحهای است که میخواهد انسانهای دیگر را استخدام، و از آنها بهرهکشی کند؛ و بر این اساس، اختلاف، و سرانجام هرج و مرج ظاهر میگردد و انسانیتِ انسان را به هلاکت میکشاند؛ پس انسانها در عین این که در جهتی اتحاد دارند، از جهت دیگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراکات باعث میشود که هدفها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتیجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعی پدیدار شود؛ در اینجا
ضرورت تشریع قوانین کلیهای که
عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند،
آشکار میگردد.
مرحوم کلینی
پنج حدیث در باب لزوم بعثت انبیا و حجتهای الهی بیان کرده است، یکی از آنها حدیث
هشام بن حکم است که میگوید:
امام صادق (علیهالسلام) به زندیقی که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راهی ثابت میکنی؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببیند و لمس کند و بی واسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوقات و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند، پس وجود امر و نهیکنندگان از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیدههای
خلق او باشند. حکیمانی هستند که به حکمت، تربیت شده و مبعوث گشتهاند؛ با آنکه در
خلقت و اندام با مردم شریکاند، در احوال و
اخلاق شریک ایشان نباشند؛ و از جانب خدای حکیم دانا به حکمت مؤید باشند. سپس آمدن
پیامبران در هر عصری به سبب دلایل و براهینی که آوردهاند ثابت شود، تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه الهی دارد، خالی نماند.
نتیجه آنکه، تحقق هدف
آفرینش انسان، که معرفت مبدأ،
معاد و سایر مجهولات است، بدون بعثت انبیا محقق نمیگردد.خداوند سبحان بر اساس حکمت خود و قابلیتهای
انسان در پذیرش دعوت، پیامبران را مبعوث ساخت، تا
توحید و
یکتاپرستی و امیدواری به
آخرت را به انسانها بیاموزند و اختلافها و خصومتهای مردم را رفع سازند و با تبشیر و
انذار مردم و تشکیل
حکومت دینی و آموزش کتاب و حکمت، بربندگان
اتمام حجت نمایند.
متکلمان اسلامی بر اساس اصل حسن و قبح عقلی و قاعده لطف، به اثبات مسئله ضرورت
بعثت پیامبران پرداختهاند. آنان میگویند:
بعثت انبیا، به جهت بیان زشتی و
زیبایی افعال و احوال
قیامت، لطف است و
لطف (احسانی که بندگان را، با حفظ
اختیار، به طاعت خدا نزدیک و از
معصیت او دور میسازد) حسن عقلی دارد و آنچه عقلا حسن و نیکو باشد، بر خداوند
واجب است.
استاد
مصباح یزدی در کتاب راهنماشناسی، برای اثبات ضرورت بعثت انبیا، از برهانی استفاده میکند که از سه مقدمه تشکیل شده است:
۱.
هدف آفرینش انسان،
تکامل اختیاری است؛
۲. تکامل اختیاری انسان، در گرو افعال اختیاری است؛
۳. شناختهای عقلی و حسی انسان برای تشخیص راه
کمال و
سعادت کافی نیست؛
۴. پس
خداوند میبایست راه دیگری غیر از
حس و
عقل را برای رساندن
انسان به
کمال نشان دهد.
فیلسوفان اسلامی، هم چون
ابن سینا، با ذکر مقدماتی که ناظر بر جنبه اجتماعی انسان است، بر لزوم بعثت انبیا استدلال کردهاند:
۱. انسان به زندگی اجتماعی تمایل دارد؛ انسان به لحاظ فطری و طبیعی و شاید به دلیل مدنی بالطبع یا مستخدم بالطبع بودن، متمایل به زندگی اجتماعی است؛ و یا اینکه انسان کمالجو میباشد و تکامل و ترقی انسان با زندگی اجتماعی امکانپذیر است؛
۲. زندگی اجتماعی و دستهجمعی به
قوانین اجتماعی نیازمند است؛ زیرا هر انسانی به مقتضای غریزه سودجویی، تلاش میکند تا منافع را برای خود جذب کند و همین امر سبب تعدی به حقوق همنوعان، و در نهایت، منشأ
تزاحم در منافع میگردد و برای رفع و تعدیل اختلافها و تزاحمها باید قوانین اجتماعی وضع شوند؛
۳. تنها قوانینی میتوانند سعادت و
کمال انسانها را تضمین و اختلافهای آنها را برطرف کنند که نیازهای واقعی و طبیعی بشر را در همه جنبههای معنوی و مادی، دنیوی و اخروی، و فردی و اجتماعی مورد توجه قرار دهند و منافع و
سعادت همه انسانها را در نظر داشته باشند؛
۴. تنها
حق تعالی قادر به وضع چنین قانونی است؛ زیرا لازمه آن، آگاهی به تمام ساختمان وجودی انسان و
اسرار و رموز آفرینش اوست و جز خداوند کسی توان کسب این
علم و
معرفت را ندارد؛
۵.
قانونگذار باید با مردم سخن بگوید، تا آنها از وضع قوانین اطلاع یابند؛
و چون همه انسانها صلاحیت دریافت سخن و
وحی الهی را ندارند، پیامبرانی از بین آنان برای
ابلاغ وحی مبعوث شدند.
گروهی به نام براهمه و برخی دیگر، بعثت انبیا را محال یا بیفایده و لغو دانستهاند؛ پارهای از شبهات آنها به شرح ذیل است:
دستآوردهای انبیا از دو حال بیرون نیست: یا با داوریهای عقل موافق است، که در این صورت،
بعثت انبیا کاری لغو و بیهوده است، و یا مخالف با عقل میباشد که در این مورد نیز دستورهای
پیامبران قابل پذیرش نیست.
پاسخ این است که دستآوردهای انبیا بر دو نوعاند؛ نخست، دستورهایی که کاملاً مطابق عقلاند و عقل نیز به همانها حکم میکند، مانند حسن عدالت و قبح
ظلم؛ دوم، دستوری که عقل نسبت به آنها نفیاً و اثباتاً ساکت است و در آن وادی قدم برنمی دارد. خداوند نیز میفرماید:
«وَیعَلِّمُکمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَه وَیعَلِّمُکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»؛
یعنی بخشی از تعلیمات انبیا، اموری است که خارج از آموزههای عادی بشری است.
اگر هدف خداوند از بعثت انبیا هدایت همه مردم است، پس چرا پیامبران در برخی از مناطق مبعوث نشدند و عموماً در خاورمیانه حضور داشتند؟
پاسخ این اشکال در قرآن به صراحت آمده است. آن جا که میفرماید:
«اِن مِنْ اُمَّه اِلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ»؛
و «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ اُمَّه رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»؛
یعنی هر امتی پیغمبری داشته است.
اگر هدف بعثت انبیا تکامل انسانهاست، پس چرا خداوند جلوی فسادها را نگرفت تا اکثر مردم به صلاح برسند و غرض الهی بهتر تحقق یابد و چرا
پیامبران را به گونهای ارسال نکرد که جذابیت بیشتری داشته باشد؟
پاسخ بخش اول شبهه:
خداوند متعال اراده کرده است که آدمیان با انتخاب و
اختیار خود به کمال برسند، نه با جبر؛ به تعبیر قرآن:
«لَوْ یشَاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً»؛
اگر خدا بخواهد، همه مردم را (جبراً) هدایت میکند.
پاسخ بخش دوم شبهه: این سخن
کافران را خداوند چنین نقل کرده است:
«وَقَالُوا مَا لِهذَا الرَّسُولِ یاْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الْاَسْوَاقِ لَوْلاَ اُنزِلَ اِلَیهِ مَلَک فَیکونَ مَعَهُ نَذِیراً اَوْ یلْقَی اِلَیهِ کنزٌ اَوْ تَکونُ لَهُ جَنَّه یاْکلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ اِن تَتَّبِعُونَ اِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُوراً»؛ کافران گفتند: چیست این پیامبر را که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا به سوی او فرشتهای فرستاده نشده و با او انذارکنندهای نیست؟ یا اینکه چرا به سوی او گنجی انداخته نمیشود؟ یا اینکه چرا برای او باغی نیست، تا از آن باغ بخورد؟
و نیز در آیه دیگر میفرماید:
«فَلَوْلاَ اُلْقِی عَلَیهِ اَسْوِرَه مِن ذَهَب اَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکه مُقْتَرِنِینَ»؛
چرا طوق طلا بر دست او نیست و یا چرا به همراه او
فرشتگان نیامدند؟
حضرت
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در خطبه قاصعه، جواب این شبهه را چنین فرموده است:
موسی پسر
عمران با برادرش
هارون بر
فرعون وارد شدند؛ در حالی که جامههای پشمین بر تن و عصایی در دست داشتند. آن دو با فرعون عهد بستند که اگر
اسلام آورد، پادشاهی او بقا، و عزتش دوام یابد. فرعون گفت: «آیا شما
تعجب نمیکنید از این دو نفر که با من شرط دوام
عزت و بقای پادشاهی میبندند، در حالی که میبینید در چه حالتی از
فقر و ذلت هستند؟ چرا بر این دو دست بندهای طلا آویخته نیست؟» به خاطر اینکه طلا و جمع آوری آن را بزرگ میداشت و پشم و پوشیدن آن را کوچک میانگاشت. اگر خدا میخواست زمانی که پیامبران را مبعوث میکرد، برای آنان گنجهای طلا و معدنها و باغهای پردرخت را قرار میداد و پرندگان
آسمان و جانوران زمین را با ایشان همراه میساخت؛ ولی اگر چنین میکرد،
آزمایش ساقط و
پاداش باطل میشد و خبرها (مربوط به
قیامت و...) از بین میرفت و برای قبولکنندگان مزدهای آزمایششدگان لازم نبود و
مؤمنان مستحق
ثواب نیکوکاران نبودند.
آیات مربوط به
امتحان الهی نیز مؤید این پاسخاند.
قرآن در بیان امتحان
انسانها میفرماید:
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْاَرْضَ فِی سِتَّه اَیام وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ اِنَّکم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیقُولَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا اِنْ هذَا اِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ»؛
او کسی است که
آسمانها و زمین را در شش روز = شش دوران - آفرید؛ و عرشِ (حکومتِ) او، بر آب قرار داشت؛ (به خاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدام یک عملتان بهتر است.و اگر (به آنها) بگویی: «شما بعد از
مرگ، برانگیخته میشوید»، مسلماً
کافران میگویند: «این سحری
آشکار است!».
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاه لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»؛
آن کس که مرگ و
حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر
عمل میکنید، و او شکستناپذیر و بخشنده است.
«کلُّ نَفْس ذَائِقَه الْمَوْتِ وَنَبْلُوَکمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَه وَاِلَینَا تُرْجَعُونَ»؛
طعم مرگ را میچشد. و شما را با بدیها و خوبیها
آزمایش میکنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده میشوید.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ضرورت بعثت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۷/۲۸.