محبت خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرسش: چگونه می توان
عاشق خدا شد؟
نمایه:
عرفان،
عشق به
خدا
پیش از آن که راه و رسم عاشقی را بیان کنیم لازم است عشق را تعریف نماییم و ویژگیهای "
عاشق حقیقی" را بشناسیم.
اگر چه
واژة عشق در
معارف اسلامی با همین لفظ و حروف (ع . ش . ق ) کاربرد زیادی ندارد و ما به بیش از سه مورد دست نیافتیم.
یک مورد برای
عبادت به کار رفته است. مرحوم
کلینی (رضوان الله) در اصول کافی از
امام صادق (علیه السلام) نقل می کند : "أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛
برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد".
مورد دیگر برای جناب
سلمان فارسی (رضوان الله) مشاهده می شودکه
پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) فرمود: "
بهشت بیشتر به سلمان عشق می ورزد تا سلمان به بهشت".
مورد سوم
حدیثی است از
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نقل از
امام باقر(علیه السلام) در مورد
اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و
شهدای کربلا.
روایت چنین است:
علی(علیه السلام) بامردم
کوفه عازم
صفین بودند، نزدیک کربلا که رسیدند، حضرت از یاران خودش جلو افتاد. وقتی به مکانی به نام "
مقدفان" رسیدند، چند بار آن جا را دور زد و
طواف کرد و فرمود: این جا مکانی است که دویست
پیامبر خدا(صلی الله و علیهم و آله) و دویست نفر از
اولاد پیامبران را به ناحق کشته اند که همه آنان جزو
شهدا هستند، سپس به
واقعه عاشورا اشاره کرد و فرمود: اینجا، استراحتگاه اسب ها و مرکب های شهیدان عاشقی است که به
خاک و
خون کشیده می شوند { و عشق آنان به عالی ترین درجه ممکن رسیده است، به گونه ای که } نه احدی از
پیشینیان بر آنان سبقیت جسته ، و نه کسی از
آیندگان به گرد آنان می رسد".
در
منابع شیعی شاید نتوان مورد دیگری پیدا کرد که این واژه به کار رفته باشد.
اما بحث بر سر
لفظ عشق نیست، بلکه مفهوم و
معنای حقیقی عشق مورد نظر است که این مفهوم با عبارات مختلف و الفاظی مانند
حبّ و
محبّت بیان شده است، مثلاً جمله ای که حضرت
سیدالشهدا و سالار عشاق در
دعای عرفه بیان می دارد و به
معشوق خویش چنین می گوید: "خدایا! همین افتخار مرا بس است که بندة کوی تو باشم".
عشق جذبه ای است از نوع محبّت و مافوق محبّت . مجمع البحرین می نویسد: "عشق محبتی است که از حد تجاوز کند و
انسان را از حال عادی خارج نماید. پس هر ممحبتی ملازم عشق نیست اما هر عشقی با محبت همراه است. انواع محبت ها در انسان وجود دارد، امّا همه آن ها در مرتبه عشق نیستند. دو دوست نسبت به یکدیگر محبت دارند.
مرید نسبت به
مراد و
مرشد خویش محبت دارد اما عشق محبتی دیگر است.
عشق که فعل ماضی آن "عشق" است، در اصل از "
عَشَقه " که نام گیاهی است که در فارسی به آن پیچک می گویند، گرفته شده است. این گیاه به هر چیزی برسد، دور آن می پیچد و به تدریج آن را در احاطه خود می گیرد. وقتی حبّ اشتداد پیدا کند و همانند پیچک
جان و
روح انسان را به
تسخیر خویش در آورد، آن را "عشق" می نامند.
جالینوس حکیم می گوید. "در
مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکی مخزن تخیّل است. دومی جایگاه فکر و سومی ظرف ذکر و یادآوری است."
عاشق به کسی گویند که لحظه ای خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که
آب و
خواب و
غذا را از او گرفته واو به چیزی جز معشوق نمی اندیشد و کسی جز او را نمی بینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.
عشق
قهّار است و من
مقهور عشق چون
قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراین تا انسان از
خود پرستی،
نفس پرستی و
بت پرستی کهن و مدرن رها نشود و در منزل "
عبودیت و
بندگی" سکنی نگزیند، عشق را نمی فهمد و عاشق نگشته است.
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: "العبودیة جوهرة کنهها ربوبیة؛
بندگی گوهری است که باطنش خدایی و
خداوندگاری است" .
چرا در
تشهد نماز ابتدا
شهادت به عبودیت
خاتم الانبیا می دهیم، سپس
رسالت او را گواهی می کنیم؟ چون شرف آن
نبی مکرم ، در بندگی او بود نه در رسالت او.
آیا نخوانده ای آیه
قرآن را که
شیطان در مقابل بنده خدا
اظهار عجز و
ناتوانی می کند؟ دشمن
قسم خورده انسان گفت: "به عزّتت
سوگند! که تمام انسان ها را
گمراه خواهم کرد، مگر
بندگان مخلصت"؛ آنانی که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند.
مخلص آن بنده عاشقی است که هر دو
عالم را یک باره از دل برون کرده تا غیر او را نبیند و محبت هیچ چیزی حتی بهشت در دل او نباشد.
کسی که
عبد خدا گشت و مشمول خطاب یا عبادی قرار گرفت،
بنده شیطان و انسان یا
هوای نفس نمی شود. پس جاده عاشقی، جاده عبودیت و بندگی است. راه و رسم بندگی آموز تا عاشق شوی. سیر و حرکت زمانی میسّر است که در اثر
معرفت و آگاهی بیداری دل حاصل گردد و چراغ
ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان،
عمل صالح و
ترک گناه است.
ایمان به خدا، و
تنفر و
بیزاری از
فسق و
کفر و
گناه در نهاد هر انسانی
بالفطره وجود دارد. وقتی از درون سر برآورد و در عرصه عمل صالح تجلّی پیدا کرد، گل عشق که علامت
کمال و
رشد یافتگی است، شکوفه می زند.عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق است و به هر چیزی که به معشوق تعلق دارد یا نماینده و پیام رسان او است، عشق می ورزد. قرآن کریم می فرماید:
"ای پیامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست می دارید( و به او عشق می ورزید) ، از من
پیروی کنید، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و
لغزش های گذشته شما را ببخشد که
خداوند آمرزنده و
مهربان است".
آری عشاق خدا،
مطیع رهبران الهی هستند.
عاشق خدا نباید انتظار داشته باشد که رهبر الهی از آنان
اطاعت کند و دستور بگیرد و یا با
تحمیل افکار خود برای رسیدن به مقاصد و
اهداف مادی به او فشار بیاورد که این کار به زیان مردم است، چنان که می فرماید: "بدانید
رسول خدا میان شما است. هر گاه در بسیاری از امور از شما پیروی کند، به مشقت خواهید افتاد، ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان
زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را
منفور شما قرار داده است. رشد یافته و
هدایت شده کسانی هستند که واجد این صفات باشند".
انسان هنگامی می تواند به
اوج ایمان برسد که نیرومند ترین علاقة او یعنی
عشق به خویشتن را تحت الشعاع عشق به
ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) می فرماید: " سوگند به کسی که جانم در دست او است! هیچ یک از شما به
حقیقت ایمان نمی رسد مگر زمانی که من نزد او محبوب تر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم".
نکته ظریفی در
آیه مذکور که شایسته است در آن دقت شود، این است که همه جمله های قبل به صورت خطاب است اما جمله پایانی آیه (اولئک هم الراشدون) به صورت غایب است. تفاوت تعبیر ظاهراً برای این است که نشان دهد: حکم "عاشق خدا،
مطیع رهبر است" اختصاص به
یاران پیامبر(صلی الله و علیه و آله) ندارد، بلکه یک قانون عمومی است.
یکی از
علایم رشد یافتگی در هر زمانی این است که صفای
فطرت خویش را با عشق به ایمان،
تنفر از کفر و فسق و
عصیان و اطاعت و پیروی کامل از
رهبری حفظ کند.
عشق وصال بی سحر خیزی نمی شود.
عشق وصال داری و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهی خیال باطل ! نشنیده ای که با
کلیمش موسی (علیه السلام) فرمود:
دروغ می گوید کسی که گمان برد خدا را دوست دارد، ولی چون
تاریکی شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد".
عشق یک میل درونی است که برای ظهور و فعلیت یافتن، مانند همة
امیال درونی نیازمند فضایی مناسب است تا
پرورش یابد و شکوفه و گل دهد.
اگر چه عشق ریشه در
آفرینش انسان دارد لیکن تجلی و ظهور آن وابسته به میزان شناختی است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق و زیاد و کم شدن شعله آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگی دارد:
۱- میزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه هایی که از آن بروز می کند.
۲-
ظرفیت فکری عاشق و میزان شناختی که از معشوق و تجلیّات او دارد.
بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن
شناخت درست از کمال و جلوه های معشوق است.
تحصیل شناخت خدا، برای اکثر افراد بدون
خود شناسی و
شناخت تجلیات خدا میسر نیست.
از این رو
خود آگاهی و خود شناسی برترین شناخت ها دانسته شده است.
علی(علیه السلام) می فرماید: "افضل المعرفة، معرفة الانسان نفسه؛
برترین آگاهی ومعرفت آن است که انسان
نفس خود را بشناسد".علامت این که انسان خود آگاه گشته و خود را شناخته است،
خدا شناسی او است که پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) فرمود: "اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛
داناترین شما در خودشناسی،
خداشناس ترین شما است".
تو که از نفس خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی؟!
ای شده در نهاد خود عاجز کی شناسی خدای را؟ هرگز!
انسانی که میخواهد عاشق خدا شود، باید برای خود بنایی محکم بسازد و این بنا از اجزایی تشکیل میشود که عبارت است از: خودشناسی، ت
حکیم مبانی اعتقادی، مطالعه در
مبدأ و
معاد، پرهیز کامل از
گناهان،
توبه بعد از هر
گناه، اطاعت از
باری تعالی،
انجام واجب و
ترک محرم مانند:
غیبت،
دروغ،
تهمت،
بدزبانی،
کینه و دیگر
گناهان کبیره. اینها مصالحی هستند که اگر در کنار یکدیگر قرار گیرند، به دژ محکمی تبدیل میشوند که جز عشق نامی ندارد و صاحبش میزبان معشوقی به نام خدا که
خالق هستی است، خواهد شد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: "قلب
حرم خدا است. در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکنید".
شهر سؤال.