• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عشق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عقل، ایمان، عشق، قلب ، دل، عشق، روح ، نفس، غریزه.
پرسش: در مورد تفاوت عقل "حسابگر" و دل (و ایمان و عشق) توضیح دهید.
پاسخ: نهاد انسان، کانون دو نیروی بزرگ و عظیم (عقل و عشق ) است که هر کدام از آنها در زندگی انسان نقشی مهم را بر عهده دارند. "عقل" بسان چراغ پر نوری است که در مسیر پُرپیچ و خم زندگی پرتو افکنی می‌کند. "عقل" از سنخ کشش و گرایش نیست؛ بلکه سامان‌دهی کشش‌های موجود در انسان را به عهده دارد و از کارکردهای آن حسابگری است. گرچه این واژه در اصطلاح غربی معنای دیگری یافته است و عقل در این مفهوم جز به ارقام و جمع و تفریق و سود و زیان، به چیز دیگری نمی‌اندیشد و در خدمت شهوت و خواسته‌های نفسانی قرار گرفته است.
"عشق" عبارت است از میل و کشش و جاذبه‌ای که در طبع انسان نسبت به چیز دیگری وجود دارد.
"ایمان" همان اذعان قلبی و دل سپردن است که تحقق واقعی آن در گرو تحقق دو عنصر اساسی، یعنی عشق و اقناع عقل میسر می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - خاستگاه گرایش‌ها و میل‌ها در انسان
۲ - اقسام نفس
۳ - سرچشمه افعال اختیاری انسان
۴ - چیستی عقل
۵ - عقل نظری و عملی (حسابگر)
       ۵.۱ - دیدگاه شهید مطهری
              ۵.۱.۱ - توانایی‌های انسان
              ۵.۱.۲ - تفاوت لذت با مصلحت
              ۵.۱.۳ - ضرورت نیاز به ایدئولوژی (مکتب)
              ۵.۱.۴ - تعریف ایمان
              ۵.۱.۵ - جایگاه تحقق ایمان
              ۵.۱.۶ - رابطه ایمان و علم
              ۵.۱.۷ - تفاوت علم با ایمان
۶ - ریشه و معنای لغوی عشق
       ۶.۱ - اشعاری از ابوسعید ابوالخیر
       ۶.۲ - نسبت دادن عشق به قلب و دل
       ۶.۳ - علت پیدایش عالم
       ۶.۴ - اشعاری از جامی
       ۶.۵ - عشق حقیقی و مجازی
۷ - رابطه‌ عقل، عشق و ایمان
       ۷.۱ - عقل در کلام عارفان
              ۷.۱.۱ - ۱. عقل جزئی (حسابگر)
              ۷.۱.۲ - ۲. عقل کلی
       ۷.۲ - محبت و عشق از دیدگاه امام علی
       ۷.۳ - عشق در سخنان فخرالدین عراقی
۸ - قلب و دل
       ۸.۱ - معنای قلب و دل از نظر فیزیولوژی
       ۸.۲ - معنای قلب و دل در اصطلاح قرآنی
       ۸.۳ - ویژگی قلب در قرآن
              ۸.۳.۱ - ۱. انواع شناخت
              ۸.۳.۲ - ۲. بُعد گرایش
       ۸.۴ - نکته پایانی
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


انسان موجودی است با گرایش‌ها و میل‌ها و توانایی‌های مختلف. رفتارش گاهی از غریزه سرچشمه می‌گیرد؛ همچون خوردن غذا و ... و زمانی هم از تأثرات روحی مانند ترس و وحشت و ... و گاه از میل‌های عالی انسانی همانند حقیقت‌جویی و کمال‌طلبی و میل به فضایل اخلاقی و زمانی هم از احساس‌ها و عواطف که برخی مثبت‌اند؛ مثل انس و محبت و برخی دیگر منفی، مانند حسد و کینه.
[۱] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷.
در زبان قرآن و روایات از خاستگاه این گرایش‌ها به نفس تعبیر می‌شود.
[۳] اخلاق در قرآن، ج ۱، مصباح یزدی، محمدتقی، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۴؛ نفس به معنای "شخص" و "من" است و این معنای لغوی همان چیزی است که قرآن از کلمه‌ نفس اراده کرده است.



نفس بر اثر شرایط مختلفی که برایش پیش می‌آید و فعالیت‌های گوناگونی که انجام می‌دهد و بهره‌های متنوعی که می‌گیرد، گاهی "امّاره" است، زمانی "لوّامه" و گاهی هم "مطمئنه"؛ و آن‌گاه که از میل‌های غریزی و کشش‌های، بدون تفکر پیرامون نتیجه و عاقبت آن، پیروی می‌نماید، "وای نفس" نامیده می‌شود.


افعال اختیاری انسان از دو مبدأ نفسانی نشأت می‌گیرد. ۱. بینش‌ها و شناخت‌ها ۲. تمایلات و گرایشات. یکی روشنگری می‌کند و اثرش کشف واقعیت‌هاست و دیگری تحریک کننده است و انسان را به‌سوی انجام کار برمی‌انگیزد.


"عقل" نیرویی است که در نفس انسانی به ودیعه نهاده شده است و از سنخ کشش و گرایش نیست.
عقل چراغی است که روشنگری می‌کند و حسابگری است که کارها را مورد سنجش قرار می‌دهد و محاسبه می‌کند که کار مورد نظر چه تأثیری نسبت به آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. از گرایش‌هایی که در نفس وجود دارد، دسته‌ای مورد تصدیق و توافق روشنگری و سنجش عقل می‌باشد و دسته‌ای دیگر ارضای خود را به هر طریق ممکن می‌طلبد؛ ولو اینکه با هدایت‌ ها و روشنگری عقل تطبیق نکند.
[۴] مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق اسلامی، ج ۱، ص ۱۹۵ به بعد.



عقل دوگونه محصول دارد: گاه در حوزه‌ هست و نیست به قضاوت می‌پردازد و گاهی در حوزه‌ باید و نباید؛ از اولی به "عقل نظری" و از دومی به "عقل عملی" تعبیر می‌شود. عقل نظری در جهاد علمی مرز وهم و خیال را مشخص می‌نماید، تا انسان در مسائل علمی و نظری در ورطه‌ مغالطه سقوط نکند و عقل عملی تعدیل خصلت‌های اخلاقی را بر عهده دارد و به منظور تنظیم خواسته‌ها و گرایش‌ها و میل‌ها وارد عمل می‌شود و به تناسب نوع عملکردی که دارد، به آن "عقل حسابگر" هم اطلاق می‌گردد.
[۵] در فرهنگ غرب از عقل حسابگر به "عقل ابزاری"، "عقل جزئی‌" یا "عقل استدلالگر" نیز یاد می‌ شود. جهت‌گیری اصلی عقلانیت ابزاری و حسابگر در این اصطلاح، تسلط آدمی بر طبیعت است. عقل ابزاری معطوف به معاش است و به‌طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان می‌دهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست می‌یابد. این عقل از آنجا که قدرت فن‌آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر می‌سازد تا وقایع آینده را پیش‌بینی کند. احادیث اسلامی گرچه کارکرد ابزاری و عقل معاش را می‌پذیرند؛ اما این تفسیر از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم و آنچه در غرب متداول است، کاملاً متفاوت است. عقل ابزاری هیوم معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد. عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم می‌کند؛ از‌این‌رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن. این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات می‌کند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص می‌کند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون می‌شود، نیست؛ بلکه در مقابل عقل نظری و عملی قرار می‌گیرد؛ اما از دیدگاه روایات اسلامی عقل معاش، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظری و عملی است و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات می‌کند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامی‌خواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت و در مقابل شهوت و هوای نفس. از همین‌رو امام علی ـ علیه‌السلام ـ در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته است.


۵.۱ - دیدگاه شهید مطهری

شهید مطهری (ره) در این باره می‌فرماید: انسان از دو جهت توانایی‌هایی دارد که سایر جاندارها از آن بی‌بهره‌اند.

۵.۱.۱ - توانایی‌های انسان

۱. در انسان یک سلسله میل‌ها و جاذبه‌های معنوی (مثل حس اخلاقی، حس کنجکاوی و حس زیبایی ، دوستی و پرستش) وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد؛ این جاذبه‌ها به انسان این امکان را می‌دهد که دایره‌ فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند.
۲. انسان به نیروی عقل و اراده مجهز است. عقل تشخیص می‌دهد و اراده انجام می‌دهد. انسان قدرت محاسبه و اندیشه‌ در ترجیح جانب میل‌ها یا جانب امری که بالفعل میلی به‌سوی او نیست و صرفاً دوراندیشی، آن را اقتضا می‌کند را دارد. همچنین از قدرت محاسبه و ایستادگی در مقابل میل‌های درونی بهره‌مند می‌باشد. انسان می‌تواند سرنوشتش را در دست نیروهای خارجی قرار ندهد و خود را از تحت جاذبه‌های نیروهای خارجی نجات داده و مالک خویشتن شود و به آزادی معنوی دست یابد و بر همه‌ میل‌های خود حکومت کند.
[۶] مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، مرتضی مطهری، ص ۲۵۳ ـ ۲۶۲، با تلخیص.


۵.۱.۲ - تفاوت لذت با مصلحت

استاد مطهری در جای دیگر می‌فرمایند: لذت را طبیعت و غریزه تشخیص می‌دهد و مصلحت را عقل. لذت ، برانگیزاننده‌ میل است و مصلحت، برانگیزاننده‌ اراده . انسان کارهای تدبیری خویش را با نیروی عقل و اراده انجام می‌دهد؛ در‌حالی‌که کارهای التذاذی به حکم احساس و میل صورت می‌گیرد. معنای اینکه کارهای تدبیری به حکم عقل انجام می‌گیرد، این است که نیروی حسابگرِ عقل، خیر و کمال یا لذتی را در دوردست می‌بیند و راه وصول به آن را که احیاناً دشوار است، کشف می‌کند و طرح وصول به آن را می‌ریزد؛ و معنای اینکه (کارهای تدبیری) با نیروی اراده انجام می‌گیرد، این است که در انسان یک قوه‌ وابسته به قوه‌ عقل وجود دارد که نقش آن اجرای مصوبات عقل است و احیاناً برخلاف همه‌ میل‌ها و همه‌ جاذبه‌ها و کشش‌های طبیعی، مصوبات عقلانی و طرح‌های فکری را به مرحله‌ عمل درمی‌آورد. مانند آنچه در شخص مریض اتفاق می‌افتد. بیماری که میل به مصرف غذاهای مورد علاقه‌ خود دارد و از دوا نفرت داشته و از نوشیدن دوای تلخ و بدمزه رنج می‌برد؛ اما به حکم عقل مصلحت‌اندیش و با نیروی اراده‌ حاکم بر میل‌ها، دوای تلخ و بدمزه را می‌خورد.

۵.۱.۳ - ضرورت نیاز به ایدئولوژی (مکتب)

حال اگر فعالیت‌های تدبیری، فعالیت‌های التذاذی را زیر پوشش قرار دهند و فعالیت‌های التذاذی، بخشی از طرح کلی و برنامه‌ عام تدبیری زندگی قرار گیرند، طبیعت با عقل و میل با ارده، انطباق می‌یابند.
از سویی، انسان در فعالیت‌های تدبیری خود، خواه‌ناخواه نیازمند به طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله، برای وصول به مقصد می‌باشد؛ چون فعالیت‌های تدبیری بر محور یک سلسله غایات و اهداف دوردست، گردش می‌کنند. این فعالیت‌ها نباید با گرایش‌های عالی انسانیت در تضاد باشند؛ والاّ از فعالیت‌های التذاذی حیوانی بسی خطرناک‌تر است. از سوی دیگر، عقل مسلماً نمی‌تواند در دایره‌ وسیع و کلی، طرح و برنامه‌ جامع بریزد که سعادت همه‌جانبه‌ انسان را تأمین کند؛ زیراکه بر مجموع مصالح زندگی احاطه ندارد.
بدین سبب نیاز به ایدئولوژی (مکتب) ضرورت پیدا می‌کند و این افق وحی است که خطوط اصلی شاهراه به سعادت را مشخص می‌کند و کار عقل و علم حرکت در درون این خطوط اصلی است. پیوستن فرد به ایدئولوژی آن‌گاه واقعی می‌شود که شکل ایمان به خود بگیرد. ایدئولوژی کارآمد از طرفی باید بر نوعی جهان‌بینی تکیه داشته باشد که بتواند اندیشه و عقل را اقناع و تغذیه نماید و از طرف دیگر، باید بتواند منطقاً از جهان‌بینی خود هدف‌هایی را استنتاج کند که کشش و جذبه داشته باشد، در این هنگام "عشق" و "اقناع" که دو عنصر اساسی ایمان‌اند دست به دست یکدیگر داده و جهان را می‌سازند.
[۷] مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، مرتضی مطهری، ص ۴۲ ـ ۴۸ با تلخیص.


۵.۱.۴ - تعریف ایمان

از‌این‌روی در تعریف ایمان می‌توان گفت، "ایمان" عبارت است از: تصدیق و اذعان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر است و با صرف شناخت و معرفت تفاوت دارد.
[۸] الذخیرة، سیدمرتضی، ص ۵۳۶.
[۹] تفسیر القرآن، صدرالدین شیرازی، ج ۱، ص ۲۴۹
[۱۱] نظریه ایمان در عرصه کلام در قرآن، محسن جوادی، ص ۱۱۹ ـ ۱۵۸.
[۱۲] اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، ص ۷۳.


۵.۱.۵ - جایگاه تحقق ایمان

جایگاه تحقق ایمان، نفس و قلب و دل است؛ اگرچه آثار قولی و فعلی دارد، اما تحقق حقیقت آن بر قول و عمل متوقف نیست و لذا میان اسلام و ایمان نسبت عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است؛ ولی ممکن است برخی از مسلمانان در ظاهر تسلیم حق باشند، اما مؤمن نباشند.
[۱۳] اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، ص ۷۳.


۵.۱.۶ - رابطه ایمان و علم

ایمان، عملی است که از قلب سر می‌زند و در شمار افعال قلبی و اختیاری است و با علم و عقیده متفاوت می‌باشد؛ چون علم و عقیده بدون اختیار حاصل می‌شوند و تابع مقدمات و مبادی خاص خود هستند.
[۱۴] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۰۰.
ایمان ، دل دادن و دل سپردن است و این زمانی محقق می‌شود که روی دل به‌سوی دیگر نباشد. ایمان پذیرش و التزام عملی به یک حقیقت است و از مقوله فهمیدن و دانستن نیست. علم، به ذهن مربوط است و ایمان، کار دل است؛ البته علم زمینه‌ساز ایمان و شرط لازم برای آن است.
[۱۵] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۰۳.
[۱۶] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۱۹.


۵.۱.۷ - تفاوت علم با ایمان

شهید مطهری، در فرق بین علم و ایمان این‌گونه می‌فرمایند: علم به ما روشنایی و توانایی می‌دهد و ایمان، عشق و امید و گرمی، علم ابزار می‌سازد و ایمان مقصد، علم سرعت می‌دهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم می‌نمایاند که چه هست و ایمان الهام می‌بخشد که چه باید کرد. علم وجود انسان را به‌صورت افقی گسترش می‌دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‌برد. علم، زیباییِ عقل است و ایمان، زیباییِ روح . علم، زیباییِ اندیشه است و ایمان، زیباییِ احساس.
[۱۷] شهید مطهری، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص ۲۱ ـ ۲۳، با تلخیص.



در کتب لغت، "عشق" به معنای "دوستی شدید" آمده است
[۱۸] اقرب الموارد، ج ۲، ص ۷۸۶؛ العشق افراط الحب و یکون فی عفاف و فی الاساس «اشتقاق العشق من العشق...».
و گفته شده که از "عَشَقه" مشتق شده است و عشق همان گیاه پیچک می‌باشد که درخت را احاطه و در نهایت راه تنفس را بر او می‌بندد و درخت زرد می‌گردد.
[۱۹] سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه عشق.
[۲۰] سجادی، سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، واژه عشق.
[۲۱] نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۳۰۳ و ۳۰۵؛ و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر ـ علیه‌السلام ـ در وصف متقین فرمود: اجساد و بدن‌های آنها نحیف است... چونان تیر تراشیده و لاغر کرده می‌باشند.

درباره آن کسانی که عاشق عبادت و... می‌باشند می‌توان گفت که آنها را پیچک عبادت احاطه کرده و این‌گونه است که زرد و لاغر می‌گردند.
[۲۲] نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۳۰۳ و ۳۰۵؛ و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر ـ علیه‌السلام ـ در وصف متقین فرمود: اجساد و بدن‌های آنها نحیف است... چونان تیر تراشیده و لاغر کرده می‌باشند.


۶.۱ - اشعاری از ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر این حالت را با خطاب به برگ‌های زرد درختان در پاییز این‌گونه بیان کرد که:
ترا روی زرد و مرا روی زرد ••• تو از مهر ماه و من از مهرِ ماه

۶.۲ - نسبت دادن عشق به قلب و دل

به‌هرحال عشق یکی از صفات و حالات درونی انسان است و از نوع کشش و گرایش می‌باشد و احساسی است باطنی که به "قلب و دل" نسبت داده می‌شود.
[۲۳] در لسان آیات و روایات معمولاً از چنین حالتی به محبت تعبیر می‌شود.


۶.۳ - علت پیدایش عالم

ما معتقدیم اساس عالم بر مبنای عشق است؛ یعنی از طرفی عشق علت ایجاد عالم است. ذات حضرت حق، آن شاهد حجله‌ غیب که پیش از آفرینش جهان، خود، هم معشوق بود و هم عاشق، خواست تا جمال خویش آشکار سازد، آفرینش را آیینه‌ جمالش گردانید.
[۲۴] عرفان نظری، یحیی یثربی، ص ۴۷ ـ ۵۳.


۶.۴ - اشعاری از جامی

جامی در مقدمه یوسف و زلیخا در این باره چنین می‌گوید:
در آن خلوت که هستی بی‌نشان بود ••• به کنج نیستی، عالم نهان بود
وجودی بود، از نقش دویی دور ••• ز گفت‌وگوی مایی و تویی دور
"جمالی" مطلق از قید مظاهر ••• به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی، در حجله‌ غیب ••• مبرا ذات او از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه ••• نه زلفش را کشیده دست شانه
نوای دلبری با خویش می‌ساخت ••• قمار عاشقی با خویش می‌باخت
ولی زان جا که حکم خوب‌رویی است ••• ز پرده خوبرو در تنگ‌خویی است
نکو رو تاب مستوری ندارد ••• چو در بندی سر از روزن برآرد...
چو هر جا هست حسن، اینش تقاضاست ••• نخست این جنبش از حسن ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس ••• تجلی کرد بر آفاق وا نفس...
ز ذرات‌ جهان آیینه‌ها ساخت ••• ز روی خود به هر یک عکس انداخت...
جمال اوست هر جا جلوه کرده ••• ز معشوقان عالم بسته پرده...
به عشق اوست دل را زندگانی ••• به شوق اوست جان را کامرانی
دلی کان عاشق خوبان دلجوست ••• اگر داند، وگرنی، عاشق اوست

۶.۵ - عشق حقیقی و مجازی

از طرف دیگر هر موجودی طالب کمال خویش است و کمال وجودی هر معلولی همان مرتبه‌ وجودی علت اوست؛ پس هر معلولی عاشق علت خویش است و چون بالاترین مرتبه‌ هستی ذات حضرت حق است، پس معشوق حقیقی سلسله‌ هستی، ذات مقدس حضرت حق است؛
[۲۵] ملاصدرا، اسفار، ج ۷، چاپ جدید، ص ۱۵۸ به بعد.
چنان‌که در بیان جامی گذشت؛ از‌این‌رو است که عشق به غیر خدا عشق مجازی تلقی می‌گردد. با استناد به آیه‌ کریمه « یُحِبّهم و یُحبّونه »؛ «خدا ایشان را دوست می‌دارد و ایشان خداوند را دوست می‌دارند». می‌توان نتیجه گرفت عشق دو سره است و در مبدأ و معاد و نزول و صعود، جایگاهی بس بلند دارد.
گل از هجران بلبل، بلبل از دُوریّ گل هردم ••• به طِرفْ گلستان هر یک به عشق خویش مفتون شد
[۲۷] دیوان امام خمینی (ره).



با توجه به مطالب پیشین می‌توان گفت: عقل در مسیر زندگی مانند چراغ اتومبیل است و افزون بر وظیفه‌ پرتوافکنی، همانند ترمز، احساسات تند و سرکش را نیز مهار می‌کند و آنها را از طغیان باز می‌دارد.
[۲۸] اخلاق اسلامی، ج ۱، مصباح یزدی، ص ۱۹۵ ـ ۲۱۳؛ البته در مبارزه با هواهای نفسانی، تقویت کشش‌های مقابل، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ مثلاً از طریق ادراک آثار اعمال خیر، محبت خدا در دل انسان بیدار می‌گردد و با محبت خدا جایی برای غیر خدا در دل باقی نمی‌ماند و لذا در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی لم یکن لی‌حول فانتقل به عن معصیتک الاّ فی وقت ایقظتنی لمحبتک».
و عشق همانند موتوری است که اتومبیل را به حرکت در می‌آورد؛ از‌این‌رو می‌توان گفت موتور بی‌چراغ، عشقی کور، خطرناک، رسواکننده و مرگبار است و چراغ بی‌موتور، بی‌اثر و بی‌روح، سرد و بی‌حرکت می‌باشد؛ پس این دو رقیب هم نمی‌باشند؛ آن‌گونه که عده‌ای از صوفیه ادعا کرده‌اند.
[۲۹] جلوه‌ حق، مکارم شیرازی، با مقدمه و پاورقی از داوود الهامی، ص ۹۳ ـ ۱۲۹.
عشق و عقل هم دو عنصر اساسی ایمان می‌باشند.

۷.۱ - عقل در کلام عارفان

البته در کلام عرفا، عقل دوگونه است: عقل جزئی و عقل کلی.

۷.۱.۱ - ۱. عقل جزئی (حسابگر)

عقل جزئی آن است که در مقابل عشق مطلق قرار می‌گیرد و در قلمرو عشق و ...، مبهوت است:
عاشق از حق چون غذا یابد رحیق ••• عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
عقل جزئی عشق را منکر بود ••• گرچه بنماید که صاحب سر بود
[۳۰] مثنوی مولوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲.

از‌این‌روست که عقل جزئی را که با سود و زیان دنیایی و عالم طبیعت سر و کار دارد، "عقل حسابگر" می‌توان نامید.

۷.۱.۲ - ۲. عقل کلی

در‌حالی‌که عقل کلی، در امان از شک، وهم و شهوت و... می‌باشد و به دنبال آخرت و درک عالم غیب است.
عقل جزئی گاه چیره‌گه نگون ••• عقل کلی ایمن از ریب المنون
عقل بفروش و هنر، حیرت بخر ••• رو به خواری نه بخارا ای پسر
[۳۱] مثنوی مولوی، دفتر سوم، ابیات ۱۱۴۵ و ۱۱۴۶.

عقل کلی که فوق این عقل جزئی است، مایه‌ سعادت است:
غیر این‌ معقول‌ها معقول‌ها ••• یابی اندر عشق با فر و بها
غیر این عقل‌ تو حق را عقل‌هاست ••• که بدان تدبیر اسباب‌ سماست
که بدین عقل آوری ارزاق‌ را ••• زآن دگر مفرش کنی اطباق‌ را
[۳۲] مثنوی مولوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۲۳۲ ـ ۳۲۳۵.

و بالاخره، عقل، راهنمای انسان است به‌سوی ابدیت.
کیست بوی‌گل دم‌عقل و خرد ••• خوش قلاو و زره ملک ابد
[۳۳] مثنوی مولوی، دفتر پنج، بیت ۳۳۵۰.


۷.۲ - محبت و عشق از دیدگاه امام علی

در پایان، کلامی را از قرة العین عاشقان، امیرمؤمنان علی ـ علیه‌السلام ـ نقل می‌کنیم که فرمود: "حب اللَّه نارُ لایَمرُّ علی شی‌ءٍ الاّ احترق...". محبت و عشق الاهی به چیزی گذر نمی‌کند، مگر اینکه آن را می‌سوزاند...".
[۳۴] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۰، ص ۲۲ ؟؟؟.
[۳۵] محجة البیضاء، ج ۸، ص ۷.


۷.۳ - عشق در سخنان فخرالدین عراقی

شاید با الهام از چنین سخنانی است که شیخ فخرالدین عراقی در معرفی عشق می‌گوید: عشق آتشی است که چون در دل افتد، هر چه در دل یابد همه را بسوزاند، تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند. مگر مجنون درین سوزش بود، گفتند: لیلی آمد. گفت: من خود لیلیم؛ سر به گریبان فراغت فرو برد. لیلی گفت: سر بردار که محبوب و مطلوب توام. آخر بنگر که از که می‌مانی باز؟ مجنون گفت: الیک فان حبّک قد شغلنی عنک.
آن شد که به دیدار تو می‌بودم شاد ••• از عشق تو پروای توأم نیست کنون
[۳۶] دیوان عراقی، لمعات، لمعه‌ بیستم و سیم، ص ۴۲۰.





۸.۱ - معنای قلب و دل از نظر فیزیولوژی

از نظر فیزیولوژی و عرف عام، قلب همان دل است و دل، عبارت است از عضوی که در طرف چپ سینه قرار دارد و....

۸.۲ - معنای قلب و دل در اصطلاح قرآنی

از نظر اصطلاح قرآنی و روایی و اخلاقی، قلب همان روح مجرد انسانی است و چون دارای شئون مختلفی می‌باشد، به اعتبارات مختلف، اسم‌های متفاوتی دارد؛ صدر، نفس، قلب، فؤاد، روح و لب همگی نام‌های آن لطیفه‌ الاهی است که در ادبیات فارسی به آن "دل و جان انسانی" می‌گویند.

۸.۳ - ویژگی قلب در قرآن

در قرآن دو نوع کار و خصوصیت به قلب نسبت داده شده است:

۸.۳.۱ - ۱. انواع شناخت

خصوصیاتی که مربوط به انواع شناخت است؛ مثلاً ادراکات حصولی همچون تعقل و تدبر و تفقه و ادراکات حضوری (رؤیت حضوری) اعم از اینکه عادی باشد یا نباشد ( وحی نوعی ادراک مرموز است که در قرآن به قلب نسبت داده شده است).

۸.۳.۲ - ۲. بُعد گرایش

خصوصیاتی که به بُعد گرایش مربوط می‌شود؛ مثل ترس ، اضطراب ، قساوت ، غلظت، ایمان، تقوا ، شوق (و عشق) و تمایل و ... و آنچه که به قصد و اراده و نیت ارتباط دارد. پس قلب موجودی است که این‌گونه کارها را انجام می‌دهد؛ یعنی درک می‌کند، مرکز عواطف است، تصمیم می‌گیرد و دوستی و دشمنی می‌کند ... .
و بدین خاطر است که می‌توان گفت: منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است. اگر این مبنا را پذیرفتیم که انسان یک روح بیشتر ندارد و این یک روح منشأ زندگی نباتی، حیوانی و انسانی است، در این صورت قلب تنها یکی از ابعاد روح انسان (یعنی آن بُعد که منشأ زندگی خصوصیات و ویژگی‌های انسانی است) می‌باشد. به بیانی دیگر، قلب در اصطلاح قرآن ، منشأ حیات و زندگی حیوانی و نباتی نمی‌باشد.
[۵۴] اخلاق اسلامی، ج ۱، مصباح یزدی، ص ۲۴۴ ـ ۲۶۶.


۸.۴ - نکته پایانی

در مواردی که در نوشته‌های عرفا "قلب و دل"، در مقابل "عقل" قرار گرفته است، آن بُعد از روح و نفس انسانی مراد است که فقط مرکز عواطف انسانی و عشق می‌باشد؛ اگر چه منشأ ادراکاتی هم می‌باشد، اما ادراکات حصولی بدان نسبت داده نمی‌شود و تنها چنین مرکزی وسیله‌ای است، برای شهود و علم حضوری.


۱. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷.
۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۴، ص ۲۸۵ ۲۸۷.    
۳. اخلاق در قرآن، ج ۱، مصباح یزدی، محمدتقی، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۴؛ نفس به معنای "شخص" و "من" است و این معنای لغوی همان چیزی است که قرآن از کلمه‌ نفس اراده کرده است.
۴. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق اسلامی، ج ۱، ص ۱۹۵ به بعد.
۵. در فرهنگ غرب از عقل حسابگر به "عقل ابزاری"، "عقل جزئی‌" یا "عقل استدلالگر" نیز یاد می‌ شود. جهت‌گیری اصلی عقلانیت ابزاری و حسابگر در این اصطلاح، تسلط آدمی بر طبیعت است. عقل ابزاری معطوف به معاش است و به‌طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان می‌دهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست می‌یابد. این عقل از آنجا که قدرت فن‌آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر می‌سازد تا وقایع آینده را پیش‌بینی کند. احادیث اسلامی گرچه کارکرد ابزاری و عقل معاش را می‌پذیرند؛ اما این تفسیر از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم و آنچه در غرب متداول است، کاملاً متفاوت است. عقل ابزاری هیوم معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد. عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم می‌کند؛ از‌این‌رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن. این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات می‌کند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص می‌کند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون می‌شود، نیست؛ بلکه در مقابل عقل نظری و عملی قرار می‌گیرد؛ اما از دیدگاه روایات اسلامی عقل معاش، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظری و عملی است و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات می‌کند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامی‌خواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت و در مقابل شهوت و هوای نفس. از همین‌رو امام علی ـ علیه‌السلام ـ در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته است.
۶. مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، مرتضی مطهری، ص ۲۵۳ ـ ۲۶۲، با تلخیص.
۷. مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، مرتضی مطهری، ص ۴۲ ـ ۴۸ با تلخیص.
۸. الذخیرة، سیدمرتضی، ص ۵۳۶.
۹. تفسیر القرآن، صدرالدین شیرازی، ج ۱، ص ۲۴۹
۱۰. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص ۴۸.    
۱۱. نظریه ایمان در عرصه کلام در قرآن، محسن جوادی، ص ۱۱۹ ـ ۱۵۸.
۱۲. اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، ص ۷۳.
۱۳. اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، ص ۷۳.
۱۴. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۰۰.
۱۵. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۰۳.
۱۶. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص ۱۱۹.
۱۷. شهید مطهری، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص ۲۱ ـ ۲۳، با تلخیص.
۱۸. اقرب الموارد، ج ۲، ص ۷۸۶؛ العشق افراط الحب و یکون فی عفاف و فی الاساس «اشتقاق العشق من العشق...».
۱۹. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه عشق.
۲۰. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، واژه عشق.
۲۱. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۳۰۳ و ۳۰۵؛ و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر ـ علیه‌السلام ـ در وصف متقین فرمود: اجساد و بدن‌های آنها نحیف است... چونان تیر تراشیده و لاغر کرده می‌باشند.
۲۲. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۳۰۳ و ۳۰۵؛ و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر ـ علیه‌السلام ـ در وصف متقین فرمود: اجساد و بدن‌های آنها نحیف است... چونان تیر تراشیده و لاغر کرده می‌باشند.
۲۳. در لسان آیات و روایات معمولاً از چنین حالتی به محبت تعبیر می‌شود.
۲۴. عرفان نظری، یحیی یثربی، ص ۴۷ ـ ۵۳.
۲۵. ملاصدرا، اسفار، ج ۷، چاپ جدید، ص ۱۵۸ به بعد.
۲۶. مائده (۵)، آیه ۵۴.    
۲۷. دیوان امام خمینی (ره).
۲۸. اخلاق اسلامی، ج ۱، مصباح یزدی، ص ۱۹۵ ـ ۲۱۳؛ البته در مبارزه با هواهای نفسانی، تقویت کشش‌های مقابل، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ مثلاً از طریق ادراک آثار اعمال خیر، محبت خدا در دل انسان بیدار می‌گردد و با محبت خدا جایی برای غیر خدا در دل باقی نمی‌ماند و لذا در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی لم یکن لی‌حول فانتقل به عن معصیتک الاّ فی وقت ایقظتنی لمحبتک».
۲۹. جلوه‌ حق، مکارم شیرازی، با مقدمه و پاورقی از داوود الهامی، ص ۹۳ ـ ۱۲۹.
۳۰. مثنوی مولوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲.
۳۱. مثنوی مولوی، دفتر سوم، ابیات ۱۱۴۵ و ۱۱۴۶.
۳۲. مثنوی مولوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۲۳۲ ـ ۳۲۳۵.
۳۳. مثنوی مولوی، دفتر پنج، بیت ۳۳۵۰.
۳۴. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۰، ص ۲۲ ؟؟؟.
۳۵. محجة البیضاء، ج ۸، ص ۷.
۳۶. دیوان عراقی، لمعات، لمعه‌ بیستم و سیم، ص ۴۲۰.
۳۷. محمد (۵)، آیه ۲۴.    
۳۸. اعراف (۷)، آیه ۱۷۹.    
۳۹. انعام (۶)، آیه ۲۵.    
۴۰. اسراء (۱۷)، آیه ۴۶.    
۴۱. کهف (۱۸)، آیه ۵۷.    
۴۲. بقره (۲)، آیه ۹۷.    
۴۳. شعراء (۵)، آیه ۱۹۳.    
۴۴. انفال (۸)، آیه ۲.    
۴۵. نازعات (۷۹)، آیه ۵۴.    
۴۶. زمر (۳۹)، آیه ۲۲.    
۴۷. حجرات (۴۹)، آیه ۱۴.    
۴۸. ابراهیم (۱۴)، آیه ۳۷.    
۴۹. ق (۵۰)، آیه ۳۷.    
۵۰. نازعات (۷۹)، آیه ۵۴.    
۵۱. زمر (۳۹)، آیه ۲۲.    
۵۲. حجرات (۴۹)، آیه ۱۴.    
۵۳. ابراهیم (۱۴)، آیه ۳۷.    
۵۴. اخلاق اسلامی، ج ۱، مصباح یزدی، ص ۲۴۴ ـ ۲۶۶.



پایگاه اسلام کوئست.    






جعبه ابزار