برهان نظم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
خداشناسی،
نظم،
علت،
علت غایی،
معلول،
طبیعتپرسش:برهان نظم چیست؟
پاسخ: یکی از راههای عقلی و در عین حال ساده و عمومی خداشناسی، راه
تفکر در نظام
آفرینش است.که از آن تعبیر به به برهان نظم می شود.
این راه در
قرآن کریم و
احادیث اسلامی مورد اهتمام واقع شده است، چنان که پیوسته مورد توجه
متکلمان نیز بوده است و در دوره معاصر، اهمیت بیشتر یافته است.برهان نظم در
الهیات مسیحی تاریخ و
تحول ویژهای دارد.
نظم عبارت است از نوعی رابطه میان دو یا چند چیز.
در نظم ارتباط و وابستگی، میان اجزاء یک پدیده، یا افراد یک ماهیت برقرار است. بدین جهت نظم با
اصل علیت ملازمه دارد. یعنی هر جا نظم برقرار است، رابطه
علیت نیز حاکم است.
اگر رابطه علیت که در نظم وجود دارد،رااز جنبه فاعلی مورد توجه واقع شود،نظم را «نظم
علی و معلولی» یا
علت فاعلی می نامند.مانند:رابطه ابر و باد و باران و لطافت هوا و نظم موجود میان آنها
اگر رابطه علیت که در نظم وجود دارد،رااز جنبه غایی مورد توجه واقع شود،نظم را «
نظم غایی» یا
علت غایی گویند.مانند رابطه میان
قرنیه،
شبکیه،
عنبیه، و دیگر اجزای تشکیل دهنده دستگاه بینایی از این قسماست، یعنی رابطه و نظم
ارگانیک این اجزاء در شرایط خاص،عمل دیدن را به دنبال دارد. دیدن، غایت آن ارتباط ویژه است.
این نظم ناشی از ترکیب ویژه اجزاء یک پدیده یا یک مجموعه است. و از آنجا که
حس زیبا پسندی،
انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. و تصویری دل انگیز را برای انسان عرضه میدارد
نظم صوری و
استحسانی نامیده شده است.
تفاوت گونههای یاد شده نظم در این است که، آنچه در
نظم فاعل، مورد نظر است این است که هر معلوم یا حادثهای وابسته به علتی است که بر آن
تقدم وجودی داشته و سبب پیدایش آن گردیده است. اما این که آن
علت و سبب دارای
آگاهی و
اختیار بوده است یا نه، در چنین نظمی موضوعیت ندارد. ولی در
نظم غایی تنها وجود سبب و علت پیدایش پدیده، مورد نظر نیست، بلکه عنصر آگاهی و اختیار نیز در آن دخالت دارد. زیرا از میان صدها یا هزارها ارتباط احتمالی میان اجزاء یک پدیده، تنها یکی از آنها میتواند به تحقق هدف و غایت ویژهای که بر آن پدیده مترتب است بیانجامد. بنابراین سبب فاعلی چنین نظمی باید آگاه و انتخابگر باشد.اما در
نظم استحسانی، تنها چیزی که مورد نظر است زیبایی ساختاری و صوری پدیده است. ولی این که نظم موجود اصولاً فاعل و سببی دارد یا نه، و اگر دارد،
آگاه و
هدفدار بوده است یا نه، مورد توجه نیست.
از آنچه گفته شد، روشن شد که نظم موجود در برهان نظم، همانا نظم غایی است، زیرا تنها وجود چنین نظمی است که میتواند
انسان را به وجود
آفریدگاری دانا و مختار رهنمون شود، نه نظم فاعلی و نه نظم استحسانی، چون، در این دو گونه نظم ـ چنان که بیان گردید ـ عنصر آگاهی و اختیار شرط نیست. اما نظم غایی با آگاهی و
اختیار همراه است، تصویر این مطلب که از میان هزاران رابطه احتمالی تنها یک رابطه
صلاحیت آن را دارد که
غایت و
هدف ویژهای را فراهم سازد، و توجه به این که چنین غایت و هدفی جامه
واقعیت بر تن کرده است، تردیدی برای خود باقی نمیگذارد که رابطه یا نظم موجود، فاعلی دانا، توانا و مختار دارد.
استاد مطهری (ره) در این باره گفته است:«معنی نظمی که در باب
خداشناسی به کار میرود، نظم ناشی از
علت غایی است نه نظم ناشی از
علت فاعلی. نظم ناشی از علت فاعلی جز این نیست که گفته شود هر
معلول و اثری، فاعل و مؤثر لازم دارد، قهراً اگر آن هم معلول علت دیگری باشد. و آن
علت هم
معلول علت دیگری باشد. و همین طور، خواه ناخواه یک نظمی در میان آنها موجود است، یک نظم زنجیرهای. این نظم دلیل بر وجود
خدا نخواهد بود.
ولی نظم ناشی از علت غایی به این معنی است که معلول، وضع و حالتی دارد که از وجود
انتخاب در علت
حکایت میکند، یعنی وضع و حالتی داشته که میتوانسته معلول را به شکلهای دیگری به وجود آورد، ولی برای منظور خاصی که داشته است آن را به یک شکل معین موجود نموده است. پس باید در ناحیه علت،
شعور،
ادراک و
اراده وجود داشته باشد، که
هدف را بشناسد، و وسیله بودن این ساختمان و این وضع را برای آن هدف تمیز دهد، و این معلول را برای آن هدف بوجود آورد.
اصل علیت غایی در جایی ممکن است واقع شود که یا خود آن علتی که این معلول را به وجود آورده دارای شعور و ادراک و اراده باشد، یا آن که اگر خود فاعل، دارای شعور و ادراک و اراده نیست،تحت
تسخیر و تدبیر اراده یک فاعل بالاتری باشد که او را
تدبیر میکند و به سوی هدفش
هدایت مینماید. نظمی که در عالم وجود دارد و دلیل بر وجود
خداوند است، همین نظم است».
وجود
نظم در
جهان طبیعت را نمیتوان انکار کرد. همه علوم و دانشهای طبیعی بر وجود نظم در جهان گواهی میدهند. دانشمندان تعریفهای مختلفی از روش علمی دارند، ولی اغلب این تعریف را قبول دارند که
علم،
کشف قواعد و قوانین کلی طبیعت است. بدیهی است وجود این قوانین را صفوف منظم قوانینی که سابقاً علوم کشف کردهاند، مسلم مینماید. حال،
آزادی تحقیق ما اجازه میدهد که بپرسیم چرا این قوانین وجود دارد، یعنی ما چگونه میتوانیم وجود این
نظم و
ترتیب و سودمندی قوانین طبیعی را توجیه کنیم؟
در این مورد دو
فرض بیشتر وجود ندارد:
۱. این نظم و ترتیب نتیجه
توسعه و ادامه عالم طبیعت است که نخست در نتیجه یک
تصادف به وجود آمده است.
۲. نظم و تربیت موجود در طبیعت نتیجه طرح دقیقی است که آن را ایجاب کرده است.
فرض نخست باور نکردنی است، پس باید فرض دوم را پذیرفت و به وجود
آفریدگار و
مدبر دانا و توانای
جهان اذعان نمود.
سه
عنصر اصلی یعنی هیدروژن، اکسیژن و کربن مواد اولیه
اجسام زنده را تشکیل میدهند و مقداری ازت و کمی عناصر دیگر نیز با سه عنصر فوق ترکیب یافتهاند، در جسم سادهترین و کوچکترین
حیوانها میلیونها از
اتمهای عناصر مزبور وجود دارد که به نسبتها و شکلهای خاصی با هم ترکیب یافتهاند. و اگر با حساب احتمالات، امکان تصادف و ترکیب این عناصر را حساب کنیم خواهیم دید که نتیجه به قدری کوچک است که میتوان گفت صفر است. حال عالیترین حیوانات یعنی انسان را در نظر بگیریم که میخواهد قوانین طبیعت را
کشف و یا در آنها مداخله کند! آیا ممکن است که این موجود تصادفاً از ترکیب خود به خود عناصر بوجود آمده باشد؟!
امام صادق ـ علیه السلام ـ در قسمتی از گفتار مفصل خود به
مفضل بن عمرو در زمینه
خداشناسی و دلایل آن،
نظم و اتقان موجود در جهان را یاد آور شده و فرموده است:
«نخستین
عبرتها و دلایل بر وجود
خداوند،
آفرینش این
جهان و
تألیف و نظم حاکم بر اجزای آن است، زیرا اگر با
فکر و
اندیشه خود در آن تأمل کنی و با
عقل و
خرد خویش داوری نمایی، جهان را چون خانهای مییابی که همه وسایل و ساز و برگهای
زندگی در آن آماده شده است.
آسمان چونان سقف این خانه، و
زمین چونان بساط و فرش این خانه، و ستارگان بسان چراغها، و معادن، ذخایر و اندوختههای آن میباشند. و هر چیزی در جایگاه مناسب خود قرار داده شده است.
انسان مالک این سرای است که انواع
حیوانات و
گیاهان در خدمت او و برای تأمین نیازهای او قرار داده شدهاند. این نظم و ترتیب دلیلی آشکار بر این است که جهان براساس
تقدیر،
حکمت و
نظم و هماهنگی طراحی و آفریده شده است، و
آفریدگاری یکتا این نظم و تألیف را پدید آورده است.»
دیوید هیوم (۱۷۱۱ـ۱۷۷۶ میلادی) انگلیسی از
فلاسفه تجربه گرا و
شکاک غربی است. وی با بسیاری از مبانی
متافیزیک به معارضه برخاست، چنان که دلایل وجود
خدا را نیز مورد مناقشه قرار داد، از آنجا که در عصر وی مشهورترین دلیل اثبات وجود خدا در
جهان غرب، دلیل نظم یا
برهان علت غایی بود، وی این دلیل را مورد چالش جدی قرار دارد و
اشکالاتی را بر آن وارد کرد. بسیاری از
متکلمان و فلاسفه غربی اشکالات وی را وارد دانسته و دلیل نظم را نا استوار انگاشتند.
متفکران اسلامی نیز در بحثهای
فلسفی و
کلامی خود
مناقشات هیوم بر برهان نظم را مورد توجه قرار داده و به آنها پاسخ دادهاند که در این درس اشکالات هیوم بر برهان نظم را بررسی خواهیم کرد.
برهان نظم، بر پایه
تشبیه و
تمثیل استوار است، یعنی پدیدههای جهان به مصنوعات بشری مانند خانه و ماشین تشبیه شده و همان گونه که ما اگر خانهای را ببینیم بیدرنگ به وجود سازندهای دانا و توانا و با
تدبیر حکم میکنیم، از مشاهده نظم موجود در پدیدههای جهان نیز به وجود
آفریدگاری دانا، توانا و
حکیم پی میبریم. ولی میتوان این تشبیه را مورد
مناقشه قرار داد، زیرا اگر ما با دیدن خانه به وجود سازنده آن پی میبریم بدان جهت است که قبلاً آن را
تجربه کردهایم.اگر ما خانهای را ببینیم با بزرگترین
یقین و
اطمینان نتیجه میگیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقاً آن نوع معمولی است که تجربه کردهایم که از آن نوع
علت ناشی و صادر میشود، اما مطمئناً
تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان یک علت مشابه
استنباط کنیم، این عدم
شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که میتوان کرد فقط یک
حدس و
ظن و فرضی درباره یک علت مشابه است.
همین گونه است در مورد دیگر مصنوعات بشری. ولی چنین
تجربهای در مورد پدیدههای جهان نداریم، زیرا از وقتی که دیده به این جهان گشودهایم، جهان را با نظم و ترتیب مخصوصی مشاهده کردهایم، و هرگز پدید آمدن آن را توسط پدید آورندهای دانا و حکیم
تجربه نکردهایم، تا جهان کنونی و نظم حاکم بر آن را نیز، به استناد تجربههای گذشته، مصنوع آفریدگاری دانا و حکیم بدانیم.
برهان نظم، از براهین تجربی نیست، تجربی بودن
برهان به این است که حد وسط (کبرای برهان)
حکم یا
قضیهای تجربی باشد. ولی حد وسط در برهان نظم، حکم یا قضیهای است عقلی، همین گونه که در درس قبل بیان گردید.
از نظر
عقل، نظم غایی با
آگاهی و
اختیار ملازمه دارد. هر گاه در جهان طبیعت
نظم غایی موجود است،
تفسیر عقلانی، بدون قبول آفریدگاری دانا، توانا و انتخابگر، ممکن نیست. اگر در
تقریر برهان نظم از روش تمثیل استفاده شده و از مصنوعات بشری (خانه، ماشین و غیره) مثال آورده میشود، نه بدان جهت که میخواهند
تشبیه و
تمثیل را مبنای برهان نظم قرار دهند، بلکه برای آن است که مثالهایی از
حکم عقلی و
بدیهی را یادآور شوند.
به عبارت دیگر، ویژگی بشری بودن، و تجربه پذیر بودن در مصنوعات بشری در برهان نظم خصوصیتی ندارد، ملاک و مناط این برهان همانا
ملازمه عقلی میان نظم غایی و دخالت
علم و
اختیار است، خواه نظم غایی مصنوع بشری باشد، یا پدیدهای طبیعی، خواه چگونگی پیدایش آن قابل مشاهده و
تجربه حسی باشد یا نباشد. هرگاه نظم غایی ملاک داوری خرد باشد،
تمثیل نظم طبیعی به نظم بشری نه تنها خدشهای بر برهان وارد نمیسازد، بلکه مایه استواری آن میگردد، چرا که نظم طبیعی مصداق اقوی و اکمل نظم غایی است. در نتیجه
حکم (وابستگی نظم به علم و اختیار) قطعیتر و روشنتر خواهد بود. این روش استدلال همان است که «
قیاس اولویت» نام دارد. و مفاد آن این است که هر گاه حکمی در فرد و
مصداق ضعیف یک
ماهیت وجود داشته باشد، در فرد و مصداق قوی به طریق اولی وجود خواهد داشت. اگر آزردن
پدر و
مادر با گفتن کلمه اُف و مانند آن به آنها، نکوهیده است، آزردن آنان از طریق
ناسزا گویی و
کتک زدن به طریق اولی نکوهیده خواهد بود. به گفته
کلودام هزاوی، طراح ماشین الکترونیکی:
«اگر برای ماشین حساب طراحی لازم است، چگونه ممکن است برای بدن
انسان، با این همه خصوصیات فیزیکی و شیمیایی و زیستی، طراحی لازم نباشد»؟!
شاید بتوان پذیرفت که از طریق برهان نظم میشود مدبری الهی برای
جهان اثبات کرد، ولی هرگز نخواهیم توانست از این طریق وجود
آفریدگاری را ثابت کنیم که در
ادیان آسمانی معرفی شده است. یعنی خداوندی که از نظر
صفات جمال و جلال هیچ گونه نقصانی ندارد.
از یک معلول خاص تنها میتوانیم علتی را که قادر به ایجاد آن معلول است،
استنتاج کنیم. بنابراین از یک جهان محدود و
متناهی هرگز نمیتوانیم به آفرینندهای نامحدود و نامتناهی راه ببریم
.
هر برهانی رسالت ویژهای دارد، رسالت
برهان نظم بیش از این نیست که دیدگاه
ماتریالیستها را ابطال نموده و ثابت کند جهان
طبیعت،
معلول و
مخلوق است و براساس طرح و
تدبیر آگاهانه و حکیمانه پدید آمده است. اما این که آفریدگار جهان از نظر
کمالات وجودی متناهی است یا غیر متناهی، بسیط است یا مرکب، ماهیت دارد یا ندارد، صفاتش عین ذاتش میباشد یا زائد بر ذاتش و مانند آن، از برهان نظم به دست نمیآید.
«ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز
ماوراء الطبیعه سوق میدهد. این برهان همین قدر ثابت میکند که طبیعت، ماورایی دارد. اما این که آن ماوراء
واجب است یا
ممکن،
حادث است یا
قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود،
علم و
قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از حدود این برهان خارج است. اینها مسائلی است که برعهده
فلسفه الهی است که با براهین دیگری اثبات میکند».
از نظم و اتقان جهان طبیعت نمیتوان به
کمال علم و
حکمت آفریدگار آن پی برد، زیرا احتمال دارد نظم کنونی پس از آزمون و خطاهای بسیار آفریدگار آن و پس از روزگاری طولانی پدید آمده باشد. ما اگر یک کشتی را ببینیم، در آغاز به هوشمندی و برجستگی سازنده آن
حکم میکنیم، اما پس از آن که دانستیم او طرح خود را از دیگران اقتباس کرده است و آن طرح نیز پس از گذشت قرنها
آزمون خطا به دست آمده است، اعجاب ما را نسبت به سازنده کشتی فرو خواهد کاست.
اشکال یاد شده، ـ همچون اشکال پیشین ـ ناشی از درک نادرست رسالت برهان نظم است. هر گاه بپذیریم که برهان نظم بر وابستگی جهان طبیعت به جهان ماوراء طبیعت دلالت میکند و بر دخالت علم و
اختیار در پیدایش نظم طبیعی گواهی میدهد، بر درستی برهان نظم مهر تأیید نهادهایم. این که
آفریدگار جهان آیا کمالات خود را کسب کرده است یا بالذات آنها را دارد، در
قلمرو رسالت برهان نظم نیست و باید از راههای دیگری بررسی شود.
مبناهای برهان نظم این است که شباهت معلولها دلیل بر شباهت علتهاست، و چون معلولهای بشری بر فاعلهایی دانا و انتخابگر دلالت میکنند، معلولهای طبیعی نیز که از نظر نظم به معلولهای بشری شباهت دارند، بر فاعل یا فاعلهایی شبیه فاعلهای بشری دلالت میکنند. نتیجه این برهان اثبات آفریدگاری است برای جهان همانند فاعلهای بشری. حال اگر کسی خداوند را پیراسته از هر گونه مثل و مانندی بداند، نمیتواند نتیجه برهان نظم را بپذیرد. بنابراین برهان نظم،
برهان عقلی و همگانی نخواهد بود.
اولاً: برهان نظم مبتنی بر
تمثیل و
تشبیه نیست، و ثانیاً: تشبیه و تمثیل دو چیز به یکدیگر، بر مشابهت همه جانبه آن دو چیز دلالت نمیکند، بلکه تنها ویژگی مشترک میان مشبه و مشبه به ملاک و میزان است، مثلاً تشبیه
انسان به شیر در ویژگی
شجاعت است، و نه در دیگر خصوصیات شیر.
بنابراین، اگر از طریق مشابهت معلولهای طبیعی به معلولهای بشری، بر نیازمندی جهان به
آفریدگاری دانا و
مختار استدلال شود، آن چه مورد نظر است، همانا ویژگی دانایی و
اختیار است، و نه دیگر صفات و ویژگیهای بشر، حتی سطح و میزان دانایی و اختیار انسان نیز مقصود نیست، بلکه تنها اصل دانایی و
اختیار مورد نظر است. در این صورت برهان نظم با اصل پیراستگی آفریدگار جهان از مثل و مانند، هیچ گونه منافاتی ندارد.
جهان طبیعت، بیش از آن که به یک کشتی یا خانه یا دیگر مصنوعات بشری شباهت داشته باشد، به یک موجود زنده چون حیوان و نبات
شباهت دارد. بنابراین به جای آن که برای جهان
علت و منشأیی بیرونی فرض کنیم. میتوانیم علت و منشأ آن را، هم چون مبدأ
حیات حیوان و
نبات، درونی بدانیم. در این صورت برهان نظم وجود
ماوراء طبیعت را اثبات نخواهد کرد.
«من
تصدیق میکنم که جهان را اجزاء دیگری هست که شباهت زیادی به ساختمان عالم دارد. این اجزاء، حیوانات و نباتاتاند. آشکار است که عالم به یک حیوان یا یک گیاه بیشتر شبیه است تا به یک ساعت یا یک ماشین بافندگی. بنابراین علتش به احتمال زیاد، به
علت اولی شبیه است، پس میتوانیم استنباط کنیم که علت عالم چیزی شبیه یا نظیر زاد و ولد حیوانی یا
رشد و نمو نباتی است».
اولاً: تشبیه جهان طبیعت به حیوان و نبات اشکال منطقی دارد، زیرا حیوان و نبات، جزئی از عالم طبیعت است. حال یا باید کل جهان را به جزء آن تشبیه کنیم یا جزئی از جهان را به جزء دیگر که مباین با آن است، تشبیه نمائیم و یا جزئی از جهان را به خود آن جزء. هیچ یک از فرضهای یاد شده از نظر منطقی پذیرفته نیست. ولی تشبیه جهان به مصنوعادت بشری با چنین محذورهایی مواجه نیست.
ثانیاً: این که نظام جهان را نظامی
دینامیکی و خود
متحول بدانیم (و نه نظامی میکانیکی) نه با عقیده
الهیون درباره ارتباط جهان با
خداوند منافات دارد و نه پاسخگوی
تفسیر عقلی نظم جهان است؛ زیرا میان
نظم غایی و دخالت علم و اختیار در پیدایش و تدبیر آن نظم، ملازمه برقرار است. اگر چنین
علم و اختیاری در درون جهان یافت نمیشود، چرا که
حیوان و
نبات چنین صفاتی را ندارند، باید برای جهان، مبدئی ماوراء طبیعی، دانا و
مختار قائل شویم و این همان نتیجهای است که برهان نظم عهدهدار اثبات آن است.
در جهان طبیعت حوادثی رخ میدهد که برای موجودات دیگر زیانبار است، این حوادث همان شرور طبیعیاند. مانند
زلزله و
طوفانها. با وجود چنین پدیدههای ناهنجار چگونه میتوان طرح جهان را ناشی از عقلی سلیم و خیر اندیش دانست؟
«وقتی کسی
طبیعت را
مطالعه کند با همه اوصاف ناخوشایند آن، یعنی طوفانها و زلزلهها و
منازعات یک قسمت طبیعت با قسمت دیگر، آیا میتواند نتیجه بگیرد که آن طرح ریزی از یک
عقل سلیم و خوب ناشی شده است؟».
اولاً: اثبات همه
صفات کمال خداوندی در محدوده برهان نظم نیست، و باید آنها را از راههای دیگری اثبات کرد.
ثانیاً: وجود
شرور طبیعی با هیچ یک از صفات
کمال الهی منافات ندارد. نه با
توحید، و نه
عدل و
حکمت و نه دیگر
صفات جمال و جلال خداوندی.
اندیشه قم.