هدف خلقت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: هدف آفرینش، خلقت، تکامل، خلقت انسان، فیض، کمال، ذات خداوند.
پرسش: هدف از خلقت چیست؟ ادلهی عقلی آن را بیان کنید. اگر هدف تکامل است، چرا خدا انسان را کامل نیافرید؟
پاسخ: خداوند وجودی بینهایت است و همهی کمالها را داراست و آفریدن (ایجاد کردن) فیض است و خداوند فیاض است. کمال فیاضیت او اقتضا میکند که هرچه را لایق آفریده شدن است، بیافریند. پس
خداوند آفرید، چون فیاض است؛ یعنی هدف و چرایی آفرینش در فیاضیت اوست. از آنجا که صفات ذاتی خداوند خارج از ذات او نیست، میتوان گفت هدف از آفرینش، ذات خداوند است. خداوند انسان را موجودی آفرید که با دو گرایش درونی خوبی و بدی و با دو دعوت کنندهی بیرونی به خوبی (انبیا) و بدی (
شیاطین)، قابلیت نیل به بالاترین مراتب
کمال مخلوق و نیز انحطاط به پستترین مراتب آن را داشته باشد. اگر خداوند از ابتدا انسان را برخوردار از همهی کمالهایی که برای او ممکن است میآفرید، این برای او کمال اختیاری به شمار نمیآمد و خداوند پیش از او موجوداتی را که همهی کمالهایشان را از ابتدا واجد باشند، آفریده بود. پس هدف از آفرینش انسان وقتی محقق میشود که او قابلیت کمال را داشته باشد و با فعل اختیاری خود به آن نائل آید.
برای روشن شدن پاسخ، توجه به چند مطلب لازم است:
خداوند متعال به مقتضای اینکه
واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست، هیچ محدودیتی و نقصی ندارد و همهی کمالها را داراست.
از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است. خداوند در
قرآن میفرماید: «و عطای پروردگارت منع نشده است».
خداوند متعال، برای عطا کردن از ناحیهی خودش، هیچ محدودیتی ندارد، پس هر جا که عطا نمیکند، به دلیل محدودیت پذیرندهی عطاست، نه عطاکننده، و هر چیز که لایق عطا شدن باشد، عطا میشود.
هر خیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شر و نقصی ناشی از عدم؛ مثلاً علم،
خیر و کمال است و جهل، شر و نقص. همچنین قدرت، در مقابل عجز و ناتوانی، کمال و خیر است. پس معلوم میشود که وجود خیر است و در مقابل آن، هر شر و نقصی عدم است.
با توجه به مقدمهی سوم میتوان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق میشود. پس لازمهی فیاض بودن آفریدن است.
به عبارت دیگر، اگر چیزی لایق آفریده شدن باشد و خداوند آن را نیافریند، این نیافریدن با توجه به خیر بودن وجود، منع از خیر است و بخل محسوب میشود و بخل از خداوند محال است. از این مقدمات نتیجه میگیریم، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ میدهیم که فیاض بودن او باعث
آفرینش شده است.
صفات خدا زائد بر ذات خدا نیست. صفات انسان و دیگر اجسام، زائد بر ذات آنهاست. مثلاً سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است. این سرخی و شیرینی، خارج از ذات سیب است. سیب میتواند بهجای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند.
بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، یک بحث کلامی عمیق است که میتوانید در
علم کلام در بحث
توحید صفاتی مطالعه کنید. آنچه در اینجا برای ما مهم است، این است که فیاض بودن ـ که علت غایی آفرینش است ـ عین ذات خداست و خارج از ذات او نیست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت: چون خداست. پس علت غایی در واقع خود خداوند است. این همان
سخن فلاسفه ماست که میگویند: علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است،
و شاید بتوان همین معنا را از برخی آیات قرآن،
و نیز: «الیه یرجع الامر کله» و تمام کارها به او بازگردانده میشود،
استفاده نمود.
آنچه گفته شد، هدف فاعل در اصل آفرینش است؛ اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص مانند انسان، نیازمند یک نکتهی ویژه است. این نکته دربارهی انسان عبارت است از: کمال خاصی که خداوند میخواست با
خلقت انسان آن را بیافریند.
لازمهی کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند. او قبل از آفرینش انسان، موجودات دیگری را به نام
ملائکه آفریده بود که از همان ابتدای آفرینش دارای همهی کمالات ممکنهی خود بودند؛ یعنی همهی کمالات خود را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمیکنند و مرتبهی وجودیشان تکامل نمییابد.
خداوند از
زبان ملائکه فرمود: «و هیچیک از ما فرشتگان نیست، مگر اینکه برای او
مقام و مرتبهای معین است و ماییم که صف بستهایم و ماییم که خود تسبیح گویانیم».
حضرت علی علیهالسلام فرمود: سپس آسمانهای بالا را از هم گشود و از
فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهی از فرشتگان همواره در سجدهاند و
رکوع ندارند و گروهی در رکوعاند و نمیایستند و گروهی در صفهایی ایستادهاند و پراکنده نمیشوند و گروهی همواره
تسبیح گویند و خسته نمیشوند.
آنان خدا را پرستش میکنند، و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند.
خداوند متعال فرمود: «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»؛ فرشتگان در سخن بر او پیشی نمیگیرند و خود به دستور او کار میکنند.
نیز فرمود: «بر آن
آتش فرشتگانی خشن و سختگیر گماشته شدهاند، از آنچه خدا به آنان سرپیچی نمیکنند و آنچه را که مأمورند، انجام میدهند».
خداوند به دلیل فیاض بودنش، میخواست علاوه بر کمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است؛ یعنی موجودی را بیافریند که همهی این کمالها را با
اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد؛ ازاینرو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همهی کمالاتِ لایق خود نیست؛ اما بهگونهای است که میتواند به آن کمالها برسد. روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل میکند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است.
امیرمؤمنان ـ علیهالسلام ـ فرمود: خداوند ـ عزوجل ـ ملائکه را از
عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و
حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنیآدم را از عقل و شهوت آفرید. پس هرکس عقلش بر شهوتش پیروز شود، از ملائکه برتر خواهد بود و هرکس شهوتش بر عقلش غلبه کند، از حیوانات پستتر خواهد بود.
مولوی نیز همین نکته را به نظم گفته است:
در
حدیث آمد که خلاق مجید •••
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و
علم و جود ••• آن
فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوی ••• نور مطلق زنده از
عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی ••• همچو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف ••• از
شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر ••• از فرشته نیمی و نیمش ز خر
نیم خر خود مایل سفلی بود ••• نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید در نبرد ••• زین دوگانه تا کدامین برد نبرد
پس هدف فاعل و علت غایی در آفرینش انسان نیز، فیاض بودن خداوند است. لازمهی فیاض بودن خدا، این است که این نوع از
کمال ممکن را نیز بیافریند، کمالی که برترین کمال امکانی است.
چرا خداوند انسان را کامل نیافرید:
با توجه به مطلب یاد شده میتوان دریافت که
هدف از آفرینش انسان زمانی میتواند محقق شود که انسان قابلیت رسیدن به کمال را داشته باشد و با فعلِ اختیاریِ خود، آن را تحصیل کند. درحالی که اگر آن کمال را از ابتدا دارا میبود قطعاً کمالِ اختیاریِ او به شمار نمیآمد و هدف اصلی از
آفرینش او نیز تحصیل نمیشد.
باید توجه داشت که حتی ترقی یک پله از نردبان تکامل برای انسان، تحصیل کمال اختیاری به شمار میآید و به همان اندازه هدف اصلی از آفرینش را تحصیل کرده است.
اگر انسانی حتی یک پله از نردبان تکامل بالا نرود و سراسر زندگی او کفر و گناه و عصیان باشد، باز خارج از هدف از آفرینش قدم برنداشته است؛ زیرا او نیز قابلیتهای خود را به فعلیت رسانده است. انسان قابلیت نزول به پستترین درجات را نیز دارد، خداوند او را بهگونهای آفریده است که بتواند راه کمال یا شقاوت را برگزیند. پس حتی
انسان گنهکار و کافر نیز برخلاف خواست تکوینی خداوند حرکت نمیکند. بله، خداوند صعود انسان به مراتب کمال را میپسندد و نزول او به ورطهی گمراهی را نمیپسندد. به عبارت دیگر،
خداوند متعال در آفرینش انسان، یک خواست تکوینی دارد و یک خواست تشریعی: خواست تکوینی او این است که هر انسانی بتواند قابلیتهای خود را به فعلیت برساند چه خوب، چه بد. خواست تشریعی او این است که انسان فقط در سیر کمال، قابلیتهای خود را به فعلیت برساند.
با این بیان میتوان گفت انسان مؤمن، هم هدف تشریعی را تحصیل کرده و هم در مسیر هدف تکوینی قرار دارد؛ ولی انسان کافر و گنهکار گرچه هدف تشریعی را تحصیل نمیکند، ولی در مسیر هدف تکوینی است.
تذکر: با توجه به اهمیت موضوع و وجود ادلهی فراوان نقلی، مجال و زمینهی بررسی و تحقیق بیشتری برای ادامه بحث وجود دارد.
پایگاه اسلام کوئست.