• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطبه بی‌الف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام علی علیه‌السلام، خطبه‌ بدون الف.
پرسش: خطبه‌ بدون الف امام علی ـ علیه‌السلام ـ را با ترجمه بیان کنید.

پاسخ:



روزی اصحاب پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ مشغول گفت‌وگو بودند و گفتند که حرف الف از جمله حروفی است که بیشترین کاربرد را در زبان عربی دارد. در این زمان امام علی ـ علیه‌السلام ـ خطبه‌ای را خواندند که در متن عربی آن هیچ الفی وجود ندارد:


«حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ و سَبَغَت نِعمَتُهُ و سَبَقَت غَضَبَهُ رَحمَتُهُ و تَمَّت کَلِمَتُهُ و نَفَذَت مَشیئَتُهُ و بَلَغَت قَضِیَّتُهُ، حَمِدتُهُ حَمدَ مُقِرٍّ بِرُبوبِیَّتِهِ مُتَخَضِّعٌ لِعُبودِیَّتِهِ مُتَنَصِّلٌ مِن خَطیئَتِهِ مُتَفَرِّدٌ بِتَوحیدِهِ مُؤَمِّلٌ مِنهُ مَغفِرَةً تُنجیهِ یَومَ یَشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ و بَنیهِ
و نَستَعینُهُ و نَستَرشِدُهُ و نَستَهدیهِ و نُؤمِنُ بِهِ و نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، و شَهِدَتُ لَهُ شُهودَ مُخلِصٍ موقِنٍ و فَرَّدتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتَیَقِّنٍ، و وَحَّدتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ، لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، و لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ فی صُنعِهِ جَلَّ عَن مُشیرٍ و وَزیرٍ و عَن عَونِ مُعینٍ و نَصیرٍ و نَظیرٍ.
سپاس می‌گزارم آن را که منتش عظیم است و نعمتش فراوان و رحمتش بر غضبش پیش است. کلامش تمام، و اراده‌اش نافذ و حُکمش رساست. (او را) سپاس می‌گویم، سپاس گفتن کسی که به پروردگاریِ او اقرار دارد و به بندگی‌اش گردن نهاده، از نافرمانی‌اش گریزان است، به توحید ش معترف است و از او آمرزشی را امید دارد برای نجات یافتن در روزی که آدمی را از خانواده و فرزند، مشغول می‌دارد.
از او یاری می‌جوییم و کمال می‌طلبیم و هدایت می‌خواهیم. به او ایمان داریم و بر او توکل می‌کنیم. به او گواهی می‌دهم، گواهی فرد با اخلاصِ با یقین و او را یکتا می‌دانم، یکتا دانستن کسی که ایمان و یقین دارد و او را یگانه می‌شمارم، مانند یکتا دانستن بنده‌ای که اقرار به آن می‌کند. او را شریکی در مُلکش نیست و در آفرینشش یاوری ندارد. از داشتن مشاور و دستیار و کمک‌کار و یاری‌کننده و هماورد، فراتر است.
•••

عَلِمَ فَسَتَرَ و بَطَنَ فَخَبَرَ و مَلَکَ فَقَهَرَ و عُصِیَ فَغَفَرَ و حَکَمَ فَعَدَلَ لَم یَزَل و لَن یَزولَ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» و هُوَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ رَبٌّ مُتَعَزِّزٌ بِعِزَّتِهِ مُتَمَکِّنٌ بِقُوَّتِهِ مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ، لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ و لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَوِیٌّ مَنیعٌ بَصیرٌ سَمیعٌ رَؤوفٌ رَحیمٌ. عَجَزَ عَن وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ و ضَلَّ عَن نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ.
قَرُبَ فَبَعُدَ و بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ و یَرزُقُهُ و یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفِیٍّ و بَطشٍ قَوِیٍّ و رَحمَةٍ موسَعَةٍ و عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مُونِقةٌ، و عُقوبَتُهُ جَحیمٌ مَمدودَةٌ موبِقَةٌ.

آگاهی یافت و پنهان داشت. به ژرفا شد و نیک دانست. فرمان‌روایی یافت و چیره گردید. نافرمانی شد و بخشید. داوری کرد و داد ورزید. همواره بوده است و خواهد بود. هیچ موجودی همانند او نیست. او، از پسِ هر موجودی است، پروردگاری که به عزتش پیروز و به قدرتش نیرومند است. به خاطر برتری‌اش منزه است و به خاطر والایی‌اش متکبر است. دیده‌ای او را درک نمی‌کند و نگاهی بر او احاطه ندارد. قوی، بلندمرتبه، بینا، شنوا، مهربان و بخشنده است. هرکس که وصفش کرده، در وصف او ناتوان است و هرکس که او را می‌شناسد، در توصیف او سرگشته است.
نزدیک است و دور، و دور است و نزدیک. پاسخ هرکس را که بخوانَدَش می‌دهد و روزی‌اش می‌دهد و به او می‌بخشد. دارای لطفی پنهان و قدرتی قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردآور است. رحمتش بهشت وسیع و زیباست و مجازاتش جهنم طولانی و زجرآور است.
•••

و شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ رَسولِهِ و عَبدِهِ و صَفِیِّهِ و نَبِیِّهِ و نَجِیِّهِ و حَبیبِهِ و خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ و حینِ فَترَةٍ و کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ و مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ و شَیَّدَ بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ و نَصَحَ و بَلَّغَ و کَدَحَ، رَؤوفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ رَحیمٌ سَخِیٌّ رَضِیٌّ وَلِیٌّ زَکِیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ و تَسلیمٌ وَ بَرکةٌ و تکریمٌ، من رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ قَریبٍ مُجیبٍ.
وَصَّیتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی بوَصیَّةِ رَبِّکُم، و ذَکَّرتُکُم بِسُنّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تُذری دُموعَکُم، و تَقیَّةٍ تُنجیکُم قَبلَ یَومِ تُبلِیکُم وَ تُذهِلُکُم، یَومٌ یفوزُ فِیهِ مَن ثَقُل وَزنُ حَسنَتَه، وَ خَفَّ وَزنُ سَیّئَتهِ، وَلتَکُن مَسأَلتکُم وَ تَملُّقُکُم مَسأَلَةَ ذُلٍّ و خٌضوعٍ و شُکرٍ و خُشوع، بِتَوبَةٍ و تَوَرُّع و نَدَم و رُجوعِ، و لیَغتَنم کُلُّ مُغتَنمٍ مِنکُم صِحَّتهُ قَبلَ سُقمِهِ و شَبیبَتَهُ قَبلَ هَرَمِهِ، وَ سَعَتَهُ قَبلَ فَقرِهِ، و فَرغَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ و حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ تَکبُّرٍ وَ تَهرُّمٍ و تَسَقُّمٍ، یَمَلُّهُ طَبیبُه، و یُعرِضُ عَنه حَبیبُهُ، و یَنقَطعُ غمدُهُ، و یَتَغیَّر عقلُهُ.

به برانگیختن محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرستاده و بنده، و وصی، پیامبر ، نجات یافته، دوست و شیفته‌اش، گواهی می‌دهم که او را در بهترین روزگار و در دوران فَترت وحی و کفر، از روی رحمت بر بندگان و منت فراوان برانگیخت و پیامبری را به او پایان داد و حجتش را با او استوار ساخت. (محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله) پند داد و دلسوزی کرد، ابلاغ کرد و کوشید، در‌حالی‌که با مؤمنان مهربان بود و بخشنده، سخاوتمند بود و خشنود و پیشوا بود و زیرک. بر او بادْ رحمت، سلام، برکت و احترام پروردگارِ باگذشت و مهربان که نزدیک و برآورنده (دعا) است!

ای جمعی که حاضرید! شما را به همان سفارش‌های پروردگارتان توصیه می‌کنم و سنت پیامبرتان را به یادتان می‌آورم. بر شما بادْ بیمی که دلتان را آرامش دهد و ترسی که اشک‌هایتان را جاری سازد و پروایی که پیش از روزِ گرفتاری و سرگشتگی‌تان شما را نجات دهد؛ روزی که در آن، هر که خوبی‌هایش سنگین باشد و بدی‌هایش سبک، پیروز می‌گردد. بنابراین درخواستتان و تضرع شما باید درخواستی از سرِ افتادگی، فروتنی، شکر و زاری و نیز همراهِ توبه، وارستگی، پشیمانی و برگشت باشد و هر اهل فرصتی از شما باید سلامت را قبل از بیماری و جوانی را قبل از پیری و برخورداری را قبل از نیازمندی و فراغت را پیش از گرفتاری و بودنش را قبل از سفرش غنیمت بدارد، پیش از کهن‌سالی و پیری و بیماری که طبیبش از او ناامید و روی‌گردان و دوستش از او بُریده باشد، رحمتش قطع شود و خِردش تغییر کند.
•••

ثُمّ قیلَ:هُوَ مَوعوکٌ و جِسمُهُ مَنهوکٌ، ثُمَّ جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، و حَضَرَهُ کُلُّ قَریبٍ وَ بعیدٍ، فَشَخَصَ بَصَرُه، و طمَحَ نَظَرهُ، و رَشَحَ جَبینُه، و عَطَفَ عَرینُهُ، و سَکَنَ حَنینُهُ، و حَزَنَتهُ نفسُهُ، وَ بکَتهُ عرسُهُ، و حُفِر رَمسُهُ، و یُتِّمَ مِنهُ وِلدُهُ، و تَفَرّقَ مِنه عَدَدُهُ، و قُسِّمَ جَمعُهُ، و ذَهَبَ بَصَرهُ و سَمعُهُ، و مُدِّدَ و جُرِّدَ و عُرِّیَ و غُسِّلَ و نُشِّفَ و سُجِّیَ، و بُسِطَ لَهُ و هُیِّئَ، و نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، و شُدَّ مِنهُ ذَقنُهُ و قُمِّصَ و عُمَّم، و وُدِّعَ و سُلِّمَ، و حُمِلَ فَوقَ سَریرٍ، و صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، و نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ و قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ و حُجُرٍ مُنَجَّدَةٍ، و جُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودٍ و ضیقٍ مَرصودٍ بلَبنٍ مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بجُلمودٍ، و هیلَ عَلَیه حَفرُه، و حُثِی عَلَیه مَدَرُهُ، و تَحَقَّق حِذره، و نُسِیَ خَبَرَهُ، وَ رجَعَ عَنهُ وَلیّهُ و صَفِیُّهُ و نَدیمُهُ وَ نسیبُهُ، و تَبَدَّلَ بِهِ قَرینُهُ و حَبیبُهُ، فَهُو حَشوُ قَبرٍ و رَهینُ قَفرٍ، یَسعی بجِسمِهِ دودُ قَبرِهِ، و یَسیلُ صَدیدُهُ من مَنخِرِهِ، یَسحَقُ تُرْبهُ لَحمَهُ، و یَنشَفُ دَمُهُ، و یَرمُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومِ حَشرِهِ، فَنُشِرَ مِن قَبرِهِ حینَ یُنفَخُ فی صورٍ، و یُدعی بِحَشرٍ و نُشورٍ.

آن‌گاه گفته شود:او ناخوشْ احوال و پیکرش لاغر و نزار است. آن‌گاه در جان کَندن، شدید به تلاش افتد و دور و نزدیک به گِردش آیند، دیده‌اش خیره و نگاهش چرخان گَردد، پیشانی‌اش عَرَق کند، بینی‌اش گشوده گردد و زاری‌اش فرو افتد، نفسش محزون شود و همسرش بر او بگِرید، گورش کَنده و فرزندش بی‌پدر گردد، دار و دسته‌اش از گِرد او پراکنده گردند و اموالش تقسیم شود، گوش و چشمش از بین رفته باشد، پاهایش کشیده و برهنه و عریان گردد، او را غسل دهند، بر او آب بپاشند، کفن بیاورند و برایش بگسترند و آماده کنند، چانه‌اش را ببندند، جامه‌ای از پارچه بر تن او بپوشانند و دستار بر سر او بپیچند و از او خداحافظی کنند و بر وی سلامْ دهند، او را روی تابوت بنهند، با تکبیر بر او نماز بگزارند، و از خانه‌های آراسته و قصرهای محکم و سنگْ آذین، منتقل، و در گوری لحد شده و جای تنگ با گِل سخت و محکم گشته و با سنگ سقف زده شده، نهاده گردد و گورش برایش ترسناک شود و خاک بر رویش ریخته شود و بیم دادن‌ها تحقّق پیدا کند و خبرش فراموش شود و دوست و برگزیده و ندیم و خویشاوندانش از نزد او برگردند و نزدیکان و دوستانش تغییر کنند و او در دل گور و گروگانِ تنهایی بماند و کِرم‌های گورش به پیکرش افتند و خون از بینی‌اش بیرون زند و خاک گور، گوشت بدنش را گَرد سازد و خونش جاری گردد و استخوانش بپوسد تا روز محشر .
•••

فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، و حُصِّلَت سَریرَةُ صُدورٍ، وجیءَ بِکُلِّ نَبیٍّ و صِدّیقٍ و شَهیدٍ، و تَوَحَّد لِلفَصلِ قَدیرٌ بعَبدِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرةٍ تُضنیهِ و حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ، و مَشهَدٍ جَلیلٍ بَینَ یَدَی مِلکٍ عَظیمٍ، و بِکُلِّ صَغیرٍ و کَبیرٍ عَلیمٌ، فَحینِئذٍ یُلجِمهُ عَرَقهُ و یُحصرُه قَلقَهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ و صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، و حُجَّتَهُ غَیرُ مَقولَةٍ، زالَت جَریدَتُه و نُشِرَت صَحیفَتُهُ. نُظِرَ فی سوءِ عَمَلِهِ، و شَهِدَت عَلَیهِ عَینُهُ بنَظَرِهِ، و یَدُهُ بِبَطشه و رِجلُهُ بخَطوِه، و فَرجُه بلَمسِه، و جِلدُهُ بِمَسِّهِ، فَسُلسِلَ جَیْدُه، و غُلَّت یَدُهُ، و سیقَ فَسُحِبَ وَحدَهُ، فَوَرَدَ جَهَنَّم بِکَربٍ و شِدَّةٍ، فَظَلَّ یُعذَّبُ فی جَحیمٍ، و یُسقی شُربَةً مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ، و تَسلَخُ جِلدَهُ، و تَضرِبُه زِبنِیَةٌ بِمَقمَعِ مِن حَدیدٍ، وَ یَعودُ جِلدُهُ بَعد نُضجِهِ کَجِلدٍ جَدیدٍ، یَستَغیثُ فَتُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنّم، و یَستَصرِخُ فَیَلبَثُ حُقبَةً یَندَمُ.

آن‌گاه به هنگامی که در صورْ دمیده شد و به حشر و نشر، فرا خوانده گشت، از گور برخیزد. آن‌گاه است که گورها بشکافد، و رازهای دل‌ها حاصلْ آید و هر پیامبر و صدیق و گواهی فرا خوانده شود، و (پروردگار) توانایی که به بنده‌اش آگاه و بصیر است، به‌تنهایی به داوری بپردازد. چه بسیار ناله‌ها که بیمارْ سر می‌دهد و چه بسیار حسرتی که به دردش آورَد. در هر ایستگاه ترسناک و در محضرِ آن جلیل، در پیشگاه فرمان‌روایی عظیم که به هر کوچک و بزرگی آگاه است، در این هنگام، شرمش او را به بند می‌کشد و ناآرامی‌اش او را محصور می‌کند. گناهش مورد رحمت قرار نمی‌گیرد و فریادهایش شنیده نمی‌شود و حجتش بیان نمی‌گردد. کهنه جامه‌اش از بین می‌رود و نامه اعمالش گشوده می‌گردد و به کردارهای بدش نگاه می‌شود و دیده‌اش بر نگاه‌هایش گواهی می‌دهد و دستش به زدنش، پایش به گام برداشتنش و عورتش به عمل نامشروعش و پوستش به تماسش گواهی می‌دهند. گردنش در زنجیر و دست‌هایش بسته است و پیش بُرده می‌شود و در تنهایی کشیده می‌شود و با اندوه و سختی، وارد دوزخ می‌گردد و در دوزخ، همواره عذاب می‌شود و از شربت دوزخی چشانده می‌شود که صورتش را کباب می‌کند و پوستش را می‌کَنَد، و دوزَخْبانی با عمود آهنین بر او می‌کوبد و پوستش پس از جدا شدن دوباره، چون پوستی تازه می‌روید، طلب کمک می‌کند و نگهبانان دوزخ، از او روی برمی‌گردانند و فریاد می‌کشد و زمانی می‌مانَد و پشیمان می‌گردد.
•••

نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ من شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ، و نَسأَ لُه عَفوَ مَن رَضِی عَنهُ، و مَغفِرةَ مَن قَبلَهُ، فَهُوَ وَلِیُّ مَسألَتی و مُنجِحُ طَلبتی، فَمَن زُحزِحَ عَن تعذیبِ رَبِّه، جُعِل فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ، و خَلَدَ فی قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ و مُلک بِحورِ عِینٍ و حَفَدَة، و طَیفَ عَلَیهِ بکؤوس، اُسکِنَ فی حَظیرَةِ قُدّوسٍ، و تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، و سُقِیَ مِن تَسنیمٍ، و شَرَبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، و مُزِجَ لَه بِزَنجَبیلِ مُخَتَّم بِمِسکٍ و عَبیرٍ، مُستَدیمٌ لِلمُلکِ مُستَشعِرٌ لِلسُّرُر، یَشرَبُ مِن خُمورٍ، فی رَوضٍ مُغدِقٍ، لَیسَ یُصدَّعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یُنزَفُ.

هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ، و حَذَّرَ نَفسَهُ مَعصِیَتَهُ، و تِلکَ عُقوبَةُ مَن جَحَدَ مَشیئَتَهُ، و سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصِیَتَهُ،

از هر عاقبت بد، به خدای توانا پناه می‌برم و از او می‌خواهم که از هر که راضی است، درگذرد و هر که را می‌پذیرد، بیامرزد. او تأمین‌کننده نیاز من و به انجام رساندنِ درخواست من است. هر کس از عذاب پروردگارش راه بگردانَد، در بهشت او در مقام قُرب، قرار داده می‌شود و در کاخ‌های استوار، جاودانه می‌گردد و حور عین و (نیز) غلمان را مالک می‌شود که با کاسه‌هایی دور او می‌چرخند. چنین کسی در بارگاه قدس، جای داده می‌شود و در نعمت می‌چرخد و از آب خوش‌گوار تَسنیم، سیراب می‌شود و از چشمه سَلْسَبیل می‌نوشد که به زنجبیل، آمیخته و به مُشک و عنبر، آغشته گشته است. مُلک دایمی می‌یابد و احساس شادی می‌کند. در باغی پُر درخت، از شراب‌هایی می‌نوشد که از نوشیدن آنها، نه سردرد می‌گیرد و نه سست می‌شود.

این، جایگاه کسی است که از پروردگارش می‌ترسد و خود را از گناه، دور می‌دارد و آن، کیفر کسی است که اراده خدایش را انکار می‌کند و خواست نَفْسش، گناه را برایش تزئین می‌کند.
•••

فَهُوَ قَولٌ فَصلٌ، و حُکمٌ عَدلٌ، و خَیرُ قَصَصٍ قُصَّ و وَعظٍ نُصَّ «تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»، نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبین عَلی قَلبِ نَبِیٍّ مُهتَدٍ رَشیدٍ، صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکرَّمونَ بَرَرَةٌ.

عُذتُ بِرَبٍّ عَلیمٍ رَحیمٍ کَریمٍ مِن شَرِّ کُلِّ عَدُوٍّ لَعینٍ رَجیمٍ، فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم، وَ لیَستَغفِر کُلُّ مَربوبٍ مِنکُم لی و لَکُم، و حَسبی رَبّی وَحدَهُ»؛
[۴] کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص ۷۴۱ ـ ۷۴۴، دارالرضی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۵ ق.


این، کلام آخر و حکم دادگرانه و همان خبری است که نقل شده، همان پندی است که تصریح گشته: «کتابی است از ناحیه خدای حکیم ستوده صفات» که روح القدس، آن را به‌طور آشکار، بر دلِ پیامبرِ هدایت شده‌ی صاحب کمال، نازل کرده است. و پیامبرانِ فرستاده شده و بزرگان شایسته بر او درود فرستاده‌اند.

پناه می‌برم از دشمن نفرین شده‌ی رانده گشته، به پروردگار دانا و مهربان و کریم، باید که هر زاری‌کننده شما زاری کند و هر ناله کننده شما ناله بزند و هر بنده‌ای از شما برای من و خود طلب بخشش کند، که پروردگارم به تنهایی برای من بس است».
[۵] محمدی ری شهری، محمد، با همکاری: طباطبایی، محمدکاظم، طباطبایی‌نژاد، محمود، دانش‌نامه امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، مترجم: سلطانی، محمدعلی، ج ۱۱، ص ۳۸۱ ـ ۳۸۳، (با اندکی ویرایش)، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.



این خطبه، گرچه اوج قدرت ادبی امام علی ـ علیه‌السلام ـ را می‌رساند و نشانه اعجاز ادبی آن‌ حضرت است؛
[۶] شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۳، ص ۵۳۲، اعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
اما درعین‌حال عبارات و محتوای بسیار پرمغزی در آن به کار رفته که انصافاً مستلزم تفکر و تأمل هستند. این‌ها نشان از این دارد که امام علی ـ علیه‌السلام ـ تنها به فکر عبارات و استفاده نکردن از حرف الف نبوده‌اند؛ بلکه محتوا نیز برای ایشان اصلی اساسی بوده است.



۱. شوری (۴۲)، آیه ۱۱.    
۲. فصلت (۴۱)، آیه ۴۲.    
۳. ابن أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج‌البلاغة، محقق و مصحح:ابراهیم، محمدابوالفضل،‌ ج ۱۹، ص ۱۴۰ ۱۴۳، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.    
۴. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص ۷۴۱ ـ ۷۴۴، دارالرضی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۵ ق.
۵. محمدی ری شهری، محمد، با همکاری: طباطبایی، محمدکاظم، طباطبایی‌نژاد، محمود، دانش‌نامه امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، مترجم: سلطانی، محمدعلی، ج ۱۱، ص ۳۸۱ ـ ۳۸۳، (با اندکی ویرایش)، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
۶. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۳، ص ۵۳۲، اعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : حدیث شناسی




جعبه ابزار