• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه عقل دراسلام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پرسش: جایگاه عقل و عقلانیت حقیقتا در اسلام کجاست؟ به نظر می رسد اسلام عقل را تا جایی مشروع می داند که احکام او را تایید کند. وقتی احکامی همچون مباح دانستن خون فرزند توسط پدر یا حرام دانستن بهره که امروزه دلایل منطقی همچون ترجیح زمانی پول، انتظارات تورمی را دارد و یا دادن حضانت دختر ۸ ساله به پدر را اگر عقل تایید نکند، آن عقل متهم به عدم اعتقاد به توحید و یا عدم ارتباط با وحی می شود!



ابتدا برای روشن شدن مطلب شایسته است به بعضی از تصورات و برداشت های اشتباه دربارۀ مسائل دینی پرداخته شود. مانند آنچه که در این جا مطرح شده است. اولاً: در کجا و در کدام منبع دینی آمده است که کشتن فرزند به دست پدر جایز است؟!
این تصور اشتباه است. هیچ فقیهی فتوا به چنین حکمی نداده است. آنچه را که فقها به آن فتوا داده اند، این است که اگر چنین اتفاقی رخداد و فرزندی به دست پدری کشته شد، آیا پدر به خاطر این کار حرام قصاص می شود یا خیر؟ در این جا فقها گفته اند پدر قصاص نمی شود. این به معنای این نیست که کشتن فرزند به دست پدر جایز است و هر وقت خواست فرزندش را بکشد.
ثانیاً: این که نزد بعضی از مردم برخی از علل احکام معقول به نظر نمی رسد و مورد پذیرش عقل نیست، این اشکالی به مسئله وارد نمی کند؛ چرا که عقلی که در اصطلاح فلسفی و کلام اسلامی مورد نظر است آن عقل مشخصات و ویژگی های خاص دارد که در جای خود بحث شده است، نه این که فلسفه احکام حتما باید مورد پذیرش عقل شخصی باشد! بنابراین، منظور از عقل در این جا عقل اصطلاحی عامه نیست.
ثالثاً: نپذیرفتن برخی از علل احکام از نظر بعضی مردم، باعث خروج از دین نمی شود. پس از بیان این مقدمه می گوییم:
عقل، حجّت درونی انسان‌ها است که آنها را در مسیر کمال راهبری می‌کند و شریعت (دین)، حجت بیرونی است برای نجات انسان‌ها از گرداب آلودگی‌ها و سوق دادن آنها به سوی کمال و سعادت انسانی. بر این اساس ممکن نیست حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشند.
از آن جا که عقل،‌ پدیده‌ای از پدیده‌هاست و هر پدیده‌ای محدود است،‌ طبیعی است که حیطه، و گستره ی کارش نمی‌تواند نامحدود باشد. پس‌ محدوده ی کار و فعالیت عقل در حیطه ی مخلوقات است و توان محدودی در شناخت خدا دارد و به ذات و کنه خدا که نامحدود است، راهی ندارد.
عقل می تواند در حوزه قوانین تکوین و تشریع به فعالیت بپردازد و به فهم آنها نائل آید گرچه در هر دو حوزه بی نیاز از وحی نمی تواند باشد و دست عقل از مسائلی همچون جزئیات معاد و مناطات احکام، کوتاه است و به راهنمائی های شرع نیاز دارد. در نتیجه هیچگونه تضاد میان اسلام و عقلانیت روا نیست. البته گاه، جای دادن امری خارج از قلمرو دین در حیطه دین یا برخوردار نبودن استدلال عقلانی از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایی خاص از عقل، ما را به سمت این ناسازگاری رهنمون می‌شود.





ابتدا برای روشن شدن مطلب شایسته است به بعضی از تصورات و برداشت های اشتباه دربارۀ مسائل دینی پرداخته شود. مانند آنچه که در این جا مطرح شده است. اولاً: در کجا و در کدام منبع دینی آمده است که کشتن فرزند به دست پدر جایز است؟!
این تصور اشتباه است. هیچ فقیهی فتوا به چنین حکمی نداده است. آنچه را که فقها به آن فتوا داده اند، این است که اگر چنین اتفاقی رخداد و فرزندی به دست پدری کشته شد، آیا پدر به خاطر این کار حرام قصاص می شود یا خیر؟ در این جا فقها گفته اند پدر قصاص نمی شود. این به معنای این نیست که کشتن فرزند به دست پدر جایز است و هر وقت خواست فرزندش را بکشد.
ثانیاً: این که نزد بعضی از مردم برخی از علل احکام معقول به نظر نمی رسد و مورد پذیرش عقل نیست، این اشکالی به مسئله وارد نمی کند؛ چرا که عقلی که در اصطلاح فلسفی و کلام اسلامی مورد نظر است آن عقل مشخصات و ویژگی های خاص دارد که در جای خود بحث شده است، نه این که فلسفه احکام حتما باید مورد پذیرش عقل شخصی باشد! بنابراین، منظور از عقل در این جا عقل اصطلاحی عامه نیست.
ثالثاً: نپذیرفتن برخی از علل احکام از نظر بعضی مردم، باعث خروج از دین نمی شود. پس از بیان این مقدمه می گوییم:


در اصطلاح، عقل جوهر بسیطی است که مردم به وسیله‌ی آن واقعیت ها را دریافت می‌کنند. بنابراین عقل دریافتن واقعیت است. علاوه بر دریافت حقایق، نگه دارنده‌ی نفس ناطقه و شرف دهنده‌ی آن نیز هست.
[۱] کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یکدیگر،‌ص ۱۷۱ – ۱۷۲.



در اصطلاح حکما عقل تقسیماتی دارد: عقل نظری و عقل عملی؛ عقل نظری کارش درک و شناخت واقعیت‌ها و قضاوت در باره آنهاست. و عقل عملی همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند.
[۳] جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم ج۱ بخش اول ص۱۵۳.
یا کارش درک باید ها و نباید هاست و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی می باشد و مورد قضاوت در عقل عملی اینست که این کار را بکنم یا نه؟. عقل عملی به تعبیر امام صادق علیه السلام مرکز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خدای سبحان است «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».
به هر حال، مراد از عقل در مباحث عقل و وحی، همان قوه ی ادراکی انسان است که امور کلی را درک می کند.


در مکتب حیات بخش اسلام،‌ عقل دارای جایگاه رفیع و بلندی است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید: عقل شریف‌ترین نیرو در وجود انسان است. خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسان‌ها را به استفاده و بهره جستن از این نیروی خدادادی دعوت کرده است. از نگاه علامه طباطبایی،‌جایگاه تعقل و تفکر در اسلام تا بدان حد بالا و والاست که خداوند در قرآن،‌حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر به نفهمیدن و یا راهی را کورکورانه پیمودن، نکرده است.
[۸] نفیسی،‌شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، ص ۱۹۴ – ۱۹۵.



از اینرو هیچگونه تضاد میان اسلام و عقلانیت روا نیست. البته گاه جای دادن امری خارج از قلمرو دین در حیطه دین یا برخوردار نبودن استدلال عقلانی از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایی خاص از عقل، ما را به سمت این ناسازگاری رهنمون می‌شود.
با نگاه به کلام نورانی امیر بیان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه، درباره‌ی رسالت پیامبران، چنین استفاده می‌شود که عقل و شرع نه تنها تعارض با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند. «... و یثیروا لهم دفائن العقول...؛
[۹] نهج البلاغه، خطبه ۱.
و دفینه‌های عقل‌ها را برای آنان برانگیزاند».حضرت(ع) در این بیان،‌ در فلسفه بعثت پیامبران می‌فرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفته ی آنان را بیدار کنند.
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیت‌ها در آن وجود دارد، ‌لذا پیامبران هرآنچه را که می‌گویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (ملازمه    ) هست که می‌گوید: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع».
[۱۰] سبزواری، سید عبدالاعلی،‌تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۴۵.
هر چیزی را که عقل حکم می‌کند، شرع هم به آن حکم می‌کند. عکس آن هم صحیح است؛ یعنی «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» هر چه را شرع حکم می‌کند، ‌عقل هم حکم می‌کند. لذا یکی از مبانی احکام شرع، عقل است.
بنابراین احکام پیامبران و شارع بر خلاف عقل نیست،‌آنچه را که آنان می‌گویند همان مرتکزات عقل است که در اثر القائات شیاطین، انسا‌ن‌ها از آنها غفلت کرده‌اند. پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند.
اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و حقیقت و بین آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به دست می‌آورد، تفاوتی نیست. تنها فرق آن است که پیغمبران از مبدأ غیبی استمداد می‌جستند و از زلال چشمه‌ی وحی می‌نوشیدند. البته آن بزرگان با اینکه به جهان بالا مرتبط بودند خود را تنزّل داده و به اندازه‌ی فهم و درک مردم سخن می‌گفتند و از بشر می‌خواستند تا این نیروی فطری و همگانی را به کار برده، به استدلال و دلیل استوار و منطقی چنگ زنند. پس ساحت انبیا پاک‌تر از آن است که مردم را به حرکت بدون بصیرت و تبعیّت کورکورانه مجبور سازند. قرآن کریم می‌فرماید: "بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل همه‌ی مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم."
از این رو دین و عقلانیت، یا شرعیت و حکمت که غرض و واضع و روش آنها یکی است، با هم هیچ گونه اختلاف ندارند. دین حقیقی مردم را فرا می‌خواند تا از روی دلیل عقلی به عالم ماورای طبیعت یقین و علم پیدا کند. عقل و نقل، در طول هم جای دارند. عقل حجت درونی انسان‌ها است که آنها را در مسیر کمال راهبری می‌کند، شریعت حجت بیرونی است برای نجات انسان‌ها از گرداب آلودگی‌ها و سوق دادن آنها به سوی کمال و سعادت انسانی. آنگونه که امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: خداوند برای مردم دو حجّت قرار داده است: حجت ظاهری و حجت باطنی، اما حجت ظاهری، فرستادگان الهی و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و اما حجّت باطنی، عقل‌هایند.
[۱۳] منتخب میزان الحکمة، ری شهری محمد، ص ۳۵۸، روایت شماره۴۳۸۷.

بر این اساس ممکن نیست حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشد. حجّت به معنای دلیل و راهنما است و راهنما کسی را گویند که با طریق و مقصد و منتهای آن آشنا است. طبق روایت امام کاظم علیه السلام برای رسیدن به خدای واحد دو راهنما وجود دارد: راهنمایی از بیرون و راهنمایی از درون. البته باید توجه داشت که این دو حجت ظاهر و باطن دو طریق مستقل و بی نیاز از هم نیستند. وقتی انسان به هدف می‌رسد که نهایت همسویی و هماهنگی میان این دو راهنما برقرار باشد.
زیرا که به فرموده امام حسین علیه السلام: کمال عقل در پیروی از حق است
[۱۴] منتخب میزان الحکمة، ص ۳۵۹، روایت شماره ۴۴۰۷.
و به فرموده قرآن کریم: خداوند حق است و حقیقت از ناحیه اوست. پس در پیروی از حق، عقل به کمال می‌رسد و از جمله دستورات پروردگار، تبعیّت از حجت ظاهر است. قرآن کریم می‌فرماید: اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیای پیامبر را. نکته مهم این است که حقایق بلند دینی گاه با عقل جزئی و حسابگر دکارتی (از نظر دکارت عقل کلی معنایی ندارد و به آن اشاره نمی‌کند. تمام توجه وی به عقل حسابگر و دوراندیش است). یا با عقل در مکتب پراگماتیسم (از دیدگاه مکتب پراگماتیسم آن عقلانیتی مثمر ثمر است که گره‌ای از مشکلات تجربی ما بگشاید) و یا با عقل نظری از دیدگاه کانت (از منظر کانت عقل نظری در حل مسایل ناتوان و احکام عقلی در این زمینه فاقد ارزش عملی است) تعارض می‌نماید.
واضح است که ایثار و از خود گذشتگی و شهادت و انفاق و ایمان به غیب و هزاران واقعیت بنیادین اسلامی با عقل جزئی و حسابگر قابل تحلیل و تبیین نیست. از طرفی نیز می بایست بین عقل و وهم فرق نهاد، گاهی وهم به جای عقل می نشیند. از اینرو چیزهای بدلی را به جای امور حقیقی می نشاند، چنانکه در آیه ی شریفه آمده است:«... و هم یحسبون اَنهم یحسنون صنعاً؛ می پنداشتند کاری نیکو می کنند.» اما در حقیقت پندار و اندیشه شان سرتاسر توهم و باطل بوده است.
نتیجه اینکه با تبیین هماهنگی و همسویی عقل و دین و بطلان فرض تضاد و تناقض میان اسلام و استدلال‌های عقلی، به خاطر یگانگی غرض و واضع و روش آنها، در صورت عدم تطبیق اصلی از اصول عقلی با حقایق دینی، یا مقدمات و ضوابط منطقی برهان و استدلال عقلی مراعات نشده و یا برداشت ما از گزاره دینی، ناروا و آغشته به وهم بوده است.


البته باید توجه داشت که در دو حوزه عقائد(اصول) و احکام (فروعات) اسلام، بعضی از احکام و مسائل، فوق عقل می باشند و عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد اما به کنه آنها نیز نمی رسد و نمی تواند آنها را فهم کند مثل مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد.اما احکامی که شما در سؤالتان طرح کرده اید با ادله عقلی و منطقی قابل اثبات است و در اینگونه مسائل هیچ تعارضی، بین عقل و وحی مشهود نیست.
[۱۹] اگر خواهان کسب اطلاعات کاملتری در باره ی مصادیق ذکر شده در سؤالتان هستید در سؤالی مجزا طرح کنید تا پس از تحقیق، پاسخ آن برایتان ارسال شود.
بعنوان نمونه، حرمت ربا در اسلام، فلسفه ی خاص خودش را دارد، اسلام به دلایل منطقی هر گونه سوددهی خارج از مکتب اقتصادی خود مردود می شمارد، گرچه اقتصاد سرمایه داری، به وجود آن تأکید می ورزد و آن را حق مسلمی برای صاحبان سرمایه و عاملی برای کنترل نا پیدای فعالیت های اقتصادی می داند. یکی از نکته هایی که سرمایه داری آن را عامل تجویز ربا و بلکه ضرورت آن می شمارد، مسأله خطر می باشد.
[۲۰] کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی، ص ۱۸۰.

اما اسلام با تحریم ربا و اَشکال دیگری از خطر پذیری، مانند قمار و شرط بندی، در واقع اساس این استدلال را مردود شمرده و خطر را سود آور ندانسته است. از طرفی ربا فاصله ی بین ثروتمندان و فقرا را افزایش می دهد و باعث تکاثر اموال می گردد و در نهایت، فشار حاصل از آن بر دوش اقشار فقیر جامعه می افتد.
[۲۱] کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی،،ص ۱۸۰ – ۱۸۱.
پس «بهره یا ربا» نه تنها مشروع نیست بلکه هیچ دلیل عقلی و منطقی نیز ندارد.


اما علت آنکه در اندیشه و نظرگاه ما برخی احکام با عقل تعارض و مخالفت دارند در دو چیز است:اول آنکه بسیاری از واقعیات بنیادین اسلامی با عقل جزئی و حسابگر قابل تحلیل و تبیین نیست.
در ثانی می بایست بین عقل و وهم فرق نهاد، و همانگونه که بیان شد ممکن است یافته های وهم یافته های عقل پنداشته شود.
در نتیجه چون برهان عقلی حجت خداست، هر کس با سرمایه‌های عقلی به سراغ متون رود علوم مقدس متراکم نصیب و بهره‌ی او می‌شود. هم از متن نقلی و هم از برهان عقلی. اما اگر کسی با استقرای ناقص یا تمثیل منطقی یا انحای مغالطه به سراغ فهم متون مقدس رود. غبار بشریت چون هاله‌ای بر گرد محتوای مقدس دینی می‌نشیند و آن را غبار آلود می‌کند.


همچنین در پاسخ کسی که بگوید: آیا از همه مسائل کلی و جزئی دین می توان دفاع عقلانی کرد، باید گفت: عقل برای شناخت دین لازم است ولی کافی نیست. از این رو از جزئیات دین نمی‌توان با عقل حمایت کرد زیرا جزئیات در حیطه‌ی برهان عقلی قرار نمی‌گیرند، چه جزئیات طبیعت باشد و چه جزئیات شریعت. به بیان دیگر، جزئیات اعم از علمی، عینی، حقیقی و اعتباری در دسترس برهان عقلی نیستند و چیزی که در دسترس عقل نباشد تعلیل و توجیه عقلانی ندارد اما در کلیّات و خطوط کلی طبیعت و شریعت، تعلیل عقلانی راه می‌یابد.
توضیح آنکه، عقل چون خود را در بسیاری از امور راجل و عاجز می‌داند، به وحی نیازمند است. منطق عقل این است که من می‌فهمم که خیلی از چیزها را نمی‌فهمم و به وحی احتیاج دارم
[۲۲] جوادی آملی عبداللَّه، دین‌شناسی (سلسله بحث‌های فلسفه دین)، صص ۱۷۴ - ۱۲۷.



براى آگاهى بيشتر مراجعه شود به:
الف- تفکر در قرآن، علامه طباطبايى سيد محمد حسين
ب- حکمت نظری و عملى در نهج البلاغه، جوادى آملى عبداللَّه
ج- شريعت در آينه معرفت، جوادى آملى عبداللَّه، ص ۲۲۴ - ۱۹۹.
د- دین شناسی، جوادی آملی عبدالله،ص ۱۷۴-۱۷۰
ه- باورها و پرسشها، مهدى هادوى تهرانى، ص ۵۸ - ۵۱.
و- مبانى كلامى اجتهاد، مهدى هادوى تهرانى، ص ۲۸۴ - ۲۸۰.
ز- نشريه پرسمان، پيش شماره دوازدهم، مردادماه سال ۱۳۸۱، مقاله: اسلام و عقل، همسويى يا تضاد، رضانيا حميد رضا.


۱. کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یکدیگر،‌ص ۱۷۱ – ۱۷۲.
۲. شهید مطهری، ده گفتار ص۳۰-۳۱.    
۳. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم ج۱ بخش اول ص۱۵۳.
۴. شهید مطهری، ده گفتار ص۳۰-۳۱.    
۵. کلینی، اصول کافی، ج ۱،‌ص ۱۱، حدیث ۳.    
۶. طباطبایی، محمد حسین،‌المیزان، ج ۳،‌ص ۵۷.    
۷. طباطبایی، محمد حسین،‌المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.    
۸. نفیسی،‌شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، ص ۱۹۴ – ۱۹۵.
۹. نهج البلاغه، خطبه ۱.
۱۰. سبزواری، سید عبدالاعلی،‌تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۴۵.
۱۱. مظفر،‌محمد رضا،‌اصول الفقه، ج ۱، ص ۲۱۷.    
۱۲. یوسف/سوره۱۲،آیه ۱۰۸.    
۱۳. منتخب میزان الحکمة، ری شهری محمد، ص ۳۵۸، روایت شماره۴۳۸۷.
۱۴. منتخب میزان الحکمة، ص ۳۵۹، روایت شماره ۴۴۰۷.
۱۵. لقمان/سوره۳۱،آیه ۳۰.    
۱۶. آل عمران/سوره۳،آیه ۶۰.    
۱۷. نساء/سوره۴،آیه ۵۹.    
۱۸. کهف/سوره۱۸،آیه ۱۰۴    
۱۹. اگر خواهان کسب اطلاعات کاملتری در باره ی مصادیق ذکر شده در سؤالتان هستید در سؤالی مجزا طرح کنید تا پس از تحقیق، پاسخ آن برایتان ارسال شود.
۲۰. کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی، ص ۱۸۰.
۲۱. کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی،،ص ۱۸۰ – ۱۸۱.
۲۲. جوادی آملی عبداللَّه، دین‌شناسی (سلسله بحث‌های فلسفه دین)، صص ۱۷۴ - ۱۲۷.

اسلام کویست.    


رده‌های این صفحه : عقل و دین | فلسفه دین | کلام جدید




جعبه ابزار