حکمت نظری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حکمت نظری، حکمت، حکمت عملی، عقل نظری، عقل عملی، علم اخلاق.
پرسش: آیا غایت حکمت نظری همان حکمت عملی است؟
پاسخ: با توجه به تعریف حکمت که عبارت است از: « درک ویژهای که انسان با آن میتواند
حق و حقیقت را دریابد و از تباهی کار و از کار تباه جلوگیری نماید»، حکما و دانشمندان آن را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کردهاند: ۱. حکمت نظری عبارت است از: شناسایی و علم به احوال اشیا و موجودات، آنچنان که هستند؛ ۲. حکمت عملی عبارت است از:
علم به اینکه رفتار و کردار آدمی، یعنی افعال اختیاری وی چگونه باید باشد. بنابراین حکمت نظری از «هست»ها و «است»ها سخن میگوید و حکمت عملی از «باید»ها و «نباید»ها بحث میکند. به بیانی دیگر، حکمت نظری دربارهی هستیهای نامقدور، کاوش نظری به عمل میآورد و حکمت عملی از هستیهای مقدور و در اختیار انسان گفتوگو میکند.
دانشمندان و فیلسوفان برای «
حکمت» معانی و
تفاسیر گوناگونی ارائه کردهاند؛ از جمله آنها این تعاریف است:
حکمت، عبارت است از: درک ویژهای که
انسان با آن میتواند حق و حقیقت را دریابد و از تباهی کار و از کار تباه جلوگیری نماید.
راغب در مفردات میگوید: «حکمت، عبارت است از: رسیدن به حق بهواسطهی
دانش و خرد.»
گاهی نیز حکمت بر تکالیف اطلاق میشود؛
چنانکه خدای متعال در سورهی اسراء،
آیه ۳۹ پس از برشمردن بخشی از
واجبات و محرمات، میفرماید: «
ذلک مما اوحی الیک ربک من الحکمة»؛ «این حکمتی است که پروردگار تو به تو
وحی کرده است».
علامه طباطبایی، همه معانی و تفاسیر یادشده را جزو معانی حکمت برشمرده و میگوید: «حکمت، شامل حقایق، معارف و فروعات است و
قرآن، حکیم است؛ زیرا حکمت و حقایق معارف در آن قرار دارد. بنابراین قرآن نیز چون یک شحص محکم کار (حکیم) است که کردار او محکم و خالی از
فساد و تباهی است.»
ازاینرو سایر آیاتی که شامل این واژهی مقدساند، همین معنا را میرسانند.
حکما میگویند: حکمت، عبارت است از اینکه انسان به جایی برسد که خود یک
جهان معقول شود؛ مانند جهان محسوس و
روح او بهقدری تکامل یابد که همه حقایق عوالم وجود را در خود جای دهد و
ملکوت اشیا را بنگرد، آنسان که به
ابراهیم علیهالسلام نموده شد: «بدینسان، ملکوت آسمانها و
زمین را به ابراهیم ـ علیهالسلام ـ نشان دادیم.»
ملاصدرا میگوید: «حکمت، عبارت است از تکمیل نفس به
نظم عقلی جهان در حد توان بشری تا به
خداوند متعال مانند گردد.»
این معانی و تفسیرها از جمله تعاریفی بود که برای حکمت ارائه شد. دانشمندان با توجه به معنای حکمت آن را به دو قسم
حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم کردهاند.
حکمت نظری، عبارت است از شناسایی و علم به احوال اشیا و موجودات، آنچنان که هستند.
حکمت عملی، عبارت است از علم به اینکه رفتار و کردار آدمی، یعنی افعال اختیاری وی چگونه باید باشد.
موجودات، اگر وجودشان در قدرت و
اختیار ما نباشد، علم مربوط به آنها حکمت نظری نامیده میشود و اگر وجودشان در قدرت و اختیار ما باشد، علم مربوط به آنها حکمت عملی نامیده میشود. بنابراین در حکمت نظری از «هست»ها و «است»ها و در حکمت عملی از «باید»ها و «نباید»ها بحث میشود.
از آنچه بیان شد، چند نکته را میتوان نتیجه گرفت:
حکمت عملی، محدود به انسان است؛
حکمت عملی مربوط به افعال اختیاری انسان است؛
حکمت عملی با بایدها و نبایدهای افعال اختیاری انسان که باید چگونه باشد و چگونه نباشد سروکار دارد؛
از بایدها و نبایدهایی که نوعی (انسانی) و کلی و مطلق و دائم است بحث میکند نه بایدها و نبایدهای فردی و نسبی و موقت.
بنابراین بخش نظری، حکمتی است که درباره هستیهای نامقدور، کاوشهای نظری به
عمل میآورد و بخش عملی، حکمتی است که از هستیهای مقدور گفتوگو میکند.
فارابی نیز در تعریف حکمت عملی میگوید:
«حکمت عملی درک مقدورات انسان است. درصورتیکه انسان از عقل نظری درکی را به دست میآورد که درباره موضوعات و معلوماتی است که از حیطهی قدرت درککننده خارج است.»
خلاصه آنکه اگر ما چیزهایی را درک کنیم که در اختیار ماست و باید به آنها عمل کنیم و به اصطلاح معلوماتی را درک کنیم که مقدورات ما نیز باشند، آنگاه این حکمت، حکمت عملی نام میگیرد و بدان معناست که معلوم به این علم، پدیدهای از پدیدههای هستی است که با علم و
اراده و اختیار خودمان از نیستی در عرصه هستی ظهور مییابد. در این صفت، بدان جهت که ما از امتیاز
خلق و ایجاد اختیاری برخورداریم، تشبه به باری تعالی پیدا کردهایم؛ زیرا تمام معلومات حق تعالی، مقدورات حق تعالی نیز هستند و به همین جهت، تمام جهان هستی، حکمت عملی حق تعالی محسوب میشود.
بنابراین فرق بین حکمت نظری و حکمت عملی تنها از جهت معلوم است نه از لحاظ
علم.
لازم به ذکر است که در
فلسفه، عقل نظری و عملی، همان حکمت نظری و عملی است. عقل انسان (یا احکام عقل انسان) دو بخش است: نظری و عملی.
یک قسمت از کارهای عقل انسان، درک چیزهایی است که هست، این عقل نظری است. قسمت دیگر، درک چیزهایی است که باید انجام بدهیم، درک «بایدها»، اینها عقل عملی است. بنابراین همانگونه که از تعاریف حکمت نظری و عملی و عقل نظری و عملی استفاده میشود، این دو اصطلاح، یک چیز است.
البته در اصطلاح علم اخلاق، حکمت را اصلاً به معنای عقل نظری نمیدانند؛ بلکه آن را در جایی استعمال میکنند که انسان در درکهای عملی خود متوسط بین بلاهت و جربزه باشد، همچون صفات اخلاقی که به قول ارسطو، همیشه صفات متوسط بین طرفین است. متوسط بین اطراف، خالی از اطراف است؛ مثل
آب ولرم که نه گرم است نه سرد. صفات اخلاقی هم که مطلوب است و از آنها
عدالت به وجود میآید، در حد اعتدال بین طرفین است؛ مثلاً،
شجاعت صفتی است که بین جبن (
ترس) و گستاخی است.
این حالت توسط (میانه) عملی، مطلوب علم اخلاق است و این یک معنای حکمت است که به
اخلاق مربوط میشود؛ اما این معنا با موازین فلسفی چندان سازگار نیست؛ زیرا بهطوریکه ما معتقدیم، حکمت عملی هیچ تفاوتی با حکمت نظری ندارد و اصلاً از صفات عملی نفس به شمار نمیرود؛ بلکه بخشی از درک نظری را که بالاخره به عمل منتهی میشود، حکمت عملی خوانند.
یکی از مشخصههای حکمت عملی این است که بالاخره منتهی به عمل میگردد و درکی که به عمل منتهی گردد، حد متوسط ندارد؛ چون ادراکات هرچه بیشتر و قویتر باشد، حکمت، عالیتر و شکوفاتر است و از این لحاظ حکمت عملی با حکمت نظری هیچ تفاوتی ندارد.
از مباحث مطرحشده و دیدگاههای اهل فن در باب فلسفه و اخلاق، چنین به دست نمیآید که غایت حکمت نظری، حکمت عملی باشد؛ چراکه به عقیدهی برخی، تفاوتهایی بین این دو وجود دارد و به نظر عدهای اساساً حکمت عملی بخشی از حکمت نظری است. از نگاه
امام خمینی (ره) هر دوی اینها لازم ملزوم یکدیگرند و بازگشت هر یک به دیگری است. ایشان در این باره میگویند:
«گفتهاند برای انسان یک عقل نظری است که آن ادراک است و یک عقل عملی است که کارهای معقوله را عملی میکند؛ ولی ما میگوییم در هر دو، عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمیگردد؛ چنانکه عقل عملی هم به
تعقل نظری برمی گردد، و در نظری هم که درک و علم است، عمل لازم است. چون هر چیزی که در هر مرتبه از مراتب وجود واقع می شود، به مرتبهی دیگر آن سرایت میکند.»
بنابراین با توجه به بررسیهای انجامشده، نمیتوان گفت غایت و نتیجهی حکمت نظری، حکمت عملی است. چهبسا که نتیجه و غایت حکمت عملی و متخلق شدن به اخلاق الله، حکمت نظری که همان درک هستی و دریافت حقایق عالم وجود است، باشد و این همان نوری است که ملاصدرا میگوید غایت حکمت نظری است.
و
نور معرفت و درک حقایق
عالم آنگونه که هستند، غایت و هدف حکمت عملی باشد.
پایگاه اسلام کوئست.