اختلاف صحابه در حدیث غدیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حدیث غدیر، امامت، اميرالمؤمنین (علیهالسّلام)، صحابه.
پرسش: اگر منظور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حديث غدير، امامت اميرمؤمنان (علیهالسّلام) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟
پاسخ: تمرد
صحابه از فرمان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره
ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، نخستین تمرد آنها نبوده؛ بلکه حتی در زمان
حیات حضرت نیز بارها و بارها از فرمان حضرت سرپیچی شده است؛ بنابراین صرف اختلاف صحابه نمیتواند دلیلی بر رد
حدیث غدیر باشد.
این شبهه مطرح شده است که اگر منظور
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حدیث غدیر،
امامت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود، چرا
صحابه دچار
اختلاف شدند؟ اگر مقصود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حدیث غدیر، تعیین علی (علیهالسّلام) به عنوان خلیفه بود، نباید میان
صحابه اختلاف میشد؛ چون آنها صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دستپروده حضرت بودند و در ادامه نیز چگونه میتوان تصور کرد که تنها بعد از چند روز از حادثه
غدیر خم، صحابه
وصیت و فرمان رسول خدا را فراموش کرده باشند و به حضرت
خیانت کنند. بنابراین قطعاً مقصود رسول خدا، امامت حضرت نبوده است.
خواستگاه این شبهه، تصور نادرستی است که
اهل سنت از
صحابه دارند؛ زیرا آنها بر این باورند که اگر کسی نام صحابی را گرفت و ملقب به این نام شد، عدالتش قطعی است و کاری برخلاف فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انجام نخواهد داد. بیتردید اگر مواردی یافت شود که صحابه حتی در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دچار اختلافات شدیدی شده و برخلاف فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتار کردهاند، بیاساس بودن این شبهه روشن و ثابت میشود که اختلاف صحابه درباره یک مسئله، تأثیری در تعیین مقصود رسول خدا نداشته و خدشهای بر دلالت حدیث غدیر وارد نخواهد کرد. اکنون به چند مورد از مخالفتهای صحابه با رسول خدا اشاره میکنیم:
بارزترین نمونه درباره اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قضیه
وصیت حضرت است که به بعضی اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز
گمراه نشوند؛ اما صحابه بدون اینکه حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند، با یکدیگر به نزاع پرداختند، تا جایی که
خلیفه دوم حضرت را متهم به هذیانگویی کرد! وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم حضرت سرپیچی کردند و با یکدیگر به نزاع میپردازند، چه استبعادی دارد که بعد از حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی نشوند؟
محمد بن اسماعیل بخاری در
صحیحش مینویسد:
«عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما اَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ و ما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَی حتی خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) ...؛
ابن عباس میگفت: روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز. سپس آنقدر
گریه کرد که اشک چشمش سنگریزهها را خیس کرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدید شد، فرمود: کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، حاضران اختلاف کردند؛ درحالیکه چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته و سزاوار نبود، گفتند: او بیمار است و هزیان میگوید».
مسلم نیشابوری این حدیث را با اندک تغییر در
صحیحش نقل کرده و مینویسد:
«عن بن عَبَّاسٍ اَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حتی رایت علی خَدَّیْهِ کَاَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ او اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَدًا فَقَالُوا اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) یَهْجُرُ».
نووی در شرح روایت مسلم میگوید: «فقد اختلف العلماء فی الکتاب الذی هم النبی (صلیاللهعلیهوسلم) به فقیل اراد ان ینص علی الخلافة فی انسان معین لئلا یقع نزاع وفتن؛
علما در اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه میخواست بنویسد، دچار اختلاف شدهاند، برخی گفتهاند که حضرت میخواست جانشین پس از خودش را معین، و به اسم او تصریح کند تا بعد از ایشان دچار نزاع و
فتنه نشود».
ابنحجر عسقلانی مینویسد:
«واختلف فی المراد بالکتاب فقیل کان اراد ان یکتب کتابا ینص فیه علی الاحکام لیرتفع الاختلاف وقیل بل اراد ان ینص علی اسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع بینهم الاختلاف قاله سفیان بن عیینة؛
در اینکه پیامبر چه میخواست بنویسد، نظرات گوناگونی وجود دارد. برخی گفتهاند: نوشتهای بود که بیانگر احکام باشد و اختلاف را از بین به برد، برخی گفتهاند: میخواست اسامی جانشینان بعد از خودش را بنویسد تا در میان آنها اختلاف نشود. این مطلب را
سفیان بن عیینه گفته است».
بدرالدین عینی در شرح صحیح بخاری مینویسد:
«واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ (صلیاللهعلیهوسلم) بکتابته، قال الخطابی: یحتمل وجهین. احدهما: انه اراد ان ینص علی الامامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین ...؛
علما در اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه میخواست بنویسد، دچار اختلاف شدهاند، خطابی گفته: دو احتمال وجود دارد: ۱. یکی اینکه میخواست بر
امامت بعد از خودش تصریح کند تا از فتنههای بزرگی همانند جنگهای
جمل و
صفین جلوگیری شود ...».
قسطلانی (متوفای ۹۲۳هـ) در شرح صحیح بخاری مینویسد:
«اکتب لکم کتاباً فیه النص علی الائمّة بعدی؛
[
رسول خدا فرمود: کاغذ و دوات بیاورید
]
تا نامهای برای شما بنویسم که در آن، نام
ائمه و پیشوایان بعد از خودم آمده باشد».
و
محمد بن یوسف کرمانی مشهور به شمس الائمه (متوفای ۷۸۶هـ) در اینباره مینویسد: «انّه اراد ان یکتب اسم الخلیفة بعده لئلا یختلف الناس ولا یتنازعوا فیؤدّیهم ذلک الی الضلال؛
حضرت میخواست نام
خلیفه پس از خودش را بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با یکدیگر
نزاع نکنند که آنها را گمراه کند».
و
احمد امین مصری (متوفای ۱۳۷۳هـ) مینویسد:
«وقد اراد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی مرضه الذی مات فیه ان یعیّن من یلی الامر من بعده؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در هنگام بیماریی که از
دنیا رفت میخواست جانشین بعد از خودش را معین کند».
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حال ایراد خطبههای
نماز جمعه (یا در حال
نماز) بود که صدای طبل و شیپور کاروانهای تجاری به گوش صحابه رسید، آنها بیاعتنا به رسول خدا، حضرت را تنها رها کردند و به سوی کاروان شتافته و جز عدهای انگشتشمار، کسی باقی نماند.
خداوند، این عمل صحابه را بهشدت تقبیح کرده و میفرماید:
«
وَاِذَا رَاَوْاْ تجِارَةً اَوْ لهَوًا انفَضُّواْ اِلَیهَْا وَتَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِین؛
هنگامی که آنها
تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده میشوند و به سوی آن میروند و تو را ایستاده به حال خود رها میکنند بگو: آنچه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزیدهندگان است».
این
نص صریح
قرآن کریم است و کسی نمیتواند آن را انکار کند.
محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش درباره این قضیه مینویسد:
«عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما قال اَقْبَلَتْ عِیرٌ یوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبی (صلیاللهعلیهوسلم) فَثَارَ الناس الا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا فَاَنْزَلَ الله «
واذا رَاَوْا تِجَارَةً او لَهْوًا انْفَضُّوا اِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا»؛
از
جابر بن عبدالله نقل شده که گفت: روز جمعه بود و ما در حال
نماز خواندن با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، قافلهای وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده نفر؛
خداوند این
آیه را نازل کرد: «
واذا رَاَوْا تِجَارَةً او لَهْوًا انْفَضُّوا اِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا».
و در
روایت دیگر با صراحت آمده است که مردم در حال نماز متفرق شدند:
«حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مع النبی (صلیاللهعلیهوسلم) اِذْ اَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا اِلَیْهَا حتی ما بَقِیَ مع النبی (صلیاللهعلیهوسلم) الا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآیَةُ: «
واذا رَاَوْا تِجَارَةً او لَهْوًا انْفَضُّوا اِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا»؛
جابر بن عبدالله گفت: ما با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حال نماز بودیم که کاروان مواد غذایی وارد شد، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر کس دیگری با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماند؛ سپس این آیه نازل شد: «
واذا رَاَوْا تِجَارَةً او لَهْوًا انْفَضُّوا اِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا».
ابنحجر عسقلانی بعد از بررسی اقوال در این باره که پیامبر در حال خطبه بود یا در حال نماز مردم متفرق شدند، مینویسد:
«و سلک طائفةٌ مسلکاً آخر، و ظاهر کلام البخاری هاهنا و تبویبه یدل علیه، وهو: ان انفضاضهم عن النبی کان فی نفس الصلاة، و کان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر، ثم تفرقوا فی اثناء الصلاة، فاتم بهم صلاة الجمعة؛ فان الاستدامة یغتفر فیها ما لا یغتفر فی الابتداء؛ وهذا قولُ جماعة من العلماء، منهم: ابو حنیفة و اصحابه و الثوری و مالک و الشافعی ـ فی القدیم ـ واسحاق ...؛
گروهی راه دیگری رفتهاند و ظاهر سخن بخاری و چگونگی باببندی کتابش نیز بر این مطلب گواهی میدهد که متفرق شدن مردم در حال خواندن
نماز جمعه بوده است. رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع کرد؛ مردم در بین نماز متفرق شدند؛ ولی رسول خدا با افراد باقی مانده نماز جمعه را به پایان برد؛ زیرا در ادامه نماز چیزهایی بخشیده میشود که در آغاز آن بخشیده نمیشود».
این نظر جماعتی از
دانشمندان (از جمله
ابوحنیفه و طرفدارانش،
ثوری،
مالک و
شافعی (در نظر قبلیاش) و اسحاق) است. آیا کسانی که در حضور خاتم پیامبران از شنیدن سخنان حضرت اعراض و شرف و افتخار شنیدن سخنان اشرف مخلوقات
عالم را به مال دنیا میفروشند، در زمانی که رسول خدا در میان آنان نیست، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند کرد و دچار
اختلاف و تشتت نخواهند شد؟ آیا کسانی که با بیشرمی تمام و وقیحانه رسول خدا را تنها رها کردند، خلیفه و جانشین وی را تنها نخواهند گذاشت و
وصیت او را را بر منافع مادی و شخصی خود مقدم خواهند داشت؟!
قضیه دیگری که قلب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جریحهدار و خشم حضرت را برانگیخت، سرپیچی صحابه از فرمان رسول خدا در قضیه
متعه حج بود.
ابنماجه و
احمد بن حنبل روایت را اینگونه نقل میکنند:
«عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَج عَلَیْنَا رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) وَ اَصْحَابُهُ فَاَحْرَمْنَا بِالْحَجف لما قَدِمْنَا مَکَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَکُمْ عُمْرَةً فقال الناس یا رَسُولَ اللَّهِ قد اَحْرَمْنَا بِالْحَج فَکَیْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُکُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا علیه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل علی عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَاَتْ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من اَغْضَبَکَ اَغْضَبَهُ الله قال و مالی لَا اَغْضَبُ وانا آمُرُ اَمْرًا فلا اُتْبَعُ؛
از
براء بن عازب نقل شده که گفت: با رسول خدا از
مدینه خارج شدیم و برای
حج،
احرام بستیم، وقتی که به
مکه رسیدیم، رسول خدا فرمود: حج خود را
عمره قرار دهید. مردم گفتند: ای رسول خدا! ما برای حج احرام بستهایم، چگونه آن را
عمره قرار دهیم. رسول خدا فرمود: توجه کنید که چه دستوری به شما داده شده است، به همان عمل کنید. اصحاب، سخن رسول خدا را رد کردند، رسول خدا عصبانی شد و از آنان جدا شد و نزد
عایشه رفت. عایشه غضب را در چهره رسول خدا دید، گفت: کسی تو را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. رسول خدا فرمود: چگونه خشمگین نشوم؛ درحالیکه به آنها دستور میدهم؛ ولی آنها فرمانبرداری نمیکنند».
رواه ابویعلی و رجاله رجال الصحیح.
ابویعلی این روایت را نقل کرده و روات آن، روات
صحیح بخاری است.
ذهبی بعد از نقل روایت میگوید: «هذا حدیث صحیح من العوالی یرویه عدة فی وقتنا عن النحیب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن کلیب اخرجه ابن ماجة عن الثقة عن ابی بکر...؛
این روایتی صحیح از کتاب عوالی است که آن را عدهای در زمان ما از نحیب و
ابنعبدالدائم نقل کردهاند که آنها از ابنکلیب شنیدهاند. ابنماجه این روایت را از شخصی مورد اعتماد و از ابیبکر نقل کرده است».
مسلم نیشابوری، فقط تکههای آخر روایت را نقل میکند: عن ذَکْوَانَ مولی عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها انها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) لِاَرْبَعٍ مَضَیْنَ من ذِی الْحِجَّةِ او خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من اَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال او ما شَعَرْتِ اَنِّی اَمَرْتُ الناس بِاَمْرٍ فاذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ؛
ذکوان غلام عایشه از وی نقل کرده است که گفت: رسول خدا چهار یا پنج از
ذیالحجه گذشته بود که ناراحت نزد من آمد، گفتم: هر کس شما را خشمگین کند، خدا او را وارد
آتش میکند؟ رسول خدا فرمود: مگر نمیدانی که من مردم را فرمان میدهم؛ ولی آنها چونوچرا میکنند و مردد هستند».
تمرد
صحابه از فرمان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
قلب حضرت را جریحهدار کرد؛ اما بدتر از آن سخنی است که برخی صحابه در توجیه تمردشان ذکر کردهاند.
مسلم نیشابوری در صحیحش مینویسد:
«قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبی (صلیاللهعلیهوسلم) صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّةِ فَاَمَرَنَا اَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَاَصِیبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم یَعْزِمْ علیهم وَلَکِنْ اَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم یَکُنْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ عَرَفَةَ الا خَمْسٌ اَمَرَنَا اَنْ نُفْضِیَ الی نِسَائِنَا فَنَاْتِیَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ قال یقول جَابِرٌ بیده کَاَنِّی اَنْظُرُ الی قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا؛
جابر گفت: رسول خدا در صبح روز چهارم ذیالحجه آمد و به ما دستور داد که از احرام خارج شویم و فرمود: از احرام خارج شوید و نزد زنانتان بروید. عطاء میگوید: مردم نزد زنانشان نرفتند؛ ولی از احرام خارج شدند. گفتیم: بین ما و
عرفه پنج روز بیشتر فاصله نیست، به ما دستور میدهید که با
زنان جمع شویم و بعد به سوی عرفه برویم؛ درحالیکه از آلتهای ما منی میچکد؟ عطا گفت که جابر این سخن را میگفت و با دستش نیز نشان میداد، من به سخن او مینگریستم و او با دست آلتش را حرکت میداد.
بخاری اینگونه نقل میکند:
«... فَاَمَرَ النبی (صلیاللهعلیهوسلم) اَصْحَابَهُ اَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا الا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ الی مِنًی وَذَکَرُ اَحَدِنَا یَقْطُرُ ...؛
رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به
عمره تبدیل کنند؛ سپس
طواف کرده،
تقصیر انجام دهند و از
احرام خارج شوند؛ مگر کسی که قربانی همراه خود دارد، صحابه گفتند: ما به سوی
منا رهسپار شویم؛ درحالیکه از آلت ما منی میچکد»؟
و در روایت دیگر مینویسد: «فَیَرُوحُ اَحَدُنَا الی مِنًی وَذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا؛
هر یک از ما به طرف منا برود؛ درحالیکه از آلت او منی میچکد»؟
آیا کسانی که در حضور رسول خدا چنین کلماتی را بر
زبان جاری میکنند و اینگونه از فرمان صریح حضرت سرپیچی میکنند، پس از حضرت از فرمانش سرپیچی نخواهند کرد؟
در سال هشتم هجرت،
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
فتح مکه قصد آن سرزمین نمود. در این سفر حضرت به همراهانش دستور داد که
روزه خود را
افطار کنند و خود نیز درحالیکه همه مردم میدیدند، افطار کرد؛ ولی درعینحال برخی صحابه از فرمان پیامبر خدا سرپیچی و تا غروب آفتاب افطار نکردند. رسول خدا پس از آگاهی از موضوع، با صراحت تمام آنان را عصیانگر و
گناهکار نامید.
مسلم نیشابوری در صحیحش مینویسد:
«حدثنی محمد بن الْمُثَنَّی حدثنا عبد الْوَهَّابِ یَعْنِی بن عبد الْمَجِیدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن ابیه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) خَرَج عَامَ الْفَتْحِ الی مَکَّةَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتی بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتی نَظَرَ الناس الیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک اِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال اُولَئِکَ الْعُصَاةُ اُولَئِکَ الْعُصَاةُ؛
جابر بن عبداللّه میگوید: پیامبر در سال فتح مکه در
ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد تا به «کراع الغمیم» رسید، همراهان حضرت هم روزه بودند، ظرفی
آب درخواست نمود و آن را بالا برد تا مردم آن را ببینند؛ سپس آن را نوشید. پس از گذشتن لحظاتی، گفتند: برخی مردم روزه هستند. فرمود: آنان سرکشان هستند، سرکشاناند».
علاوه بر آنچه گذشت، پیامبر خدا از آینده
اصحاب و از تغییرها و دگرگونیهای اعتقادی و روحی آنان، آگاهی بیشتری داشت؛ ازاینرو از نافرمانی آنان و عدم پذیرش
ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خبر داده است.
ابویعلی موصلی در مسندش به نقل از
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مینویسد:
«... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گریست و صدای گریهاش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت
گریه من، حسادتهایی است که مردم نسبت تو در دل دارند و
آشکار نمیکنند و هنگامی آثار حسادتشان را بروز میدهند که من دعوت
حق را اجابت کردهام و در میان شما نیستم، علی (علیهالسّلام) میگوید: سؤال کردم: ای فرستاده خدا! آیا در آن هنگام
دین من سالم است، فرمود: بلی دینت سالم است».
حاکم نیشابوری نیز در المستدرک مینویسد:
«عن علی (رضیاللهعنه) قال ان مما عهد الی النبی (صلیاللهعلیهوسلم) ان الامة ستغدر بی بعده؛
از علی (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: از چیزهایی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من فرمود: این است که پس از من، مردم با حیلهگری با تو رفتار میکنند و بعد از نقل روایت میگوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه. این حدیث سندش
صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در
نهجالبلاغه میفرماید:
«
اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْتَعْدِیکَ عَلَی قُرَیْش وَ مَنْ اَعَانَهُمْ فَاِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ اَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی اَمْراً هُوَ لِی؛
بار خدایا! از
قریش و تمام کسانی که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت میکنم؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند و
مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود، با یکدیگر هم داستان شدند».
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، برگرفته از مقاله «اگر منظور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حدیث غدیر، امامت امیرمؤمنان (علیهالسلام) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟».