منابع اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:منابع اخلاق، اخلاق اسلامی، قرآن، سنت، عقل .
پرسش:منبعیت
قرآن،
سنت،
عقل و
شهود، برای
اخلاق را چگونه معنا میکنید؟ لطفا اطلاعات کاملتری در این زمینه ارائه بفرمائید.
پاسخ:
در مورد این که الزامات اخلاقی از کجا شکل گرفته اند دیدگاهها و مبانی گوناگونی ابراز شده و بر اساس
نظام اخلاقی ما، هر یک از منابع یاد شده جهتی خاص از اخلاق را تحکیم می ورزند و گوشه ی از باغ جان را آباد میکنند؛ عقل پایه های اصلی اخلاق و التزام و عدم التزام به آن را برای ما بیان میکند (مثلا میگوید: اخلاق باید باشد والاّ نمی توان زیست مسالمت آمیز و ایده آلی داشت و...) یا در
مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تبیین میکند؛ قرآن لایههای نهانی و ظریف اخلاق را برای ما بیان میکند؛
آل البیت (
سنت) اصول اخلاقی را در لباس عمل بر ما عرضه میکنند، حدود و مرزهای آن را که
عقل و
وحی بر آن حکم کرده اند برای ما با عمل و بیان خود میشکافند و به آن حلاوت میبخشند؛
فتوحات قلبی و پرتو افکنیهای دل درها، مرزها و لایههای ژرف و نورانی تری از اخلاق را بر روی ما میگشاید و باعث میشود ما با جان و چشم دل اخلاق و واقعیت اعمال خود را درک و لمس کنیم.
درباره ی منشأ پیدایش
حکم اخلاقی و این که احکام اخلاقی از کجا سرچشمه می گیرد؛ آیا حاکم در مسائل اخلاقی
طبیعت است؟ یا
عقل، یا
جامعه ؟ یا خدا و یا عامل دیگر؟، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است.
طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطهی منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمیتوان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.
برای این که نقش هر یک از منابع یاد شده به درستی تبیین شود ابتدا در باره جایگاه
عقل و
نقل (
قرآن و
سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و
شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:
در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پیشینه
اندیشه اسلامی شاهد سه رویکرد می باشیم نقل محوری، عقل مداری و بالاخره راهی میانه آن دو.
۱. برابر با دیدگاه نخست هرگونه داوری درباره خوبی و بدی به دست خداوند میباشد، از این رو خوب چیزی است که
شارع بدان
امر و بد نیز چیزی است که او از آن
نهی میکند، زیرا چنین کاری از توان عقل بیرون میباشد.
در این نگرش که در میان
اهل سنت گروههای
اهل حدیث،
حشویه و
حنابله و در میان
شیعه جریان
اخباری گری را در بر میگیرد، عقل تنها خادم
دین و ابزاری است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن .
۲. به باور دیدگاه دوم
عقل به تنهایی و بی نیاز از
شرع به تشخیص خوب و بد توانمند میباشد. این نگرش که به جریان «
خردگرایی افراطی» شهرت یافته، همواره با جریان
خرد ستیز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامی در رویارویی با آن ( به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت)، پیامدهای بدی را در عرصه
اندیشه اسلامی بر جای گذاشت.
۳. در کنار دو رویکرد نارسای یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندی آن در حوزه اخلاق، نگرش میانه سومی وجود دارد که جریان پایه دار عقلی شیعی یعنی نمونه درست و میانه روی از
عقل گرایی اسلامی را تشکیل میدهد.
در بررسی این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآوری نکاتی بایسته می باشد:
الف)
راههای شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن
وحی و
شهود)، منحصر در
حس و
عقل است.
ب)
ادراک حسی به وسیله
حواس ظاهری و در اثر پیوند با
جهان مادی خارجی به دست میآید. برد این ادراک بسیار محدود میباشد، از این رو نمیتوان انتظار داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگی را در همهی ابعادش بشناسیم.
علاوه این که
حس هم در خیلی جاها خطا میکند و قادر به تشخیص نیست.
ج)
ادراک عقلی نیز تنها وسیلهای برای درک سلسله مفاهیم کلی و
بدیهیات اولیه است. اینها نیز برای شناخت و تعیین مسیر زندگی کارآیی ندارد. بیشترین توان چنین شناخت هایی آن است که بتواند یک سلسله مسایل فلسفی محض مانند وجود خدای متعال را اثبات کند.
د) با وجود نارسایی های یاد شده در فرآیند راههای شناخت پیشین و ناتوانی آنها در تعیین برنامه دقیق زندگی به گونهای که موجب
سعادت و کمال اخروی و ابدی بشود از یک سو، و
حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را برای دست یابی به
سعادت ابدی از راه اعمال اختیاری آفریده ولی شناخت های لازم را در اختیار او قرار ندهد از دیگر سو، این نتیجه به دست میآید که
حکمت الهی اقتضا میکند که شناخت لازم را در اختیار همه انسانها قرار داده و راهی را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگی رسیدن به آن را بشناسد و این راه، چیزی جز راه وحی و نبوت نیست.
قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آن جا که می فرماید: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل». « ما پیامبرانی مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتی نباشد».
ه) از نگاهی دیگر، رویکرد نارسایی
عقل در ترسیم خطوط زندگی را بدین سان میتوان یادآور شد که خاستگاه خوب و بد و تشخیص آنها نه صرفا عواطف و احساسات آدمی است، و نه قرارداد محض، و نه
امرالهی است؛ بلکه مفاهیمی حقیقی و خارجی اند. البته نه به صورت مفاهیم ماهوی که دارای ما به ازای عینی و مستقل باشند، بلکه از قبیل
مفاهیم فلسفی می باشند که منشأ انتزاع خارجی دارند یعنی درست همانند این دیدگاه درباره زیبایی حسی که حقیقت زیبایی را همان تناسب میان دو چیز می داند، آن هم تناسب میان دو
حقیقت عینی و
خارجی و نه وابسته به ذوق و سلیقه افراد، در حوزه اخلاق و تشخیص خوب و بد نیز چنین است یعنی در سنجش میان دو حقیقت عینی و خارجی که یک طرف،
فعل اختیاری انسان است و طرف دیگر
کمال واقعی و عینی اوست، میگوییم هر کاری که به
کمال مطلوب انسان منتهی شده و در خدمت رسیدن به آن قرار گیرد، خوب و هر کاری که انسان را از آن دور سازد، بد است. از این رو خوبی یا بدی فعل اختیاری انسان پس از تأمل عقلانی با سنجش و مقایسه میان آن رفتار و کمال مطلوب به دست آمده و تابع میل و سلیقه و قرارداد ما نیست.
تا این جا، هر چند معیار تشخیص خوب و بد،
عقل شناخته شد اما از آنجا که ما در تشخیص
کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً
ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛
غضبیه،
شهویه و
عاقله میداند و...
خلاصه تضمینی وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیاری آدمی با آن را درست درک کند یعنی به درستی بداند که فلان کار خاص چه تأثیری در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک می کند یا از آن دورتر می سازد. این است که برای دور ماندن از خطاهای احتمالی دوگانه مزبور، یعنی تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهی به آن، باید به دامان شرع و پیام الهی پناه آورد
خلاصه آنچه عقل از رابطه بین افعال و کمال نهائی به دست می آورد یک مفاهیم کلی است که برای تعیین مصداق ها و دستور های اخلاقی چندان کارائی ندارد مثلاً با کمک عقل می فهمیم
عدل خوب است یا پرستش حسن است اما عدل در هر موردی چه اقتضاء دارد و چگونه رفتاری در هر موردی عادلانه است عقل راه روشنی پیش پای ما نمی گذارد. یا عقل می گوید خداوند و صاحب نعمت را باید پرستش و ستایش کرد اما چطور و چگونه؟ اینها را دیگر عقل به تنهائی قادر به قضاوت نیست.
پس از این بیان کلی اینک به بیان هر یک از منابع یاد شده می پردازیم:
براساس آن چه بیان شد هر چند عقل برای دست یابی به نتایج درست در مورد
تکالیف اخلاقی، به یاری
وحی نیازمند است، ولی این به معنای بی فایده بودن عقل نیست چون عقل دارای کارکردهای مفید و متعددی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
در اینکه مفهوم گزاره ها همیشه در طول
تاریخ ثابت و لایتغیرند یعنی حقایق اگر حقایقند برای همیشه حقیقتند و اگر نیستند برای همیشه
دروغ هستند؛ و یا این که معنای آن ها عوض می شود؛ یعنی یک قضیه در طول زمان خودش تغییر می کند؛ نظر اندیشمندان
مسلمان این است که
گزارههای اخلاقی همواره یک مفهوم ثابت داشته و دارند؛ این یک بحث عقلی است و به طور طبیعی مرجع در شناخت این مهم که آیا مفاهیم اخلاقی مطلقند یا نسبی و یا به عبارتی ثابتند یا متغیر، عقل می باشد.
ما از جهت معنا داری گزارههای اخلاقی و همچنین بعد از به دست آوردن یک
حکم اخلاقی از
کتاب و
سنت، در ضرورت و وجوب عمل به آن باز به عقل نیازمندیم مثلا می گوییم؛
شرع گفته
احترام به
پدر و
مادر واجب است وکسی که به آن ها احترام نگذارند گرفتار
عذاب دنیوی و
اخروی خواهد شد این یک قیاس عقلی است هر چند مقدمه آن از شرع به دست آمده است. همچنین
عقل اصل التزام به
اخلاق را برای ما مبرهن میسازد که اگر اخلاق نباشد
جامعه و
روابط اجتماعی به سردی میگراید و نمیتوان زیست مسالمتآمیز و ایدهآلی داشت.
بنابراین منبعیت عقل در اخلاق به این است که عقل در
مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند.
علاوه این که
ایمان شخص
مؤمن باید بر پایه شناخت عقلی واقعی و
استدلال استوار باشد.
قرآن به عنوان منبع اصلی
شناخت دین مطرح است در قرآن کریم این مطلب چند بار تذکر داده شده که باری تعالی خطاب به مردم میفرماید: «رسول من، به شما چیزی را آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمی توانستید به آن ها پی ببرید و به آن ها علم پیدا کنید؛ یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون»
خداوند تبارک و تعالی در این
آیه نفرموده: «علمکم ما لم تعلموا؛ چیزی را به شما آموخت که شما نمیدانستید؛ بلکه فرموده چیزی را به شما آموخت که شما راهی برای شناخت آن نداشتید یعنی مطالبی آورد که این مطلب از دسترس اداراکات متعارف شما خارج است؛
حس بشر؛
وهم بشر،
خیال بشر و
عقل بشری راهی به آن ها نداشت گاهی این تعبیر در قرآن بعد از این که خداوند حکمی را بیان کرده آورده شده است یعنی ابتدا حکمی را آورده و بعد این عبارت و یا آیهی به این مضمون که شما نمیتوانستید این احکام و دستورات را با عقل خودتان درک کنید.
و این نشان آن است که عقل بشری قادر نیست و نبوده که تمام نیازهای انسان را جوابگو باشد و اگر
کتابهای آسمانی نبود بشر با عقل خود به هیچ وجه نمیتوانست به بسیاری از واقعیات دست پیدا کند.
این کتاب همچون
طبیعت تکوینی بسیاری از رموز را در خود نهفته دارد ولی با این تفاوت که این جهان
تشریعی است و بر خلاف
جهان تکوینی زبانی هم برای بازگوئی اسرار خود دارد و سال ها است که با زبان گویای خود بشر را به بهترین راهها دعوت کرده و میکند.
بنابراین عقل ما را به قسمتی از حقایق
هدایت و راهبری می کند از جمله چیزهایی که عقل ما به آن
حکم میکند این است که من نسبت به درک بسیاری از چیزها ناتوانم چون مقدمات درک آن در اختیار من نیست به همین خاطر همین عقل، دست ما را در دست کتاب خالق خود می گذارد و میگوید از این جا به بعد را، گر طالبید به رهبری این کتاب پیش بروید.
خلاصه هرچند عقل در
مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و
اصول کلی اخلاق را تعریف میکند، اما برای تعیین مصداقهای اخلاقی و نکات ریز و ظریف اخلاق، نیازمند
قرآن و
سنت هستیم.
با وجود این که
سنت نیز یکی از
منابع شناخت دین و از جمله
اخلاق است ولی باید توجه داشت که سنت در حقیقت
تفسیر و شرح
قرآن است؛ چه این سنت اقوال و سخنان
معصومان باشد و چه افعال و رفتار آن بزرگواران؛ سنت در هر حال بیانگر مفاد آیات قرآن و توضیح و شرح
آیات است چون قرآن بر جامعیت خود
شهادت داده است که آنچه بشر تا روز
قیامت به آن نیاز داشته من بیان کردهام
؛
البته باید برای بهره بردای از این منبع عظیم تشریعی و برای استخراج قوانین آن روش شناخت آن را داشته باشیم.
بدون تردید
قرآن بدون
سنت برای
سعادت بشر کافی نخواهد بود؛ چون اولا قرآن سرشار از قوانین کلی است و چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد. و ثانیا: تنها قانون خوب نمیتواند تأمین کننده سعادت باشد بلکه اجراء دقیق و ماهرانه را هم می طلبد، به نظر میرسد معرفی
پیامبر (صلی الله علیه وآله) و
ائمه اطهار (علیهم السلام)، در قرآن به عنوان اسوه اشاره ای دقیق به این مطلب باشد که قانون عالی نیازمند مجری فهیم و دقیق است؛ قانون تا متلبس به عمل نشده کسی از شیرینی و ارزش آن اطلاع ندارد ولی وقتی مجریان آن با درک درست از قانون و موقعیت قانون، آن را به نحو احسن در جامعه پیاده کردند و همه به چشم خود شاهد ثمرات مبارک آن بودند آن وقت همه به بزرگی و ظرافت آن پی خواهند برد.
راه
اشراق و
شهود راه سومی است که در وراء دستگاه
حس و
تعقل قرار دارد؛ تو گویی
ظاهربینان به کمک حس، متفکران به مدد
استدلال و روشن بینان به یاری
الهام و اشراق از جهان بالا به کشف حقایق می پردازند.
شهود یک واقعیت شناسی نوری است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست، به عبارتی جنبههای تجربی به وسیله حواس و جنبههای عقلانی به واسطه اندیشه منطقی و ریاضی و جنبههای ماورای حس و استدلال با الهام و اشراق شناخته میشود.
در میان دانشمندان غربی «الکسیس کارل» از جمله افرادی است که برای شهود ارزش خاصی قائل شده است او می نویسد: به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست، و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون
اشراق برخور دارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است مییابند و روابط مجهول بین
قضایا که ظاهراً با هم ارتباط ندارند را میبینند و گره از مجهولات را به فراست در مییابند، به این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج و از جمله
اصول اخلاقی از راه های دیگری به جز
عقل،
وحی و... برای ما میسر است.
امروزه علم «
متافیزیک» عهده دار مطالعه چنین زوایای از وجود و روح آدمی است و به خصوص جنبهای از وجود انسانی که هنوز خوب شناخته نشده است مطالعه می کند یعنی علت روشن بینی فوق العاده برخی ها را برای ما مدلل می سازد
.
این حقیقت که گاهی یک رشته حقایق و امور پنهان از حس به ضمیر انسانی القاء و الهام می شود و چنان فضای ذهن انسان روشن می گردد که انسان
یقین پیدا می کند که آنچه را دریافته است صحیح و قطعی است یعنی واقعیت شیء
کشف شده را میبیند، واقع چنان بر او مشهود است که برای انسان هیچ جای تردید باقی نمیماند.
البته از آنجا که آنچه برای انسان کشف میشود تنها گوشه ی از واقعیت و چه بسا به خاطر تنگناهای روحی و پندارها و باورهای اشتباه شاید ماهیت شیء کشف شده را خوب نتوانیم درک کنیم به عبارتی
ماهیت شیء الهام شده در روح و ذهن ما اثر معکوس داشته باشد، به همین جهت باید توجه نمود که در
علم شهودی و یافته های درونی نیز، امکان خطا و کذب وجود دارد؛ از این رو، پی بردن به صدق و کذب مکاشفات و دریافت هائی که صدقشان ضروری نباشد، نیازمند معیار و بررسی خاص خود می باشد.
شهود آنچنان که در مکاتب غربی مانند مکتب «
توماس رید»
یا کسانی مثل «
آکویناس و
آگوستین»
مطرح است در مکتب اخلاقی ما طرح نشده است. ما شهود را در
علم عرفان مورد بحث و بررسی قرار میدهیم و آن را یکی از مسائل آن علم میدانیم.
به هر حال می توانیم از طریق
تهذیب نفس و
شهود به معنایی که در
عرفان اسلامی آمده است،
مفاهیم اخلاقی را کشف و شهود کنیم مثلاً انسانی با چشم دل، خود را و همه موجودات عالم را نیازمند و فقر محض می یابد.
خدای متعال در مورد انسان های که با
اخلاص و با تکیه بر دین او در پی شناخت بیشتر اویند می فرماید: آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البته آن ها را به راه های خود هدایت می کنیم و البته خداوند با نیکوکاران است.
و
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «هر کس به آنچه که می داند عمل کند خداوند علم آنچه را که نمی داند به او روزی می دهد»
برای اینکه این مسأله خوب تبیین شود به اجمال اشارهای کلی به
عرفان اسلامی میافکنیم، عرفان اسلامی به دو بخش
عملی و
نظری تقسیم میشود؛ عرفان نظری در مورد تفسر
هستی یعنی
خدا، جهان و انسان میپردازد و زمینهها و مسائل نظری و علمی این موارد را مورد بحث قرار میدهد.
عرفان از این جهت مانند
فلسفه است. بخش دیگر آن، عرفان عملی است و مانند
اخلاق است ومیخواهد انسان را تغییر دهد و به جلو ببرد؛ بخش عملی عرفان توضیح می دهد برای اینکه انسان به قله رفیع انسانیت یعنی
توحید برسد، باید بداند از کجا آغاز و چه منازلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ میدهد و چه وادراتی به او وارد میشود و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک
انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده واز رسم و راه منزل ها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه را او نباشد خطر گمراهی در کمین اوست.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
نتیجه این که؛ اخلاق در سه حوزه ی: ۱- معنا بخشی، ۲- استخراج و استنباط احکام گزارههای اخلاقی، ۳- درک واقعیت اعمال و کمک در ضمانت اجرایی، به منابع یاد شده نیازمند است. گرچه ممکن است این نیازمندی به هر یک از منابع متفاوت باشد یعنی؛ در هر سه حوزه به یک منبعی احتیاج داشته باشد اما نیازمندی آن به منبع دیگر فقط در یک یا دو حوزه ی خاص، باشد.
پایگاه اسلام کوئست