• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حیات الهی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: حیات، خداوند، حی، مرگ، کمال، ازلیت، قدم.
پرسش: معنای حیات الهی چیست؟
پاسخ: حقیقت حیات در خداوند عبارت است از صفتی که علم، قدرت و اراده از لوازم و آثار آن به شمار می‌رود.



یکی از صفات کمال خداوند صفت حیات است، چنان که اسم حی از اسماء جمال الهی است. اسم حی در آیاتی از قرآن کریم بر خداوند اطلاق شده است و غالباً با اسم یا صفت قیوم همراه گردیده است.
چنان که می‌فرماید:«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» در یک آیه خداوند به عنوان زنده‌ای که مرگ در او راه ندارد وصف شده است «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ» در آیه‌ای که پیش از این ذکر شد، کلمه تهلیل «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه» قبل از اسم حی آمده است، ولی در جای دیگر اسم حی بر کلمه تهلیل مقدم شده است:
«هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ».
این آیه بر اختصاص حیات به خداوند دلالت دارد، و بیانگر این است که جز او کسی «حی» نیست، همان گونه که الوهیت مخصوص خداوند است. بنابراین مقصود از حی در آیه «هو الحی» و مانند آن، حی بالذات است، یعنی حی بالذات جز خداوند نیست، و دیگر موجودات زنده حیات خود را از خداوند دریافت کرده‌اند، ‌بنابراین خداوند حی بالذات و مبدأ حیات موجودات دیگر است، و این معنی قیومیت خداوند است. قیوم یعنی خداوند قائم بالذات و قوام بخش موجودات است. و از آن جا که حیات او بالذات است، موت و فنا در او راه ندارد.


حیات، کاربردهای مختلفی دارد:

۲.۱ - به معنی وجود وهستی

حیات به معنی وجود و هستی، با توجه به این معنی حیات است که وجود مطلق را «حیات ساریه» نامیده‌اند در قرآن کریم، «احیاء» بر ایجاد و آفریدن اطلاق شده است، چنان که می‌فرماید:
«هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» کلمه احیاکم معادل با کلمه «خلقکم» در آیه «الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» می‌باشد نقطه مقابل حیات در این کاربرد، عدم و نیستی است.

۲.۲ - مترتب شدن آثار مطلوب هر چیز بر آن

حیات به معنی مترتب شدن آثار مطلوب هر چیز بر آن، و نقطه مقابل حیات در این کاربرد مترتب نشدن آثار مطلوب یک چیز بر آن است مثلاً حیات زمین عبارت است از روییدن گیاه در آن و سبزو خرم بودن آن، و مرگ زمین برخلاف آن است. حیات انسان به این است که در مسیر هدایت فطری گام بردارد و در نتیجه، فردی عاقل و دیندار باشد. به همین دلیل قرآن کریم دین را حیات انسان دانسته است، زیرا دین حق که همان اسلام است مقتضای فطرت الهی است.

۲.۳ - خصوصیتی که منشأ کارهای آگاهانه است

حیات عبارت است از خصوصیتی در موجود که منشأ انجام کارهای آگاهانه است. این گونه حیات در انواع مختلف حیوانات یافت می‌شود و با کاوش‌های علمی روشن شده است که در گیاهان نیز (لااقل برخی از گیاهان) وجود دارد.

۲.۳.۱ - ویژگی‌هایی این حیات

این گونه حیات ویژگی‌هایی دارد که عبارتند از: صیانت ذات، انطباق با محیط، خوی و عادت، تغذیه، رشد و نمو، تولید مثل یا ادامه حیات از طریق بقای نتایج، هدفداری و انتخابگری، آگاهی و توانایی. دو ویژگی اخیر (آگاهی و توانایی) از مهمترین آنها است و در انسان نمود و بروز بیشتری دارد. به همین جهت فلاسفه حیات را با این دو ویژگی تعریف کرده‌اند.

۲.۴ - تعریف حیات از نظر فلاسفه

«الحیاه هی کون الشیء بحیث یصدر عنه الافعال الصادره عن الاحیاء من آثار العلم و القدره؛
[۱۰] صدر المتألهین، اسفار، ج۶، ص۴۱۷.
حیات عبارت است از بودن شیءِ به گونه‌ای که افعالی که از موجودات زنده صادر می‌شود، یعنی افعال آگاهانه و از روی قدرت و اختیار، از او صادر شود.»
توضیح این که: بشر در مطالعه موجودات، آنها را دو گونه یافته است: گونه‌ای از آنها موجوداتی هستند که تا هنگامی که وجود دارند، ازنظر مشاهده حسی یک حالت بیش ندارند، مانند سنگ و دیگر جمادات، گونه دوم موجوداتی‌اند که با این که وجود دارند چه بسا قوا و افعال آنها از کار می‌افتد، اگر چه از نظر مشاهده حسی هیچ گونه خللی در آنها دیده نمی‌شود، مانند انسان و دیگر انواع حیوان، و گیاهان، که در مواردی با این که اندام‌ها و قوای مادی آنها سالم است، از حرکت و جنب و جوش باز می‌ایستند، آن گاه به تدریج قوای مادی آنهانیز دچار اختلال و تباهی می‌شود. از این جا بشر به این نتیجه رسیده است که این گونه موجودات علاوه بر قوا و دستگاه‌های حسی و مادی، خصوصیتی دارند که همان منشأ احساسات و ادراکات علمی و کارهای مبتنی بر علم و اراده است، آن خصوصیت را حیات نامیده‌اند، بنابراین، حیات عبارت است از گونه‌ای از هستی که علم و قدرت از آن سرچشمه می‌گیرد.
«فالحیاه نحو وجود یترشح عنه العلم و القدره».

۲.۵ - حقیقت حیات در خداوند

از تحلیل پیشین به دست آمد که حیات ـ به ویژه در معنی اخیر آن ـ مرتبه‌ای از کمال وجودی است، که در هر موجودی با توجه به ظرفیت و مرتبه وجودیش تحقق دارد. علم، قدرت و اراده از لوازم و آثار آن به شمار می‌رود. بنابراین، حقیقت حیات در خداوند عبارت است از صفتی که مستلزم ویژگی‌ها و آثار مزبور است.
البته، این ویژگی‌ها و آثار متناسب با مرتبه وجودی خدا عنوان پیوند وند می‌باشند که عین وجوب و صرف وجود است، لذا با این که مفاهیم صفات و اسماء در خداوند ـ همچون غیر خداوند ـ متفاوت‌اند، ولی مصداق آنها وجودی است بسیط و صرف که عین حیات و علم و قدرت و اختیار است.

۲.۶ - برهان حیات الهی

با توجه به مطالب پیشین، برهان حیات الهی نیز روشن گردید، زیرا هر گاه صفتی از کمالات وجودی باشد، یعنی از کمالات موجود بما هو موجود باشد، (نه از کمالات موجود خاص طبیعی یا مقداری و مانند آن) بدون شک خداوند آن کمال را واجد است، زیرا در واجب الوجود بالذات حیثیت فقدان و جهت امکان راه ندارد، هر صفتی که به امکان عام برای او متصور است، (تحقق آن صفت برای خداوند محال نیست) قطعاً در او موجود است.
و الحق ان حکم الحیاه کحکم غیرها من الصفات الکمالیه فی انها من کمالات الموجود بما هو موجود، و کلما هو کمال للموجود من حیث هو موجود من غیر تخصص بأمر طبیعی او مقداری او عددی، فلابد من ثبوته لمبدأ الوجود و فاعله، اذ الفاعل المعطی للوجود و کماله اولی بذلک الکمال.
[۱۲] صدر المتألهی [[ن، اسفار، ج۶، ص۴۱۸.

محقق طوسی در تجرید الاعتقاد]]، پس از اثبات قدرت و علم برای خداوند گفته است:
«کل قادر عالم حی بالضروره؛
[۱۳] کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله سوم.
هر موجود توانا و دانایی قطعاً زنده است، و چون خداوند توانا و داناست پس دارای صفت حیات است».


همه دینداران و خداپرستان، خدا را ازلی و ابدی، قدیم و باقی و سرمدی می‌دانند. در تفسیر این صفات دو دیدگاه است:

۳.۱ - تفسیر متکلمان معروف

دیدگاه نخست که در عرف متکلمان معروف و معهود بوده است، این است که این صفات را با مقیاس زمان تفسیر کرده‌اند. بر این اساس، ازلیت و قدم یعنی خداوند در همه زمان‌های گذشته وجود داشته است، و ابدیت و بقا یعنی خداوند در همه زمانهای آینده وجود خواهد داشت. و سر مدیت یعنی وجود خداوند در همه زمانها ـ اعم از گذشته و آینده ـ موجود بوده و خواهد بود. شایان ذکر است که متکلمین، زمان را به مقدر و محقق از (زمان واقعی و زمان فرضی) تقسیم کرده‌اند، و مقصود آنان از زمان در تفسیر صفات یاد شده معنای اعم آن است.

۳.۲ - اشکال این تفسیر

این دیدگاه خالی از مناقشه نیست، زیرا اگر چه هیچ زمانی را نمی‌توان فرض کرد که خداوند در آن زمان وجود نداشته باشد، ولی سنجش ازلیت و ابدیت خداوند با مقیاس زمان مستلزم آن است که خداوند را موجود زمانی بدانیم. در حالی که به اتفاق متکلمان و حکماء، خداوند منزه از زمان است. در حقیقت، این تفسیر، ناشی از نگرش سطحی و عامیانه درباره وجود خداوند است.

۳.۳ - تفسیر حکمای الهی

دیدگاه دوم، که حکمای الهی برگزیده‌اند، این است که مقصود از ازلیت و قدم عبارت است از این که وجود خداوند مسبوق به عدم ـ اعم از عدم مفارق و مجامع ـ نیست، زیرا واجب الوجود بالذات است. و ابدیت و بقا عبارت است از این که بر وجود خداوند هرگز عدم، لا حق و عارض نخواهد شد، چرا که واجب الوجود بالذات است. به عبارت دیگر، چون خداوند واجب الوجود بالذات است هیچ گونه عدم و نیستی ـ اعم از سابق و لاحق ـ در او راه ندارد.
هر گاه این مطلب را به لحاظ عدم سابق در نظر آوریم، ازلیت و قدم نامیده می‌شود، و هرگاه به عدم لاحق نظر افکنیم، ‌ابدیت و بقا گفته می‌شود، و هرگاه هر دو جهت را در نظر آوریم به سر مدیت وصف می‌شود، گاهی نیز سرمدیت مترادف ابدیت و بقا به کار رفته است، چنان که در عبارت ذیل از محقق طوسی همین معنا مقصود است.
«و وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزائد؛ واجب الوجود بودن خداوند دلیل بر سرمدی بودن او است، و نیز دلیل بر این است که سرمدیت و بقا در خداوند عین ذات او است، نه به واسطه صفتی زاید بر ذات، برخلاف ابوالحسن اشعری که گفته است خداوند باقی است به بقایی زاید بر ذات او».
[۱۴] کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله هفتم.

عبارت یاد شده بیانگر این است که مرحوم طوسی،‌ سرمدیت (و نیز ازلیت و ابدیت) را با مقیاس واجب الوجود بالذات سنجیده است، نه با مقیاس بی‌آغازی و بی‌پایانی زمانی وجود خداوند.


۱. بقره/سوره۲، آیه۲۵۵.    
۲. آل عمران/سوره۳، آیه۲.    
۳. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۱.    
۴. غافر/سوره۴۰، آیه۶۵.    
۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۵۸.    
۶. حکیم سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ص۲۳۸.    
۷. حج/سوره۲۲، آیه۶۶.    
۸. روم/سوره۳۰، آیه۴۰.    
۹. علامه طباطبائی، المیزان، ج۱۰، ص۵۱۵۲.    
۱۰. صدر المتألهین، اسفار، ج۶، ص۴۱۷.
۱۱. علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۳۲۸۳۲۹.    
۱۲. صدر المتألهی [[ن، اسفار، ج۶، ص۴۱۸.
۱۳. کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله سوم.
۱۴. کشف المراد، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله هفتم.



اندیشه قم.    


رده‌های این صفحه : خداشناسی | صفات الهی | کلام




جعبه ابزار