حیثیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:مفهوم وجود، حقیقت وجود، حیثیت، حیثیت تعلیلی، حیثیت تقییدی، ماهیت، عدم.
پرسش : سلام؛ چرا
عدم و
ماهیت و
مفهوم وجود نمیتوانند حیثیت تعلیلیه باشند؟ همیشه و همه جا
حقیقت وجود حیثیت تعلیلیه است؟دلیل آن چیست؟
پاسخ :
قبل از ارائه پاسخ توضیح مختصری در مورد حیثیت و اقسام آن، بویژه حیثیت تعلیلی و تقییدی ضروری به نظر میرسد.
حیثیت، به معنای اعتبار و نظر است. وقتی گفته میشود «از این حیثیت» یعنی از این نظر و اعتبار.
حکیمان بر این باورند که حیثیت هرگاه عین محیث (چیزی که دارای حیثیت است) باشد، معنای آن اطلاق است و به این معنا است که عاری از هر قیدی است و لو قید اطلاق و اگر غیر محیث باشد به این معنا قید محیث است و آن یا تعلیلی است و یا تقییدی و یا غیر آن است.
در بیان چگونگی تقسیم حیثیات نیز میتوان گفت؛ حیثیات یا انضمامی (تقییدی) هستند؛ یا انتزاعی (تعلیلی).
توضیح اینکه:هرگاه در احکام و قضایا، چیزی «از آن حیث که در خارج، چیزی به او منضم شود» موضوع حکم باشد که حیثیت و تحیث جزء موضوع باشد؛ در این صورت آن قید و حیثیت، حیثیت انضمامی یا تقییدی است؛ و هر گاه «از آن حیث و نظر که چیز دیگری از او انتزاع میشود» موضوع حکم باشد، که تحیث خارج از ذات موضوع باشد، حیثیت انتزاعی و تعلیلی است.
گاهی در جریان حمل صفتی بر یک موضوع، موضوع در حقیقت به محمول متصف میشود، اما علت اتصاف محمول به موضوع، امری غیر از موضوع است. برای مثال وقتی میگوییم وجود درخت موجود است حمل موجودیت بر موضوع؛ یعنی وجود درخت به طور حقیقی انجام میپذیرد و موضوع به واقع این حکم را میپذیرد و به تعبیری مصداق بالذات محمول است. اما این اتصاف علتی جز وجود درخت دارد که همان علت ایجادی درخت است و واسطه اتصاف حکم موجودیت بر وجود درخت است. این واسطه را (که غیر از موضوع است) حیثیت تعلیلی اتصاف محمول به موضوع مینامند. برای مثال در نظر بگیرید آبی در حال گرم شدن بر روی آتش است، در این فرآیند آب حقیقتا گرم میشود و وصف گرما را به خود میپذیرد، اما علت گرم شدن چیزی غیر از آب یعنی آتش است. در این جا آتش حیثیت تعلیلی برای گرم شدن آب است.
هنگامی که میگوییم موضوعی به واسطهی حیثیت تقییدی به وصفی متصف میشود، یا محمولی بر آن حمل میگردد، بر خلاف حیثیت تعلیلی آنچه در حقیقت و بالذات به آن وصف یا محمول متصف میشود، خود موضوع نیست، بلکه موضوع همواره ثانیاً و بالعرض به آن وصف متصف خواهد بود. برای مثال هنگامی که میگوییم «سفیدی سفید است»، حکم سفید بودن اولاً و بالذات به موضوع قضیه تعلق میگیرد، ولی در گزاره «این جسم سفید است موضوع قضیه یعنی این جسم در حقیقت و بالذات به سفیدی متصف نمیشود. آنچه به طور حقیقی به سفید بودن متصف است نفس سفیدی است، اما این جسم به واسطه ارتباط و اتحادی که به عنوان محل با قید یعنی «سفیدی» به عنوان حال یافته است، ثانیاً و بالعرض به این حکم متصف میگردد.
حال با این توضیحات روشن میشود که اگر بخواهیم موجودیت حقیقی را بر چیزی حمل کنیم و وجود حقیقی را محمول موضوعی قرار دهیم، اگر آن موضوع، وجود چیزی باشد، علت ایجادی آن چیز، حیثیت تعلیلی برای این حمل است؛ ولی اگر موضوع، وجود آن چیز نباشد، بلکه موضوع، ماهیت آن چیز، باشد حقیقت وجود، حیثیت تقییدی در این حمل است. اما غیر از حقیقت وجود، چیزهای دیگر مانند:عدم، ماهیت و مفهوم وجود، نه صلاحیت حیثیت تعلیلی بودن را دارند و نه صلاحیت حیثیت تقییدی را دارند؛ زیرا چیزی که موجود حقیقی و بالذات نیست، نه میتواند
علت ایجادی چیز دیگر باشد و نه میتواند حیثیت تقییدی برای حمل وجود حقیقی بر چیز دیگر محسوب شود.
پایگاه اسلام کوئست