• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جزئیات در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: داستان‌های قرآن، جزئیات، حضرت موسی علیه‌السلام، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله.
پرسش: با اینکه لازم نیست آیات الهی همیشه بیانگر جزئیات باشد؛ ولی در بسیاری از آیات، آیه در حد ریز، به بیان جزییات پرداخته و حتی در مواردی به‌صورت تکرار؛ مثلاً در جریان داستان حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ به‌صورت مکرر و در حد ریز، به بیان داستان پرداخته و اهمیتی که برای این داستان داده شده، به زندگی پیامبر، داده نشده است. یا در بسیاری از حالات، مثلاً به طرح داستان حضرت سلیمان علیه‌السلام، یا جریان بلقیس پرداخته شده است. آیا علت خاصی است که طرح جریانات بدین‌گونه است؟!
پاسخ: در پاسخ به بخش اول سؤال، می‌توان گفت: در بیان یک حقیقت یا قانون و حکم، تمام جزئیات و خصوصیات مربوط به آن را نمی‌توان ارائه کرد و این مطلب در قرآن کریم رعایت گردیده است؛ چراکه اگر قرار بود تمام جزئیات و ریزه‌کاری‌ها در یک قانون بیان گردد، لازم می‌آمد تا باری تعالی برای هر یک از مسلمانان و با در نظر گرفتن ویژگی‌های خاص رفتاری، زمانی و... او، کتابی جامع و مستقل نازل می‌کرد. به‌خاطر چنین پی‌آمد منفی، ارائه‌ معارف و قوانین در آیات الهی، جلوه‌ای واقع‌نگرانه و عاقلانه به خود گرفته و آیات قرآنی در موارد فراوانی در قالب تصریح یا تشبیه یا مثل و یا داستان، به بیان معارف و قواعد کلی پرداخته‌اند.
اما پاسخ بخش دوم سؤال، یعنی علت ذکر داستان‌های اقوام پیشین، کاملاً روشن است؛ زیرا مطالعه‌ رخدادهای گذشتگان، دیدگاه‌های تازه‌ای را فرا روی ما می‌گشاید تا از انحرافات و کامیابی‌های ایشان آگاه شویم و بدین سبب، دیگر تلخی‌های آنان را در کام خود نیازماییم.
در پاسخ به قسمت آخر سؤال باید گفت: ذکر داستان یک فرد در قرآن کریم ، بیانگر فضیلت او نیست و در مقابل اگر سخن از شخصی به میان نیامده، نشان از پایین بودن مقام او نمی‌باشد؛ چراکه از یک‌سو شاهد داستان برخی انسان‌های منحرف و منفور مثل فرعون ، ابولهب ، سامری و شیطان در قرآن هستیم و از سوی دیگر، اثری از زندگی بسیاری پیامبران الهی در این کتاب آسمانی نمی‌یابیم. دلیل آن چیزی جز مصالح و اهداف قرآن کریم در بیان معارف الهی نمی‌باشد.







دلیل عمومیت و کلی‌نگری در آیات قرآن چیست؟ و چرا در برخی موارد از آن عدول شده و آیات به شرح جزئیات مسائل پرداخته‌اند؟
قرآن کریم حبل الهی است و مایه‌ سعادت و رستگاری نوع انسانی می‌باشد؛ از‌این‌رو باید تمام مضامین و قوانین لازم برای هدایت بشری را در خود جای دهد. حال اگر قرار باشد همه‌ مصادیق و جزئیات، چه آنها که راجع به عصر نزول بودند و چه آنها که در آینده خواهند آمد، در متن این کتاب نوشته شود، لازم است تا به اندازه‌ لحظات زندگی هر یک از مسلمانان، کتابی جامع نازل گردد.
مشخص است که چنین امری ممکن و عاقلانه نیست. پس چه باید کرد و چه راهی را برگزید؟!
خداوند تبارک و تعالی قرآن را به‌عنوان نسخه‌ جامع رهایی‌بخش، در بهترین شکل برای هدایت بشر فرو فرستاد. او قوانین کلی را به‌صراحت یا در قالب امثال و حکم، داستان‌ها و سرگذشت پیشینیان ذکر نمود تا مردم با تعیین مصادق و ربط آنها به کلیات مذکور در آیات شریف، راه درست را برگزیده و از تحیر و سرگردانی نجات یابند.
این همان مطلبی است که امام صادق ـ علیه‌السلام ـ به صحابی خود می‌فرمایند:"بر ماست که اصولی عام و فراگیر را بیان کنیم و بر شماست که فروع را از آنها بیابید."
[۳] احمدبن محمدبن ابی نصر، عن ابی الحسن الرضاعلیه السلام قال:"علینا إلقاء الأصول إلیکم وعلیکم التفریع". حلی، ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص ۵۷۵ - الحلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، ص ۴.



اما در این رهگذر، گاهی ارجاع فروعات به اصول دشوار به نظر می‌رسد یا مورد غفلت قرار می‌گیرد. در چنین مواردی، بر قانون‌گذار لازم است تا با بیان برخی از جزئیات، تعیین مصادیق را به مخاطبان بیاموزد. به‌عنوان مثال، باری تعالی در آیه‌ای می‌فرماید: «فاجتنبوا الرجس...»؛ «از پلیدی‌ها بپرهیزید». و چون مواردی مثل شراب یا قمار در عرف آن روز، یکی از مسائل عادی
[۵] محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، شناخت قرآن، ص ۷۸.
به شمار می‌رفت و زشت بودنشان چندان معلوم نبود، خداوند در آیه‌ای دیگر که مدت‌ها پس از آیه‌ پیشین نازل می‌شود، به تعیین برخی از مصادیق پلیدی پرداخته و می‌فرمایند: «انما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ...»؛ « قمار ، شراب و ... از پلیدی‌ها هستند...».
پس بیان برخی از جزییات نه‌تنها ضرری به کلیت کتاب نمی‌زند، بلکه بستر مناسبی را برای درک موقعیت‌ها و دستیابی به روشِ صحیحِ تطبیق مسائل جدید بر قوانین کلی قرآن کریم، فراهم می‌نماید و از ایجاد انحرافات و تأویلات ناصحیح جلوگیری می‌کند؛ از‌این‌رو گاهی قرآن کریم برخلاف کتب علمی متعارف که در مقام تبیین یک حقیقت (یا قانون) مصادیق را ذکر نمی‌نمایند، به جزئیات می‌پردازد و به بیان قواعد کلی اکتفا نمی‌کند.





علت ذکر داستان اقوام پیشین را در قالب آیات قرآنی بیان کنید؟ پیش‌تر اشاره کردید که لازم است تا در برخی موارد، مسائل به‌نحو جزئی و قابل لمس، ذکر شود. حال سؤال این است که این جزئی‌نگری ـ با لزومی که دارد ـ چرا در قالب داستان‌ها و موارد تاریخی آمده است؟ آیا امکان نداشت باری تعالی به‌طور صریح و مشخص به بیان مصادیق بپردازند؟!
ابتدا باید توجه داشت که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا تمام جزئیات و رخدادهای تاریخی را بنگارد. این کتاب به بیان بخش‌هایی می‌پردازد که برای هدایت انسان‌ها (هدف اصلی قرآن) مفید باشد؛ ازاین‌رو در ذکر داستان پیشینیان نیز همین هدف را دنبال کرده است.
رخدادهای پیشینیان، دیدگاه‌های روشن‌تری را فرا روی ما می‌گشاید و ما را از لغزش‌ها، انحرافات و کامیابی‌های ایشان آگاه می‌کند و این آگاهی، پلی است برای صعود و ترقی ما، تا بدین سبب، دیگر تجربیات تلخ پیشینیان را در کام خود نیازماییم. از همین روست که در متون دینی، دقت در تاریخ ملل گذشته و تفکر در کرده‌هایشان، مورد تأکید قرار گرفته است.
[۷] به عنوان مثال به آیات زیر مراجعه کنید:یوسف، ۱۰۹؛ روم، ۴۲ - ۹؛ محمد، ۱۰؛ غافر، ۲۱ و ۸۲.



در اینجا شایسته است نمونه‌هایی از ظرایف و حکمت‌های نقل داستان‌ها را در آیات قرآنی، مورد توجه قرار دهیم:

۶.۱ - ۱. بیان اعجاز و نمودی از علم نَبَوی

نقل داستان‌های جزیی و نگرش بسیار ریز به مسائل، به‌خاطر تحدی بوده و نمونه‌ای از اعجاز قرآن کریم است؛ زیرا برخی از موضوعاتی را که در این مصحف شریف آمده است؛ در هیچ یک از کتب آسمانی دیگر نمی‌بینیم و این خود بیانگر علم الاهی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، نسبت به تاریخ انبیای سابق است؛ چراکه انسان‌های معمولی بدون پیشینه‌ ذهنی و مطالعه، قادر به درک و نقل این حقایق پنهانی نیستند.

۶.۲ - ۲. گرایش به اسلام و ترک دشمنی

بسیاری از خداپرستان غیر مسلمان در عصر رسول خدا، یهودی یا نصرانی بودند. نقل داستان پیامبران آنها در قالب آیات قرآن در راستای رسالت تبلیغی حضرت پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بوده و زمینه‌ بیداری آنها را فراهم می‌نمود. آنها با نزدیک یافتن افق فکری پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به انبیای خود و نیز مشاهده‌ دانش پیامبر نسبت به تاریخ آنها، زبان به تصدیق حضرتش می‌گشودند و به اسلام متمایل می‌شدند. در نهایت دست از عناد و دشمنی برمی‌داشتند و به حمایت مسلمانان می‌پرداختند. این همان مطلبی است که در جریان هجرت مسلمانان به حبشه، شاهد آن هستیم.
[۸] سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، ص ۱۲۸.


۶.۳ - ۳. آسان کردن فهم مسائل اعتقادی

از آنجا که بسیاری از نکات ریز اعتقادی، به‌آسانی قابل درک نیست و تا زمانی که انسان در آن موقعیت خاص قرار نگیرد؛ توان فهم آنها را ندارد، خداوند با ذکر جزئیاتی از زندگی پیامبران گذشته، موضوعات فکری و اعتقادی را به‌نحوی آسان و قابل لمس در اختیار مسلمانان قرار می‌دهد؛ مانند مطلق بودن اراده‌ خداوند متعال که در داستان بی‌اثر بودن آتش نمرودیان بر حضرت ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ تبلوری زیبا یافته است و نیز مثل ظرافت فریب آدمی توسط شیطان و راه‌های نفوذ او در تفکر انسان که در داستان هبوط آدم ـ علیه‌السلام ـ از بهشت ، به سبب استفاده از درخت ممنوع، بسیار پرمحتوا و روشن بیان شده است.

۶.۴ - ۴. عبرت‌اندوزی و پندگرفتن

گذشته از موارد مذکور، عبرت‌اندوزی و پندگرفتن، یکی از مهم‌ترین علل ذکر تاریخ گذشتگان است؛ به‌گونه‌ای که خود قرآن کریم بدین مطلب تصریح کرده و فرموده است: « لقد کان فی قصصهم عبرةٌ لأولی الألباب »؛ «به‌راستی که در داستان‌های ایشان عبرتی برای صاحبان خرد است».

۶.۴.۱ - بیان یک نمونه

از مؤثرترین مواردی که اثر عبرت‌آموزی خواهد داشت، بیان عذاب‌های الهی است که در پس ناشکری اقوام گذشته نصیب آنان گردیده و در جای‌جای قرآن کریم بدان اشاره شده است. همچون صاعقه‌ ثمود و یا طوفان نوح علیه‌السلام.

۶.۵ - ۵. تعلیم از راه آموزش غیر مستقیم

بسیاری از مطالب چون، آداب معاشرت ، آموزش ، استدلال و... را از همین داستان‌ها می‌توان استفاده نمود؛ زیرا آموزش غیر مستقیم، یکی از سودمندترین روش‌های تعلیم و تربیت است که تأثیر خود را از دست نمی‌دهد و سریعاً فراموش نمی‌شود. در این روش، متعلم خود را به‌جای شخصیت‌های داستان قرار می‌دهد و آموزه‌های معلم خویش را دقیق‌تر احساس می‌کند. به همین سبب، این روش التزام بیشتر مخاطبان را نسبت به آموزه‌ها در پی دارد.

۶.۴.۱ - بیان یک نمونه

این‌گونه بیانات را می‌توان در داستان‌های زیادی از جمله، احتجاجات حضرت ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ با خورشید و ماه و یا با بت‌پرستان درباره‌ بت بزرگ و نیز فرمایشات لقمان حکیم به فرزندش و...، به‌وضوح مشاهده کرد.
البته در ذکر داستان‌ها، حکمت‌های دیگری نیز وجود دارد که برای آگاهی افزون‌تر به تفاسیر و کتب قصص الانبیا می‌توان مراجعه کرد.





از چه رو وقایع حضرت موسی‌ ـ علیه‌السلام ـ تا به این حد، مورد تأکید و تکرار قرار گرفته و چرا اهمیتی که بدان داده شده، به زندگی پیامبر، داده نشده است؟!
قرآن کتاب نور و هدایت است و هر آنچه در آن بیان شده، در راستای ذکر مطالبی بوده که برای هدایت بشر لازم است؛ از‌این‌رو اگر مطلبی در قرآن تکرار شده و مورد تأکید قرار گرفته، برای تحقق همین هدف بوده است؛ زیرا چه‌بسا لازم بوده یک مطلب در مناسبت‌های مختلف به شیوه‌های گوناگون بیان شود تا اثر پندآموزی آن در مخاطب بیشتر گردد.
در این میان شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگی حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ و قوم بنی‌اسرائیل، به‌دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگی آنها با حیات مسلمانان است.

۸.۱ - بیان یک نمونه

داستان جنگ بدر در اسلام شباهت زیادی به سرنوشت همراهان طالوت ـ علیه‌السلام ـ دارد. بنا بر شواهد تاریخی، تعداد مجاهدان هر دو سپاه ـ سپاه طالوت و سپاه پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ ۳۱۳ نفر بوده و هر دو مقابل تعداد زیادی از مشرکان به مبارزه پرداختند و در نهایت پیروز شدند.
[۱۲] سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۲۲.
قرآن به داستان طالوت و همراهانش اشاره می‌کند و پایمردی و صبر آن گروه اندک را در مقابل گروه زیادی از کافران می‌ستاید تا الگو و نمونه‌ای برای مسلمانان باشد.

۸.۲ - روایتی از امامان معصوم

در روایات فراوانی امامان معصوم‌ ـ علیهم‌السلام ـ به همین شباهت اشاره کرده‌اند. در یکی از آنها، خطاب به امت آمده است: شما نیز چونان بنی‌اسرائیل هستید و کارهای آنها را انجام خواهید داد.
[۱۳] سلیم بن قیس، هلالی، اسرار آل‌محمد، ص ۲۴۲ و ۵۲۸.



اما در مورد پیامبر گرامی اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ باید بگوییم:

۹.۱ - نکته اول

اگرچه در قرآن صریحاً و به‌طور مکرر، نامی از این آخرین پیام‌آور الهی برده نمی‌شود، ولی با دقت در شأن نزول آیات درمی‌یابیم که حجم بسیاری از آیات درباره‌ زندگی وی و اهل بیت و اصحاب ایشان است و تعداد این آیات به مراتب بیش از آیات مربوط به زمان حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ و قوم بنی‌اسرائیل می‌باشد. در واقع داستان زندگی حضرت رسول ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و نقش هدایتی آن را باید در زمان و موقعیت خود حضرت جست‌وجو نمود و بسیاری از آنها در قرآن مورد اشاره قرار گرفته‌اند.

۹.۲ - نکته دوم

نکته‌ قابل توجه این است که داستان بسیاری از پیامبران در قرآن ذکر نشده؛ اما این مسئله نقطه ضعفی برای ایشان تلقی نمی‌شود؛ چراکه همه‌ انبیا ی الهی، انسان‌هایی کامل و وارسته‌اند و به اراده‌ حق تعالی از هر عیب و نارسایی، مبرا هستند. از آن سوی قرآن به داستان کسانی اشاره می‌کند که منفور و مردود درگاه الهی‌اند؛ ولی مسلماً ذکر نام آنان دلیلی بر فضیلت آنها نیست و قرآن فقط و فقط براساس مصالح و اهدافی به داستان زندگی آنها پرداخته است.


بنابراین نقش هدایت‌گری قرآن سبب می‌شود که گاه از پیامبران سخن گوید، گاه از افرادی نام برد که پیامبر یا نبی نیستند، ولی مورد رضایت خداوندند (مانند ذوالقرنین یا عمران، پدر حضرت مریم علیها‌السلام) و گاه از سرنوشت افرادی اطلاع دهد که منفور و مغضوب خداوند هستند (مانند فرعون و شیطان ) همین‌طور این نقش موجب می‌گردد که قرآن داستانی را مکرراً نقل کند) مثل داستان حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ ( یا در دفعات معدودی به آن اشاره نماید ) مثل داستان دخول آدم ـ علیه‌السلام ـ در بهشت که فقط سه بار بیان شده است (و یا فقط یک بار آن را بازگو نماید (مثل داستان خلقت آدم و گفت‌وگوی خداوند با ملائک و اعتراض آنها به حق تعالی).


۱. حلی، ابن ادریس السرائر، مؤسسه‌ نشر اسلامی، چاپ دوم، سال ۱۴۱۱ ه ق.
۲. حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، نشر مؤسسه‌ سیدالشهداء، سال ۱۴۰۵ ه ق.
۳. سبحانی جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، نشر مشعر، سال ۱۳۷۵ ه ش.
۴. سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل‌محمد، انتشارات الهادی، چاپ دوم، سال ۱۴۱۸ ه ق.
۵. قاضی ابن برّاج، المهذّب، نشر جامعه‌ مدرسین حوزه‌ علمیه‌ قم، سال ۱۴۰۶ ه ق.
۶. محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، شناخت قرآن، انتشارات مدینة العلم، قم، سال ۱۴۰۲ ه ق.
۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه.


۱. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۳۸.    
۲. اسراء (۱۷)، آیه ۹.    
۳. احمدبن محمدبن ابی نصر، عن ابی الحسن الرضاعلیه السلام قال:"علینا إلقاء الأصول إلیکم وعلیکم التفریع". حلی، ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص ۵۷۵ - الحلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، ص ۴.
۴. حج (۲۲)، آیه ۳۰.    
۵. محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، شناخت قرآن، ص ۷۸.
۶. مائده (۵)، آیه ۹۰.    
۷. به عنوان مثال به آیات زیر مراجعه کنید:یوسف، ۱۰۹؛ روم، ۴۲ - ۹؛ محمد، ۱۰؛ غافر، ۲۱ و ۸۲.
۸. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، ص ۱۲۸.
۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۱۲۰.    
۱۰. بقره (۲)، آیه ۳۵.    
۱۱. یوسف (۱۲)، آیه ۱۱۱.    
۱۲. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۲۲.
۱۳. سلیم بن قیس، هلالی، اسرار آل‌محمد، ص ۲۴۲ و ۵۲۸.



پایگاه اسلام کوئست.    






جعبه ابزار