ملائک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ملائکه ،
آدم ،
اسما ، خلیفه،
علم .
پرسش: در آیه ۲۹ سوره بقره
میگوید":به یاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفهای خواهم گماشت. گفتند آیا انسانی خواهی گماشت که در
زمین فساد کنند و خونها ریزند و حال آنکه ما خود تو را
تسبیح و تقدیس میکنیم، خداوند فرمود من چیزی میدانم که شما نمیدانید". در ادامه میگوید:" خدا اسما را به
انسان یاد داد، سپس به فرشتگان گفت: اگر در دعوی خود صادقید، اسما را بیان کنید. گفتند جز آنچه به ما آموختهای چیز دیگری نمیدانیم. اما آدم حقایق اسما را برای ملائک گفت. سپس خدا به
فرشتگان گفت: اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان میسازید، آگاهم."
چگونه فرشتگان قبل از
خلق انسان از آینده خبر داشتند و میدانستند که بشر بر روی زمین به
فساد خواهد پرداخت؛ اما از اسما بیاطلاع بودند؛ مگر نه اینکه فرشتگان از مجردات هستند و در نهایت
کمال خود
خلق شدهاند. پس این نقصان ندانستن اسما از کجاست. مگر قرار نیست که فرشتگان مطیع امر خدا باشند، چگونه به خود اجازه دادند روی حرف خدا حرف بزنند و چگونه خدا در جایی که فرشتگان حضور ندارند، اسما را به آدم میآموزد تا وقتی در حضورشان از او سؤال میکند، شرمنده نادانی انسان نشود. وقتی خدا خودش اسما را به انسان یاد داده، چگونه میتواند مباهات کند و بگوید اکنون دانستید که من بر
غیب آسمانها و زمین دانا هستم؛ چون اگر این اسما را به فرشتگان آموخته بود، آنها نیز از عهده جواب برمیآمدند؟
مجردات و از جمله ملائکه دارای ویژگیهایی هستند که دانستن این ویژگیها بسیاری از سؤالات را پاسخ میدهد؛ این ویژگیها عبارتند از:
۱. وجودشان بالفعل است؛ یعنی هر مرتبهای که هستند تمام هستند و هرچه دارند، یکجا دارند و رشد و استعداد ندارند.
۲. هر
فرشته ای چون مجرد از ماده است، عالم به موجودات دیگر عالم است؛ اما تنها به اندازه مرتبه وجودی خود نه بیشتر نه کمتر؛ بنابراین ملائکه به همه موجودات پایینتر از خود تماماً علم دارند و به موجودات بالاتر از خود تنها در حد سعه وجودی خود علم دارند.
۳. هر موجود مادی حقیقتی مجرد نیز دارد که کمالات
ماده را داراست و نقایص و محدودیتهای ماده را ندارد و سرسلسله همه موجودات مادی و مجرد خداوند است که غیر مادی و فوق تجرد است و هرچه بهسوی خدا پیش میرویم، از محدودیتها کم میشود و به درجه خلوص و
تجرد وجود اضافه میگردد.
با توجه به این مطالب باید گفت:
اولاً، مجرد بودن
فرشتگان و علم آنان به
فساد و تباهی انسان، با عدم علم آنها به اسمای الاهی منافاتی ندارد؛ تنها چیزهایی را میدانند که در حد وجودشان است، نه بیشتر.
ثانیاً، سؤال ملائکه، همان اظهار
جهل و
فقر علمی است و این خضوع در برابر موجود برتر است و به معنای اعتراض یا
عصیان نیست و اصلاً در ملائکه عصیان که به معنای انحطاط از مقام معلوم خود است، امکان ندارد.
ثالثاً، معانی مثل شرمندگی و مباهات برای خداوند که حقیقت همه کمالات از اوست و هر موجودی هر چه دارد از او دارد، راه ندارد و مباهات بر
ملائکه یا شرمندگی مقابل ملائکه برای خداوند به معنایی که بر آدمیان صدق میکند، بیمعناست.
رابعاً، چون ملائکه مقام معلوم دارند، هر چه دارند، بهصورت بالفعل است و از استعداد تهی هستند، امکان تغییر و تحول در آنها وجود ندارد و عدم تعلیم به دلیل نبودن مقتضی است؛ برای ملائکه تحمل چنین مقامی امکان نداشت؛ ولی انسان هرچند از نظر فعلیت محدود است، ولی از نظر قابلیت نامحدود است؛ به این جهت توانایی دریافت علومی را داشت که ملائکه توان تحمل آن علوم را نداشتند.
این پرسش چند قسمت دارد:
۱.
علم فرشتگان به فساد و تباهی انسان، با عدم علم آنها به اسمای الاهی چطور جمع میشود؟
۲. کمال خلقت فرشتگان با نقص جهل به
اسما چطور جمع میشود؟
۳. آیا ملائکه به خدا اعتراض کرده و عصیان امر پروردگار کردند؟
۴. آیا جایی هست که از دید
فرشتگان مخفی بماند و خدا در آنجا اسما را به آدم یاد داده باشد؟
۵. آیا اگر ممکن بود
آدم سؤال از اسما را جواب ندهد، در این صورت خدا شرمنده ملائکه میشد؟
۶. آیا مباهات خداوند به آدم با اینکه خود اسما را به آدم یاد داد، جای داشت؟
۷. آیا فرشتگان میتوانستند در صورت
تعلیم خداوند اسما را یاد بگیرند؟
۸. چرا خداوند به فرشتگان اسما را یاد نداد؟
در پاسخ همه این سؤالات باید توجه داشته باشیم که انسان در عالم مادی به سر میبرد و در زمان و مکان محدود است و با موجودات مادی که دارای ابعاد سهگانه و اعراض نهگانه هستند، حشر و نشر دارد؛ به همین دلیل ذهنی آکنده از مفاهیم مادی دارد؛ بهطوری که هر معنایی به او ارائه شود، آن را در قالب مادیات و زمان و مکان ریخته و در محدوده زمان و مکان تصور میکند؛ درحالیکه بسیاری از موجودات
عالم هستی در این قالبها نمیگنجند و فراتر از زمان و مکان هستند. از جمله این موجودات ملائکه یا عقولاند. این موجودات از دسته مجرداتاند، نه حرکت دارند نه زمان، نه بعد،نه مکان، نه استعداد و نه هیچ یک از ویژگیهای موجودات مادی از قبیل رنگ، بو، فعل، انفعال، مزه کیفیت و کمیت و ... درعینحال وجودشان محدود است ؛هرچند از شدت وجودی بیشتری نسبت به موجودات مادی برخوردارند؛ البته در میان خود ملائکه نیز مراتبی است که هر موجود تنها از رتبه وجودی خویش برخوردار است.
مجردات به علت شدت وجودی که دارند، اسباب این عالم مادی هستند. درک این موضوع شاید در ابتدا برای ما سخت باشد،؛ ولی وقتی با
عقل به مسئله مینگریم، هیچ اشکالی در وجود چنین موجوداتی نیست؛ بلکه اگر به دقت فلسفی مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، وجود چنین موجوداتی ضروری است.
مجردات و از جمله ملائکه دارای ویژگیهایی هستند که دانستن این ویژگیها به بسیاری از این سؤالات پاسخ میدهد این ویژگیها عبارتند از:
وجودشان بالفعل است یعنی هر مرتبهای که هستند، تمام هستند و هر چه دارند، یکجا دارند و رشد و استعداد ندارند که پا فراتر از حد خود گذارند. در
آیه شریفه به این نکته اشاره کرده و میفرماید: «
وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ »؛ " و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد."
هر فرشتهای چون مجرد از ماده است و حجاب ماده (که مانع علم است) را ندارد، عالم به موجودات دیگر عالم است؛ البته تنها به اندازه مرتبه وجودی خود نه بیشتر نه کمتر؛ بنابراین
ملائکه به همه موجودات پایینتر از خود تماماً علم دارند و به موجودات بالاتر از خود تنها در حد سعه وجودی خود علم دارند.
در جای خود اثبات شده هر موجود مادی حقیقتی مجرد و غیر مادی دارد
که کمالات
ماده را داراست و نقایص و محدودیتهای ماده را ندارد و سرسلسله همه موجودات مادی و مجرد خداوند است که غیر مادی و فوق
تجرد است و هرچه بهسوی خدا پیش میرویم از محدودیتها کم میشود و به درجه
خلوص و تجرد وجود اضافه میگردد.
با توجه به مقدمه بالا به پاسخ سؤالات میپردازیم:
علم فرشتگان به فساد و تباهی انسان، با عدم علم آنها به اسمای الاهی چطور جمع میشود؟علم فرشتگان فرا زمانی است و تنها محدودیتی که دارد محدودیت رتبی است به این معنا که تنها چیزهایی را میدانند که در حد وجودشان است نه بیشتر. با این توضیح، علم به خونریز بودن انسان، علم آنها به مرتبه پایین
انسان است و مرتبه پایین انسان از مقام ملائکه پایینتر است؛ و ملائکه به مرتبه پایینتر از خود عالم هستند ولی علم آنها به اسمای الاهی علم به مرتبه عالیتر از ملائکه است که ملائکه از آن برخوردار نیستند و انسان از آن برخوردار است. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که انسان موجودی است که هم مرتبه پایینتر از ملائکه را واجد است و هم میتواند مرتبه عالیتر از ملائکه را دارا باشد تا جایی که ملائکه از دستیابی به آن مرتبه از
کمال ، عاجز باشند.
کمال خلقت فرشتگان با نقص جهل به اسما چطور جمع میشود؟همه موجودات عالم نسبت به مرتبه عالی ناقصتر و نسبت به مرتبهدانی کاملتر هستند و این همان معنای معلوم بودن مقام ملائکه است؛ یعنی تنها تا حد وجودی خویش را واجد هستند و بقیه مراتب را فاقدند؛ بنابراین کمال و نقص در همه موجودات عالم امکان، قابل جمع است و ملائکه نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ پس نمیتوان گفت چرا این را میدانستند، آن را نمیدانستند ؛چون هر موجود در دایره توانایی خود علم دارد و نمیتوان بیش از تواناییش از او توقع داشت.
آیا ملائکه به خدا اعتراض کرده و عصیان امر پروردگار کردند؟ سؤال ملائکه، همان اظهار جهل و
فقر علمی است و این خضوع در برابر موجود برتر است و به معنای اعتراض یا عصیان نیست و اصلاً در ملائکه عصیان که به معنای انحطاط از مقام معلوم خود است، امکان ندارد و تنها این انحطاط در شیطان معنا دارد که
جن است و از اختیار برخوردار است؛ برای همین ملائکه از سوی
حق تعالی مورد عتاب واقع نمیشوند؛ ولی
شیطان که تمرد و عصیان دارد، مورد عتاب واقع شده اگر
کلام ملائکه عصیان به حساب میآمد، باید مورد مذمت واقع میشدند.
آیا جایی هست که از دید فرشتگان مخفی بماند و خدا در آنجا اسما را به آدم یاد داده باشد؟در پاسخ این سؤال باید گفت که بله ملائکه هر کدام تنها در اندازه خود علم دارند و مقامشان معلوم است و بیش از مقام خود توان علم و آگاهی ندارند و نهتنها امکان دارد، بلکه ملائکه خود اعتراف کردند که علمشان تنها در محدوده افاضه الاهی است نه بیشتر و اسمای الاهی از علم و آگاهی ملائکه پوشیده است.
آیا اگر ممکن بود آدم سؤال از اسما را جواب ندهد، در این صورت خدا شرمنده ملائکه میشد؟ آیا مباهات خداوند به آدم با اینکه خود اسما را به آدم یاد داد، جای داشت؟معانی مثل شرمندگی و مباهات برای خداوند که
حقیقت همه کمالات از اوست و هر موجودی هر چه دارد، از او دارد، راه ندارد؛ چون همه موجودات و هر آنچه دارند، همه از آن خداست و مباهات بر ملائکه یا شرمندگی مقابل ملائکه برای خداوند به معنایی که بر آدمیان
صدق میکند، بیمعناست.
آیا فرشتگان میتوانستند در صورت تعلیم خداوند اسما را یاد بگیرند؟ چرا خداوند به فرشتگان اسما را یاد نداد؟ علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید: خدای
سبحان در پاسخ ملائکه، نهتنها مسئله فساد در
زمین و خونریزی در آن را، از
خلیفه زمینی نفی نکرد، بلکه ادعای آنان را تصدیق کرد؛ ولی در عوض مطلب دیگری عنوان نمود و آن این بود که در این میان مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفای آن نیستند و نمیتوانند آن را تحمل کنند؛ ولی این خلیفه زمینی قادر بر تحمل و ایفای آن است و این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است؛ بهطوری که مفسده فساد و سفک دما را جبران میکند، ابتدا در پاسخ ملائکه فرمود:(من میدانم آنچه را که شما نمیدانید) و در نوبت دوم، بهجای آن جواب، اینطور جواب میدهد که (آیا به شما نگفتم من
غیب آسمانها و زمین را بهتر میدانم؟) و مراد از غیب، همان اسماست، نه علم آدم به آن اسما؛ چون ملائکه اصلاً اطلاعی نداشتند از اینکه در این میان اسمایی هست، که آنان علم بدان ندارند، ملائکه این را نمیدانستند، نه اینکه از وجود اسما اطلاع داشته و از علم
آدم به آنها بیاطلاع بودهاند؛ وگرنه جا نداشت خدای تعالی از ایشان از اسما بپرسد و این خود روشن است که سؤال نامبرده بهخاطر این بوده که ملائکه از وجود اسما بیخبر بودهاند.
وگرنه
حق مقام، این بود که به این مقدار اکتفا کند، که به آدم بفرماید: (ملائکه را از اسما آنان خبر بده)، تا متوجه شوند که آدم علم به آنها را دارد، نه اینکه از ملائکه بپرسد که اسما چیست؟
پس این سیاق بما میفهماند که ملائکه ادعای شایستگی برای مقام
خلافت کرده و میگفتند آدم این شایستگی را ندارد و چون لازمه این مقام آن است که خلیفه اسما را بداند، خدای تعالی از ملائکه از اسما پرسید و آنها اظهار بیاطلاعی کردند و چون از آدم پرسید و جواب داد، به این وسیله لیاقت آدم برای کسب این مقام و عدم لیاقت فرشتگان ثابت گردید.
نکته دیگر اینکه، خدای سبحان دنباله سؤال خود، این جمله را اضافه فرمود: «
إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ؛ اگر راستگو هستید» و این جمله
اشعار دارد بر اینکه ادعای ملائکه ادعای صحیحی نبوده؛ چون چیزی را ادعا کردهاند که لازمهاش داشتن
علم است.
از مطالب بالا روشن شد، چون ملائکه
مقام معلوم دارند و هرچه دارند بهصورت بالفعل است و از استعداد تهی هستند، امکان تغییر و تحول در آنها وجود ندارد، نه منع الاهی که با وجود منافات داشته باشد؛ یعنی داشتن تمام مراتب
کمال با حضور در
جهان مادی همراه است و راه دیگری ندارد و عدم
تعلیم به دلیل نبودن مقتضی است؛ برای ملائکه تحمل چنین مقامی امکان نداشت؛ ولی انسان هرچند از نظر فعلیت محدود است، ولی از نظر قابلیت نامحدود است، به این جهت توانایی دریافت علومی را داشت که ملائکه توان تحمل آن
علوم را نداشتند.
پایگاه اسلام کوئست.