ثناطلبی و مذمتگریزی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سکوت، سخن گفتن.
پرسش: چه کنیم تا از مدح دیگران بیش از حد خوشحال نشویم و از مذمت آنها نیز نگران نباشیم؟
پاسخ: راهکار عملی در درمان روحیه ثناءطلبی و مذمتگریزی چنین است: در مقابل کسی که او را مدح میکند، به ویژه اگر دروغ میگوید، سخن او را قطع کند و از او رو برگرداند و با سردی با او برخورد کند و آنچه را که مدنظر اوست، به جا نیاورد و در خصوص مذمتکننده برخلاف این رفتار کند تا بهتدریج این صفت از او زائل شود؛ به طوری که از راه
بصیرت در
دین و تقویت نفس (نه از راه
جهل، بیدینی و
ریاکاری) هیچ مدح و ذمی در او تأثیر نگذارد.
هرچند که پیدا کردن این صفت نیک اخلاقی زحمت میبرد، ولی زحمت در کسب این صفت جالب و مرضیِ خداوند،
ارزش دارد و چهبسا انسان از این مرتبه ترقی پیدا کرده و به طور کلی مدح و ثنای دیگران او را ناراحت کرده، مذمت آنها را دوست داشته باشد؛ چراکه انسانی که عاقل است و بر نفسِ خود مهربان و میداند که مدحگویی دیگران،
دین او را تباه میکند و پشت او را میشکند، از مدح بدش میآید و چنانچه به واسطه مذمت دیگری به عیوبش پی میبرد، خوشحال میشود و خدا را شکر میکند.
در پاسخ به سؤال ابتدا لازم است به این نکته اشاره شود که منشأ پیدایش این روحیه نهچندان مطلوب در
انسان چیست و آنگاه به سراغ راههای درمان آن باشیم.
یکی از علل این روحیه، آن است که ما با مدح دیگران متوجه وجود کمالی در خود شده و از آن لذت میبریم. یا شخص با ثناگویی خود، به ما
علاقه نشان داده و ما از این جهت لذت میبریم و یا از تسخیر دل او یا از هیبت و حشمت خود در نظر مداح خود لذت میبریم و درست همین امور برعکس، در مذمت ما توسط دیگران در ما به وجود میآید؛ و انسان را گرفتار میکند؛ مثلاً از پی بردن به وجود نقصی در خود یا پی بردن به بیعلاقگی افراد نسبت به خود یا از ناتوانی جلب توجه دیگران به خود و ... همیشه نگران و ناراحت میشویم.
راهکارهای درمان این روحیه در انسان، عبارتاند از:
ابتدا
تفکر در این مسئله که علت و عامل مؤثر در نشاط و
لذت از
مدح دیگری کدامیک از عوامل چهارگانه قبل است؟
اگر عامل اول باشد؛ یعنی متوجه شدن به کمالی از کمالهای خودمان، در اینجا مسئله دو صورت پیدا میکند:
اگر آنچه که به عنوان
کمال، باعث مدح ما میشود کمال واقعی و حقیقی نبوده و چیزی مثل مال باشد (مثل اینکه بگویند: چه آدم ثروتمندی! ) یا جاه و مقام باشد (مثل اینکه بگویند، چه انسان باکلاسی، چه موقعیت اجتماعی جالبی دارد! ) و امثال اینها از امور دنیوی، در اینطور موارد به فرمایش علمای
اخلاق، شادی و لذت به این مدیحهسراییها، نشانه
سفاهت،
جهالت و
نادانی است و انسان عاقل از این قبیل مدیحهسراییها باید بر خودش و دینش بترسد. مبادا این موقعیت و
مال و
ثروت او را به جاده انحراف و
عجب و
خودبزرگبینی و یا
فخرفروشی و
تکبر بکشاند که هر کدام برای هلاکت و انحراف انسان کافی است.
و اگر آنچه را که به عنوان کمال ما را مدح میکنند، کمال حقیقی باشد، مثلاً علم، تقوا و ... در اینجا نیز انسان باید خیلی مواظب باشد، اگر واقعاً آنچه را که میگویند، بین خود و خدایمان، به آن متصف نیستیم، پس چه جای شادی و لذت بردن؟ که جای
غم و اندوه است؛ چراکه حکایت از یک نفاق درونی دارد و
باطن انسان غیر از ظاهری است که مردم آن را مدح میکنند و اگر آنچه را که مردم میگویند بین خود و خدای خود متصف به آن هستیم و از جهت علمی (توانایی در تدریس، نویسندگی، مناظره، پژوهش) و عملی (
تقوا و
پرهیزکاری و ...) به مرتبهای از مراتب دست یافتهایم، در اینجا خوشحالی از این جهت است که به کمالی از کمالات خود متوجه شدهایم و موجب شکر خداوندمان شده که ما را موفق نموده و در نتیجه موجب
اعتماد به نفس برای استمرار اینگونه فعالیتها شده است. ولی در عین حال باید مراقب و مواظب بود که این خوشحالی صرفاً برای
تقویت اراده و تشویق درونی برای ادامه راه خوب است و انسان تا مادامی که به
هدف نرسیده است، مغرور نمیشود؛ یعنی باید متوجه این قضیه باشد تا زمانی که عاقبت و خاتمه امر او، به
خیر نشده است، فایدهای بر این کمالات مترتب نمیگردد و شادی بر کمالی که عاقبت آن معلوم نیست از
جهل و
غفلت است.
و اگر مدح و ثنای دیگران از عوامل دیگر ناشی شود، آن شعبهای از
حب جاه و
مقام است که راهکار علمی درمان آن همان است که گذشت. به علاوه در این مورد تفکر کند که غالب کسانی که مدح حضوری میکنند، بدون انگیزه نبوده و چه بسا دامی برای صید دین یا دنیای او یا حداقل برای درخواست
سکوت در مقابل خلافکاریهایشان باشد و بیچاره کسی که به دامی که در راه او قرار دادهاند، خوشحال شود و با اینکه در بعضی مواقع میتواند پی ببرد شخصی که مدیحهسرایی میکند، خودش اعتقادی به
مداحی خود ندارد و صرفاً یک مسائلی را به هم بافته و برای یک انگیزه شیطانی او را مدح میکند و درعینحال او خوشحال شود. این خوشحالی را نامی جز «خودفریبی» چیز دیگری نمیتوان نامید.
با توجه به مطالب گذشته، راهکار علمی درمان این مورد هم معلوم میشود:
اگر شخصی ما را مذمت کند و در آن مذمت صادق و راستگوست و انگیزهاش
نصیحت است، اینجا جای ناراحتی و دشمنی نیست؛ بلکه شایسته است که از مذمت او شاد شویم و از
تذکر او نسبت به یک نقیصه در وجودمان تشکر کنیم؛ چراکه ناراحتی از کسی که درصدد نصیحت و
هدایت ما بوده است، بیجاست.
اگر آن شخص به انگیزه اذیت و نه نصیحت ما را مذمت میکند، در اینجا نیز جای ناراحتی نیست؛ چراکه اگر آن
عیب در وجودمان هست، ما را نسبت به آن آگاه کرده و اگر غافل بودهایم، به ما یادآوری کرده است و در هر صورت مذمت او به ما نفع رسانده است و اصلاً بسیاری از بزرگان، آثار و سخنان خود را در معرض
انتقاد دیگران قرار میدهند تا از نقد و انتقاد دیگران، مطالب آنها استحکام و اتقان بیشتری پیدا کند.
اگر آن شخص در مذمتی که نسبت به ما روا داشته،
دروغ گفته است، اینجا هم جای نگرانی و ناراحتی نیست؛ چراکه مطابق روایات مذمت و افترای او
کفاره گناهان ما میشود و در عوضِ آن ثوابهایی از نامه اعمالش به نامه اعمال ما منتقل میشود. به علاوه آن شخص مذمتکننده مورد غضب الهی قرار میگیرد و همچنین مطابق روایات کسی که بین خود و خدای خود از عیبی خالی باشد، به
عیبگویی و مذمت دیگران چیزی برای او ثابت نمیشود و مذمت کسی به او ضرر نمیرساند و غالباً آن شخص مذمتکننده و عیبگو در نظر مردم خوار و بیمقدار میشود. آری کسی که خداوند هستیبخش او را پاک میداند، به عیب گفتنِ انسانی که خود مشکل دارد و دروغ میگوید، معیوب نمیشود و از مذمت دیگران پست و مذموم نمیشود؛ بلکه ذم و پستی به ذمکننده برمیگردد.
در مقابل کسی که او را مدح میکند، به ویژه اگر دروغ میگوید، سخن او را قطع کند و از او رو برگرداند و با سردی با او برخورد کند و آنچه را که مدنظر اوست، به جا نیاورد و در خصوص مذمتکننده برخلاف این رفتار کند تا بهتدریج این صفت از او زائل شود؛ به طوری که از راه
بصیرت در
دین و تقویت نفس (نه از راه
جهل، بیدینی و
ریاکاری) هیچ مدح و ذمی در او تأثیر نگذارد.
هرچند که پیدا کردن این صفت نیک اخلاقی زحمت میبرد، ولی زحمت در کسب این صفت جالب و مرضیِ خداوند،
ارزش دارد و چهبسا انسان از این مرتبه ترقی پیدا کرده و به طور کلی مدح و ثنای دیگران او را ناراحت کرده، مذمت آنها را دوست داشته باشد؛ چراکه انسانی که عاقل است و بر نفسِ خود مهربان و میداند که مدحگویی دیگران، دین او را تباه میکند و پشت او را میشکند، از مدح بدش میآید و چنانچه به واسطه مذمت دیگری به عیوبش پی میبرد، خوشحال میشود و خدا را شکر میکند.
نشانههای کسی که دارای این صفت نیک اخلاقی است:
۱. همنشینی با شخص مذمتکننده از همنشینیاش با شخص مدحکننده سختتر نباشد.
۲. نشاط و انگیزهاش برای انجام درخواست و تقاضای مدحکننده از مذمتکننده بیشتر نباشد.
۳.
ذلت و
عزت هیچکدام برایش تفاوت نداشته باشد نه اینکه از عزتِ مدحکننده و از ذلت مذمتکننده خوشحال شود.
در پایان یک راهکار عملی جالب از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در این رابطه به عنوان حُسنِ ختام بیان میکنیم باشد که انشاءالله همه ما به این سخن نورانی
عمل کنیم که گفتن، نوشتن، سؤال کردن و پاسخ دادن تا زمانی که به عمل نینجامد، هیچ ارزشی ندارد.
قال رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «یا علی! اذا اثنی علیک فی وجهک فقل: اللهم اجعلنی خيرا مما يظنون واغفر لی مالا يعلمون ولا تؤاخذنی بما يقولون؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خطاب به
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: هرگاه مقابل تو مدح تو را گفتند، بگو: خدایا! مرا بهتر از آنچه که اینان
گمان میکنند قرار بده و آنچه را که از من نمیدانند (خطاها) بر من ببخش و مرا به آنچه آنها میگویند (
مدح و بیان خوبیها) مؤاخذه نکن».
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ثناطلبی و مذمتگریزی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۲/۱۶.