برهان صدیقین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: برهان، برهان صدیقین،
فعل خداوند،
امکان ماهوی،
حقیقت وجود.
پرسش: برهان صدیقین چیست؟
پاسخ:اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار «
بوعلی سینا» با استفاده از آیات
قرآن کریم در تسمیه برهانی به کار برد که بر اساس امکان ماهوی برای اثبات
وجود خداوند سازمان داده بود
و سرّ این نامگذاری توسط او این است که در این
برهان هیچ یک از افعال و
مخلوقات خداوند نظیر
حرکت و
حدوث، واسطه در اثبات نیست، بلکه بعد از نفی
سفسطه و قبول این که واقعیتی هست، با نظر به اصل وجود، بدون آنکه نیاز به واسطهای دیگر باشد، با یک تقسیم عقلی که موجود یا
واجب و یا
ممکن است و در صورتی که ممکن باشد مستلزم واجب خواهد بود، وجود خدای تعالی اثبات خواهد شد.
بوعلی (ره) در نمط چهارم کتاب «
الاشارات و التنبیهات» بعد از
اقامه برهان در خصوصیات و
تسمیه این برهان میگوید: دقت کن، چگونه بیانها برای اثبات وجود خداوند و یگانگی و بریء بودن او از نقصها به چیزی جز تأمل در
حقیقت هستی، احتیاج ندارد و نیازمند به اعتبار و لحاظ
خلق و فعل خداوند نمیباشد هر چند که فعل و خلق خداوند نیز دلیل بر وجود او بوده و از این طریق نیز میتوان به اثبات
ذات واجب پرداخت و امّا آن را که از نظر مستقیم به وجود حاصل میآید، مطمئنتر و بهتر است. ما چون وجود را از آن جهت که وجود است در نظر میگیریم بر وجود او گواهی میدهیم... قرآن کریم میفرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
آیات خود را در
آفاق و
نفسهایشان به زودی نشان میدهیم تا برای آنها روشن شود که تنها او
حق است و البتّه این شیوه از
آگاهی نسبت به حق تعالی مخصوص به قومی است و سپس
قرآن کریم میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»
آیا خود
پروردگار تو، که بر همه امور
گواه و یا در همه اشیاء
مشهود است کفایت نمیکند.
این گونه حکم مختص به
صدیقین است که با نظر به
خداوند بر او گواه میگیرند و با نظر به غیر بر او
استدلال نمیکنند.
برهان
امکان ماهوی بوعلی که به
برهان سینوی هم معروف است گرچه از بسیاری جهات نسبت به براهین پیشین مزیت و برتری دارد، امّا او نیز برای اثبات
واجب از
ماهیت و امکان استفاده میکند. لذا
صدرالمتألهین از این امر و نکته
غفلت نکرده و به همین دلیل برهان بوعلی را (که خودش آنرا برهان صدیقین میدانست) شایسته عنوان صدیقین ندانسته و خود به تقریری جدید و متقن از
برهان صدیقین پرداخته است و میگوید:
راههای به سوی
خداوند فراوان است زیرا او دارای
فضائل و جهات کثیره است و برای هر رونده جهتی است که خدای تعالی آن جهت را برای او تعیین میکند و راه های به سوی او گرچه بسیار است امّا برخی از آنها محکمتر و اشرف بوده و از ظهور بیشتری برخوردار است و آن برهانی که در اثبات
واجب، محکمترین برهانها و بهترین آنهاست برهانی است که
حد وسط آن غیر از
واجب نباشد و در این صورت راه با مقصد یگانه خواهد بود و آن، راه صدیقین است که برهان آنها
صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق گواه نمیگیرند. آنها از خود او بر او گواه میآورند و از ذات بر صفات و از صفات به افعال پی میبرند. و امّا غیر صدیقین، نظیر
متکلمان و طبیعیون و دیگران با نظر به غیر خداوند نظیر، امکان ماهوی (
برهان بوعلی)
حدوث خلق و
عالم (متکلمین) و
حرکت جسم (
ارسطو و ارسطوئیان) و... بر ذات و صفات او استدلال میکنند و این امور البته دلایلی بر ذات و شواهدی بر
صفات او میباشند و لیکن شیوه صدیقین محکمتر و شریف تر است.
بعد از این مقدمه
صدرالمتألهین به اقامه برهانی که خودش آن را مصداقی برای شیوه
صدیقین مینامد، می پردازد.
حال به تقریر برهان صدیقین ملاصدرا از زبان استاد
شهید مطهری توجّه و دقت کنید:
برای
درک و
فهم این برهان باید اصولی را که بعضی از آنها بدیهی یا قریب به بدیهی است و بعضی از آنها در جای خود اثبات شده در نظر بگیریم:
اصالت الوجو د به این معنی که آنچه تحقق دارد
حقیقت وجود است.
ماهیت موجود بالعرفی و المجاز میباشد.
وحدت وجود، به این معنی که
حقیقت وجود قابل کثرت تباینی نیست و اختلافی را که میپذیرد تشکیکی و مراتبی است، یا مربوط است به شدت و
ضعف و
کمال و نقص وجود و یا مربوط است به امتدادات و اتصالات که نوعی تشابک وجود و عدم است و به هر حال کثرتی که در وجود متصور است کثرتی است که توأم با وحدت است و از نظری عین وحدت است (
وحدت در عین
کثرت و کثرت در عین وحدت.به تعبیری سادهتر همه وجودات از وجود خداوند گرفته تا وجود
ملائکه و
انسان و
حیوانات و
نباتات همگی در یک چیز شریکند و آن وجود است همه در وجود داشتن وحدت دارند لکن اختلاف آنها به سیر خود مراتب وجود است که یکی در حد اعلی و اقوا است و دیگری ضعیف.)
حقیقت وجود؛ عدم را نمیپذیردیعنی هرگونه موجود از این جهت که موجود است،
معدوم نمیشود و معدوم از این جهت که معدوم است موجود نمیشود. حقیقت معدوم شدن موجودات عبارت است از محدودیت وجودات خاصه، نه اینکه وجود، پذیرنده عدم گردد. به عبارت دیگر عدم نسبی است.
حقیقت وجود بما هو علیه قطع نظر از هر
حیث و جهتی که با آن ضمیمه گردد مساوی است با
کمال و
اطلاق و
غنا و شدت و
فعلیت و
جلال و
لاحدّی و
نوریّت. امّا نقص تقید،
فقر، ضعف،
امکان، کوچکی، محدودیت و تعین همه اعدام و نیستیها میباشند و یک موجود از آن جهت متصف به این صفات میگردد که وجودی محدود و توأم با نیستی است.
پس اینها همه از عدم ناشی میشود، حقیقت وجود نقطه مقابل عدم است و آنچه از شؤون عدم است از حقیقت وجود بیرون است، یعنی از حقیقت وجود منتفی است و از آن
سلب میشود.
راه یافتن عدم و شؤون آن از نقص و ضعف و محدودیت و غیره همه ناشی از
معلولیت است یعنی اگر وجودی معلول شد و در مرتبه متأخر از
علت خویش قرار گرفت طبعاً دارای مرتبهای از نقص و ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علّت است و نمیتواند در مرتبه علّت باشد، معلولیت و مفاض بودن عین تأخر از علّت و عین
نقص و
ضعف و
محدودیت است.
اکنون میگوئیم
حقیقت هستی موجود است به معنای اینکه عین موجودیت است و عدم بر آن
محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست.
هستی چونکه هستی است موجود است نه به ملاک دیگر و
مناط دیگر و هم نه به فرض وجود شیء دیگر... حقیقت هستی در
ذات خود قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد مساوی است با
ذات لایزال حق، پس اصالت وجود،
عقل ما را مستقیماً به
ذات حق رهبری میکند نه چیز دیگر.
تقریر دیگری که از برهان صدیقین صدرالمتألهین شده به طور خلاصه چنین است؛ با توجّه به این سه مقدمه:
۱.
اصالت وجود و
اعتباری بودن
ماهیت.
۲. مراتب داشتن وجود و
تشکیک خاص بین
علّت و
معلول، به گونهای که وجود معلول،
استقلالی از وجود علّت هستیبخش ندارد.
۳. ملاک نیاز معلول به علّت، همان ربطی بودن و تعلّقی بودن وجود آن، نسبت به علّت است و به عبارت دیگر: ضعف مرتبه وجود آن است و تا کمترین
ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
با دانستن این مقدمات میتوان این
برهان را چنین تقریر کرد: مراتب وجود، به
استثناءِ عالیترین مرتبه آنکه دارای
کمال نامتناهی و بینیازی و
استقلال مطلق میباشد، عین
ربط و وابستگی است، و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمیداشت سایر مراتب هم تحقق نمییافت زیرا لازمه فرضی تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور،
مستقل و
بینیاز از آن باشند، در حالی که
حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیاز است.
بعد از
صدرالمتألهین برخی دیگر از حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی از مقدمات آن کوشش نمودند
علمائی چون
حکیم سبزواری و
علامه طباطبائی و
آیت الله جوادی آملی و... این برهان صدیقین را به گونهای تکمیل و
تقریر کردهاند که دیگر نیازی به برخی از مقدمات مثل پذیرفتن اصل اصالت وجود و
اعتباری بودن
ماهیت و یا اصل وحدت وجود و
تشکیک مراتب وجود و... نباشد.
آیت الله جوادی آملی با استفاده از مطالب استاد خود
علامه طباطبائی(ره) برهان را چنین تقریر میکند:
اصل
واقعیت خواه وجود و خواه
ماهیت به هیچ وجه قابل
انکار و همچنین قابل
استدلال نیست بلکه به عنوان یک مطلب ضروری و خللناپذیر مورد
اعتراف و یقین هر عاقلی هست. زیرا انکار آن سفسطه است که با وی راه هرگونه بحث و
استدلال و نفی و اثبات بسته است و این اصل واقعیت خارج به هیچ گونه قابل زوال نیست.
زیرا محذور
سفسطه همراه با زوال آن خواهد بود، یعنی
واقعیت خارج ذاتاً هرگونه عدم را طرد نموده و هیچگونه نابودی در او راه ندارد. چون اگر زوال در
حریم او راه یابد معنایش این است که واقعاً آن واقعیت از بین رفته است و در این صورت هم اصل واقعیت محفوظ مانده است چه اینکه اگر در آن باره تردیدی رخ دهد باز اصل واقعیت ثابت است چون واقعاً
تردید و
شک حاصل شده است.
بنابراین چون اصل واقعیت بدون هیچ شرطی ثابت است و با هیچ وضع و فرضی قابل زوال و یا تردید نیست پس یک واقعیت
واجب بالذات و
ازلی ثابت بوده و دیگر واقعیتها به او نیازمند و به آن اتکاء دارند.
از این رهگذر روشن میشود که اصل هستی
واجب بالذات نزد هر خردمندی ضروری است و براهینی که به منظور اثبات آن اقامه میشود سمت
تنبیه و تذکار
داشته و بیش از یادآوری اثر دیگری ندارد.
اندیشه قم.