تفاسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تفسیر به رأی ،
تفسیر روشنفکرانه ، تفکر.
پرسش: فرق میان
تفسیر به رای و
تفکر و استنباط شخصی از
قرآن چیست؟
پاسخ: این پرسش، پرسش از سه موضوع مستقل است و پاسخ به آنها مجال و فرصتی فراتر از این را میطلبد؛ اما در این فرصت اندک بهصورت مختصر به بیان آنها میپردازیم. بدیهی است با تعریفی که از این سه موضوع، یعنی تفسیر به رأی،
تفکر و تفسیر ارائه خواهد شد، فرق میان آنها نیز روشن میشود.
تفسیر به رأی به این معناست که انسان آرا و نظریاتی را به عنوان پیشفرضهای تردید ناپذیر مورد قبول قرار داده، سپس به
قرآن کریم مراجعه نماید تا براساس مفهوم آیات الاهی بر نظریات خود مهر تأیید بزند. به بیان دیگر؛ انسان قبل از مراجعه به قرآن به عنوان
منبع و
کلام الاهی فرضیهها و برداشتهایی را در موضوعات مختلف تصور میکند و به نتایج مورد نظرش میرسد، آنگاه برای اینکه نظریات خود را مستند به قرآن و کلام
وحی کند، به سراغ قرآن میرود و از ظاهر آیات برای دیدگاهای خود استفاده کرده و این نظر را به وحی و قرآن نسبت میدهد، که چنین چیزی در اصطلاح
علوم قرآنی تفسیر به رأی نامیده میشود.
یکی از کلیدهای فهم صحیح قرآن و درک درست مقاصد آن، پرهیز از پیشداوری است که حاصلی جز تفسیر به رأی نخواهد داشت. در واقع پیشداوری در مورد آیات قرآن، انسان را تا سر حد سقوط به دره هولناک تفسیر به رأی پیش میبرد. تفسیر به رأی یکی از خطرناکترین برنامهها در مورد قرآن مجید است که در روایات از آن منع شده است، و این خطری است که از همان آغاز
مسلمانان را تهدید می نمود.
معصومان ـ علیهمالسلام ـ بارها خطر این مسئله را یادآوری کردهاند.
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ درباره آن فرمود: آنچه را پس از خود بیش از هر چیز نسبت به آن بر امت خود بیمناکم، تفسیر به رأی است.
رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ همچنین میفرمایند:«
مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار ».
کسی که قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر کند، گناهش آتش
دوزخ است.
بنابراین تفسیر به رأی، یعنی تفسیر قرآن برخلاف موازین
علم لغت ،
ادبیات عرب و فهم
اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات
باطل و تمایلات شخصی و گروهی.
تفسیر به رأی شاخههای متعددی دارد، که از جمله برخورد گزینشی با آیات قرآن است؛ به این معنا که انسان در بحثی؛ نظیر
شفاعت ،
توحید ،
امامت و... تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیشداوریهای اوست و آیات دیگری را که با
افکار او هماهنگ نیست، و میتواند مفسر آیات اولیه باشد را نادیده بگیرد، و یا بیاعتنا از کنار آنها به سادگی بگذرد.
نتیجه:همانگونه که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قراین عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، تفسیر به رأی نیز انحراف دیگری است و هر دو باعث دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزشهای آن است.
همانگونه که میدانیم؛ یکی از اصول تعلیمات قرآن کریم دعوت به تفکر و تدبر است.
انسان متفکر از راه مشخصی
مجهول خود را معلوم میکند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است، سپس سراغ مقدماتش میرود و آنها را از نظر
ماده و صورت تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد.
پس تفکر عبارت است از: سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم برای به دست آوردن و شناخت مجهول، و اساس آن علم است. به بیان دیگر؛ تفکر نیرویی است که کارش استنباط و استنتاج براساس معلومات موجود است که به شناخت انسان منجر میشود.
قرآن کریم به شکلهای مختلف جایگاه بلند
متفکران و دانشمندان را تذکر داده است: بگو: «آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر میشوند»!
«همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها
پیروی میکنند آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند».
قرآن انسان ها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند، منع نموده است: «
وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ»؛
از چیزی که دانشی درباره آن نداری، پیروی مکن.
قرآن کریم حتی موضوعات تفکر را مبهم نگذاشته، بلکه انسانها را از دو راه به تفکر و اندیشیدن فرا میخواند.
قرآن گاه با ذکر تفکر و تعقل انسان را به اندیشه و تفکر دعوت میکند؛ مانند این آیه: «
إنّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافِ اللَّیل و النَّهارِ و الفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ لَایاتٍ لقومٍ یَعقِلون »؛
در همه اینها آیات و نشانههایی از حکمت وجود دارد، البته برای کسانی که تعقل کنند.
و گاه بدون ذکر تعقل و تفکر، یعنی گاهی در یک آیه از عنوان تفکر و
تعقل سخنی به میان نمیآید؛ ولی در آن برهان عقلی و فکری مطرح میشود که خود استدلال، نوعی تشویق به تفکر است. بنابراین لازم نیست از عبارت «
إنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتفَکَّرون »، استفاده نماید. مانند: اگر در
آسمان و
زمین ، جز «اللَّه» خدایان دیگری بود،
فاسد میشدند (و نظام جهان به هم میخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها میکنند.
در روایات هم اینگونه است؛ یعنی مانند قرآن انسانها فراوان دعوت به
تفکر شدهاند؛ مانند:«تفکر ساعة خیر من عبادة سنة»؛
یک ساعت فکر کردن بالاتر از یک سال عبادت است.
تأکیدی که قرآن به پرورش نیروی عقل کرده است، نیز نشان میدهد که از نظر قرآن یک انسان رشدیافته کسی است که اهل فکر و تشخیص باشد. از نگاه قرآن اگر کسی فکر و اندیشه خود را به طرز صحیحی بکار گیرد و هدف او تنها درک حقیقت باشد، میتواند رستگاری را از گمراهی تشخیص دهد
و بر این اساس مشاهده می کنیم که پذیرش اصول دین، نتیجه تفکر صحیح است:«
لا اِکراهَ فی الدّینِ قَد تَبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ »؛
در دین هیچ اجباری نیست،
هدایت از گمراهی مشخص شده است. از این آیه برمیآید که عامل اصلی انحراف و گمراهی انسانها به کار نگرفتن صحیح فکر و
اندیشه است.
استنباط شخصی، یا تفسیر قرآن،
دانش خاصی است که دارای معیارها و فرمولهای خاص خود است و کسی می تواند آیات قرآن را تفسیر کند و از آن
استنباط داشته باشد که به آن آگاهی داشته باشد. در
دنیا ی امروز به ویژه این مسئله قابل درک و پذیرش است؛ چراکه جهان امروز بیان هر غیر متخصص در یک رشته علمی را نمیپذیرد، و حتی در بعضی موارد جرم محسوب میشود؛ مانند اینکه شخصی که
پزشک نیست؛ اگر اقدام به معالجه و یا
عمل جراحی نماید، مجرم است؛ اگرچه اتفاقاً عمل او منجر به بهبودی بیمار شود.
برای تفسیر قرآن معیارها و قواعدی وجود دارد که بدون آنها نمیتوان از قرآن برداشت شخصی نمود. در اینجا برخی از مهمترین آنها را بهصورت فهرست بیان میکنیم.
معیارهای تفسیر درست عبارت اند از:
برداشت درست و صحیح آن است که
مفسر دارای شرایط، آن تفسیر را بیان کند؛ یعنی فرد متخصص در
علم تفسیر میتواند نظر دهد که مراد هر آیه از قرآن چیست.
یک مفسر باید با استفاده و بهرهگیری از
علوم و ابزارهایی که انسان را به برداشت درست از مفاهیم قرآن رهنمون میکند به تفسیر قرآن بپردازد؛ چون روشهای تفسیری گاهی ناقص و گاهی کامل است و بعضی روشها صحیح و موجب کشف مراد آیه است و بعضی روشها نادرست و حتی موجب انحراف در
تفسیر قرآن است؛ مانند
تفسیر به رأی . پس یک تفسیر وقتی معتبر است که از کانال صحیح گذشته و با روش صحیح استخراج شده باشد و به دست ما برسد.
تفسیر مطلوب باید دارای این عناصر باشد:
الف. کشف و پردهبرداری از ابهام یک لفظ یا آیه
ب. تبیین و توضیح مقاصد
کلام و گوینده آن
ج. همانگونه که میدانیم، تفسیر بیان است، پس
قرائت قرآن، یا علم
تجوید و صحیحخوانی قرآن و ترجمه کلمه به کلمه قرآن (تحتاللفظی) و حتی
تدبر و تفکر در آیات قرآن کریم (فهم قرآن)، تفسیر محسوب نمیشود؛ زیرا هیچکدام بیان نیستند.
تفسیر قرآن نباید منافاتی با سنت قطعی (
خبر متواتر یا
خبر واحد همراه با قرینه) داشته باشد؛ زیرا
پیامبر و
ائمه ـ مبین قرآن هستند.
در مورد این شرط صاحب قاموس القرآن بعد از آن که تفسیر را به معنای ایضاح و تبیین معنا کرده، میگوید: تفسیر قرآن نیز از این معنا است که مراد خدا را بیان و روشن میکند، و آن اگر مبتنی بر قرآن و
سنت قطعی باشد؛ یعنی قرآن را با قرآن و
حدیث مقطوع تفسیر کند، درست و صحیح است.
در تفسیر هر کلامی احتیاج به پیشفرضهای ضروری است که غالباً کسی به آنها توجهی ندارد، مثل اینکه صاحب این سخن فرد عاقل بوده و از گفته خود هدفی داشته است و ظهور آن
حجت است، مگر آنکه قرینهای برخلاف آن آورده شود؛ اما بعضی پیشفرضها هستند که ممکن است در معنا اثر بگذارد؛ درحالیکه گوینده سخن با توجه به اصالة الظهور (فهم عرفی از الفاظ و ترکیبهای زبان رایج) سخن گوید، ولی ممکن است مفسر آن را بدون هیچگونه قرینهای به یک معنا که موافق پیشفرضهای خاص او است تفسیر کند.
لذا در شرایط مفسر میگویند
که مفسر باید افکار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنای
کلام تحمیل نکند؛ زیرا همانگونه که در بخش اول پاسخ بیان شد، این
تفسیر به رأی است که شرعاً
حرام است و در نظر
عقلا هم مذموم است، بنابراین تفسیری معتبر است که با ظهور و نصوص کلام گوینده هماهنگ باشد، مگر آنکه بهوسیله یک قرینه قطعی یا روایت قطعی، معنای خلاف ظاهری را به گوینده نسبت دهند. و اگر یک مفسر
اعتقادات مذهبی خاص خود و یا نظریهای علمی که مورد پسند او است را بر آیهای تحمیل کند، و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ بماید) این تفسیر معتبر نخواهد بود.
تفسیر یک آیه نباید مخالف با آیات دیگر قرآن باشد؛ منظور از مخالف در اینجا، مخالف به معنای متناقض و متضاد است، نه مخالف به معنای ناهماهنگ که با اصل مطلب قابل جمع عرفی است؛ بهعنوان مثال یک معنای خاص با یک معنای
عام با هم مخالف هستند، لکن قابل جمع عرفی هستند؛ به این صورت که عام را با خاص تخصیص بزنیم مانند همه انسانها باید روزه بگیرند، مریضها نباید روزه بگیرند.
جمع این دو جمله ناسازگار و مخالف به این است که بگوییم:همه انسانهای غیر مریض باید
روزه بگیرند.
تفسیر قرآن نباید مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون پیامبران حجت ظاهری و عقل
حجت باطنی است؛ پس اگر عقل انسان یک حکم قطعی داد که تمام عقلا آن را بپذیرند شرع هم آن را میپذیرد و ازهمینرو است که میگویند: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع»؛ هرچه را عقل به آن
حکم کند،
دین هم آن حکم را میکند. البته عکس این قاعده هم صحیح است؛ چون هرچه را
شارع مقدس حکم میکند،
عقل هم حکم میکند (البته در مورد این قاعده معانی دیگری هم شده است) لکن گاهی عقل انسان نمیتواند آن مطلب را درک کند؛ چون عقل انسان در حال رشد و تحول است و ممکن است با پیشرفت علوم بشری آن را دریابد، و لذا بسیاری از دستورات بهداشتی
اسلام و قرآن با گذشت زمان مورد قبول همه دانشمندان
علم پزشکی قرار گرفت، با این که در محیط
جاهلیت عرب که این
احکام در آن عصر نازل شد عقل انسان آن روزگار از درک آنها عاجز بود.
پس تفسیر قرآن نمیتواند نتیجهای بدهد که مخالف حکم قطعی عقل باشد؛ چون خداوند حکیم و عاقل است و شخص عاقل حکم خلاف عقل نمیدهد.
تفسیر قرآن باید براساس منابع صحیح تفسیر باشد؛ یعنی تفسیری معتبر است که براساس دلیل عقلی یا نقلی معتبر و یا آیات محکم خود قرآن بیان شود؛ والا اگر
تفسیر بر اساس نظر شخصی و بدون مراجعه به منابع معتبر باشد، همان
تفسیر به رأی است که بیانش گذشت.
پایگاه اسلام کوئیست.