حضرت یحیی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حضرت یحیی (علیهالسلام)،
حضرت عیسی (علیهالسلام)، زکریا، زهد.
پرسش: اسلام و
مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی (علیهالسلام) چه میگویند؟
پاسخ: حضرت یحیی (علیهالسلام) یکی از
پیامبران بنیاسرائیل بود که
قرآن از او نام برده است. وی در
کودکی به مقام
نبوت رسید و رحمت، محبت و پاکی دل از جانب پروردگار به او بخشیده شد. تولد او در کهنسالی پدر و مادرش، هم در قرآن و هم در
انجیل مورد اشاره قرار گرفته است.
یحیی (علیهالسلام) در میان
قوم خود به زهد و درستکاری معروف بود. وی همعصر و از بستگان حضرت عیسی (علیهالسلام) بود و تلاش بسیاری در موفقیت ایشان داشت. براساس برخی نقلها، بعد از نهی از منکری که خطاب به
پادشاه وقت نمود، توسط او به
شهادت رسید.
حضرت زکریا (علیهالسلام) با دیدن جایگاه
حضرت مریم (سلاماللهعلیها)، با مطرحکردن بیفرزندی خود و نیز نبودن ورثهای برای خاندان یعقوب («که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!».)
و بیم از بستگان بعد از خود، («و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم
[
که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند
]
».)
از پروردگار تقاضای فرزند کرد. قرآن داستان نوید به زکریا و تولد فرزندش یحیی را چنین میآورد: «آنجا
[
بعد از دیدن کرامت مریم
]
بود که زکریا پروردگار خود را خواند، گفت: پروردگارا! مرا از سوی خود فرزندی پاکیزه ببخش که تو شنوای دعایی! پس هنگامی که او در محراب
عبادت به
نماز ایستاده بود،
فرشتگان به او نوید دادند که: خدا تو را به یحیی
بشارت میدهد، که تصدیقکننده کلمهای از سوی خدا (
مسیح) است و سرور و پاکدامن و پیامبری از شایستگان است. زکریا گفت: پروردگارا! چگونه با این پیری خودم و نازایی همسرم، پسری برایم به دنیا خواهد آمد؟! خدا فرمود: خدا اینگونه است که هر چه بخواهد، انجام میدهد
[
و خود را به اسباب و علل عادی مقید نمیکند
]
. گفت: پروردگارا! برای من نشانهای قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز نتوانی با مردم جز با رمز و اشاره سخن گویی و پروردگارت را بسیار یاد کن و او را شامگاه و بامداد
تسبیح گوی».
خداوند یحیی (علیهالسلام) را در دوران کهولت
سن پدر و مادرش به آنها داد و این فرزند را رحمتی بر آنها نامید.
خداوند، خود این فرزند را
یحیی مینامد، نامی که قبل از آن وجود نداشت.
شبیه این
آیات شریفه، در
سوره مریم نیز ذکر شده است.
این ماجرا با شباهتهای فراوانی در کتابهای مقدس
مسیحیان نیز نقل شده است. «
انجیل لوقا» نوید به زکریا و تولد یحیی را چنین نقل میکند:
«در ایام هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی زکریا نام از فرقه ابیا بود که
زن او از
دختران
هارون بود و الیصابات نام داشت و هر دو در حضور خدا صالح و به جمیع
احکام و فرایض خداوند، بیعیب سالک بودند و ایشان را فرزندی نبود؛ زیرا که الیصابات نازاد بود و هر دو کهنسال بودند. و واقع شد که چون به نوبت فرقه خود در حضور خدا کهانت میکرد، حسب عادت کهانت، نوبت او شد که به قدس خداوند (محراب مخصوص) درآمده، بخور بسوزاند. در وقت بخور، تمام
قوم بیرون عبادت میکردند. ناگاه
فرشته خداوند به طرف راست مذبح بخور ایستاده، بر وی ظاهر گشت. چون زکریا او را دید، در حیرت افتاده،
ترس بر او مستولی شد. فرشته به او گفت: ای زکریا! ترسان مباش؛ زیراکه دعای تو مستجاب شده است و زوجهات الیصابات برای تو پسری خواهد زایید و او را یحیی خواهی نامید. و تو را خوشی و شادی رخ خواهد نمود... در حضور
خداوند بزرگ خواهد بود و شراب و مُسکری نخواهد نوشید و از شکم مادر خود، پر از
روحالقدس خواهد بود. و بسیاری از
بنیاسرائیل را بهسوی خداوند خدای ایشان خواهد برگردانید... .
زکریا به فرشته گفت: این را چگونه بدانم و حال آنکه من پیر هستم و زوجهام دیرینه سال است؟ فرشته در جواب وی گفت: من جبرائیل هستم که در حضور
خدا میایستم و فرستاده شدم تا به تو سخن گویم و از این امور تو را مژده دهم. و الحال تا این امور واقع نگردد، گنگ شده، یارای حرف زدن نخواهی داشت؛ زیرا سخنهای مرا که در وقت خود به وقوع خواهد پیوست، باور نکردی.
جماعت منتظر زکریا بودند و از طول توقف او در قدس متعجب شدند؛ اما چون بیرون آمده، نتوانست با ایشان حرف زند، فهمیدند که در قدس رؤیایی دیده است. پس به سوی ایشان اشاره میکرد و ساکت ماند و چون ایام خدمت او به اتمام رسید، به خانه خود رفت؛ و بعد از آن روزها،
زن او الیصابات حامله شده، مدت پنج ماه خود را پنهان نمود و گفت: به اینطور خداوند به من
عمل نمود در روزهایی که مرا منظور داشت، تا ننگ مرا از نظر مردم بردارد».
همانگونه که از نقلها به دست میآید، نهتنها در کلیات، بلکه حتی در جزئیات نیز اشتراکات بسیاری میان نقل
قرآن و
انجیل وجود دارد و اگر تفاوتی هم وجود داشته باشد، به نحوی قابل جمع است.
همانگونه که بیان شد، یحیی (علیهالسلام) از پیامبرانی است که خداوند در فرازهای مختلف قرآن او را میستاید. او کسی است که خداوند در کودکی، مقام
نبوت را به او میدهد
و
رحمت،
محبت و پاکی دل را از جانب خودش به او میبخشد.
و در نهایت، قرآن با بیانی غبطهآور، چنین میگوید: «
سلام بر او (یحیی)، آن
روز که تولد یافت و آن روز که میمیرد و آن روز که زنده برانگیخته میشود».
یحیی (علیهالسلام) در میان
قوم خود بزرگ و شریف بود؛ بهطوری که دلهای مردم به سوی او میل داشت، مردم پیرامونش
جمع میشدند؛ آنها را موعظه میکرد؛ به
توبه از گناهان
دعوت مینمود و به
تقوا دستور میداد.
انجیل، یحیی را چنین توصیف میکند: «یحیی لباسی از پشم
شتر بر تن میکرد و کمربندی چرمی به کمر میبست. خوراکش نیز
ملخ و
عسل صحرایی بود. مردم از
اورشلیم و از سراسر کرانه
رود اردن و در واقع از تمام سرزمین یهودیه به
بیابان میآمدند تا به موعظه او گوش فرا دهند. ایشان به
گناهان خود
اعتراف کرده، به دست یحیی در رود اردن
تعمید مییافتند».
در همین راستا،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز فرمودند: «
زهد یحیی بن زکریا تا آنجا بود که در دوران کودکی به داخل
بیتالمقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از مو و کلاه پشمی دارند و خود را با زنجیر به پایههای
مسجد بستهاند؛ چون چنین دید، نزد مادرش آمد و گفت: مادر جان! یک پیراهن از مو و کلاه پشمی برایم بباف تا بروم در بیتالمقدس و با احبار و رهبان، خداوند را
عبادت کنم. مادرش گفت:
صبر کن تا پیامبر خدا بیاید و با او
مشورت کنم. زمانی که زکریا آمد و از خواسته یحیی خبردار شد، فرمود: پسر جان! تو هنوز کودکی خردسال هستی. چه انگیزهای برای چنین کاری داری؟ یحیی گفت: پدرجان! آیا ندیدهای که
کودکان کوچکتر از من مردهاند.
[
چه تضمینی هست که من در همین دوران نمیرم و مجبور به حضور در درگاه خداوند نشوم
]
. زکریا به مادر یحیی فرمود: برای او پیراهنی از مو و کلاهی از پشم بباف و او هم چنین کرد. یحیی آن پیراهن را پوشید و آن کلاه را بر سر نهاد. به بیتالمقدس رفت و با احبار به عبادت خداوند پرداخت تا آن
پیراهن سخت، گوشت بدنش را از بین برد؛ روزی به لاغری خود نگریست و گریست خدای عز و جل به او
وحی کرد: ای یحیی! از لاغری تن خود
گریه کنی، به عزت و جلالم
سوگند! اگر به
دوزخ بروی، بهجای پیراهن، آهن بپوشی. یحیی گریست تا
اشک گوشت رویش را برد. خبر به مادرش رسید و به دیدار او رفت و زکریا با جمع
احبار و
راهبان آمدند... زکریا گفت: پسر جانم! چرا با خود چنین کنی؟ همانا من تو را از خدا خواستم که به من لطف کرد تا چشمم به تو روشن گردد، گفت: پدرجان! تو مرا بدین وضع دستور دادی. گفت: پسر جانم! من کی چنین گفتم؟ گفت: تو نگفتی میان
بهشت و دوزخ گردنهای است که از آن نگذرند جز بسیار گریهکنندگان از
ترس خدا».
البته در این زمینه روایتی وجود دارد که میگوید برخلاف
یحیی (علیهالسلام) که در بیشتر موارد چهرهای محزون و گریان داشت،
عیسی (علیهالسلام) هم میگریست و هم میخندید و این رویکردش بهتر از رویکرد یحیی (علیهالسلام) بود.
در منابع روایی، نقلی در مورد گفتوگوی یحیی با
شیطان وجود دارد:
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «
ابلیس از زمان
آدم (علیهالسلام) نزد همه
پیامبران میآمد تا
مسیح مبعوث شد، با آنها گفتوگو میکرد و از آنها پرسش مینمود... یحیی گفت: هرگز شده که بر من پیروز شده باشی؟ گفت: نه، ولی تو خصلتی داری که آن را دوست دارم. یحیی گفت: آن چیست؟ گفت: تو پُرخوری و چون
افطار کنی، بخوری و سیر شوی و از برخی
نماز و
شب زندهداری خود باز مانی. یحیی فرمود: من با خدا
عهد میکنم که دیگر سیر نخورم تا او را ملاقات کنم. ابلیس گفت: من هم با خدا عهد میکنم که به مؤمنی
اندرز ندهم تا بمیرم».
حضرت یحیی، معاصر حضرت عیسی (علیهالسلام) بود و نبوت او را تصدیق کرد. قرآن چنین تصدیقی را تأیید میکند،
اما در ارتباطات و سخنهای این دو در مورد یکدیگر، مطلبی را نقل نمیکند.
اناجیل که به صورت مشخص بر زندگی
حضرت عیسی (علیهالسلام) متمرکز هستند، به روابط این دو پرداختهاند.
انجیل متی، یحیی (علیهالسلام) را تعمیددهنده حضرت عیسی (علیهالسلام) معرفی میکند: «عیسی از ایالت جلیل به سوی رود اردن به راه افتاد تا در آنجا از یحیی تعمید گیرد؛ ولی یحیی مانع او شد و گفت: این کار شایسته نیست. این منم که باید از تو
تعمید بگیرم؛ اما عیسی گفت: مرا تعمید بده؛ زیرا اینچنین
حکم خدا را به جا آوریم. پس از تعمید، در همان لحظه که عیسی از
آب بیرون میآمد،
آسمان باز شد و یحیی
روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمد و بر عیسی قرار گرفت».
یحیی همچنین تلاش بسیار برای
دعوت عیسی انجام داد. اناجیل به نقل از یحیی چنین آوردهاند: «کار هر کس را
خدا از آسمان تعیین میکند. کار من این است که راه را برای
مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم؛ بلکه آمدهام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی، عروس پیش داماد میرود و دوستان داماد در شادی او
شریک میشوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم. او باید روز به روز بزرگتر شود و من کوچکتر. او از آسمان آمده و مقامش از همه بالاتر است. من از این
زمین هستم و فقط امور زمینی را درک میکنم».
بیشتر منابع اسلامی ـ بهویژه
تفاسیر قرآن ـ
شهادت حضرت یحیی (علیهالسلام) را پذیرفتهاند؛ اما برخی منابع به چگونگی شهادت ایشان نیز پرداختهاند:
حضرت یحیی (علیهالسلام)، پادشاه را از
ازدواج با محارم
نهی کرد و در اثر این
نهی از منکر، معشوقه پادشاه،
کینه این پیامبر را به دل گرفت و با دسیسه، پادشاه را مجاب به
قتل حضرتشان کرد.
به هر حال شهادت حضرت یحیی (علیهالسلام) آنچنان سخت و دردآور بود که در برخی
روایات، شهادت
امام حسین (علیهالسلام) به شهادت ایشان
تشبیه شده و اینکه
آسمان در شهادت هر دو خون گریست.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «حضرت یحیی (علیهالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲۵.