کودکان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: پیامبر صلیاللهعلیهوآله، کودکان،
بازی.
پرسش: آیا این درست است که پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ هنگام رفتن به
مسجد برای نماز،
کودکان مدینه ایشان را به بازی دعوت کردند و حضرت هم پذیرفتند، با اینکه اصحاب در مسجد منتظر اقامۀ
نماز بودند؟
پاسخ:
با جستوجویی که در منابع روایی و تاریخی صورت گرفت، این جریان به این کیفیت یافت نشد. ظاهراً تنها کسی که این جریان را نقل کرده، سدیدالدین محمد عوفی بخاری
ـ از نویسندگان و دانشمندان اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ـ است که آن را در
کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» آورده است. این کتاب دربردارندۀ داستانهایی در موضوعات مختلف است. روایت مورد پرسش را که بر سر زبانها و برخی کتابهای تربیتی بیان شده، از این کتاب نقل کردهاند.
اصل داستان اینگونه است: روزی پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچههای مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا میپریدند و میگفتند:
شتر من باش! پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ هم یکییکی آنها را روی کول خود میگذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند، وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند، نگران شدند.
بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ شده است.
همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان
نجات دهد؛ ولی پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با اشاره، او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای اینها بیاوری.
بلال به منزل پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان به این
معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا
رحمت کند برادرم
یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو.
بدون تردید پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با کودکان رفتار مهربانانه داشتند و به شیوههای مختلف کودکان را
احترام و
تکریم میکردند و
والدین را نیز به آن سفارش میفرمودند. در اینباره روایات زیادی نیز نقل شده است که به چند نمونه بسنده میشود.
«پنج چیز را تا دم
مرگ ترک نمیکنم: (پوشیدن) لباس پشمینه، سوار شدن بر درازگوش پالانشده، همغذا شدن با غلامان، پارهدوزی
کفش با دست خود و سلام دادن بر کودکان تا این کارها پس از من
سنت شود».
«وقتی پیامبر خدا،
مکه را
فتح کرد، اهل مکه با کودکانشان نزد ایشان میآمدند و ایشان بر سرِ آنان، دست میکشید و برایشان
دعا میکرد».
انس بن مالک میگوید: «پیامبر خدا، هرگاه بر کودکان میگذشت، به آنان
سلام میکرد».
ابوهریره میگوید: «پیامبر خدا، درحالیکه اقرَع بن حابس تمیمی خدمت ایشان نشسته بود، حسن بن علی ـ علیهالسلام ـ را بوسید. اقرع گفت: من، ده
فرزند دارم که هیچکدام از آنان را نبوسیدهام. پیامبر خدا به او نگاه کرد و سپس فرمود: «کسی که
مهر نورزد، مهر نمیبیند».
پایگاه اسلام کوئست.