معنای امامت در قرآن و عرفان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن،
عرفان،
امامت،
ولایت.
پرسش: معنای امامت در قرآن، روایات و
عرفان اسلامی چیست؟
پاسخ: امام یعنی
پیشوا و رهبری که گفتار و رفتار او الگوی دیگران باشد و مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد. ولی معنایی که در قرآن و روایات در مورد مقام امام بیان شده است معنای فراتری بوده و به گونهای است که ریاست اجتماعی در صورت تحقق تنها ظهور، بخشی از مقام الاهی امام است و از طرفی میدانیم که اکثر ائمه شیعه به دلیل شرایط جامعه نه تنها از این منصب ظاهری خود بر کنار بودند، بلکه توسط حکام جور به
شهادت رسیدند حال آنکه امامت آنان محقق بود.
واژه امام بر حسب لغت مشتق از «اُم» به معنای هر چیزی است که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده میشوند یا از او پیدا میشوند یا الهام میگیرند. « قال الخلیل: کلّ شیء ضمّ إلیه سائر ما یلیه یسمّى أمّا»
«و فی معانی الأخبار: سمی الإمام إماما لأنه قدوة للناس منصوب من قبل الله تعالى مفترض الطاعة على العباد؛
و امام در لغت به معنای مقتدایی است که از او پیروی میشود.»
گاهی امام به یک شخص گفته میشود و گاهی به یک حقیقیت که محل اقتداء است و دارای مرکزیت و امیّت (مادر و اصل بودن) است و به هر کسی که نسبت به دیگران چنین حالتی داشته باشد میتوان امام گفت حتی اگر امام گمراهان باشد. مرکز و قطب عالم هستی هم امام نامیده میشود چون ام و اصل و محل رجوع کل
ماسوی الله است. بنابر این واژۀ امام از ریشه امّ بهترین واژهای است که در مورد پیشوایان معصوم به کار رفته است همچنان که در روایتی از
امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است: «عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَقَالَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ اسْماً أَفْضَلُ مِنْهُ لَسَمَّانَا بِهِ؛
اگر خداوند اسمی برتر ازاسم «امام» داشت ما را به آن اسم مینامید.»
آنچه در
علم کلام و
اصول اعتقادات بیشتر مورد توجه بوده مقام امامت ظاهری و ریاست اجتماعی امام بوده است و اکثراً امامت را به معنای ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینۀ امور دینی و دنیوی دانستهاند. بنابراین، امام از این دیدگاه یعنی پیشوا و رهبری که گفتار و رفتار او الگوی دیگران باشد و مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد. ولی معنایی که در قرآن و روایات در مورد مقام امام بیان شده است معنای فراتری بوده و به گونهای است که ریاست اجتماعی در صورت تحقق تنها ظهور، بخشی از مقام الاهی امام است و از طرفی میدانیم که اکثر ائمه شیعه به دلیل شرایط جامعه نه تنها از این منصب ظاهری خود بر کنار بودند، بلکه توسط حکام جور به شهادت رسیدند حال آنکه امامت آنان محقق بود. و بلکه
حضرت ابراهیم که به قول قرآن بعد از امتحانهای مختلف و شهود ملکوت آسمانها و ... به مقام امامت رسید و پیشوای توحید شد به حکومت ظاهری نرسید. پس رهبری جامعه تنها شأنی از شئونات امامت است.
در ذیل آیاتی که به مفهوم و معنای امامت و امام در قرآن اشاره دارد میپردازیم که از مجموع این آیات میتوان به دیدگاه قرآن در مورد مقام امامت پی برد:
«و (یاد آرید) زمانى را که ابراهیم را پروردگارش با کلماتى
آزمایش کرد. پس (ابراهیم) آنها را به انجام رسانید. (خداوند) فرمود: من تو را براى مردم امام قرار دادم. (ابراهیم) گفت: از فرزندان من (نیز امام قرار مىدهى)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمىرسد.»
«(یاد آر) روزى را که هر گروه از مردم را با امامشان فرا خوانیم. پس هر کس که کارنامهاش به دست راستش داده شود، آنگاه آنان کارنامهى خود را (با سرور و شادمانى) بخوانند و آنان به قدر تار میان هستهى خرما (به اندازهى ذرّهاى) ستم نبینند».
«و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مى کردند و به آنان انجام دادن کارهاى نیکو و برپاداشتن
نماز و پرداختن
زکات را
وحی کردیم و عبادت کنندگان ما بودند.»
«و کسانى که گویند: اى پروردگار ما! براى ما از همسرانمان و فرزندانمان روشنى چشم ببخش، و ما را امام پرهیزگاران بگردان.»
«و ما مىخواهیم بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شدهاند، منّت بنهیم و ایشان را امامان قرار دهیم و نیز آنان را میراث بران بگردانیم.»
«و از ایشان را چون شکیبایى ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند، امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند.»
«و همه چیز را در امامی آشکار برشمردهایم.»
«و قبل از قرآن
کتاب موسی امام و
رحمت بود.»
۸.
امامان کفر و
امامان دوزخ: «با امامان کفر بجنگید.»
و «آنان را امامانی قرار دادیم که به
دوزخ میخوانند و در
روز قیامت یاری داده نخواهند شد.»
گفتنی است که آنچه در اعتقادات و روایات شیعه همچنین در مباحث عرفانی مطرح میشود اشاره به مقام امامت انسان کامل دارد که مقامی است بالاتر از نبوت.
مقام امام در روایات شیعه چنین تبیین شده است:
«از
امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر این آیه «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً.»
سؤال شد حضرت فرمود: «عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً قَالَ نَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله) خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیْهِمْ وَ مُحَمَّدٌ (صلیاللهعلیهوآله) شَاهِدٌ عَلَیْنَا» در باره
امت محمد (صلیاللهعلیهوآله) بخصوص نازل شده که در هر قرنى از ایشان امامى باشد از ما که گواه است بر ایشان و محمد (صلیاللهعلیهوآله) گواه است بر خود ما.»
ابو بصیر گوید از امام صادق (علیهالسلام) در مورد این آیه سوال کردم: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِقَوْمٍ هادٍ) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیَوْمَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا زَالَ مِنْکُمْ هَادٍ بَعْدَ هَادٍ حَتَّى دُفِعَتْ إِلَیْکَ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ کَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیَةٌ عَلَى رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآیَةُ مَاتَ الْکِتَابُ وَ لَکِنَّهُ حَیٌّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِیَ کَمَا جَرَى فِیمَنْ مَضَى؛
همانا توئى بیم دهنده و براى هر گروهى رهبریست؛ حضرت فرمود: بیم دهنده،
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است و هدایت کننده على است. سپس آن حضرت از من پرسید: آیا امروز هدایت کنندهای هست؟ عرض کردم: آرى فدایت گردم، همیشه از شما خاندان هدایت کنندهای بوده تا امر به شما رسیده است، فرمود خدایت رحمت کند: اى ابا محمد: اگراینطور بود که آیهاى فقط در باره شخصی خاص نازل شده باشد (و لاغیر) در این صورت با مردن آن شخص آن آیه هم میمرد ولى
قرآن همیشه زنده است و بر بازماندگان منطبق مى شود چنانچه بر گذشتگان منطبق میشد.»
«امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّه
خداى عز و جل ما را آفرید و آفرینش ما را نیکو ساخت و ما را صورت بخشید و نیکو تصویر نمود و ما را در آسمان و زمینش خزانۀ خود ساخت و با
عبادت ما ست که خدا عبادت شد و اگر ما نبودیم، خدا وند عبادت نمیشد.»
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: «ابَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) یَقُولُ الْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ؛
ائمه جانشینان خدا در روی زمین اند.»
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) الْأَوْصِیَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی یُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِ؛
اوصیاء پیغمبر درهاى توجه بسوى خداوند و اگر ایشان نبودند، مردم، خدا را نمیشناختند و خداى تبارک و تعالى بوسیله ایشان بر خلقش احتجاج کند.»
«از
امام باقر (علیهالسلام) در باره این آیه سؤال شد: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ (علیهالسلام) یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِینَ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ یَغْشَاهُمْ بِهَ؛
بخدا و رسولش و نورى که فرستادیم
ایمان آورید؛ آن حضرت فرمودند: به خدا، مقصود از نور، ائمه است و بدان که نور امام در دل مؤمنان از نور خورشیدِ تابان، روشنتر است و ایشانند که دلهاى مؤمنین را منور میکنند و
خدا از هر که خواهد نور ایشان را پنهان دارد، پس دل آنان تاریک گردد و در ظلمت رود.»
«امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) بَابَ اللَّهِ الَّذِی لَا یُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِیلَهُ الَّذِی مَنْ سَلَکَ بِغَیْرِهِ هَلَکَ وَ کَذَلِکَ یَجْرِی الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْکَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص کَثِیراً مَا یَقُولُ أَنَا قَسِیمُ اللَّهِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَکْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِیسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِی جَمِیعُ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله) وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِیَ حَمُولَةُ الرَّب؛
امیر المؤمنین (علیهالسلام) باب ورود بر خدا است که جز از سوى وى روى به خدا نتوان کرد، و این همان راه منحصرى است که هر که جز آن راه برود هلاک است و همچنین براى امامان بر حق یکى پس از دیگرى این حکم جارى است، خدا آنها را ستونها و ارکان زمین ساخته تا مبادا بر اهل خود بلرزد، او است حجت رسا بر هر که روى زمین یا زیر آن است، خود على (علیهالسلام) بسیار مىفرمود: من از طرف خدا
بهشت و
دوزخ را قسمت مىکنم، من فاروق اکبرم، من صاحب عصا و میسم هستم، همه فرشتهها با روح و همه رسولان به ولایت من اعتراف کردند بمانند اعتراف به نبوت محمد (صلیاللهعلیهوآله)، بر من همان مسئولیت متوجه است که به او متوجه است و آن مسئولیت در برابر پروردگار است.»
«علی (علیهالسلام) میفرماید: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ انْصَرِفْ یَا کُمَیْلُ إِذَا شِئْ؛
زمین از
حجت بر پاى خدا خالی نمیماند ، یا ظاهر و شناخته شده و یا ترسان و پنهان. تا حجّت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود، ولی اینان چند نفرند، و کجا جاى دارند؟! به خدا سوگند تعدادشان کم است اما نزد خدا بزرگ مقدارند. خدا حجتها و نشانههاى خود را به وجود آنان حفظ میکند، تا این حجتها را به امثال خود برسانند و در دلهاى آنان بکارند. علم با نور بصیرت بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافتهاند و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیدهاند به آسانی پذیرفتهاند و و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خو گرفتهاند و همنشین دنیایند با تنها، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى. اینان جانشینان خدا در روی زمیناند و مردم را به دین او مىخوانند. آه! آه! که چه آرزومند دیدار آنانم.»
انسان کامل یکی از مهمتریـن بحثها در عرفان اسلامی است که پیوند تنگاتنگی با نظریه ولایت عرفانی دارد. تفاسیری که عرفا از
انسان کامل و جایگاه آن در نظام هستی دادهاند همان چیزی است که در مذهب امامیه تحت عنوان
امامت و
ولایت تکوینی و ... بر آن تاکید شده است. در ذیل به برخی از سخنان عرفا در این مورد اشاره میکنیم:
۱. بدان که ولایت فلک محیط بر عالم است و برای همین هرگز قطع نمیشود.
۲. هر چه در عالم هستی است، در تسخیر انسان کامل است و او همۀ آنها را میداند.
۱.
عقل اول،
ظل اول و تمام عالم،
ظل دوم است و انسان کامل، حقیقت آن عقل است.
۲. عقل اول، به سبب اشتمالش بر همۀ کلیّاتِ حقایق عالم، عالِم کلّی است و نفس کلّی به دلیل اشتمالش بر همۀ جزئیات، عالِم کلّی بر جزئیات است و انسان کامل (که جامع هر دو است) همه را میداند.
۱. «و مرتبة الانسان الکامل عبارة عن جمع جمیع المراتب الالهیة و الکونیة، من العقول و النفوس الکلیة و الجزئیة و مراتب الطبیعة الی آخر تنزلات الوجود و یسمی بالمرتبة العمائیة ایضاً. فهی مضاهیة للمرتبة الالهیة و لافرق بینهما الاّ بالرّبوبیة و المربوبیة، لذلک صار خلیفة الله؛
مرتبۀ انسان کامل عبارت از جمیع مراتب الهیه و کونیه است اعم از مراتب عقول و نفوس کلیه و جزئیه تا مراتب طبیعت و تنزلات وجود. و این مرتبه برابر مرتبه الهیه است الا اینکه انسان کامل مربوب است و خداوند
رب اوست و برای همین جانشین خدا شده است.»
۲. قدرت بر میراندن و زنده کردن و امثال این امور، از نشانههای انسان کامل است.
۳. «فلایزال العالم محفوظاً مادام فیه هذا الانسان الکامل؛
این عالم، تا هنگامی که انسان کامل موجود است، محفوظ است.»
۱. تصرف او بر اشیا از روی اتصاف و آلت و اسم و رسم نیست؛ بلکه (تصرفی واقعی) مانند تصرّف ما در سخن گفتن و خوردن و آشامیدن است.
۲. همۀ اسما و صفات، برای انسان کامل دو گونه قسمت شده است: یک گونۀ آن، بر جانب راست او است؛ مانند
حیات،
علم،
قدرت،
اراده،
سمع و
بصر و مانند اینها؛ و گونهای دیگر در جانب دیگر او است؛ مانند ازلیّت و ابدیّت، اولویّت و آخریّت، و مانند اینها.
۳. بدان که انسان کامل، با همۀ حقایق عالم هستی برابری میکند؛ با لطافتش، با عالم عِلوی برابری میکند و با جرم جسمانی اش، با عالم سِفلی.
در
ملک و
ملکوت، هیچ چیز بر وی پوشیده نمانده است. اشیاء و حکمت اشیاء را آن گونه که هست، میداند و میبیند. «ای درویش! تمامت عالم هم چون حقهای است پر از افراد موجودات، و از این موجودات هیچچیز و هیچکس را از خود و از این حقه خبر نیست، الا انسان کامل را، که از خود و از این حقه خبر دارد، و در ملک و ملکوت و
جبروت هیچچیز بر وی پوشیده نمانده است؛ اشیا را «کماهی» و حکمت اشیا را «کماهی» میداند و میبیند.»
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «معنای امامت در قرآن و عرفان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۶.