معاویة بن ابیسفیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: معاویة بن ابیسفیان.
پرسش: مختصری از زندگینامه معاویة بن ابیسفیان و زیرکیهای او را میخواستم؟
پاسخ: معاویة بن ابیسفیان کسی بود که حدود بیست سال بعد از ظهور
اسلام و بعد از فتح مکه، همراه با پدر، مادر و برادرش به اسلام رو آورد و در گروه اجتماعی «مسلمة الفتح» یا «مسلمانان بعد از فتح مکه» به شمار میآمد. وی پیش از این در سپاه مشرکانی بود که در مقابل پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ قرار داشتند. برادر معاویه به نام یزید، یکی از فرماندهانی بود که بعد از
وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای فتح شامات گسیل شده بودند؛ و به همین جهت فرماندار آنجا شد که معاویه بعد از مرگ برادرش به جانشینی او برگزیده شده و اینگونه زمام امور شامات را در دست گرفت.
معاویه، نخستین فردی بود که سادهزیستی زمامداران اسلامی را تغییر داد، به اندازهای که خلیفه دوم در سفرش به شام او را کسرای عرب! نامید. او حدود بیست سال تنها بر شامات حکومت کرد و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام سرزمین اسلامی شد. وی اگرچه مدتی حافظ مرزهای اسلامی در مقابل رومیان بود، اما علیه
خلافت بر حق امام علی ـ علیهالسلام ـ و فرزندشان امام حسن ـ علیهالسلام ـ دست به شورش برداشت. صحابیان بزرگی (مانند عمار بن یاسر و حجر بن عدی) را به شهادت رساند، در جعل
احادیث تلاش بسیار کرد و در نهایت زمامداری مسلمانان را به فرزند خوشگذران خود یزید تحویل داد که جنایاتی (نظیر شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ و غارت مدینه) را آفرید.
معاویه فرزند ابوسفیان بود که از بزرگان قریش به شمار میآمد. مادرش نیز هند دختر عتبه بود.
معاویه با
کنیه «أبو عبدالرحمن» نیز شناخته میشد
و مشهور مورخان تولد او را پنج سال قبل از بعثت دانستهاند: («ولد قبل البعثة بخمس سنین، و قیل بسبع، و قیل بثلاث عشرة. و الأول أشهر»).
پدر او از بزرگان قریش و از مخالفان سرسخت پیامبر گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بود، معاویه نیز به پیروی از پدرش تا بیست سال بعد از ظهور اسلام و تا زمان
فتح مکه، اسلام
اختیار نکرد و تنها در آن هنگام بود که همراه پدر، مادر و برادرش به اسلام رو آورده و در گروه اجتماعی «مسلمة الفتح» یا «مسلمانان بعد از فتح مکه» قرار گرفت.
این نوع
مسلمان شدن همواره او را در معرض نقد دیگران قرار میداد.
قیس بن سعد عباده به او چنین مینویسد: «یا معاویة فإنما أنت وثن ابن وثن من أوثان مکة!!! دخلت فی الإسلام کرها و خرجت منه طوعا»؛ «...به زور وارد اسلام شدید...».
همچنین او و پدرش جزو «مؤلّفة قلوبهم» بودند
که پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ برای مماشات با آنان به هریک، صد
شتر از غنائم جنگی بخشید.
البته خواهرش
امحبیبه راه خود را از خانوادهاش جدا کرده بود و قبل از فتح مکه به اسلام گرویده و به همسری پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نیز برگزیده شده بود. برخی هواداران معاویه به همین مناسبت در صدد منقبتتراشی برای او برآمده و او را «خال المؤمنین» یا «دایی مؤمنان»! خواندند.
با آنکه افرادی همطراز او چون «محمد بن ابیبکر» و یا «عبدالله بن عمر» از چنین توصیفی بیبهره بودند!
همچنین برخی او را بهعنوان یکی از کاتبان
وحی الهی برشمردهاند،
اما با توجه به اینکه اسلام معاویه تنها در دو سه سال آخر
حیات پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بوده و همچنین در همین محدوده کوتاه نیز مشخص نیست که او چه زمانی
مکه را ترک کرده تا در
مدینه در کنار پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ باشد، بسیار بعید به نظر میرسد که او نقش چندانی در کتابت وحی داشته باشد.
بعد از رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مسلمانان جنگهای مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزیهای بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمینهای اسلامی، فتوحات بزرگی (مانند فتح شامات و
بیتالمقدس) نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابیسفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگهای شامات به آن منطقه گسیل شده بود و به دنبال همین موضوع بود که از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا اینکه در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر
یزید بن ابوسفیان و یا همان معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و اینگونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت.
د
به نظر میرسد که معاویه، نخستین زمامدار اسلامی بود که سادگی حکومت اولیه را تغییر داد و تجمل را وارد
حکومت اسلامی کرد. قبل از او ـ و حتی در زمان او ـ حکمرانان، سادهزیست بودند و خلیفه دوم نیز بر این امر اهتمام داشت.
بااینحال معاویه چندان به توصیههای او گوش فرا نمیداد، بلکه برای خود بساطی (مانند بساط پادشاهی) ترتیب داد تا اندازهای که خلیفه دوم هنگام سفر به شام او را کسرای عرب نامید!
او زمانی که شیوه زندگی معاویه و تجملات او را دید به وی گفت: آیا این همه مال تو است؟!
معاویه پاسخ مثبت داد.
خلیفه گفت: چنین بساطی فراهم کردهای، درحالیکه به من خبر دادهاند نیازمندان کنار دروازهات میآیند؟!
معاویه در جواب گفت که با
علم به این مطلب، چنین رویکردی را انتخاب کردهام!
و به دنبال جویا شدن دلیل از جانب خلیفه، معاویه کار خود را چنین توجیه کرد که ما در سرزمینی هستیم که جاسوسان بسیاری از دشمن در آنجا وجود دارند و به همین دلیل، لازم است قدرت حکمرانیمان را چنان نشان دهیم که سبب عزت اسلام و مسلمانان باشد. بااینحال من مطیع فرمان شمایم!
خلیفه رو به معاویه کرد و گفت تو همیشه در پاسخهایت به شیوهای
عمل میکنی که مرا در منگنه قرار میدهی! اگر دلیلی که گفتی واقعی باشد که تصمیم درستی گرفتی و اگر توجیهی غیر واقعی باشد، نیرنگی از جانب تو است!
البته نکته جالبی نیز در اینجا وجود دارد، خلیفه دوم در مورد فرمانداران و سختگیری بر آنها شهره بوده است و گاهی بدون دلیل و مدرکی، افراطهایی انجام میداد که مورد اعتراض صحابه قرار میگرفت، در مقابل معاویه، به نوعی کرنش به خرج داده است!
با قتل خلیفه دوم و روی کار آمدن عثمان، اوضاع جامعه اسلامی کاملاً تغییر یافته و نوع حکمرانی معاویه که در زمان خلیفه قبل، مختص به او بود، هنگام خلافت عثمان همگانی شده و بیشتر فرمانداران به سمت تجمل و دنیاگرایی روی آورده و معاویه نیز با قدرت به کار خود ادامه میداد.
پس از عثمان،
امام علی علیهالسلام خلافت را به دست گرفت، اما هرگز به زمامداری معاویه راضی نشد، اما او در شام پایههای حکومتش را تحکیم کرده بود و به همین دلیل در خود، توانایی مقابله با حکومت مرکزی را مییافت. بر همین اساس گزینه نظامی را در برخورد با امام علی ـ علیهالسلام ـ انتخاب کرده و برای اولین بار در
تاریخ اسلام، فرمانداری از حکومت مرکزی تمرد کرد! پس از شهادت امام علی ـ علیهالسلام ـ او با زر و زور و تزویر، عرصه را بر
امام حسن علیهالسلام تنگ کرده و به نحوی حضرتشان را وادار به استعفا از حکومت نموده و بدین ترتیب، زمامداری ظاهری تمام مناطق اسلامی را در دستان خود گرفت.
او در مجموع حدود بیست سال بهعنوان فرماندار شامات بود
و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام جامعه اسلامی بوده و بدون مخالفی قدرتمند، به کار خود ادامه داد.
معاویه در طول این چهل سال، اگرچه در مواردی در نواحی مرزی به
جنگ با دشمنانی (مانند رومیان) پرداخته و آنان را از تعرض به مناطق اسلامی بازداشت، اما عملکردهای منفی او در مواردی (مانند غصب خلافت، جنگ با خلیفه برحق پیامبر(ص)، به شهادت رساندن صحابیان بزرگی نظیر عمار بن یاسر و حجر بن عدی، تلاش برای جعل احادیث، مسموم کردن امام حسن ـ علیهالسلام ـ و مقصر بودن در شهادت
امام حسین علیهالسلام و ...) بدان انجامید که نهتنها
شیعه، بلکه بسیاری از افراد منصف
اهلسنت نیز او را شدیداً مورد انتقاد قرار میدهند. در نهایت معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت.
در منابع تاریخی، وصیتی از معاویه به فرزندش یزید نقل شده است که ما را در
شناخت بهتر معاویه و نوع حکمرانی او آشنا میکند:
زمانی که معاویه
مرگ را احساس کرد، نامهای به عنوان وصیت نوشت و به ضحّاک بن قیس و مسلم بن عقبة داد تا به یزید برسانند. این وصیت اینگونه بوده: «ای پسرک من! من تو را از مسافرت و راهنوردی بینیاز کردهام. من تمام کارها را برای تو آماده و راه را هموار نمودهام. سختیها را آسان و دشواریها را خوار کردم. دشمنان را ذلیل و مطیع نمودم. سرهای
عرب را فرود آوردم و آنها را نزد تو خم کردم. من همه چیز را برای تو فراهم و جمع کردم که تاکنون برای کسی جمع و میسر نشده بود.
تو به اهل حجاز نگاه کن که آنها اصل و اهل تو هستند...
به اهل عراق هم توجه کن اگر آنها هر
روز تغییر و تبدیل فرماندارشان را بخواهند، به میل آنها رفتار کن و هر روز یکی را عزل و دیگری را نصب کن؛ زیرا عزل یک والی بهتر و آسانتر است از روبهرو شدن با صد هزار شمشیر!
اهل شام را نیز از یاد مبر که آنها پشتیبان تو هستند. آنها زنبیل تو هستند؛ هرگاه دشمنان تو سر بلند کنند و تو را نگران نمایند از اهل شام یاری بخواه اگر دشمن را نابود کردند باز اهل شام را به محل خود برگردان؛ زیرا اگر در بلاد دیگر اقامت کنند،
اخلاق آنها تغییر خواهد کرد. من از اهل شام بر تو بیمی ندارم؛ زیرا آنها تا در محل خود باقی باشند هرگز با تو مخالفت و ستیز نخواهند کرد.
من فقط از چهار شخص از قریش میترسم که با تو مخالفت کنند و این کار (خلافت) را برای خود بخواهند و آنها حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابیبکر هستند...».
از این وصیت کاملاً به دست میآید که معاویه با اینکه خداترس و دیندار واقعی نبوده، اما از لحاظ معیارهای دنیوی، انسانی زیرک و مردمشناس بوده و همه چیز را برای حکمرانی فرزندش آماده کرده است.
به قطع و
یقین، معاویه جدیترین دشمن امام علی ـ علیهالسلام ـ در زمان حکومت ایشان بود.
امام علی ـ علیهالسلام ـ اظهارات بسیاری در مورد معاویه داشته که بررسی تمامشان مجالی دیگر میطلبد، اما به تناسب، به دو مورد که ارتباط بیشتری با این نوشتار دارد، اشاره میکنیم:
امام علی ـ علیهالسلام ـ در جواب آنهایی که معاویه را زیرکتر از
امام میدانستند، چنین میگوید:
«
وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ....»؛ «به خدا قسم معاویه زیرکتر از من نیست، ولی او خیانت میورزد و
گناه میکند، و اگر مکر نکوهیده نبود من از زیرکترین مردمان بودم، ولی هر نیرنگی
معصیت است، و هر معصیتی نوعی
کفر است، و هر نیرنگ بازی را در
قیامت نشانهای است که به آن شناخته میشود...».
امام در اینجا با اینکه تلویحاً به زیرکی معاویه اذعان میکند، اما بهصراحت بیان میکند که او با زیر پا گذاشتن آموزههای دینی، رویکردهای خود را تنظیم میکند و بر این اساس نمیتوان او را زیرک واقعی دانست؛ زیرا افراد بسیاری هستند که میتوانند رفتاری مشابه با رفتار معاویه داشته باشند؛ اما تنها به جهت
خوف از خدا از چنین رفتارهایی سرباز میزنند.
امام علی ـ علیهالسلام ـ در یکی از نامههای خود،
معاویه را چنین توصیف میکند:
«
کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَی فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطا»؛ «... او را بصیرتی نیست تا راهنماییش کند، و وی را
رهبری نیست تا ارشادش نماید،
هوای نفس از او دعوت نموده، و او هم اجابت کرده،
گمراهی، وی را به جانب خود کشیده و او هم پیروی نموده، پس هذیان بافت و بانگ بیهوده زد، و گمراه شد و به خطا رفت».
پایگاه اسلام کوئست.