رویگردانان از امام علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام علی (علیهالسّلام)،
ابنابیالحدید.
پرسش: چه کسانی از امام علی (علیهالسّلام) روی گرداندند؟
پاسخ اجمالی: ابنابیالحدید نام چند تن از
صحابیان،
تابعیان و
محدّثان را از قول اساتید بغدادیاش ذکر کرده است که از امام علی (علیهالسّلام) رویگردانده و از ایشان بدگویی میکردند یا بخاطر رسیدن به دنیا فضائل او را کتمان میکردهاند از آن جمله میتوان از
انس بن مالک،
اشعث بن قیس،
جریر بن عبداللّه،
ابومسعود انصاری و ... نام برد.
ابنابیالحدید میگوید:
جماعتی از استادانِ بغدادی ما یادآور شدهاند که گروهی از صحابیان، تابعیان و محدّثان، از علی (علیهالسّلام) رویگردان بودهاند و درباره وی بدگویی میکردهاند. نیز گروهی از آنان، مناقب (فضایل) او را کتمان میکردهاند و به خاطر علاقه به
دنیا و عشق به زندگیِ زودگذر، دشمنان وی را یاری میرساندهاند:
علی (علیهالسّلام)، در جلوی دار الحکومه (یا گفته شده: در صحن
مسجد جامع کوفه)، از مردم پرسید: «کدام یک از شما شنیده است که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست؟ دوازده نفر برخاستند و گواهی دادند. انس بن مالک هم در بین مردم بود؛ ولی گواهی نداد. علی (علیهالسّلام) به وی فرمود: «چه چیز موجب شد که برنخیزی و گواهی ندهی، حال آن که تو در آن روز، حاضر بودی؟» گفت: ای امیرمؤمنان! من پیر شدهام و فراموش کردهام. علی (علیهالسّلام) فرمود: «بار خدایا! اگر
دروغ میگوید، در چهرهاش لکّه سفیدی بیفکن که عمامهاش نتواند آن را بپوشاند!».
طلحة بن عُمَیر میگوید: سوگند به خدا که پس از آن، پیسی را در بین دو چشمش دیدم.
عثمان بن مُطرّف [
در این باره
]
چنین روایت کرده است: در آخر عمر انس بن مالک، مردی از وی درباره علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) پرسید. وی گفت: بر آن شدهام که پس از روز صحن، (مقصود، همان جریان پرسش علی (علیهالسّلام) در صحن دارالحکومه یا صحن مسجد جامع کوفه است.(م)) هیچ حدیثی را که در مورد علی (علیهالسّلام) است و از من پرسش میشود، کتمان نکنم.«او سرسلسله پرهیزگاران در
روز قیامت است». سوگند به خدا که این را از پیامبرتان شنیدم.
گفتهاند که: اشعث بن قیس کِنْدی و جریر بن عبداللّه بَجَلی، علی (علیهالسّلام) را دشمن میداشتند و علی (علیهالسّلام) خانه جریر بن عبداللّه را خراب کرده است.
اسماعیل بن جریر[
در این باره
]
میگوید: علی، دو بار خانه ما را ویران کرد.
حارث بن حُصَین، گزارش داده است که پیامبر خدا، یک جفت از کفشهای خود را به جریر بن عبداللّه داد و فرمود: «این دو کفش را نگهدار، که از دست رفتن آن دو،
[
هشداری درباره
]
از دست رفتن دین توست».
در
روز جمل، یکی از آن دو کفش از بین رفت و هنگامی که علی (علیهالسّلام) وی را به سوی
معاویه گسیل داشت، آن دیگری نیز از بین رفت. سپس وی از علی (علیهالسّلام) جدا شد و از جنگ، کنار کشید.
ابومسعود انصاری از علی (علیهالسّلام) رویگردان بود.
شریک، از
عثمان بن ابیزُرْعه و وی از
زید بن وَهْب، گزارش کرده است که: ما در حضور علی (علیهالسّلام) داشتیم از
[
وجوب یا عدم وجوب
]
ایستادن در هنگام عبور جنازه میگفتیم که ابومسعود انصاری گفت: ما در این حالت بر پا میایستادیم. علی (علیهالسّلام) فرمود: «در این صورت، شما
یهود هستید!»... منهال، از
نعیم بن دجاجه گزارش کرده است که: پیش علی (علیهالسّلام) نشسته بودم که ابومسعود، سر رسید. علی (علیهالسّلام) فرمود: «جوجه آمد». ابومسعود، آمد و نشست. علی (علیهالسّلام) به وی فرمود: «به من خبر رسیده که تو برای مردم،
فتوا میدهی!». گفت: آری؛ و به آنان میگویم: پایان کار، بد است! علی (علیهالسّلام)] پرسید: «آیا چیزی از پیامبر خدا شنیدهای؟». گفت: آری؛ شنیدم که میفرمود: «سال صدم برای مردم نخواهد آمد، مگر آن که بر روی زمین، پلک چشمی به هم نمیخورد».
[
علی (علیهالسّلام)
]
فرمود: «اشتباه کردی، ای خشتِ خام بر آب زن! (این مَثَل فارسی، برابر مَثَلی است که در متن عربی آمده است.(م))در نخستین پندارت به اشتباه افتادی! منظور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم همان روزگار ایشان بوده است. آیا آسایش این امّت، جز پس از سال صدُم است؟!».
گروهی از تاریخ نگاران گزارش کردهاند که علی (علیهالسّلام) درباره
کعب الاحبار میفرمود: «وی دروغگوست». کعب، از علی (علیهالسّلام) رویگردان بود.
نعمان بن بشیر انصاری هم از علی (علیهالسّلام) روی گردان و دشمن وی بود. او همراه معاویه به خونریزی پرداخت و نیز از فرماندهان پسرش یزید بود.وی با همین عقیده کشته شد.
گزارش شده است که:
عمران بن حصین از روی گردانان از علی (علیهالسّلام) بود. علی (علیهالسّلام) وی را به
مدائن (مدائن: نام اصلی آن، «مدائن (شهرهای) هفتگانه» است که پایتخت پادشاهان ایران بود. این شهر بر ساحل شرقی
دجله و در یک منزلی جنوب
بغداد قرار دارد و «
ایوان کسرا» در آن واقع است. این شهر به سال چهاردهم هجری به دست
مسلمانان فتح گردید
فرستاد و این کار به خاطر آن بود که عمران، همواره میگفت: اگر علی میمیرد، نمیدانم مرگش چگونه خواهد بود، و اگر کشته میشود، چه وقت امیدوار باشم که کشته شود. پارهای از مردم، عمران را جزو پیروان علی (علیهالسّلام) شمردهاند.
سمرة بن جندب از پاسبانان
زیاد بن ابیه بوده است.
عبدالملک بن حکیم، از حسن نقل کرده است که: مردی از مردم
خراسان به
بصره آمد. مالی را که با خود داشت، در
بیتالمال نهاد و رسید گرفت. سپس به
مسجد وارد شد و دو رکعت
نماز خواند. سمرة بن جندب، او را دستگیر و وی را به داشتن اعتقاداتِ خوارج، متّهم ساخت. آنگاه، وی را با خود برد و گردن زد. او در آن زمان، رئیس پاسبانان زیاد بود. به وسایل همراه مرد خراسانی نگاه کردند و رسیدی به خطّ
[
مسئول
]
بیتالمال یافتند.
ابوبکر گفت: ای سمره! آیا کلام
خداوند متعال را نشنیدهای که فرمود: «قَدْ اَفْلَحَ مَن تَزَکَّی• وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی؛
رستگار، آن کسی است که خود را پاک گردانید و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد»؟
سمره گفت: برادرت، (مقصودش،
زیاد بن ابیه است که او نیز همچون سمره، فرزند سُمیه است و این دو، برادرِ مادری بودند.) به من چنین فرمان داد.
اعمش بن ابیصالح، گزارش کرده است که: به ما گفته شد که یکی از یاران پیامبر خدا آمده است. پیش وی رفتیم و دیدیم که سمرة بن جندب است. روی یکی از پاهایش پوششی بود و روی پای دیگرش برف
[
گذاشته بودند
]
. گفتیم: چه شده است؟ گفتند:
نقرس گرفته است.
[
آنجا بودیم که
]
گروهی نزد وی آمدند و گفتند: ای سمره! فردا، به خدایت چه خواهی گفت، اگر گفته شود که مردی را نزد تو آوردند و گفتند: «وی از خارجیان است» و تو فرمان به قتلش دادی و آنگاه، فرد دیگری را آوردند و گفتند: «آن را که کُشتی، خارجی نبود؛ بلکه جوانی بود که در پیِ کار خودش بود و ما اشتباه کردیم. خارجی، این یکی است» و تو فرمان به قتل دومی دادی؟
سمره گفت: این کار، چه اشکالی دارد؟ اگر
[
آن اوّلی
]
از
اهل بهشت بوده، که به بهشت رفته است و اگر از اهل دوزخ بوده، به دوزخ رفته است.
واصل (آزاد شده
ابوعُیَینه)، از
جعفر بن محمّد بن علی (علیهمالسّلام) و وی از پدرانش نقل کرده است که: «سمرة بن جندب، در باغ یک مرد انصاری، درخت خرمایی داشت و
[
با رفت و آمدش
]
مرد انصاری را آزار میداد. مرد انصاری به پیامبر خدا شکایت برد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کسی را در پی سمره فرستاد و او را فرا خواند و به وی فرمود: «درخت نخلت را به این شخص بفروش و پول آن را بگیر». سمره گفت: چنین نمیکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «یک درخت در مقابل آن درخت بردار». گفت: چنین نمیکنم. فرمود: «پس باغ را از وی بخر». گفت: چنین نمیکنم. فرمود: «این درخت را به من بده و در
بهشت، درختی بِستان». گفت: چنین نمیکنم. پیامبر خدا به مرد انصاری گفت: «برو و درخت نخلش را قطع کن، که وی را در آن درخت، حقّی نیست». ریک، گزارش کرده است که:
عبداللّه بن سعد، از
حجر بن عدی به ما خبر داد که: به مدینه آمدم و پیش
ابوهُرَیره نشستم. پرسید: از کجا هستی؟ گفتم: از مردم بصره. پرسید: سمرة بن جندب، چه کار میکند؟ گفتم: زنده است. گفت: هیچ کس بهاندازه من دوست ندارد که عمر وی طولانی باشد. گفتم: برای چه؟ گفت:
[
برای این که
]
پیامبر خدا به من، او و
حُذَیفه فرمود: «از شما سه نفر، کسی که آخر بمیرد،
اهل دوزخ است». حذیفه بر ما پیشی گرفت و اکنون، من آرزومندم که در مرگ، از سمره پیشی بگیرم.
راوی میگوید: سمرة بن جندب، زنده ماند تا
شهادت حسین (علیهالسّلام) را دید.
احمد بن بشیر، از
مسعر بن کدام، آورده است که: در زمان رفتن
حسین (علیهالسّلام) به سمت
کوفه، سمرة بن جندب رئیس پاسبانان
عبیداللّه بن زیاد بود. او مردم را به حرکت به سوی حسین (علیهالسّلام) برای جنگ با وی، تشویق میکرد.
از جمله روی گردانان از علی (علیهالسّلام) و دشمنان وی، عبداللّه بن زبیر بود. علی (علیهالسّلام) همواره میفرمود: «زبیر از ما
اهلبیت بود تا آن که پسرش عبداللّه، بزرگ شد و وی را تباه کرد». عبداللّه، همان کسی است که زبیر را به جنگ با علی (علیهالسّلام) وا داشت و نیز همان کسی است که رفتن به بصره را برای
عایشه، خوب جلوه داد. او فردی بددهان و بدگو بود که
بنیهاشم را دشمن میداشت و
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را لعن میکرد و بد میگفت.
علی (علیهالسّلام) در نماز صبح و نماز مغرب،
قنوت میخواند و در قنوتش معاویه، عمرو، مغیره،
ولید بن عقبه،
ابواعور،
ضحّاک بن قیس،
بسر بن ارطات،
حبیب بن مسلمه،
ابوموسی اشعری و
مروان بن حکم را
نفرین میکرد. اینان نیز در قنوت، وی را لعن میکردند.
استادمان، (گوینده این تعبیر، در تمام این مقاله، ابن ابیالحدید است.) ابوعبداللّه بصریِ متکلّم (که خدای رحمتش کناد)، از
نصر بن عاصم لیثی، از پدرش روایت کرد که: به مسجد پیامبر خدا آمدم، که دیدم مردم میگفتند: از خشم خدا و پیامبرش، به خدا پناه میبریم! گفتم: چه شده است؟ گفتند: هم اکنون، معاویه برخاست و دست
ابوسفیان را گرفت و هر دو از مسجد خارج شدند، که پیامبر خدا فرمود: «خداوند، این پیرو و پیشرو را لعنت کند! چه روزهایی از دست معاویه کَپَل گُنده بر امّت من خواهد گذشت!».
استادمان
[
همچنین
]
گفت:
علاء بن حُرَیز قُشَیری روایت کرده است که: پیامبر خدا به معاویه فرمود: «ای معاویه! تو
بدعت را سنّت، و بدی را خوبی خواهی شمرد. خوراکت بسیار و ستمت گسترده خواهد بود...»
ابراهیم بن هلال، نویسنده
الغارات، از
ابوصادق، از
جندب بن عبدالله گزارش کرده است که: نزد علی (علیهالسّلام) از
مُغَیرة بن شُعبه و علاقهاش به معاویه سخن به میان آمد. فرمود: «مغیره کیست؟ اسلام آوردن او به خاطر هرزگی و خیانتی بود که در حقّ شماری از افراد خاندانش مرتکب شده بود.
او آنان را کشت و با آنان درگیر شد (حدیث ۶۲۶۱). آن گاه از آنان گریخت و به عنوان پناهنده به اسلام، نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد .سوگند به خدا، از زمانی که اسلام آورده، کسی از او فروتنی و افتادگی ندیده است.
آگاه باشید که پیش از
قیامت، در
قبیله ثقیف، فرعونهایی ظهور خواهند کرد که از حق، کناره میگیرند و آتش جنگ را میافروزند و از ستمکاران، پشتیبانی میکنند.
آگاه باشید! قبیله ثقیف، مردمی نیرنگبازند که به هیچ پیمانی وفا نمیکنند و با عرب، چنان دشمنی میورزند که گویی از آنان نیستند. البتّه در بین آنان، گاه، فرد صالحی پیدا میشود، از جمله:
عروة بن مسعود و
ابوعبید بن مسعود (که در روز
قُسُّ الناطف،
شهید شد). فرد صالح در قبیله ثقیف، کمیاب است...».
ابراهیم بن هلال در کتاب الغارات آورده است که: از جمله کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند و به معاویه پیوستند،
یزید بن حُجَیّه تَیمی (از
بنی تَیم بن ثعلبة بن
بکر بن وائل) بود.
علی (علیهالسّلام) وی را بر منطقه
ری و
دَشتَبی (دَشتَبیْ یا دشتابی یا دستَبا، دشتی پُر آب و منطقهای آباد، در غرب ری به سمت
همدان، که با این دو شهر، پیوند داشت و مرکز آن، یزد آباد، در محلّ «
بویین زهرا» ی امروزی بود
گماشت. وی خوارج را شکست داد و غنایم را برای خود برداشت.
علی (علیهالسّلام) وی را زندانی کرد و غلامش سعد را بر وی گماشت.
ابن حُجَیّه در حالی که سعد در خواب بود، به اسبش نزدیک شد، به سوی معاویه گریخت و چنین سرود:
سعد را گول زدم و با اسبم، راندم به سوی
شام و آن را که بهترین است، برگزیدم.
بر سعد، نیرنگ زدم، در حالی که وی در زیر عبایی خوابیده بود
سعد، جوانی خام و گولخور است.
آنگاه به منطقه
رَقّه (رَقّه، یکی از شهرهای شناخته شده
سوریّه است که در کنار رود فرات واقع شده و فاصله آن تا
حَرّان، سه روز است.
آمد که
[
در آن روزها
]
، هر که از علی (علیهالسّلام) جدا میشد، نخست به آنجا میآمد تا از معاویه اجازه رفتن به نزدش را بگیرد.
شهرهای رقّه،
رُها، (رُها، از شهرهای
ترکیّه است که میان
شام و
موصل (از سمت شمال شرقی فرات) در بالادست رقّه و حرّان، قرار دارد. این شهر، امروزه با دو نام:
اِدِس و
اُورفا، شناخته میشود
قَرقیسیا (قَرقیسیا، شهری در کنار رود خابور (از سرشاخههای فرات) در نزدیکی منطقه عمومی
صفّین و
رقّه است و محلّ ریزش رود
خابور به
فرات است
و
حَرّان (حَرّان، شهر مرکزیِ دیار مُضَر است که فاصله آن تا رُها، یک روز و فاصله آن تا رقّه، دو روز است. حرّان، بر سر راه موصل، شام و
روم واقع شده است. در زمان عمر،
عیاض بن غنم، آن را فتح کرد. حرّان، همان شهری است که حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) اوّلین هجرتش را به سوی آن انجام داد
در قلمرو معاویه بود و زمامدار آنجا،
ضحّاک بن قیس بر آنها فرمان روایی میکرد. شهرهای هیت، (
هیت، شهری در
عراق است، در کنار رود فرات، از نواحی بغداد و بالادست
انبار عانات، (عانه، شهری مشهور در عراق است، میان رَقّه و هیت، که آن را با توابعش، «عانات» گفتهاند و در نزدیکی «
حدیثه» بر کرانه فرات، واقع شده است.)
نصیبین، (نصیبین، شهری است آباد بر سر راه جاده اصلی موصل به شام
دارا، (دارا، شهری است بر بلندی کوهی میان نصیبین و مارِدین، و از شهرهای ناحیه جزیره شمرده میشود.
آمِد، (آمِد، بزرگترین شهر
دیاربَکْر است که آن را با سنگهای سیاه بر روی شبه جزیرهای در دل
دجله ساختهاند و دجله، چون هلالی، آن را دربر دارد و دور میزند
(آمِد را امروزه «دیاربَکْر» میگویند) و
سِنجار (سِنجار، شهری مشهور در ناحیه جزیره که تا موصل، سه روز راهْ فاصله دارد
( اکنون در شمال غرب عراق، واقع است و ساکنان آن، کُرد و از
فرقه یزیدیّه هستند و آب آشامیدنی آنها از رودخانه خابور (از سرشاخههای فراتْ) تامین میشود.)نیز در قلمرو حکومت علی (علیهالسّلام) بودند و
مالک اَشتر بر آن جاها فرمان روایی میکرد. این دو، هر ماه در جنگ بودند.
ابوصَلْت تَیمی میگوید: نفرین علی (علیهالسّلام) در حقّ
ابن حُجَیّه چنین بود: «خداوندا! یزید بن حُجَیّه با پول
مسلمانان فرار کرد و به قومی فاسق پیوست. ما را از نیرنگ و شیطنت او محفوظ بدار و وی را به جزای ستمکاران، کیفر بده...! ».
از جمله کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند،
عبداللّه بن عبدالرحمان بن
مسعود بن اوس بن
ادریس بن معتّبِ ثقفی بود. وی نخست با معاویه بود. سپس به علی (علیهالسّلام) پیوست و در
جنگ صِفّین، در کنار وی بود. سپس بار دیگر به سوی معاویه رفت.
علی (علیهالسّلام) وی را «هَجَنَّع» صدا میکرد که به معنای «دراز» است.
از جمله کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند،
قَعقاع بن شور بود.
علی (علیهالسّلام) وی را بر منطقه
کَسکَر (کَسکَر، سرزمینی بود در شرق
کوفه و شمال
بصره که مرکز آن، شهر کَسکَر، بر ساحل
دجله بود و
حجّاج بن یوسف، شهر «واسط» را در ساحل مقابل آن، بنا نهاد
گمارد، امّا از وی کارهایی ناشایست سر زد؛ از جمله، اینکه زنی گرفت و
مهریه او را را صد هزار
درهم قرار داد و به سوی معاویه گریخت.
یکی دیگر از کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند،
نجاشی شاعر (از
بنیحارث بن کعب) بود. وی از شعرای عراقیان در جنگ صفّین بود و علی (علیهالسّلام) به وی فرمان داده بود که با شعر، با شاعران شام (از قبیل
کعب بن جُعَیل و دیگران) بستیزد.
وی در کوفه شراب خورد. علی (علیهالسّلام) هم بر وی حد جاری کرد. وی خشمگین گشت و به معاویه پیوست و به هَجو علی (علیهالسّلام) پرداخت....
از جمله کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند،
حنظله کاتب بود. او و
جریر بن عبداللّه بَجَلی از کوفه به سمت قرقیسیا خارج شدند و گفتند: در شهری که در آن بر
عثمان خُرده گرفته میشود، سکونت نمیکنیم....
نویسنده الغارات، از
اسماعیل بن حکیم، از
ابومسعود جریری آورده است که: سه نفر از مردم بصره، کینه علی (علیهالسّلام) را همواره در دل داشتند:
مُطَرَّف بن عبداللّه بن شِخّیر،
علاء بن زیاد و
عبداللّه بن شقیق.
نویسنده الغارات مینویسد: مُطَرَّف، فردی عابد و زاهد بود.
هِشام بن حَسّان، از
ابنسیرین نقل کرده است که: ابویَقظانْ
عمّار بن یاسر به منزل ابومسعود وارد شد و ابن شِخّیر، نزد وی بود.
[
ابن شخّیر
]
از علی (علیهالسّلام) با تعبیری ناشایست یاد کرد. عمّار گفت: ای فاسق! تو این جایی؟
ابنمسعود گفت: ای ابویقظان! درباره مهمانم مراعات کن.
نویسنده الغارات میگوید: بیشترین دشمنان علی (علیهالسّلام) مردم بصره بودند که گرایش عثمانی داشتند و در دلهایشان کینه روز
جمل بود.
علی (علیهالسّلام)
[
نیز
]
کمتر با مردم، اُنس میگرفت و در دین خدا سختگیر بود و با دانشی که نسبت به دین و پیرویای که از حق داشت، باک نداشت که چه کسی خشنود و چه کسی ناخشنود است....
ازجمله کسانی که از علی (علیهالسّلام) جدا شدند،
اسود بن یزید و
مسروق بن اجدع بودند.
سَلَمة بن کَهیل روایت کرده است که: این دو پیش بعضی از زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرفتند و در آن جا علیه علی (علیهالسّلام) حرف میزدند.
اسود با همین اعتقاد مُرد؛ ولی مسروق، زنده ماند تا آن که هیچ نمازی نمیخوانْد، مگر این که بر
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) درود میفرستاد، و این به خاطر حدیثی بود که از
عایشه در فضل علی (علیهالسّلام) شنید.
از جمله دشمنانی که قدر و منزلت علی (علیهالسّلام) را کم میشمردند،
ابوبُرده (پسر
ابوموسی اشعری) بود که این دشمنی را چون میراثی از پدر داشت.
عبدالرحمان بن جُندَب نقل کرده است که ابوبرده به زیاد گفت: گواهی میدهم که
حُجْر بن عَدی، همانند آن
اصلع، (اَصلَع: زُلْف ریخته.)(کسی که موی جلوی سرش ریخته باشد. صفتی است که به امام علی (علیهالسّلام) نسبت دادهاند.) نسبت به خداوند،
کفر ورزیده است. منظور وی نسبت دادن کفر به علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بود؛ زیرا وی، اصلع بود.
عبدالرحمان مسعودی، از
ابن عیّاش مَنتوف گزارش کرده است که: ابوبُرده را دیدم که از
ابوعادیه جُهَنی (قاتل عمّار یاسر) پرسید: آیا تو عمّار بن یاسر را کشتی؟ گفت: آری.گفت: دستت را به من بده. آنگاه، دست وی را بوسید و گفت: هرگز
[
این دست
]
آتش نبیند!
ابونعیم، از
هشام بن مغیره، از
غضبان بن یزید روایت کرده است که: ابوبُرده را دیدم که به
ابوعادیه (قاتل عمّار یاسر) گفت: آفرین به برادرم! بیا این جا. آنگاه وی را در کنار خویش نشاند.
و از روی گردانان از علی (علیهالسّلام)،
ابوعبدالرحمان سُلَمی قاری بود.
نویسنده الغارات از
عطاء بن سائب آورده است که: کسی به ابوعبدالرحمان بن سلمی گفت: تو را به خدا، اگر از تو چیزی بپرسم، از آن، خبرم میدهی؟ گفت: آری. پرسش کننده، پس از تاکید بسیار، پرسید: تو را به خدا، آیا علی (علیهالسّلام) را، جز به خاطر آن روز که در
کوفه اموال را تقسیم کرد و چیزی به تو و خاندانت نرسید، دشمن میداری؟ عبد الرحمان گفت: حال که مرا به خدا سوگند دادی، دلیلی جز آن ندارد....
قیس بن ابیحازم، علی (علیهالسّلام) را دشمن میداشت.
وُکَیع، از
اسماعیل بن ابیخالد، از قیس بن ابیحازم، نقل کرده است که: پیش علی (علیهالسّلام) آمدم تا وی درباره نیازی که داشتم، با عثمان صحبت کند؛ ولی او نپذیرفت و من
کینه او را به دل گرفتم. من (
ابن ابیالحدید) میگویم: اساتید متکلّم ما که خداوند رحمتشان کناد (روایت وی از پیامبر خدا را که: «شما همانگونه که ماه را در شب چهاردهم میبینید، خدایتان را هم خواهید دید»، بیاعتبار میدانند و میگویند: او علی (علیهالسّلام) را دشمن میداشت؛ پس فاسق بود.
و از وی نقل کردهاند که وی گفته است: از علی (که بر روی منبر، سخنرانی میکرد)ـ شنیدم که میگفت: «به سوی باقی مانده
[
جنگ
]
احزاب (منظور، بقایای احزابی هستند که در
مدینه در جنگ علیه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرکت کرده بودند. در
سوره احزاب، درباره همین موضوع، آیاتی آمده است.(م).)بشتابید»، و کینهاش را از آن روز به دل گرفتم.
زُهْری، از روی گردانان از علی (علیهالسّلام) بود.
جریر بن عبدالحمید، از
محمّد بن شَیبه آورده است که: در مسجد مدینه بودم که دیدم زُهْری و
عُروة بن زبیر نشستهاند و از علی (علیهالسّلام) حرف میزنند و بدگویی میکنند.
این خبر به
علی بن حسین (علیهماالسلام) رسید. آمد و در مقابلشان ایستاد و فرمود: «امّا تو، ای عروه! پدرم از دست پدرت به
خدا شکایت برد و خداوند به سود پدر من، علیه پدر تو حکم کرد...».
از طرق گوناگون، روایت شده است که عروة بن زبیر میگفت: هیچ یک از
اصحاب پیامبر، چون
علی بن ابیطالب و
اُسامة بن زید، متکبّر نبودند!
عاصم بن ابیعامرِ بَجَلی، از یحیی پسر
عروة بن زبیر، نقل کرده است که: هر گاه پدرم از علی (علیهالسّلام) یاد میکرد، به وی بد میگفت.
زید بن ثابت، گرایش شدید عثمانی داشت.
عمرو بن ثابت نیز گرایش عثمانی داشت و از دشمنان علی (علیهالسّلام) و کینهورزان نسبت به وی بود....
مکحول، از دشمنان علی (علیهالسّلام) بود.
زهیر بن معاویه، از
حسن بن حُر، نقل کرده است که: مکحول را سرشار از دشمنی با علی (علیهالسّلام) دیدم. همچنان او را ارشاد میکردم تا نرم شد و آرام گرفت.
استاد ما،
ابوجعفر اِسکافی، گفت: همه بصریان، علی (علیهالسّلام) را دشمن میداشتند و نیز بیشتر کوفیان و بیشتر مردم
مدینه. مردم
مکّه نیز همگی او را دشمن میداشتند و همه
قریش، مخالف وی بودند. همه مردم، همراه
بنیامیّه و علیه وی بودند.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «رویگردانان از امام علی» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۷/۲۷.