خضر و موسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حضرت خضر علیهالسلام، حضرت موسی علیهالسلام، اوالوالعزم، دانش، علم به شریعت، علم به باطن.
پرسش: آیا حضرت خضر ـ علیهالسلام ـ پیامبر بوده است و چرا حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ که پیامبر اوالوالعزم بود، باید راهنمایش غیر اولوالعزم باشد؟
پاسخ:
جریان حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ و حضرت خضر در
سوره کهف آیات «۶۰ تا ۸۲ » آمده است. که حتی یک پیامبر
اولوالعزم که آگاهترین افراد محیط خویش است، باز دامنه
علم و دانشش در بعضی از جهات محدود بوده و به سراغ معلمی میرود که به او درس بیاموزد، آن هم درسهایی که بسیار عجیب است.
در
قرآن کریم درباره
حضرت خضر فقط داستان رفتن حضرت موسی به «مجمع البحرین»، آمده که میفرماید: «پس از برخورد به بندهای از بندگان ما که ما به وی رحمتی از خود داده و از ناحیه خود به او علمی آموختیم».
امام صادق علیهالسلام فرمود: خضر پیغمبر فرستاده شده مرسل بوده که خداوند به سوی قومش مبعوث فرموده بود، و او مردم خود را بهسوی توحید و اقرار به
انبیا و فرستادگان خدا و کتابهای آنها دعوت می کرده و
معجزهاش این بوده که روی هیچ چوب خشکی نمینشست مگر اینکه سبز میشد و بر هیچ
زمین بیعلفی نمینشست مگر اینکه سبز و خرم میگشت و اگر او را خضر نامیدند، به همین جهت بوده (خضر یعنی سبزی)؛ وگرنه
اسم اصلی او «تالیا» «(بالیا) بن ملکان» بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح» ـ علیهالسلام ـ بود.
از این
روایت و چند روایت دیگر که در منابع
شیعه مخصوصاً «بحارالانوار، ج ۱۳» آمده است، به دست میآید که حضرت
خضر پیامبر بوده است.
از آیاتی که این داستان را نقل میکند، استفاده میشود که حضرت خضر نبی بوده؛ چون در آیه ۸۲ سوره کهف حضرت خضر میفرماید: این کارهایی که من کردم از پیش خودم نبود؛ یعنی من از طرف
خداوند دستور داشتم و حکم آن از طرف خداوند بر من نازل شده است.
از اخبار متفرقه از
ائمه اهل بیت علیهمالسلام به دست میآید که او تاکنون زنده مانده است و هنوز از
دنیا نرفته است و از قدرت خدای سبحان هیچ دور نیست که بعضی از بندگان خود را عمر طولانی دهد و تا ابد نگهدارد.
از پیامبر گرامی
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نقل شده است که روزی
موسی علیهالسلام در میان بنیاسرائیل مشغول خطابه بود، کسی سؤال کرد: روی زمین چه کسی از همه داناتر است؟ موسی گفت: کسی از خود عالمتر سراغ ندارم. در این هنگام به موسی
وحی شد که، بندهای داریم در «مجمع البحرین» که از تو دانشمندتر است، در اینجا موسی از خداوند تقاضا کرد که به دیدار این مرد
عالم نائل گردد و خداوند راه رسیدن به این
هدف را به او نشان داد. گرچه حضرت موسی پیامبر اولوالعزم و در مسائل شرعی آگاهتر از حضرت خضر بود؛
ولی در امور تکوینی و
اسرار عالم، حضرت خضر آگاهتر از حضرت موسی بود.
این
جهان دارای دو نظام است، نظام تکوین و نظام تشریع. گرچه این دو نظام در اصول کلی هماهنگ میباشند، ولی گاه میشود که در جزئیات از هم جدا میشوند؛ مثلاً خداوند برای
آزمایش بندگان آنها را مبتلا به ناامنی و از بین رفتن جانهای عزیزان میکند تا معلوم شود چه کسانی در برابر این
حوادث صابر و شکیبا هستند؛ درصورتیکه هیچ فقیه و حتی هیچ پیامبری نمیتواند اقدام به چنین کاری بکند. خداوند برای اینکه
انسان راه تکامل را بپیماید، قوانین و مقرراتی به نحو احسن برای او از نظر تکوین قرار داده که تخلف از آنها عکسالعملهای مختلفی دارد. درحالیکه از نظر قانون شرع نمیتوانیم همه آنها را در چارچوب این قوانین بریزیم و هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی را مأمور پیاده کردن نظام تشریع کند و گروهی از
فرشتگان یا بعضی از انسانها (همچون حضرت خضر) را مأمور پیاده کردن نظام تکوین نماید.
مرحوم
علامه مجلسی (ره) در این زمینه میگوید:
خضر پیغمبر بود. علمی که پیغمبر میباید در آن محتاج به غیر نباشد، شرایع و احکام است؛ اگر بعضی علوم را که تعلق به شرایع و احکام نداشته باشد،
حق تعالی توسط بشری تعلیم پیغمبر نماید، چنانچه توسط
ملائکه تعلیم او مینماید، مفسدهای ندارد و از اینکه موسی ـ علیهالسلام ـ در بعضی از علوم محتاج به خضر باشد، لازم نمیآید خضر از آن حضرت اعلم و افضل باشد؛ زیرا ممکن است علمی که مخصوص موسی ـ علیهالسلام ـ باشد و خضر نداند بیشتر و شریفتر از علمی باشد که مخصوص خضر است.
پس معلوم شد که حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ در
شریعت و احکام مربوط به دین خود داناترین زمان خود بود.
حضرت خضر در سایهی پیمودن راه
بندگی و تسلط بر هوا و هوس به مقامی رسیده بود که حوادث را پیشبینی میکرد، دانش او از ظاهر تجاوز کرده به باطن ایشان نفوذ میکرد و از مجموع
روایات چنین استفاده میشود که این معلم و شاگرد هر کدام دارای مزیتی بودند که دیگری دارای آن نبود، موسی ـ علیهالسلام ـ مظهر علم به شریعت و احکام و حضرت خضر مظهر
علم به باطن امور بوده است.
۱. جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، اول، بیتا، ج ۱۲، ص ۲۱۱ تا ۲۳۷.
۲. محمد حسین طباطبایی (ره)، المیزان، محمدباقر موسوی، تهران، بنیاد فکری و علمی علامه طباطبایی (ره)، ۱۳۶۳، ج ۱۳، ص ۵۷۰ تا ۶۰۷.
۳. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۶۸) ج ۱۲، ص ۴۷۸ تا ۵۲۲.
۴. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامی، بیتا) ج ۱۳، ص ۲۷۸ تا ۳۲۲.
سایت اندیشه قم.