کلید واژه:تکلیف، حق، مسولیتپذیری، غریزه، تکلیفپذیری. پرسش: چرا انسان موظف به انجام تکلیف است؟ پاسخ: قبل از پاسخ ابتدا تکلیف را تعریف میکنیم و سپس به محورهای مختلفی در باب تکلیف میپردازیم تا روشن شود که خداوند چرا بر ما تکالیفی را قرار داده است.
تکلیف در اصطلاح فقه عبارت است از: الزام خداوندبندگان را به انجام دادن و یا ترک عملی، این بعث و الزام را تکلیف گویند و شخص را مکلّف و آنچه را که مورد امر و یا نهی قرار گرفته است مکلف به خوانند.
ممکن است گفته شود آیا به جای تکلیف مداری بهتر نیست از حقخواهی سخن گفته میشد و ادیان را حق محور میخواندند؟ چرا در دین به جای حق از تکلیف سخن گفته میشود؟ آیا بهتر نیست بگوئیم تکلیف مداری مناسب انسانهای قرون گذشته است نه متناسب با انسان معاصر؟
درپاسخ به سوال بالا باید دانست: حق و تکلیف از یکدیگر قابل تفکیک نیستند بلکه از مقولة تضایفند؛ یعنی تحقق یکی بدون دیگری امکانپذیر نیست کسی که از یک جهت نسبت به دیگران حق دارد، از جهت دیگر تکلیف و وظیفه دارد. اگر حکومت نسبت به مردم وظایفی دارد، حقوقی نیز بر آنان خواهد داشت. و اگر مردم بر حکومت حقوقی دارند، وظایفی نیز خواهند داشت.
امام علی ـ علیهالسلام ـ نیز دربارة تلازم حق و تکلیف میفرماید: «حق به سود کسی جاری نمیشود، مگر اینکه علیه او نیز جاری خواهد شد، و علیه کسی جاری نمیشود، مگر این که به نفع او هم جاری خواهد شد. این تنها خداوند است که حق در مورد او یک جانبه است؛ یعنی له او است و نه علیه او. با این حال خداوند نیز از باب تفضل، در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نیک آنان را بر خود لازم نموده است.»
از اینرو نمیتوان گفت حق محوری یا تکلیف مداری یعنی نمیتوان تکلیف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقی کرد و خواهان حذف آن بود زیرا همانگونه که گفتیم حق و تکلیف متضایف و متلازمند و وجود یکی مستلزم دیگری است یعنی هر جا حقی باشد تکلیفی وجود دارد و هر جا تکلیفی باشد در آنجا حقی نیز وجود دارد.
اکنون باید دید چه ویژگی در انسان موجب گردید تا خداوندزبان هدایتگر دین را زبان تکلیف قرار دهد و بیش از آنکه بر حق خواهی تاکید کند به تکالیف و مسؤلیتها اهمیت داده است؟
یکی از غرایز نیرومند در وجود انسانغریزهخودخواهی و نفع طلبی است. این غریزه سبب میشود که انسان پیش و بیش از آن که به حقوق دیگران بیندیشد و خیر و صلاح دیگران را مورد توجه قرار دهد و به مسئولیت خود در مقابل افراد دیگر توجه کند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استیفای آن باشد و تا جایی که ممکن است از تمکین کردن در برابر حقوق دیگران امتناع ورزد.
[۴]ربانی گلپایگانی، علی، نقد مبانی سکولاریزم، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص۱۴۶.
بدون شک این تمایل غریزی یعنی خودخواهی و نفعطلبی اگر تربیت نشود از موانع بزرگ اجرای حقوق در جوامع بشری است البته این مطلب یعنی تاکید دین بر مسؤلیتپذیری و تکلیفپذیر ی بدین معنا نیست که دین الهی برای حق و حقوق آدمیان اهمیت و ارزشی قائل نیست بلکه تکلیف دیگران به رعایت حقوق انسانها زبان دیگری از پاسداشت و احیای حقوق آدمیان است که در این شیوه و روش هم عنصر مسؤلیت داشتن و تکلیفپذیری پرورش مییابد که مانع بزرگی بر حس خودخواهی آدمیان است و هم حقوق آدمیان اقامه میشود و از ضایع شدن آن حقوق جلوگیری میگردد.
در زمینه اهمیت رعایت حقوق انسانها از جمله حقوق جامعه میتوان سخن امام علی ـ علیهالسلام ـ را ذکر کرد که میفرماید: «انّ شرّ الناس عند الله امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به»
براستی بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستمگری است که گمراه است و مایه گمراهی دیگران میباشد. نتیجه آنکه دین در عین احترام گذاری به حقوق آدمیان به جهت تعدیل غرائز منفعت جویانه و خودخواهانه انسانها از زبان تکلیف برای هدایتگری انسانها استفاده نموده است تا هم آن غرائز، کنترل و جهت دهی شوند و هم حقوق انسانها رعایت گردد. تناسب تکلیفمداریدین با انسان و دوران معاصر چه بسا تصور شود که اگر هم تکلیفمداری در گذشته مناسب بود اما امروزه در جهان معاصر روشی مفید نیست. هر چند از سخنان گذشته میتوان پاسخ این تصور را یافت زیرا غرائز منفعتجویانه و خودخواهانه جزو طبیعت آدمیان است و در هر دورانی وجود دارد. و چه بسا امروزه کنترل این غرائز دشوارتر و ضروریتر هم به نظر برسد و از اینرو همچنان این شیوه دین یعنی تاکید بر تکلیفپذیری و مسئولیتپذیری بهترین شیوة احقاقحقوق است. با صرف نظر از اینها باید گفت: تکلیف و مسئولیتپذیری، و قانونگرایی نشانه بلوغشخصیت و رشد عقلانیانسان است و همانطور که «رودلف پان ویتش» از نویسندگان آلمانی گفته است «مهم از حقی که برای بشر میخواهید قایل شوید، تکلیف اوست»
[۶]خلیلیان، خلیل، نگرش بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران انتشارات برهان، بیتا.
گاهی گفته میشود اگر خداوند مهربان و رحیم است چرا بر بندگانش تکالیفی را قرار داده است؟ در رویکرد دیگری میتوان گفت: سه تصویر از خداوند در اندیشههای اصیل وجود دارد که مطابق آن سه نوع دینداری عامیانه، عاقلانه و عاشقانه پدید میآید. در تصویر نخست که مربوط به اذهان ساده و بسیط است خداوند موجودی قاهر و جبار است که دستوراتی دارد و در صورت تخلف از دستورات خشمگین شده و مردم را عذاب میدهد. در تصویر دوم که مربوط به اذهان فلسفی و کلامی است رابطه انسان و خدا رابطهای تکوینی و بر اساس قوانین حاکم بر هستی است. ثواب و عقاب هم امری تکوینی و حقیقی است و تکلیف هم راهنمای خدا نسبت به همین قوانین است. در تصویر سوم رابطه میان خدا و مخلوق رابطه عاشق و معشوق است. خدای مهربان انسان را به سوی خود دعوت میکند و این دعوت سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط میبخشد. تکلیف در این تصویر دعوت نامه معشوق به عاشق است که او را لایق خطاب یافته و با او به گفتگو نشسته است و بنابراین نه تنها تکلیف زحمت نیست بلکه عین رحمت و شفقت است. عذاب هم در اینجا حرمانی است که در اثر دوری از معشوق پیدا میشود. بنابراین انجام تکلیف در اولی از سر ترس و در دومی از سر سنجش عقلانی و در سومی از سر شوق است. اولی تکلیفگریز، دومی تکلیفپذیر و سومی تکلیفطلب است زیرا تکالیف و شریعت را چیزی جز راههای وصول به معشوق نمیبیند و کتاب آسمانی و فرامین در آن را جز دعوتنامه معشوق برای عاشق نمیبیند.
[۸]صادقی، هادی، درآمدی بر کلام جدید، موسسه فرهنگی طه، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص۱۱۴.