• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصل امامت در اهل سنت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امامت، اصول دين، علماي اهل سنت.

پرسش: آيا كسي از علماي اهل سنت، امامت را جزء اصول دين دانسته است؟

پاسخ: یکی از شبهاتی که اهل سنت به شیعیان وارد کرده‌اند، این است که چرا شما «امامت» را جزء اصول دین می‌دانید؟ چه دلیلی برای این قضیه وجود دارد؟ و ...؛ این در حالی است که بسیاری از علمای اهل سنت، به صورت صریح خلافت و امامت را جزء ارکان و اصول دین می‌دانند. در ادامه پاسخ‌هایی به این ایرادات داده می‌شود.



البته این‌که امامت جزء اصول دین است، باید در جای دیگر به صورت تفصیلی به آن پرداخته شود؛ اما جالب است بدانید که بسیاری از علمای اهل سنت، به صورت صریح خلافت و امامت را جزو ارکان و اصول دین نامیده‌اند و یا مطالبی را مطرح کرده‌اند که نتیجه آن پذیرفتن چنین اعتقادی است؛ اما وقتی به امامت امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و عقیده شیعه می‌رسند، امامت را جزو ارکان نمی‌دانند و به آن اشکال می‌کنند؛ از جمله آقای ابن خلدون می‌گوید:
و شبهة الامامیة فی ذلک انما هی کون الامامة من ارکان الدین کما یزعمون ولیس کذلک فانما هی من المصالح العامة المفوضة الی نظر الخلق ولو کانت من ارکان الدین لکان شانها شان الصلاة. شبهه شیعیان در این زمینه این است که امامت رکنی از ارکان دین است؛ این جزو توهمات آن‌ها است؛ ولی آن‌چنان که خیال می‌کنند نیست؛ بلکه امامت از مصالح عمومی است که به‌ نظر خلق واگذار شده است و اگر جزء ارکان دین بود، باید شأن و منزلت آن همانند نماز باشد.

اما در مقابل وقتی بحث خلافت ابوبکر و عمر باشد، نظر آن‌ها صددرصد تغییر کرده و ادعا می‌کنند که امامت و خلافت جزو ارکان دین است. تعداد زیادی از علمای اهل سنت به این مطلب تصریح کرده‌اند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:


ابن‌عبدالبر قرطبی، شهاب‌الدین نویری و علی بن محمود خزاعی به صراحت ادعا کرده‌اند که خلافت رکنی از ارکان دین است:
واستخلفه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) علی امته من بعده بما اظهر من الدلائل البینة علی محبته فی ذلک وبالتعریض الذی یقوم مقام التصریح ولم یصرح بذلک لانه لم یؤمر فیه بشیء وکان لا یصنع شیئا فی دین الله الا بوحی والخلافة رکن من ارکان الدین. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوبکر را جانشین خویش بر امت قرار داد!! ! زیرا شواهد آشکاری بر محبت خویش نسبت به ابوبکر ابراز کرد؛ و همچنین با کنایه‌ای که شبیه تصریح بود، وی را خلیفه خود قرار داد؛ اما به این کار تصریح نکرد؛ زیرا در این زمینه دستوری از جانب خداوند نداشت و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد دین، جز با وحی کاری انجام نمی‌دهید و خلافت نیز یکی از اصول دین است.

قرطبی، مفسر شهیر نیز در تفسیر خود در ذیل آیه «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» می‌نویسد:
الرابعة هذه الآیة اصل فی نصب امام وخلیفة یسمع له ویطاع لتجتمع به الکلمة وتنفذ به احکام الخلیفة ولا خلاف فی وجوب ذلک بین الامة ولا بین الائمة... ودلیلنا قول الله تعالی: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً وقوله تعالی: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ وقال: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ‌ ای یجعل منهم خلفاء الی غیر ذلک من... ثم ان الصدیق رضی الله عنه لما حضرته الوفاة عهد الی عمر فی الامامة ولم یقل له احد هذا امر غیر واجب علینا ولا علیک فدل علی وجوبها و آن‌ها رکن من ارکان الدین الذی به قوام المسلمین.

این آیه، مدرک شرعی وجوب نصب امام و خلیفه‌ای است که مردم باید از او حرف‌شنوی داشته باشند و اطاعت کنند تا اتحاد ایجاد شود و احکام خلیفه بدین سبب اجرا شود و کسی از امت و یا بزرگان در این مطلب شکی ندارد ... و دلیل ما این آیه است که «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» و این آیه که «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» و نیز آیه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» یعنی از میان آن‌ها خلفایی قرار دهد، و نیز آیات دیگر...

ابوبکر وقتی زمان وفاتش فرا رسید، امامت را بعد از خودش به عمر واگذار کرد، و کسی به او نگفت که این کار بر تو یا بر ما واجب نیست. این ادله نشان می‌دهد که این کار واجب است و رکنی از ارکان دین است که بقای مسلمانان وابسته به آن است.

همین مطلب را دیگر علمای اهل سنت در کتب خویش از وی نقل کرده و تأیید کرده‌اند. از جمله حمد بن ناصر تمیمی حنبلی و شنقیطی صاحب تفسیر معروف اضواء البیان.
[۶] التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفای ۱۲۲۵هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج۱، ص۲۱۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.



امامت از اصول دین است و مخالفت با آن کفر و بدعت!.
بسیاری از علمای اهل سنت، تصریح کرده‌اند که امامت جزو اصول دین و مخالفت با آن کفر و بدعت است.

۳.۱ - بیضاوی

بیضاوی از مشاهیر علمای اهل سنت است و کتابی در علم اصول دارد که جزو اساسی‌ترین کتب اصولی به‌ شمار می‌رود و به‌ همین سبب بیش از ۴۰ شرح بر کتاب وی نگاشته شده است؛ وی در این کتاب می‌گوید:
وادعت الشیعةُ ان النصَّ دَلَّ علی امامةِ علی رضی الله عنه ولم یتواتر کما لم تتواتر الاقامة والتسمیة ومعجزات الرسول علیه الصلاة والسلام، قلنا الاولان من الفروع، ولا کفر ولا بدعة فی مخالفتهما، بخلاف الامامة؛ واما تلک المعجزات فلقلة المشاهدین؛ شیعیان ادعا می‌کنند که روایت، دلالت بر امامت علی (رضی‌الله‌عنه) می‌کند؛ اما این روایات متواتر نیست؛ همان‌طور که روایات گفتن اقامه (و اجزای آن) متواتر نیست؛ یا روایت مربوط به بسم الله گفتن در نماز (که بلند باشد یا آرام) متواتر نیست؛ یا معجزات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) متواتر نیست؛ ما در پاسخ می‌گوییم دو مورد اول (اقامه و تسمیه) جزو فروع دین است و مخالفت با آن‌ها موجب کفر یا بدعت نمی‌شود، به خلاف امامت؛ اما معجزات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به این علت متواتر نیست که افراد کمی آن‌ها را دیده‌اند!
این عبارت به خوبی نشان می‌دهد که وی امامت را، جزو اصول دین می‌داند، و مخالفت با آن را موجب کافر شدن، و اهل بدعت شدن می‌داند. بسیاری از شراح این کتاب نیز همین مطلب را تأیید کرده‌اند که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد.

۳.۲ - محمد ابوالنور زهیر

محمد ابوالنور زهیر استاد الازهر در کتاب خود اصول الفقه که در شرح کتاب بیضاوی است می‌نویسد:
واجاب الجمهور عن ذلک، بان الاقامة و التسمیة فی الصلاة لم تتوفر الدواعی علی نقلها لکونها من الاحکام الفرعیة، والمخطئ فیها لیس بکافر ولا مبتدع، بخلاف الامامة، فانها من اصول الدین والمخالفة فیها فتنة وبدعة؛ جمهور از شبهه شیعه این چنین پاسخ می‌دهد که اقامه و گفتن بسم الله در نماز، انگیزه زیادی برای نقل نداشته است! زیرا جزو احکام فرعی است؛ و کسی که در آن اشتباه کند کافر و یا بدعت‌گذار نیست؛ اما امامت این چنین نیست، زیرا از اصول دین است و مخالفت با آن موجب فتنه و بدعت است!

۳.۳ - علی بن عبدالکافی سبکی

شیخ الاسلام علی بن عبدالکافی سبکی در شرح خود بر این کتاب می‌نویسد:
واجاب عن الاولین اعنی الاقامة والتسمیة بانهما من مسائل الفروع ولا کفر ولا بدعة فی مخالفتهمافلم تتواتر الدواعی علی نقلهما لذلک، بخلاف الامامة فانها من الاصول ومخالفتها بدعة وموثرة فی الفتن؛ (مولف) از دو مورد اول این‌چنین جواب می‌دهد که اقامه و تسمیه جزو مسائل فروع دین است و مخالفت با آن‌ها موجب کفر و بدعت نمی‌شود؛ و به‌همین دلیل انگیزه برای نقل آن زیاد نبوده است؛ اما امامت جزو اصول دین است و مخالفت با آن بدعت است و موجب فتنه است.

۳.۴ - دیگران

محمد بن حسن بدخشی نیز در شرخ خود بر این کتاب، همین‌ مطلب را تأیید می‌کند.
فخرالدین احمد بن حسن بن یوسف جابردی نیز در شرح خود بر السراج الوهاج همین ‌مطلب را تأیید می‌کند.
شمس‌الدین محمود بن عبدالرحمن اصفهانی نیز در شرح خود بر کتاب بیضاوی همین مطلب را تأیید می‌کند.


هر کسی که منکر خلافت هر حاکمی بشود کافر است!
یکی از عباراتی که به‌خوبی بیانگر عقیده اهل سنت، نسبت به حاکم است، تکفیر منکرین امامت و خلافت یک پادشاه یا حاکم است؛ اگر امامت و خلافت جزو اصول دین نباشد، چگونه انکار آن موجب کفر می‌گردد؟!

ابن عطیه مکی به نقل از ابومحمد سهل بن عبدالله می‌گوید:
وکان (ابو محمد) سهل (بن عبدالله) رحمه اللّه تعالی یقول: من انکر امامة لسطان فهو زندیق. ابومحمد سهل بن عبدالله که خدا او را رحمت کند می‌گفت: هر کس امامت سلطانی را منکر شود، کافر است!
همین مطلب به نقل از وی در دیگر کتب نیز آمده است:

شرح حال سهل بن عبدالله: والمشهور بهذه النسبة من المشایخ الکبار ابومحمد سهل بن عبدالله بن یونس بن عیسی بن عبدالله بن رفیع التستری الساکن بالبصرة صاحب کرامات وآیات صحب ذا النون المصری. یکی از مشایخ کبار که منسوب به تستر است، ابومحمد سهل بن عبدالله بن یونس بن عیسی بن عبدالله بن رفیع تستری اهل بصره است که کرامت‌ها و نشانه‌های فراوانی دارد و مصاحب ذوالنون مصری بود.


منکر خلافت ابوبکر و عمر کافر است: یکی دیگر از فتاوایی که باز دلالت بر همین مبنا در نزد اهل سنت می‌کند، تصریح به کافر بودن منکر خلافت ابوبکر و عمر است؛ در این زمینه، مصادر و مدارک فراوانی وجود دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۵.۱ - ابن عابدین حنفی

وفی الفتح عن الخلاصة ومن انکر خلافة الصدیق او عمر فهو کافر ا ه. در کتاب الفتح از خلاصه چنین آمده است که «هر کسی خلافت صدیق یا عمر را منکر شود، کافر است».

۵.۲ - تقی‌الدین سبکی

وفی الخلاصة من کتبهم فی الاصل ثم قال وان انکر خلافة الصدیق فهو کافر و فی الفتاوی البدیعیة من کتب الحنفیة من انکر امامة ابی بکر الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحیح انه کافر... الامر الرابع النقول عن العلماء فمذهب ابی حنیفة ان من انکر خلافة الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وکذلک من انکر خلافة عمر بن الخطاب رضی الله عنه ومنهم من لم یحک فی ذلک خلافا وقال الصحیح انه کافر والمسالة مذکورة فی کتبهم فی الغایة للسروجی وفی الفتاوی الظهیریة والبدیعیة وفی الاصل لمحمد بن الحسن والظاهر انهم اخذوا ذلک عن امامهم ابی حنیفة رضی الله عنه.
در کتاب خلاصه از کتب احناف آمده است که در کتاب الاصل آمده است که «هر کسی که منکر خلافت صدیق باشد، کافر است» و در کتاب الفتاوی البدیعیة از کتب احناف آمده است که هر کسی منکر امامت ابوبکر شود، کافر است؛ و این مسئله در کتب آن‌ها در الغایة سروجی و در الفتاوی الظهیریة و در الاصل محمد بن الحسن آمده است و ظاهر آن است که آن‌ها این فتوا را از امامشان ابوحنیفه گرفته‌اند!

۵.۳ - ابن حجر هیثمی

فمذهب ابی حنیفة رضی الله عنه ان من انکر خلافة الصدیق او عمر فهو کافر علی خلاف حکاه بعضهم وقال الصحیح انه کافر و المسالة مذکورة فی کتبهم فی الغایة للسروجی والفتاوی الظهیریة والاصل لمحمد بن الحسن... وکذلک من انکر خلافة عمر فی اصح الاقوال ولم یتعرض اکثرهم للکلام علی ذلک. مذهب ابوحنیفه این است که هر کس منکر خلافت صدیق یا عمر شود، کافر است؛ البته عده‌ای در این مطالب خلاف نقل کرده‌اند؛ ولی گفته‌اند که صحیح این است که وی کافر است.
این مسئله در کتب احناف از جمله غایة سروجی، و فتاوای ظهیریة و الاصل محمد بن حسن آمده است ... هم‌چنین کسی که خلافت عمر را منکر شود، طبق نظر صحیح کافر است؛ اما اکثر علما در مورد منکر خلافت عمر صحبت نکرده‌اند.

وفی الفتاوی البدیعیة فانه قسم الرافضة الی کفار وغیرهم وذکر الخلاف فی بعض طوائفهم وفیمن انکر امامة ابی بکر وزعم ان الصحیح انه یکفر. و فی الفتاوی البدیعیة من انکر امامة ابی بکر (رضی‌الله‌عنه) فهو کافر و قال بعضهم وهو مبتدع والصحیح انه کافر. در کتاب فتاوای بدیعیة رافضه را به دو دسته کافر و غیر کافر تقسیم می‌کند، و در مورد بعضی از گروه‌های آن‌ها خلاف را نقل می‌کند؛ اما در مورد منکر امامت ابوبکر نیز خلاف را نقل می‌کند و می‌گوید صحیح این است که وی کافر است!

۵.۴ - شیخ نظام

فَهُوَ کَافِرٌ وَعَلَی قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَیْسَ بِکَافِرٍ وَالصَّحِیحُ اَنَّهُ کَافِرٌ وَکَذَلِکَ من اَنْکَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی اَصَحِّ الْاَقْوَالِ کَذَا فی الظَّهِیرِیَّةِ. منکر امامت ابوبکر کافر است، اما بعضی او را بدعت‌گذار دانسته و کافر نمی‌دانند، و صحیح این است که وی کافر است؛ و همچنین نظر صحیح این است که کسی که خلافت عمر را منکر شود کافر است؛ در کتاب الظهیریة چنین آمده است.

۵.۵ - ابوسعید خادمی و سیواسی

وَفِی الظَّهِیرِیَّةِ ... فَهُوَ کَافِرٌ فِی الصَّحِیحِ ... وَکَذَلِکَ مَنْ اَنْکَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ فِی اَصَحِّ الْاَقْوَالِ. در کتاب ظهیریه آمده است که منکر امامت ابوبکر در نظر درست کافر است، اما کسی که منکر خلافت عمر باشد به‌نظر درست کافر است!

وفی الروافض ان من فضل علیا علی الثلاثة فمبتدع وان انکر خلافة الصدیق او عمر رضی الله عنهما فهو کافر.
[۱۸] السیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفای۶۸۱هـ)، شرح فتح القدیر، ج۱ ص۳۵۰، دار النشر: دارالفکر، الطبعة: الثانیة، بیروت.
از روافض اگر کسی علی را بر سه خلیفه قبل برتر بداند، اهل بدعت است، و اگر منکر خلافت صدیق یا عمر شود، کافر است!

۵.۶ - ابن نجیم حنفی

وَالرَّافِضِیُّ انْ فَضَّلَ عَلِیًّا علی غَیْرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَاِنْ اَنْکَرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ کَافِر. رافضی اگر علی را بر غیر او برتر بداند، اهل بدعت است، و اگر منکر خلافت صدیق شود، کافر است.

۵.۷ - کلیبولی

قال المرغینانی تجوز الصلاة خلف صاحب هوی الا انه لا تجوز خلف الرافضی والجهنی والقدری والمشبهة ومن یقول بخلق القرآن والرافضی ان فضل علیا فهو مبتدع وان انکر خلافة الصدیق فهو کافر. مرغینانی گفته است نماز پشت سر اهل هوا جایز است اما نماز پشت سر رافضی و جهنی و مشبهه و قائل به خلق قرآن جایز نیست و رافضی اگر علی را بر خلفا برتر بداند، اهل بدعت است؛ اما اگر منکر خلافت ابوبکر شود، کافر است.

۳.۳ - علی بن عبدالکافی سبکی

وی می‌نویسد:
وقد رایت فی الفتاوی البدیعیة من کتب الحنفیة قَسَّمَ الرافضةَ الی کفار وغیرهم وذکر الخلاف فی بعض طوائفهم وفیمن انکر امامة ابی بکر وعمر ان الصحیح انه یکفر ولا شک انه انکار الامامة دون السب. در فتاوای بدیعیه از کتب احناف دیدم که رافضه را به دو قسم کافر و غیرکافر تقسیم کرده و در مورد حکم بعضی از آن‌ها اختلاف نقل کرده بود؛ اما در مورد کسی که امامت ابوبکر و عمر را منکر شود، گفته بود «صحیح این است که وی تکفیر می‌شود» و شکی نیست که این زمانی است که تنها امامت آن‌ها را منکر شود، اما دشنام ندهد!

همچنین در جای دیگر می‌گوید:
فاذا قال ابو حنیفة بتکفیر من ینکر امامة الصدیق رضی الله عنه فتکفیر لاعنه اولی والظاهر ان المستند منکر امامة الصدیق مخالفته للاجماع بناء علی ان جاحد الحکم المجمع علیه کافر وهو المشهور عند الاصولیین. وقتی ابوحنیفه منکر امامت صدیق را کافر بداند، کسی که او را لعنت کند به طریق اولی کافر است. و ظاهر این است که مدرک این تکفیر، مخالفت چنین شخصی با اجماع است؛ زیرا حکم منکر اجماع کافر است، و این‌ مطلب نزد اصولیین مشهور است.
همین مطلب را نیز ابن حجر در الصواعق نقل کرده است.

۵.۹ - ذهبی و دیگران

ذهبی و دیگر علمای اهل سنت، به نقل از ذهبی این‌چنین نقل می‌کنند که گفت:
قال محمد بن علی بن سهل الامام سمعت بن جریر قال من قال ان ابا بکر وعمر لیسا بامامی هدی یقتل. امام محمد بن علی بن سهل می‌گوید: از ابن جریر (طبری) شنیدم که می‌گفت: هر کسی بگوید ابوبکر و عمر امام هدایت نیستند کشته می‌شود!
در بعضی از کتب، عبارت وی را به صورت «یقتل یقتل» نوشته‌اند، یعنی دو بار با تأکید گفت که باید کشته شود!


ابوبکر و عمر اصل دین بعد از پیامبر هستند! و بغض آن‌ها کفر!
واما الرافضی فانه یبغض ابا بکر وعمر رضی الله عنهما لما استقر فی ذهنه بجهله وما نشا علیه من الفساد عن اعتقاده ظلمهما لعلی ولیس کذلک ولا علی یعتقد ذلک فاعتقاد الرافضی ذلک یعود علی الدین بنقص لان ابا بکر وعمر هما اصل بعد النبی صلی الله علیه وسلم فهذا ماخذ التکفیر ببغض الرافضة لهما وسبهم لهما. رافضی کینه ابوبکر و عمر را دارد؛ زیرا از روی نادانی در ذهن او این‌ مطلب جای گرفته است و این‌چنین رشد کرده است که اعتقاد پیدا کرده که آن‌ دو به علی ظلم کرده‌اند، اما این‌چنین نیست و علی نیز چنین اعتقادی نداشت!
بنابراین اعتقاد رافضی موجب نقص در دین می‌شود؛ زیرا ابوبکر و عمر اصل (دین) بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند؛ و این علت تکفیر رافضه است، زیرا ابوبکر و عمر را دشمن داشته و آن‌ها را دشنام می‌دهند!
اگر امامت ابوبکر و عمر را جزء اصول دین نمی‌دانید، این همه تکفیر و فتوا به کشتن مخالفان چه معنایی دارد؟


۱. ابن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای۸۰۸ ه)، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۲، ناشر:دارالقلم بیروت ۱۹۸۴، الطبعة:الخامسة.    
۲. ابن عبدالبر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر (متوفای۴۶۳ه)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۹۶۹، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۳. النویری، شهاب الدین احمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳ه)، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۹، ص۱۴، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر:دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۴ه ۲۰۰۴م.    
۴. الخزاعی، علی بن محمود بن سعود ابو الحسن (متوفای۷۸۹ ه)، تخریج الدلالات السمعیة علی ما کان فی عهد رسول الله من الحرف، ج۱، ص۴۴، تحقیق:د. احسان عباس، ناشر:دار الغرب الاسلامی بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۵ه.    
۵. الانصاری القرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد (متوفای۶۷۱ه)، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۱، ص۲۶۴، ناشر:دار الشعب القاهرة.    
۶. التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفای ۱۲۲۵هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج۱، ص۲۱۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۷. الجکنی الشنقیطی، محمد الامین بن محمد بن المختار (متوفای ۱۳۹۳ه.)، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، ج۱، ص۲۱، تحقیق:مکتب البحوث والدراسات، ناشر:دارالفکر للطباعة والنشر بیروت. ۱۴۱۵ه ۱۹۹۵م.    
۸. أنکر الحارثی، محمد بن علی بن عطیة المشهور بابی طالب المکی (متوفای۲۸۶ه)، قوت القلوب فی معاملة المحبوب ووصف طریق المرید الی مقام التوحید، ج۲، ص۲۰۸، ناشر:دار الکتب العلمیة بیروت/لبنان.    
۹. الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفای۵۰۵ه)، احیاء علوم الدین، ج۱۲، ص۹۷.    
۱۰. المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای ۱۰۳۱ه)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۵۵، ناشر:المکتبة التجاریة الکبری مصر، الطبعة:الاولی، ۱۳۵۶ه.    
۱۱. السمعانی، ابوسعید عبد الکریم بن محمد ابن منصور التمیمی (متوفای۵۶۲ه)، الانساب، ج۳، ص۵۲.    
۱۲. ابن عابدین، محمد امین بن عمر (متوفای۱۲۵۲ه)، حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الابصار فقه ابو حنیفة، ج۱ ص۵۶۱، ناشر:دارالفکر للطباعة والنشر. بیروت. ۱۴۲۱ه ۲۰۰۰م.    
۱۳. السبکی، ابو‌نصر تاج‌الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱ه)، فتاوی السبکی، ج۲ ص۵۷۶۵۸۷، دار النشر:دارالمعرفة لبنان/ بیروت.    
۱۴. الهیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۱۳۸، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله الترکی کامل محمد الخراط، ناشر:مؤسسة الرسالة لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه ۱۹۹۷م.    
۱۵. الهیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۱۳۸، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله الترکی کامل محمد الخراط، ناشر:مؤسسة الرسالة لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه ۱۹۹۷م.    
۱۶. الشیخ نظام وجماعة من علماء الهند، الفتاوی الهندیة فی مذهب الامام الاعظم ابی حنیفة النعمان، ج۲ ص۲۶۴، ناشر:دارالفکر ۱۴۱۱ه ۱۹۹۱م.    
۱۷. الخادمی، ابوسعید محمد بن محمد (الوفاة:۱۱۵۶ه)، بریقة محمودیة، ج۱، ص۲۴۶.    
۱۸. السیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفای۶۸۱هـ)، شرح فتح القدیر، ج۱ ص۳۵۰، دار النشر: دارالفکر، الطبعة: الثانیة، بیروت.
۱۹. ابن نجیم الحنفی، زین الدین (متوفای۹۷۰ه)، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج۱ ص۳۷۰، دار النشر:دارالمعرفة بیروت، الطبعة:الثانیة.    
۲۰. الکلیبولی، عبدالرحمن بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده (متوفای ۱۰۷۸ه)، مجمع الانهر فی شرح ملتقی الابحر، ج۱ ص۱۰۸.    
۲۱. السبکی، ابونصر تاج‌الدین عبدالوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱ه)، فتاوی السبکی، ج۲، ص۵۷۶، ناشر:دارالمعرفة لبنان/ بیروت.    
۲۲. السبکی، ابونصر تاج‌الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱ه)، فتاوی السبکی، ج۲، ص۵۸۸، ناشر:دارالمعرفة لبنان/ بیروت.    
۲۳. الهیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۱۴۵، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله الترکی کامل محمد الخراط، ناشر:مؤسسة الرسالة لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه ۱۹۹۷م.    
۲۴. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ ه)، تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۲۰۲.    
۲۵. العسقلانی الشافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ ه)، لسان المیزان، ج۵، ص۱۰۱، تحقیق:دائرة المعرف النظامیة الهند، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، الطبعة:الثالثة، ۱۴۰۶ه ۱۹۸۶م.    
۲۶. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ ه)، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۵، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۲۷. السبکی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱ه)، فتاوی السبکی، ج۲، ص۵۷۶، ناشر:دارالمعرفة لبنان/ بیروت.    




مؤسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا کسی از علمای اهل سنت، امامت را جزء اصول دین دانسته است؟».    



رده‌های این صفحه : اصول دین | امامت | شبهات اهل سنت




جعبه ابزار