قیس بن سعد بن عباده
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قیس بن سعد بن عباده،
امام علی (علیهالسلام)، انصار،
معاویه، فرماندار مصر، خزرج.
پرسش: معاویه چگونه با تبلیغات
دروغ به اینکه قیس بن سعد (از فرمانداران اصلی امام) به او پیوسته،
امام را مجبور کرد قیس را برکنار کند؟
پاسخ: قیس بن سعد بن عبادة، رئیس قبیله
خزرج و از بزرگان
صحابه بود. او مردی زیرک، مدیر و کاردان و از یاران باوفای امام علی (علیهالسلام) به شمار میآمد و در جنگها کنار ایشان جنگید. قیس پس از حضرتشان نیز به
امام حسن (علیهالسلام) وفادار مانده و حتی در سپاه ایشان جانشین
عبیدالله بن عباس بود و بعد از اینکه عبیدالله
خیانت کرده و به معاویه پیوست، قیس تا آخر به امام وفادار ماند و
بیعت او با معاویه تنها به دستور امام بود.
قیس بن سعد بن عبادة بن دلیم بن حارثه انصاری خزرجی
مانند پدرش، رئیس قبیله خزرج و از بزرگان صحابه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود.
قیس مردی زیرک، مدیر و کاردان بود و از یاران باوفای
امام علی (علیهالسلام) به حساب میآمد.
او در هر سه
جنگ جمل،
صفین و
نهروان در کنار ایشان جنگید.
امام علی (علیهالسلام) در نامهای پیرامون قیس میفرماید: «قیس بن سعد، از کسانی است که من از
ایمان او خشنودم و امیدم بر آن است که این مهم را
صالح باشد و جز نیکی و
خیر نخواهد».
بنا بر آنچه در منابع آمده، امام علی (علیهالسلام) بعد از
مرگ عثمان، او را به فرماندهی
مصر که از نقاط کلیدی جامعه اسلامی به شمار میآمد، گماشت.
در این انتصاب گفتارهایی میان او و
امام رد و بدل شد که خواندن آنها ما را در
شناخت شخصیت قیس کمک خواهد کرد؛ پس از کشته شدن عثمان و آغاز
خلافت امام علی (علیهالسلام)، حضرتشان قیس بن سعد را فرا خواند و فرمود: «راهی مصر شو که تو را امارت مصر دادهام. اکنون برو و یاران مؤتمن خود و هر کس دیگر را که خواهی با تو همراه شود، گرد آور. پس همراه لشکری به مصر برو که این کار دشمنت را بیشتر بترساند و فرمانرواییت را پیروزمندتر جلوه دهد؛ چون به مصر رسیدی ـ انشاءاللّه ـ با نیکوکاران نیکی کن و بر آنکه در دل تردیدی دارد، سخت بگیر. با خواص خود و عوام مردم به مدارا رفتار کن که مدارا کردن خجسته است».
قیس به امام علی (علیهالسلام) گفت: یا
امیرالمؤمنین! خدایت
رحمت کند، آنچه گفتی دریافتم؛ اما اینکه میگویی با لشکری به مصر روم، به خدا سوگند با لشکری که از
مدینه آوردهام به مصر نروم؛ بلکه آن لشکر را برای تو میگذارم تا اگر تو را به آن نیاز افتد، در دسترس تو باشد و اگر خواهی آن را به سویی بفرستی، باز هم در فرمان تو باشد. من تنها با خانوادهام به مصر میروم؛ اما در باب اینکه مرا به مدارا و احسان
وصیت کردی،
خدای تعالی یاور من در این مهم است. سپس قیس با چند تن از یارانش از شهر بیرون آمد و به مصر رفت.
از آنجا که قیس مردی جنگجو، و رئیس قبیله خود بود، در جنگهای امام نیز نقشهای مهمی داشت. او در مسیر
صفین خطاب به امام اینگونه گفت: «ای
امیرمؤمنان! ما را شتابان بر سر دشمن درآر و (
جنگ) را ترک مکن. به خدا
سوگند که پیکار با آنان مرا خوشتر از نبرد با ترکان و رومیان است؛ زیرا اینان
به ظاهر مسلماناند در
دین خدا رنگ و نیرنگ زدند و دوستداران خدا را ـ از مهاجران و انصار و تابعان نکوکار که از
اصحاب محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بودند ـ خوار و خفیف ساختند».
قیس پس از امام علی (علیهالسلام) به
امام حسن (علیهالسلام) نیز وفادار مانده و حتی در سپاه حضرتشان جانشین
عبیدالله بن عباس بود
و بعد از خیانت او و پیوستنش به معاویه، قیس به امام وفادار ماند و حاضر به
صلح با
معاویه نگشت
تا اینکه امام حسن (علیهالسلام) با معاویه صلح کرد و به قیس دستور داد با معاویه
بیعت کند.
اما قیس پس از بیعت نیز اسیر معاویه نبود و در پنهان و
آشکار در مقابل معاویه میایستاد.
در
تاریخ گفتوگویی میان معاویه ـ زمانی که خلیفه
مسلمانان شده بود و قیس نقل شده است که جرئت و جسارت این مرد
شیعه را نشان میدهد: «معاویه در ایام خلافتش به قصد
حج به
مدینه وارد شد و اهالی شهر به استقبالش آمدند؛ ولی در میان ایشان احدی جز
قریش ندید، پس پیاده شده و گفت:
انصار را چه شده است که هیچ کدامشان به
استقبال من نیامدند؟!... قیس که بزرگ انصار و فرزند سرور ایشان بود، به
طعن گفت: شترهاشان را در کارزار
بدر و
احد و جاهای دیگر در رکاب
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نابود ساختهاند، آن روزها که به تو و پدرت به خاطر
اسلام ضربه زدند تا اینکه برخلاف میل شما امر الهی ظاهر شد!
معاویه سکوت کرد، قیس ادامه داد: بدانکه رسول خدا با ما عهد فرموده که ما پس از او مواجه با یک حقکشی خواهیم شد. معاویه گفت: چه دستور به شما فرموده؟ گفت:
صبر کنیم تا به او ملحق شویم. معاویه گفت: پس صبر کنید تا به او ملحق شوید!».
همانگونه که گفتیم، امام علی (علیهالسلام) قیس را فرماندار مصر کرد و او نیز بهخوبی در مقابل معاویه ایستاد و مسئولیت خود را بهخوبی انجام میداد؛ اما چه شد که امام علی (علیهالسلام) برخلاف میل خود، قیس را برکنار کند؟، سرگذشتی زیبا و خواندنی دارد. این داستان از جمله موارد نادر تاریخی است که حاکم اسلامی به جهت زیرکی دشمن و تنها استفاده از تبلیغات
دروغ، مجبور میشود یکی از فرمانروایان اصلی خود را برکنار کند؛ در حالی که به لیاقت او
ایمان دارد؛ اما داستان برکناری در منابع اینگونه آمده است:
میان معاویه و قیس نامههایی رد و بدل شد و هنگامی که آخرین نامه قیس به معاویه رسید، معاویه از او ناامید شد و بودن قیس در
مصر بر او گران آمد؛ زیرا هر کس دیگری جز او در مصر برای معاویه بهتر بود؛ چون دلیری و زیرکی او را میشناخت؛ ازاینرو به مردم چنین نمود که قیس بن سعد از آنان متابعت میکند، پس در
حق او
دعا کنید. آنگاه، نامه نخست قیس را که اندکی در آن نرمش نشان داده بود، برای مردم خواند و سپس نامهای از
زبان او
جعل کرد و برای شامیان خواند؛ و آن مجعول این است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم به امیر معاویة بن ابیسفیان از قیس بن سعد.
اما بعد، قتل عثمان در اسلام حادثهای عظیم بود. من در کار خود و دین خود نگریستم، دیدم نمیتوانم از کسانی پشتیبانی کنم که امام خود، مردی
مسلمان و نیکوکار و پرهیزکار را که ریختن خونش
حرام است، میکشند. به سبب گناهانی که مرتکب شدهایم، از خداوند آمرزش میطلبیم و از او میخواهیم که
دین ما را از هر آسیب مصون دارد. بدان که من با تو صلح میکنم و در نبرد با
قاتلان عثمان ـ آن امام راهنمای مظلوم ـ دعوتت را
اجابت مینمایم. به من متکی باش.
اموال و مردان جنگی را هر چه زودتر برای تو میفرستم. انشاءاللّه تعالی. والسلام علیک.
در میان اهل شام پیچید که قیس بن سعد با معاویه صلح کرده است و این سخن شایع شده و بر
زبان مردم میگشت تا اینکه خبر به
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) رسید. علی (علیهالسلام) از این خبر در شگفت شد و پسران خود
حسن و
حسین و
محمد حنفیه و نیز
عبداللّه بن جعفر را خواند و آنان را از واقعه آگاه ساخت و پرسید که رأی ایشان چیست. عبداللّه بن جعفر گفت: آنچه در آن
شک داری رها کن، قیس بن سعد را از مصر
عزل کن.
علی (علیهالسلام) گفت: به خدا
سوگند! من باور نمیکنم که چنین عملی از قیس سر زده باشد. عبداللّه بن جعفر گفت: یا
امیرالمؤمنین! عزلش کن، به خدا سوگند! اگر آنچه میگویند درست باشد، و تو او را برکنار کنی، پس او فرصت خیانت به تو را نخواهد یافت.
آنان در این گفتوگو بودند که نامه قیس بن سعد رسید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم اما بعد؛ به امیرالمؤمنین ـ که خدایش گرامی دارد ـ خبر میدهم که در اینجا مردمی هستند که از بیعت به کناری کشیدهاند و خواستهاند که دست از آنان بردارم و به حال خود رهایشان کنم تا ببینند که کار مردم به کجا میکشد. من هم صلاح در آن دیدم که دست از ایشان بدارم و در
بیعت گرفتن از ایشان شتاب نکنم و در این میان با آنان مهربانی کنم، باشد که خدا دلهایشان را به ما مایل کند و آنان را از گمراهیشان برهاند. انشاءاللّه. والسلام.
عبداللّه بن جعفر، علی (علیهالسلام) را گفت: یا امیرالمؤمنین! میترسم که این کار از نشانههای اتهام او باشد. اگر این
عمل او را بپذیری و آنها را به حال خود گذاری تا از بیعت
اعتزال جویند، کار بالا خواهد گرفت و از آن، فتنهها زاده خواهد شد؛ زیرا در دیگر جاها هم بسیاری از کسانی که باید با تو بیعت کنند، دست از بیعت بدارند، به این بهانه که میخواهند بدانند سرانجام کارها چه خواهد شد. پس فرمان به قتالشان ده.
علی (علیهالسلام) به قیس بن سعد نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحیم اما بعد؛ بر سر آن قوم که از آنان یاد کردی لشکر ببر، اگر در امر بیعت با همه مسلمانان شرکت کردند، که هیچ وگرنه با آنان نبرد کن. والسلام.
چون نامه علی (علیهالسلام) به قیس بن سعد رسید، خودداری نتوانست و در حال نامهای به
امیرالمؤمنین نوشت:
اما بعد، یا امیرالمؤمنین! درشگفتم از تو که مرا به
جنگ با قومی فرمان میدهی که دست تعرض از تو باز داشتهاند و درصدد فتنهانگیزی هم نیستند. یا امیرالمؤمنین! حرف مرا بشنو و دست از آنان بردار. رأی صواب این است که ایشان را به حال خود واگذاری یا امیرالمؤمنین. والسلام.
چون نامه قیس بن سعد رسید، عبداللّه بن جعفر گفت: یا امیرالمؤمنین!
محمد بن ابیبکر را به مصر بفرست تا تو را کفایت کند و قیس را عزل کن. به خدا سوگند! شنیدهام که قیس گفته است که: «آن فرمانروایی که جز به کشتن
مسلمة بن مخلّد (از افرادی که کناره جسته بودند و بیعت نکردند) راست نیاید، فرمانروایی ناستودهای است. به خدا سوگند! دوست ندارم فرمانروایی سرزمینهای
شام و مصر را به من دهند و مجبور باشم ابن مخلّد را بکشم».
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) محمد بن ابیبکر را به مصر فرستاد و قیس بن سعد را عزل کرد.
علی برای مردم مصر نامهای نوشت و آن را به محمد بن ابیبکر داد. وقتی محمد به مصر درآمد، بر قیس وارد شد. قیس از او پرسید که به چه سبب خاطر امیرالمؤمنین از من رنجیده است؟ چه چیز نظر او را به من دگرگون کرده؟ باید میان من و او کسی
فتنه انگیخته باشد».
البته در برخی منابع آمده که اشعث و برخی دیگر به امام فشار آوردند که او قیس را برکنار کند.
آری؛ شایعهای که معاویه آن را ساخت و گسترش داد، و فشار برخی نزدیکان سبب شد که امام مجبور شود قیس را از فرمانروایی مصر عزل کند؛ در حالیکه گذشت زمان نشان داد
مشورت او برای امام در مورد آنهایی که کناره جسته بودند، از مشورت امثال
عبدالله بن عباس و یا اشعث بهتر بوده است و پس از این داستان و کشف واقعه برای مردم،
امام علی (علیهالسلام)، قیس را از نزدیکان خود قرار داد و به مشورتهایش گوش میکرد.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «قیس بن سعد بن عباده»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۲۱.