رسالت خواص
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: رسالت خواص، تصمیمگیری، تقوا، بصیرت.
پرسش: رسالت خواص را نسبت به جامعه از دیدگاه
قرآن و مکتب حسینی بیان فرمایید.
پاسخ: خواص به گروهی گفته میشود که دانا و بینا و برخوردار از توانایی تحلیل و ارزیابی مسائل اجتماعی و سیاسی هستند، تمام تصمیمهای آنها براساس آگاهی و بصیرت است، خود تصمیم میگیرند. خواص ویژگیهایی دارد که عبارتاند از:
تقوا،
بصیرت، تصمیمگیری به موقع و در ابراز حق از سرزنش دیگران نترسیدن.
در طول
تاریخ ثابت شده است که خواص، نقش بسیار مهمی در عزت بخشیدن به جامعه یا به ذلت کشیدن آن دارند؛ لذا ما در این مختصر به بررسی رسالت خواص نسبت به جامعه میپردازیم که اگر نخبگان و فرهیختگان به وظایف خود
عمل کنند، جامعه، جامعه ارزشی و بر مدار
حق خواهد بود و در نتیجه به
عزت خواهد رسید و خود در نزد خداوند دارای جایگاه و منزلتی ویژه خواهند بود. «
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛
خداوند
مؤمنان و
صاحبان علم را به درجاتی رفعت میبخشد.
اما چنانچه خواص به وظایف خود عمل نکنند، نهتنها خود را خوار و ذلیل میکنند، بلکه جامعه را هم به ذلت میکشانند».
خواص چه کسانیاند؟
خواص به گروهی گفته میشود که دانا و بینا و برخوردار از توانایی تحلیل و ارزیابی مسائل اجتماعی و سیاسی هستند، تمام تصمیمهای آنها براساس آگاهی و
بصیرت است، خود تصمیم میگیرند. آنها کسانی هستند که در جامعه اثرگذار میباشند؛ البته لزومی ندارد کسی که این خصوصیات را دارد، از قشر تحصیلکرده باشد.
خواص ویژگیهایی دارد که عبارتاند از:
یکی از ویژگیهای خواص،
خداترسی و تقواست که هرکس
متقی باشد،
خداوند هم عنایت خود را شامل حال او خواهد کرد. در
آیات بسیاری تقوا را جزء صفات
مؤمنین قرار داده است: «
یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ...».
خواص،
اهل بصیرت تحلیل و عمق فکری میباشند، موضعگیریهای آنها بر اساس
بینش است.
قرآن درباره
کافران و دنیاپرستان ظاهربین میفرماید: «
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ؛
تنها ظاهری از
زندگی دنیا را میبینند و از
آخرت غافلند».
این خصلت
بصیرت، همان افتخاری است که پرچمدار کربلا،
ابوالفضل (علیهالسلام) دارای آن بود.
امام صادق (علیهالسلام) در مورد عمویش ابوالفضل (عليهالسلام) فرمودند: «
کان عمنا العباس نافذ بصیرة؛
عموی ما ابوالفضل (عليهالسلام) بصیرتی عمیق داشت».
این بصیرت ابوالفضل (عليهالسلام) بود که وقتی از همه طرف به او حمله میکنند، دستان او را از بدنش جدا میکنند؛ ولی باز هم سخن از حمایت امام زمان خود میزند و میفرماید: من از امامم که یقیناً صادق است و فرزند پیامبر امین (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، حمایت میکنم.
اما در مقابل یکی از ضعفهای عمر سعد، نداشتن تیزبینی و بصیرت بود؛ زیرا ابن زیاد با سوء استفاده از این کمبود فکری و تحلیل او فردی فرومایه و هزارچهره به نام شبث بن ربعی را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند، او کوشید تا به عمر سعد القاء کند که حسین (عليهالسلام) کافر حربی است و قتلش واجب است و قتل او در ماه حرام اشکالی ندارد.
پس گروهی در
کربلا دارای بصیرت و تیزبینی بودند و بهترین راه را انتخاب کردند و با عزتمندی راه
شهادت و راه
آزادگی را پیمودند؛ اما گروهی دیگر، چون این ویژگی را نداشتند، راه هوا و هوس را انتخاب کردند؛ پس خواصی که دارای این خصلت باشند، هم میتوانند خود را به اوج
عزت و سربلندی برسانند و هم جامعه را به این مسیر سوق دهد.
تصمیمگیری و موضعگیری به موقع:
خواص در موقع لازم تصمیم مناسب را میگیرند، اگر تصمیمی به موقع گرفته نشود، یا اصلاً اثر ندارد و یا اثری بسیار کم دارد.
در جریان موسی و ساحران، وقتی که ساحران در مبارزه با حضرت موسی (عليهالسلام) سِحر عجیب خود را پیش آوردند و به
چشم خود دیدند که عصای
موسی (علیهالسلام) اژدهایی عظیم شد و همه آنها را بلعید، باور کردند که این معجزه خدایی است.در اینجا بود که با
شجاعت و در بهترین زمان، تصمیم گرفتند که
ایمان بیاورند: «
فَاُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّهارُونَ وَ مُوسی؛
پس
ساحران به
سجده افتادند و گفتند که به
پروردگار هارون و موسی
ایمان آوردیم...».
امیرالمؤمنین (عليهالسلام) در مورد تصمیم بجا و مناسب میفرماید: «
من الخُرق المعالجةُ قبل الامکان و الاناهُ بعد الفرصة؛
اقدام کردن پیش از امکان و کوتاهی هنگام فرصت از نادانی است».
در جریان کربلا، گروهی از خواص بودند که به موقع تصمیم نگرفتند؛ زیرا وقتی که
مسلم بن عقیل قصر عبیدالله را محاصره کرد، تنها بود، کسی او را همراهی نکرد؛ لذا شکست خورد، این افراد حتی در کربلا هم حاضر نشدند؛ اما بعد از واقعه کربلا به اشتباه خود پی بردند و نهضت توابین را تشکیل دادند و شروع به
قیام کردند؛ اما اثری که
قیام توابین در
تاریخ گذاشت، به مراتب از اثر
قیام کربلا کمتر بود؛ چون به موقع تصمیم نگرفتند؛ زیرا فرزند
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شهید شده بود، تاریخ به سراشیبی افتاده بود؛ لذا قیام آنها بسیار کماثرتر از
قیام عاشورا بود. مشاهده میکنیم که قیام
عاشورا در طول تاریخ سرلوحه تمام نهضتها قرار گرفته است. مردم به
امام حسین (علیهالسلام) و یاران او، و به قیام او
عشق میورزند؛ اما نسبت به قیام توابین چنین احساسی وجود ندارد.
در ابراز حق از سرزنش دیگران نترسیدن:
گاهی خواص
حق را تشخیص میدهند؛ ولی به خاطر
ترس از رسوایی ظاهری دنیا، راه
سکوت را پیش میگیرند؛ لذا خواص از هیچ چیز و هیچکس نباید هراس و ترس داشته باشند و در تصمیمگیریهای خود باید فقط
رضای خدا را مد نظر داشته باشند؛ والا باید تن به
ذلت و خواری بدهند و به خاطر اینکه جامعه دنبال روی خواصاند، آنها را هم به ذلت میکشانند: «
وَ لا یَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِمٍ».
خواص باید در مقابل انحرافهایی که در جامعه میبینند، بایستند و جلوی آنها را بگیرند.
شریح قاضی حق را میشناخت و دارای موقعیت اجتماعی بود؛ اما وقتی کههانی بن عروة به
زندان افتاده بود و سر و رویش را مجروح کرده بودند و افراد قبیلهاش اطراف قصر
عبیدالله بن زیاد را گرفتند، ابن زیاد ترسید به شریح گفت: برو به اینها بگو: هانی زنده است. شریح دیدهانی مجروح است. هانی به شریح گفت: این چه وضعی است؛ پس قوم من کجایند؟ چرا به سراغ من نمیآیند، شریح گفت: میخواستم بروم و این حرفها را به مردم بزنم؛ اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود و من جرئت نکردم؛ لذا به مردم گفت: هانی زنده است و مردم را متفرق کرد و تاریخ را عوض نمود.
یکی از رسالتهای خواص، مبارزه با جهل و عوامزدگی مردم است؛ چون عدهای بقای خود را در
جهل مردم میبینند؛ لذا خواص باید در موقع لازم
علم خود را در
اختیار مردم قرار بدهند و از کتمان
دانش خود پرهیز کنند: «
وَ اِذْ اَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ؛
خداوند از جاهلان پیمان نگرفت که دنبال علم بروند؛ مگر بعد از آنکه از
اهل علم پیمان بر بیان آن، برای جاهل گرفت».
بیمه اجتماع در مقابل انحرافات، تنها با آگاهی بخشیدن به آنان میسر است. هر اندازه مردم آگاهتر باشند، احتمال
انحراف جامعه کمتر خواهد شد؛ لذا خواص باید حق و معیارهای آن را برای مردم بازگو کنند.
در طول تاریخ خواصی بودند که به وظیفه خود
عمل نکردند و از حق دوری گزیدند.
قرآن درباره این افراد میفرماید: «
اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ اُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ اِلی کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ؛
آیا ندیدی کسانی که بهرهای از
کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی
کتاب الهی فرا خوانده شدند تا در میان آنها داوری کند؛ پس گروهی از آنان (با علم و آگاهی) روی گردانند در حالی که (از پذیرش حق) اعراض دارند»؟
اما این سؤال مطرح است چه چیز باعث شده که خواص دست از یاری
حق برداشتند؟ ما در اینجا به بعضی از آفات و عوامل دوری خواص از حق اشاره میکنیم:
خواص نباید دنیا طلب و دنیا زده باشند: «
قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً؛
ای پیامبر! به مردم بگو: کامیابی دنیااندک است و آخرت برای پرهیزکاران بهتر است و بهاندازه هسته خرمایی به شما ستم نمیشود».
دنیا وسیله است؛ اما گاهی برای بعضی، هدف و معبود است و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن را اساس و اصل تمام نافرمانیها نامیده است
و هراس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای امتش همین
دنیازدگی است: «اخوف ما اخاف علی امتی زهرة الدنیا و کثرتها؛
بیشترین ترس من برای امتم جلوههای
دنیا و زیادهخواهی آن است».
برخی موارد دنیازدگی، عبارتاند از:
از آثار بارز دنیاطلبی مسئله ریاستطلبی است. خواص نباید ریاستطلب باشند که این خود یکی از آفات خواص و از عوامل دور شدن از حق است.
عمر سعد از جمله کسانی بود که جاه و
مقام و ریاست چنان او را سست کرده بود، به طوری که حتی در
روز عاشورا امام (علیهالسلام) با او ملاقات کرد و با او
اتمام حجت کرد؛ ولی باز از امام روی گردانید.
در تاریخ عدهای از خواص به وسیله
ثروت از حق دور شدند، پول، چشم و گوش آنها را کور و کر کرده بود. گاهی ثروت و مال
دنیا آنچنان
انسان را اسیر میکند که دست به قتل
امام معصوم میزند؛ مثل شمر که در کربلا به خاطر رسیدن به جایزه و عطای یزید، امام را به
شهادت رساند.
بیطرفی نسبت به جریان حق و باطل:
خواص نباید در مقابل انحرافات و منکراتی که در جامعه میبینند، بیتفاوت باشند. اگر جامعهای بخواهد عزیز و باعزت باشد، باید همه مردم نسبت به جریان
حق و باطل احساس وظیفه کنند و در این راستا وظیفه خواص سنگینتر است: «
کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ؛
شما بهترین امتی هستید که از میان مردم پدید آمده که
امر به معروف و
نهی از منکر میکنید، به خدا ایمان دارید».
هرثمة بن سلیم از یاران
علی (علیهالسلام) بود، اول در لشکر عمر سعد بود، در روز عاشورا از لشکر
کفر جدا شد و به دیدار امام حسین (عليهالسلام) رفت و خاطرهای را برای امام نقل کرد و گفت: هنگامی که همراه با علی (عليهالسلام) از
صفین برمیگشتم، در همینجا بعد از
نماز صبح، امام مشتی از
خاک برداشت و با صدای بلند فرمود: «
واهاً لک ایتها التربة لیحشرن منک اقوام یرحملون الجنة بغیر حساب؛ من در آن
روز چیزی نفهمیدم؛ اما امروز آگاه شدم».
امام حسین (علیهالسلام) فرمود: عاقبت کار بر من پوشیده نیست، تو چه کار میکنی، آیا از حامیان عمر سعدی یا از یاران ما؟ هرثمه گفت: هیچکدام، فعلاً در فکر اهل و عیال خود هستم، امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، در
دوزخ است.
غفلت از
یاد خدا باعث دوری از حق خواهد بود
خداوند نتیجه خدا
فراموشی را، خود فراموشی قرار داده است: «
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛
شما
مؤمنان مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند خدا هم نفوس آنها را از یادشان برد».
مردم عصر امام حسین (عليهالسلام) چنان در
زندگی روزمره غرق شده بودند که اهداف والای
دین و ارزشهای متعالی و مکتب و رسالتی را که در قبال
دین خدا بر عهده داشتند، از یاد برده بودند. دشمن هم از این غفلت مردم سوء استفاد کرد و آنها را از دور امام حسین (عليهالسلام) جدا کرد.
۱. جام عبرت، ۱۰۴-۱۰۷، تالیف حسین اسحاقی.
۲. رسالت خواص و عبرتهای عاشورا، ص۲۴۴، تالیف سیداحمد خاتمی.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «رسالت خواص»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۱/۲۶.