تفسیر صحابه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تفسیر صحابه، تفسیر مأثور.
پرسش: اهمیت و ویژگیهای تفسیر عصر صحابه چیست؟
پاسخ: بعد از پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ صحابه به
تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ و اگر سؤالی برای تازه مسلمانی پدید میآمد، آن را با یاران پیامبر درمیان میگذاشت و در صورت امکان پاسخ سؤال را از آنان دریافت میکرد؛ اما حقیقت این است که اطلاعات صحابه درباره مفاهیم قرآنی متفاوت بود.
بسیاری از صحابه، تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از
زبان پیامبر شنیده بودند، اگرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از حضرت علی ـ علیهالسلام ـ هم در طول تاریخ کسی نگفته است که تفسیر قرآن کریم را بهطور کامل در
اختیار داشته یا آنکه پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ راجع به فرد دیگری او را مفسر کامل دانسته باشد، اما بهطور کلی، تفسیر صحابه بهعنوان گنجینهای کمنظیر قابل دقت است.
برای
تفسیر در عصر صحابه، که نقطه آغاز تبیین
قرآن است، ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ مانند: استفاده از ادبیات و لغت در تفسیر، استفاده زیاد از حدیث، و بسنده کردن به گزارشهای کوتاه. البته این شیوهها تا امروز نیز از ویژگیهای برخی
تفاسیر به شمار میآید.
«صحابه» از ریشه «صحب» در لغت جمع «صحابی»، به معنای همراهی و معاشرت است؛ وقتی که گفته میشود «تصاحب الرجلان»؛ یعنی آن دو مرد همراه شدند و «استصحبه»؛ یعنی همیشه همراه او بود.
«صاحب» به معنای ملازم و همنشین است؛ خواه انسان باشد، یا حیوان و یا مکان و زمان؛ و تفاوتی نمیکند میان مصاحبتی که با همراهی جسم مادی بوده و یا با توجه و عنایت باشد.
مصاحبت بهکار گرفته نمیشود، مگر آنجا که همراهی زیاد باشد؛ پس هر مصاحبتی اجتماع است؛ اما هر اجتماعی مصاحبت نیست.
اندیشمندان دینی تعاریف متفاوتی از
صحابه ارائه نمودهاند؛
مانند اینکه گفتهاند:
صحابی کسی است که یک و یا دو سال با پیامبر همراه بوده و یا در یک و یا دو
غزوه شرکت کرده باشد.
و یا صحابه به کسی گفته میشود که ملازمت و همراهی او به اندازهای بوده است که عرفاً به او صحابی گفته شود؛ بدون اینکه بتوانند زمان معینی برای این ملازمت و همراهی مشخص نموده باشند.
از آنچه در تعریف صحابه گفتهاند، به دست میآید که بعضی اندیشمندان و حدیثشناسان، زمان مشخص و قید معینی برای صحابه در نظر گرفته و بعضی دیگر معنای آن را توسعه داده و به هر کسی که پیامبر را دیده باشد، صحابی گفتهاند؛ چه از پیامبر
روایت کرده و یا نکرده باشد؛ اما حقیقت مطلب این است که شرط لازم صحابی بودن، ملاقات، همراهی و همنشینی با پیامبر خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ است و تا زمانی که ملاقات و همراهی صورت نگرفته باشد، مصاحبت نیز به
عمل نیامده است.
بدون تردید بعد از پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ صحابه به
تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ و اگر سؤالی برای تازه مسلمانی پدید میآمد، آن را با یاران پیامبر درمیان میگذاشت و در صورت امکان پاسخ سؤال را از آنان دریافت میکرد، اما حقیقت این است که اطلاعات صحابه درباره
مفاهیم قرآنی متفاوت بود؛ این تفاوت در آگاهی نسبت به
قرآن کریم را میتوان بهروشنی از زبان خود آنان بهدست آورد؛ برای نمونه:
اَنَس
روایت کرده است که
عمر (خلیفه دوم) بر فراز منبر آیه «
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»
را خواند و سپس گفت: اما کلمه «فاکهه» را شناختیم، ولی معنای «أب» چیست؟ سپس به تأمل فرو رفت و گفت: به جانم سوگند! این مطلب سخت و دشواری است.
مجاهد از قول
ابن عباس نقل میکند که گفت: معنای آیه «
فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
را نمیدانستم تا اینکه دو
عرب بادیهنشین بر سر چاهی با یکدیگر به
نزاع برخاستند. یکی از آنان گفت: «
أنا فطرتها» و دیگری در مقابل گفت: «
أنا ابتدأتها».
اما وقتی که به نحوهی برخورد
امام علی علیهالسلام با سؤالات قرآنی مینگریم، متوجه میشویم که نهتنها هیچ سؤالی از سؤالات قرآنی را بدون پاسخ نگذاشته، بلکه با بیانی شیرین و همه فهم میفرماید: «از من بپرسید».
نکته مهم اینجاست که در کتابهای علوم قرآنی به این مطلب اشاره شده است که ده تن از صحابه در تفسیر شهرت یافتهاند؛ خلفای چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس،
ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسی اشعری و عبداللّه بن زبیر.
اما چون در عمل با مشکل کمی روایت از بعضی صحابه مانند
خلفای سهگانه مواجه شدهاند، به توجیه روی آورده و گفتهاند: اما خلفا آنکه بیشتر از همه آنها از او روایت شده، علی بن ابیطالب است و روایت از آن سه جدّاً کم است، و گویا علت این بود که آنها قبل از
علی از
دنیا رفتند.
همچنین گفتهاند:
علی بن ابی طالب علیهالسلام از بین خلفای راشدین بیشترین روایت را در زمینه تفسیر دارد.
علت آن در مرحله نخست این است که وی مدت طولانی مشغول امور مربوط به خلافت نبود و این مدت تا پایان
[۱۲] عثمان ادامه داشت و دیگر اینکه او تا زمانی که در قید
حیات بود مردم نیاز بیشتری به کسی پیدا کردند که معانی
قرآن کریم را برای آنها تفسیر نماید.
علت دیگر آن گسترش سرزمین
اسلام است و نیز اینکه بسیاری از غیر عربها اسلام آوردند و
اسلام آوردن آنها نزدیک بود که خصوصیات
زبان عربی را از بین ببرد.
بههرحال خلفای قبل از امام علی را نمیتوان از مفسران قرآن کریم به شمار آورد؛ زیرا آنان در برابر سؤالات مسلمانان درباره قرآن درمانده میشدند. بنابراین از بررسی اقوال اندیشمندان و تحلیل گفتار آنان به دست میآید که پیشگامان تفسیر در زمان شکلگیری
حدیث و در بین صحابه، عبارتند از: حضرت علی بن ابیطالب عليهالسلام، عبداللّه بن مسعود، ابی ابن کعب و عبداللّه بن عباس.
از یاران دیگر پیامبر روایاتی درباره تفسیر قرآن کریم نقل شده است، اما تعداد
روایات نقل شده از آنان از
انگشتان دست تجاوز نمیکند.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسالت ابلاغ و تبیین برنامهای را بر عهده داشت که دربرگیرنده تمام جوانب زندگانی انسان و جامعه انسانی در تمام زمانها و مکانهاست. اما مردم زمانش با پدیده
وحی آشنا نبوده و در پذیرش آن برنامه دچار شک و تردید بودند؛ تردید آنها به این جهت بود که پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ میفرمود:
سخن خداست و از طریق جبرئیل آمده است و آنها نمیتوانستند این مسیر ارتباطی را بپذیرند؛ اما وقتی به محتوای برنامه مینگریستند، آن را زیبا و دلربا میدیدند؛ لذا خیلی از اوقات در پذیرش آن با تأخر زمانی مواجه میشدند و تعداد پذیرندگان آیین جدید بهتدریج رو به افزایش میگذاشت.
علاوه بر این چون پیامبر در بین آنان بود و هرگاه سؤالی برایشان پدید میآمد، آن را از پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ میپرسیدند و پاسخ سؤال خویش را دریافت میکردند، میتوان گفت: ضرورت تفسیر را خیلی زیاد احساس نمیکردند؛ اما در این بین هم، عدهای از یاران نزدیک ایشان به دنبال آن بودند که نظر پیامبر را درباره قرآن کریم جویا شده و آن را به خاطر بسپارند؛ هرچند اینان در مقدار تفسیر
آیات با یکدیگر متفاوت بودند، اما مجموعه اطلاعاتی که درباره قرآن کریم داشتند، بهعنوان یک ذخیره کمنظیر در خور اهمیت بوده است.
این اهمیت و برجستگی از جنبههای ذیل قابل بررسی است:
بسیاری از صحابه،
تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از زبان پیامبر شنیده بودند، گرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از
حضرت علی علیهالسلام هم در طول تاریخ کسی نگفته است که تفسیر قرآن کریم را کاملاً در اختیار داشته و یا از سوی پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ راجع به کسی دیگر گفته شده باشد؛ اما بهطور کلی
تفسیر صحابه بهعنوان گنجینهای کمنظیر قابل دقت است:
شقیق بن سلمة میگوید: «عبداللّه بن مسعود به ما گفت: به خدا قسم هفتاد و چند
سوره از قرآن کریم را از
زبان رسول خدا فرا گرفتم».
انس بن مالک نقل میکند: «رسول خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ به ابیّ ابن کعب گفت:
خداوند به من دستور داده است که
قرآن را بر شما بخوانم. ابی از پیامبر پرسید: خداوند
اسم مرا برای شما مشخص کرده است؟ پیامبر فرمود: بلی! سپس ابیّ شروع به
گریه کردن نمود».
برخی یاران پیامبر خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ در هنگام فرود آمدن قرآن کریم همراه و ملازم وی بودند، و با سبب نزول و شرایط زمانی و مکانی آیات آشنا بودند.
وهب بن عبداللّه بن ابی الطفیل نقل میکند که به هنگام ایراد خطبه علی ـ عليهالسلام ـ حضور داشتم که این مطلب را فرمود:«از من سؤال کنید. به خدا قسم از هر چیزی که بپرسید، پاسخ آن را میدهم. از من در مورد قرآن بپرسید. به خدا قسم آیهای در قرآن وجود ندارد، مگر آنکه من
شأن نزول آن را میدانم و میدانم در شب نازل شده است یا در
روز؛ در زمین هموار نازل شده است یا در کوه...».
در زمان صحابه، مردم با
زبان عربی فصیح صحبت میکردند، و این نحوه
سخن گفتن به فهم دقیقتر قرآن کریم کمک میکرد. لذا آنچه را که خودشان از قرآن میفهمیدند ممکن بود که مورد قبول پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ نیز واقع شود.
امام علی علیهالسلام میفرماید: «پیامبر خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ مرا (برای قضاوت) به یمن فرستاد. گفتم:ای پیامبر خدا! مرا بهسوی قومی که از من سالمندترند، میفرستی تا میان آنان
قضاوت کنم؟ پیامبر فرمود: برو که خدای متعال، زبانت را استوار میدارد و قلبت را راهنمایی میکند».
در همین ارتباط است که عبداللّه ابن ابیزید درباره روش تفسیری ابنعباس گوید: «وقتی که سؤالی از ابن عباس میپرسیدند، اگر جوابش در قرآن بود، آن را بیان میکرد و اگر جوابش را در قرآن پیدا نمیکرد، ولی در سخنان رسول خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ وجود داشت، آن را گزارش میکرد، و اگر نه در قرآن و نه در سخنان رسول خدا نمییافت، نظر خودش را بیان میکرد».
با توجه به اینکه صحابه با پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ حشر و نشر داشتند و در بسیاری از اوقات در خدمت آن حضرت بودند، لذا اطلاعات زیادی درباره سیره عملی و نظری پیامبر داشتند و این اطلاعات کمک زیادی به فهم آیات قرآن مینمود.
در نتیجه باید گفت که
صحابه در ارتباط با قرآن، دو وظیفه مهم بر عهده داشتند:
أ. حفظ و حراست از قرآن و جلوگیری از
تحریف آن؛
ب. تفسیر و تبیین قرآن برای تازه مسلمانان.
برای این دوره، که نقطه آغاز
تبیین قرآن است،
ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
تفسیر از محدوده ادبی و لغوی فراتر نمیرفت و استفاده از شواهد کهن شعر جاهلی (بیشتر در توضیح مفردات قرآنی) امری رایج بود؛ بهویژه نزد برخی صحابه این موضوع کاربرد بیشتری داشت و یکی از
منابع تفسیر در این دوره نیز بهشمار میرفت.
تفسیر در این دوره شاخهای از علم حدیث میباشد و در حوزه نقل
احادیث قرار دارد و تفسیر صحابه، گزارشگر
روایات نبوی است نه تفسیر به معنای اصطلاحی آن. از این شیوه، به
تفسیر مأثور (اثری و نقلی) تعبیر میشود و از این بابت،
اختلاف، اندک است
و تفاوتهای چشمگیر در
تفسیر آیات دیده نمیشود.
تمام قرآن تفسیر نشد؛ زیرا نه عمر شریف پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ به این امر کفاف کرد و نه جامعه اسلامی ـ به خاطر شکلگیری مراحل نخستین ـ نیازی داشت و نه سطح افکار چنان بود که از دقایق
آیات، بتوان پرده برداشت.
صحابه در
تفسیر به گزارشهای کوتاه بسنده میکردند و الزامی به تفصیل معانی در خویش نمیدیدند و قرآن را با زمینههای ادبی، فلسفی، کلامی، عرفانی، علمی و ... آمیخته نمیکردند و اگرچه گاه ضوابط ادبی را در
تفسیر قرآن میبینیم ـ چنانکه روش
ابن عباس چنین بود ـ ولی هنوز این دیدگاه شکل کامل به خود نگرفته بود.
البته از این شیوهها نیز بعداً تا امروز استفاده شد، و میتوان گفت؛ هنوز نیز از ویژگیهای برخی
تفاسیر به حساب میآید.
پایگاه اسلام کوئست.