ابن سبأ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ابن سبأ، سیف بن عمر.
پرسش: دلیل علمای
شیعه درباره ساختگی بودن قضیه "عبدالله بن سبأ" توسط "سیف بن عمر" چیست؟
پاسخ: اسلام واقعی همان
تشیع است که حضرت علی ـ علیهالسلام ـ معارف آن را از پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ دریافت و به پیروان خود انتقال داده است و انتساب تفکر شیعی به شخصی یهودی به نام "عبدالله بن سبأ" به دلایل عقلی و نقلی زیادی، دروغ محض است. وجود "سیف بن عمر" بهعنوان راوی این داستان، یکی از دلایل واهی بودن این نسبت است. هرچند این دلیل بهتنهایی میتواند گواه صادقی بر مدعای ما باشد؛ چراکه سیف بن عمر نه تنها در میان علمای شیعه اعتباری ندارد، بلکه بسیاری از علمای اهل سنت هم
احادیث او را ضعیف شمرده و او را دروغپرداز معرفی نمودهاند. برخی نیز او را زندیق (مانوی مذهب) دانسته که احادیث را دستکاری مینموده است. با توجه به بیاعتبار بودن این شخص در نزد دانشمندان، کتابها و روایتهای او نیز فاقد
ارزش است.
تشیع مکتبی است همزاد با
قرآن؛ زیرا نزدیکترین فرد به پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ حضرت علی ـ علیهالسلام ـ بود که از همان روزهای نخستین نزول آیات قرآن معارف آن را مستقیماً از آن حضرت دریافت و به دیگران انتقال داده است.
برخی نویسندگان بیاطلاع یا مغرض،
تاریخ پیدایش تشیع را قسمت پایانی دوران
خلافت عثمان دانستهاند. آنان از فردی به نام عبدالله بن سبأ یاد کرده و گفتهاند: وی در حقیقت بر آیین یهود بوده؛ ولی در زمان خلافت عثمان تظاهر به اسلام نموده و در حقیقت در پی آن بود که آیین اسلام را مخدوش سازد. بدین منظور عقیده خلافت و امامت بلافصل
علی علیهالسلام را مطرح کرد و
عصمت را از شرایط
امام دانست و به
امامت که در اصل یک مسئله سیاسی و عادی بود، لباس قداست پوشید. همچنین مسئله غاصبانه و ناحق بودن خلافت خلفای پیشین را مطرح ساخت و مردم را به شورش علیه خلیفه برانگیخت که نتیجه آن قتل خلیفه سوم به دست شورشیان بود. بنابراین مذهب تشیع ساخته و پرداخته اوست».
همچنین ابن سباء را پایهگذار فرقهای به نام سبائیه میدانند و بزرگانی همچون ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، عبدالرحمن بن عدیس، صعصعة بن صوحان، محمد بن ابیحنیفه،
محمد بن ابیبکر، مالک اشتر را از افراد این فرقه ساختگی شمردهاند.
اما با مراجعه به دلایل عقلی و نقلی روشن خواهد شد که این نسبت، دروغی بزرگ و تهمتی ناجوانمردانه است. وجود سیف بن عمر بهعنوان
راوی این داستان تنها یکی از دلایل ساختگی بودن آن است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. در اینجا به برخی از این دلایل عقلی و نقلی اشاره میشود:
خواستگاه تشیع چیزی نیست مگر کتاب خدا،
سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حکم عقل.
آیاتی همچون آیه ولایت (مائده / ۵۵) آیه تبلیغ (مائده / ۶۷) آیه اکمال (مائده / ۳) آیه خیر البریه (بینه / ۷) و همچنین روایاتی همچون روایت سفینه، روایت
ثقلین، حادثه
غدیر خم و آیات و روایات فراوان دیگری بهخوبی ادعای فوق را ثابت میکنند که به اقتضای سؤال مورد بحث، مجال برداختن به آنها نیست و در جای خود و کتب مربوطه بهخوبی به این مطلب پرداخته شده است.
در احادیث شیعه و نیز کتب
ملل و نحل از عبدالله بن سبأ بهعنوان فردی غالی که به الوهیت علی ـ علیهالسلام ـ قائل بوده است، یاد شده و گفته شده است: امام ـ علیهالسلام ـ با او بهشدت برخورد کرد. نخست او را
تبعید و سپس دستور قتل او را صادر فرمودند.
همچنین این شخص در
روایات زیادی مورد لعن امامان ـ علیهمالسلام ـ واقع شده است.
روشن است که چنین شخصی نمیتواند پایهگذار تشیع باشد.
علمای
شیعه به تبعیت از امامان
معصوم علیهمالسلام این شخص را همواره مورد طعن و لعن قرار دادهاند؛ مثلاً:
مرحوم کاشف الغطاء درباره
ابن سبأ اینگونه نوشته است: اما عبدالله بن سبأ که او را به شیعه و شیعه را به او میچسبانند، پس این کتب شیعه است که او را لعن نموده و از او بیزاری جستهاند و کوچکترین کلمهای که رجالیون شیعه درباره وی گفتهاند این است که عبدالله بن سبأ ملعون تر از آن است که ذکر شود.
درحالیکه اگر او از پایهگذاران تشیع بود، میبایست علمای شیعه از او به بزرگی یاد کنند.
لازمه این فرضیه این است که دستگاه خلافت اسلامی را بیخبر از واقعیتها و رخدادها یا بیاعتنا به سرنوشت
اسلام و مسلمانان یا بیکفایت و ناتوان در مقابله با توطئهها بدانیم. با اینکه گزارشهای تاریخی از برخورد شدید خلیفه (عثمان) و کارگزاران حکومت با مخالفان حکایت میکند. هرچند آنان (مخالفان) از بزرگان صحابه بودند؛ چنانکه ابوذر غفاری را به ربذه تبعید کردند و عمار یاسر را بهشدت کتک زدند و بر او صدمه جسمانی وارد کردند. با این حال
سکوت و بیتفاوتی دستگاه
خلافت در برابر چنان توطئه بزرگی که طرفداران این فرضیه مطرح کردهاند، چگونه قابل توجیه است.
همانگونه که اشاره شد، افراد بزرگ و اصحاب برجستهای همچون، ابوذر، عمار، محمد بن ابیبکر و... از طرفداران ابن سباء و از اعضای فرقه سبائیه شمرده شدهاند که این خود، دلیلی دیگر بر کذب بودن این افسانه است. چگونه ممکن است افرادی چون ابوذر پیرو ابن سبای یهودی باشند؛ درحالیکه ابوذر چهارمین شخصی است که اسلام آورده.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در خصوص ابوذر فرموده: «آسمان نیلگون سایه بر گویندهای نینداخته و
زمین خاکی گویندهای نداشته که راستگوتر از ابوذر باشد».
و در جای دیگر فرمودهاند: «همانا خداوند مرا به دوست داشتن ابوذر و... امر فرموده».
در رابطه ی با عمار فرمود: «سرشت عمار پر از ایمان گشته است»
و «تو را ای عمار گروه باغیه میکشند»
و...
اگر فردی به نام عبدالله بن سبأ با ویژگیهایی که در مورد او گفتهاند واقعیت داشت، چرا هرگز در گفتهها و نوشتههای کسانی که با علویها خصومت میورزیدند و از هیچ تلاش و تبلیغی برای مخدوش کردن
چهره آنان بهره میگرفتند، از چنین فرد و چنان داستانی یاد نشده است. بدون شک اگر این داستان واقعیت میداشت، بیش از همه معاویه و هواداران وی در سرکوب کردن علویان و شیعیان از آن استفاده میکردند؛ درحالیکه هیچ گزارش تاریخی حتی اشارهای نسبت به این مطلب ندارد.
اولین و درعینحال عمدهترین منبعی که افسانه ابن سبأ را نقل کرده، تاریخ طبری (متوفی ۳۱۰) است؛ بهگونهای که ابن اثیر (۶۳۰)، ابن کثیر (۷۷۴) و ابن خلدون (۸۰۸) این داستان را از تاریخ
طبری نقل کردهاند و تنها سند طبری نیز نقل سیف بن عمر است،
و این در حالی است که طبری نیز در مقدمه کتابش اینگونه نگاشته است:
«مواردی را که ما در کتابمان از گذشتگان نقل کردهایم و خواننده آن را انکار و شنونده از آن به علت عدم دلیلی برای صحت و مطابق با واقع بودن، بیزاری میجوید، پس باید دانست که این مطالب از ناحیه ما نیست و... همانا ما این مطالب را فقط آنگونه که به ما رسیده است، نقل نمودهایم».
و به این ترتیب ایشان ضمن اعتراف به عدم صحت بعضی از گزارشهای تاریخی خود، مسئولیت آن را بر گردن گذشتگان میگذارد.
از طرفی منابع مهمی همچون
طبقات ابن سعد و
انساب الاشراف بلاذری و غیره که به نقل حوادث دوران خلافت عثمان و جریان کشته شدن او پرداختهاند، داستان ابن سبأ را نقل نکردهاند!!.
برخی محققان و بزرگان، مانند مرحوم علامه عسکری با استناد به دلایل و شواهد روایی و تاریخی در
روایات مربوط به ابن سبأ خدشه کرده و اساساً منکر وجود خارجی ابن سبأ در
تاریخ هستند و او را تنها ساخته و پرداخته افکار "سیف بن عمر" میدانند.
همانطور که اشاره شد، اولین منبع تاریخی که این افسانه را نقل نموده است، تاریخ طبری است و این در حالی است که سلسله
راویان این داستان همگی یا مجهول و ناشناختهاند و یا در نزد علمای رجال فاقد
ارزش و اعتبار.
سلسله
روایت به این شرح است: ۱. سری؛ ۲. شعیب؛ ۳. سیف بن عمر؛ ۴. عطیه؛ ۵. یزید فقعسی.
ما به جهت اختصار فقط به بررسی شخصیت "سری" یعنی کسی که طبری بدون واسطه از او روایت کرده، میپردازیم؛ سپس به
شخصیت این دروغپرداز تاریخ یعنی "سیف" اشاره خواهیم کرد.
از آنجا که طبری هنگام
روایت از سری، نام پدر و عشیره او را نمیبرد و تنها در یک مورد گفته است که مشافهتاً (بهصورت شفاهی) از "سری بن یحیی" نقل میکند،
مشخص میشود که مراد او از "سری" در سایر موارد و از جمله داستان ابن سبأ، "سری بن یحیی" است، با این وجود، هنوز این شخص مجهول است؛ چراکه "سری بن یحیی" مردد بین چند نفر است:
اما از آنجا که این شخص در سال ۱۶۷ در گذشته است و طبری در سال ۲۲۴ متولد گشته، پس طبری نمیتواند از او نقل کرده باشد.
این شخص هرچند معاصر طبری است، اما نه از کسی روایت کرده است و نه کسی از او روایت نموده؛ همچنین هیچکس او را متصف به محدث بودن ننموده و زندگینامهاش در کتب رجالی نیامده است؛ لذا چون مجهول است، اگر طبری از او نقل کرده باشد، قابل
اعتماد نیست.
از طرف دیگر برخی بر این باورند شخصی که طبری از او روایت مینموده سری بن اسماعیل همدانی کوفی پسرعموی شعبی و کاتب اوست؛ اما این اعتقاد نمیتواند صحیح باشد؛ چراکه:
شعبی به تاریخ ۱۰۳ وفات یافته و طبری ـ همانطور که گفته شد ـ به سال ۲۲۴ متولد شده است؛ پس کاتب شعبی یعنی سری نمیتواند طبری را درک نموده باشد؛
بر فرض که سری بن اسماعیل طبری را درک کرده باشد، باز هم مشکلی را حل نمیکند؛ چراکه این شخص در میان علمای رجال فاقد اعتبار است و او را متقلب و غیر قابل اعتماد میدانند.
گروهی دیگر نیز معتقدند طبری از سری بن عاصم بن سهل ابوعاصم همدانی روایت کرده است، هرچند این شخص معاصر طبری است، لکن او نیز نزد دانشمندان رجال از اعتبار برخوردار نیست و برخی او را سارق روایت و دروغگو و... معرفی نمودهاند».
نتیجه اینکه سری، شخصیت مجهولی دارد و شخصی که مجهول باشد، در نزد علمای رجال قابل اعتماد نیست. سایر افراد سلسله روایت ابن سباء نیز وضعیتی مشابه با سری دارند که جهت اطلاع به کتب رجالی مراجعه شود.
دانشمندان در شرح حال سیف آوردهاند که او بغدادی و اصلاً کوفی بوده،
احادیث و سخنانش ضعیف و غیر قابل اعتماد است و گفتهاند که سیف در سال ۱۷۰ هجری قمری در زمان خلافت هارون الرشید از
دنیا رفته است. او دارای دو کتاب به نامهای
الفتوح الکبیر و الرده و
الجمل و مسیر عائشه و ... است که در کتاب اول حوادث تاریخی نزدیک به رحلت تا زمان خلافت عثمان، و در کتاب دوم از شورش علیه عثمان، کشته شدن او و
جنگ جمل بیان کرده است که با توجه به بیاعتبار بودن این شخص در نزد دانشمندان، کتابها و روایتهای او نیز فاقد ارزش است.
توجه به نکات زیر ماهیت سیف بن عمر را برای صاحبان خرد
آشکار میسازد:
توجه به نظرات اهل فن و دانشمندان
علم رجال پیرامون سیف برای ما روشن میسازد که این شخص دروغپردازی بیش نیست و افسانه ابن سبأ تنها یکی از بافتههای ذهن اوست. نظر برخی دانشمندان
اهل سنت پیرامون سیف به این شرح است:
حدیث او ضعیف و سست است و خیری در احادیث او نیست.
ضعیف است حدیث او را ترک کردهاند نه مورد اعتماد است و نه
امین.
بیارزش است، بسیار دروغگوست.
از روایات وی تبعیت نمیشود. از هیچیک از روایات فراوان او تبعیت نباید کرد.
احادیث صحیح را خراب میکرده و لذا به حدیث او اعتماد نداشته، حدیثش را ترک کردهاند.
حدیثهایی را که خود جعل میکرده از
زبان فرد موثقی نقل میکرده است و نیز میگوید سیف متهم به زندقه است و گفتهاند حدیث جعل میکرده است.
ضعیف است حدیثش را ترک کردهاند.
حدیث او را ترک کردهاند، متهم به زندقه است.
برخی احادیث او به غایت مشهور است؛ ولی به نظر من تمام
احادیث وی غیر قابل اعتماد است و به همین دلیل احادیث وی تبعیت نمیشود.
فیروزآبادی صاحب
قاموس و ابن حجر
و صفیالدین گفتهاند:
ضعیف است.
همه دانشمندان و علمای
اسلام اجماع و اتفاق دارند بر اینکه او ضعیف و حدیثش متروک است.
دانشمندان دیگری که نظرات مشابهی پیرامون او دارند. لکن به همین مقدار اکتفا میشود.
این شخص، از افراد، شهرها و وقایعی نام میبرد که هیچیک وجود خارجی نداشته و همگی ساخته و پرداخته ذهن اوست. علامه محقق عسکری (ره) در کتابهای یکصدوپنجاه صحابی ساختگی در ۴ جلد و عبدالله بن سبأ در ۳ جلد به بررسی برخی از آنها پرداخته است که ما به جهت جلوگیری از طولانی شدن جواب تنها به دو نمونه آن اشاره میکنیم:
سیف از شهرهایی به نامهای ارماث، اغواث، عماس، ولوث، طاووس و... نام برده است که از میان کتابهای جغرافی تنها حموی (متوفی ۶۲۶) آنها را از سیف (۱۷۰ متوفی) در
معجم البلدان نقل نموده است؛ درحالیکه در سایر کتابها مانند:
صفه جزیرة العرب، تألیف ابن حائک یعقوبی،
فتوح البلدان، تألیف بلاذری،
مختصر البلدان، تألیف ابن الفقیه،
الآثار الباقیة عن القرون الخالیه، تألیف ابوریحان بیرونی،
معجم ما استعجم، تألیف بکری وزیر و
تقویم البلدان، تألیف اسماعیل صاحب حماة، که درباره شهرها نوشته شده است نامی از این شهرها و نقاط برده نشده است.
از نویسندگان متأخر و خاورشناسان "لسترنج" صاحب کتاب
بلدان الخلافة الشرقیة و "عمر رضا کحاله" صاحب کتاب
شبه جزیره عربستان»،
بر مطالب حموی اعتنا نکرده و این شهرها را در کتابهای خود نیاوردهاند.
سیف از روزهایی به نام یوم الجراثیم یا روز خشکی، یوم النحیب، ارماث، یوم الاباقر (روز گاوها) و... نام برده است و داستانی برای آن ساخته که خلاصهاش چنین است:
سعد بن ابیوقاص در
جنگ فارس به کنار آبی که آن را عذیب الهجانات میگفتند فرود آمد، سعد عاصم بن عمرو را مأمور میکند تا به پایین فرات برود و او میخواهد گوسفند و یا گاوی تهیه کند؛ اما موفق نمیشود. بعد از مدتی به فردی برخورد کرده و از او میخواهد تا او را به محلی که
گاو یا گوسفند دارد، راهنمایی کند، آن مرد برای عاصم به
دروغ سوگند یاد کرده و میگوید سراغ ندارم؛ درصورتیکه خود او چوپان گلهای است که در بیشه قرار دارد. در این هنگام گاوی از مرغزار بانک برآورده و میگوید: کذب والله و ها نحن اولاء، به خدا
قسم این مرد دروغ میگوید و ما اینجا هستیم و....
در زمان حجاج خبر این واقعه به او میرسد و او این
روز را روز گاوها مینامد.
علامه عسکری در نقد این افسانه مینویسد: «در سند یومالاباقر نام عبدالله بن مسلم عکلی و کرب بن ابیکرب عکلی آمده است؛ از این دو
راو ی مانند بسیاری از رواتی که سیف از ایشان روایت میکند، نام و نشانی در کتابهای دانشمندان علم رجال و سندشناسی نیافتیم و بلاذری (در
فتوح البلدان، ص ۲۶۵، داستان لشکر سعد در جنگ فارس را) اینگونه نقل کرده: هرگاه لشکر سعد محتاج به آذوقه میشدند، دستهای سواران را مأمور میساختند که بروند و از قسمت پایین فرات آذوقه به غارت بیاورند و نیز عمر از
مدینه گاو و گوسفند برایشان میفرستاد».
اینها تنها نمونههایی از دروغپردازیهای "سیف بن عمر" است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
با توجه به آنچه بیان شد، چگونه میتوان به حرفها و ادعاهای چنین فردی اعتماد کرد و مطالب مربوط به
عبدالله بن سبأ را یک واقعه مسلم پنداشت؟
پایگاه اسلام کوئست.