فلسفه وجودی ملائکه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ملائکه، فلسفه وجودی، فرشتگان.
پرسش: فلسفه وجودی ملائکه و فرشتگان چیست و چه نیازی به وساطت آنهاست؟
پاسخ: ملائکه موجوداتی هستند مخلوق خدا و واسطههایی بین او و بین عالم مشهود، که خداوند آنان را موکل بر امور عالم تکوین و تشریع کرده است. قرآن کریم کارهای فراوانی را برای فرشتگان برشمرده است. وساطت در نزول وحی و ابلاغ پیام الهی به پیامبران،
تدبیر امور عالم و وساطت در وصول فیض الهی به مخلوقات، استغفار و شفاعت برای مؤمنان و امداد آنان، لعن کافران، ثبت اعمال بندگان و
قبض روح آنان در هنگام مرگ از جمله مأموریتهای الهی است که فرشتگان آنها را اجرا میکنند.
خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را براساس قانون علت و معلول و رعایت ترتیب میان سلسله علل، خلق نموده است و براساس حکمت الاهی ـ که همان رعایت قانون علت و معلول، و لزوم تناسب و سنخیت میان آنهاست ـ و
اراده و خواست خدای متعال،
فلسفه وجود ملائکه و نقش آنان در جهان هستی، تبیین میگردد. علاوه اینکه از نظر عقلی نیز خلقت و علیت بدون رعایت تناسب میان علت و معلول و سنخیت بین آن دو محال است.
برای روشن شدن پاسخ بیان چند نکته ضروری است:
کلمه "ملائکه" جمع ملک ـ به فتحه لام ـ به معنای موجوداتی است که مخلوق و واسطه بین خدا و بین
عالم مشهودند.
یکی از پایههای مهم جهانشناسی اسلامی، تفکیک میان عالم
غیب و عالم شهادت است. «غیب» و «شهادت» به معنای «پنهان» و «
آشکار» است. مقصود از غیب، چیزی است که از حوزه ادراکات حسی خارج باشد؛ برخلاف شهادت که قابل ادراک حسی است. بنابراین مقصود از عالم غیب در مباحث جهانشناختی، بخشی از هستی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با ادراک حسی متعارف قابل درک نیست. در بینش اسلامی، همه واقعیتهای جهان و موجودات خارج از وجود
انسان، محسوس نیستند بلکه بخشی از واقعیتهای هستی، خارج از حیطه حواس ظاهری انسان، است. این آموزه تفکیک غیب از شهادت،
اسلام را در مقابل تمام مکاتب مادیگرایی ـ که وجود واقعیتهای غیر مادی و نامحسوس را انکار میکنند ـ قرار میدهد.
بر اساس این آموزه، ذات اقدس الهی،
فرشتگان و پدیده
وحی، نمونههایی از عالم غیباند.
قرآن کریم ایمان به غیب را نخستین ویژگی پرهیزکاران و پیش شرط هدایتیابی آدمیان میداند و میفرماید: «
ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. الذین یؤمنون بالغیب؛ این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست؛ (و) مایه هدایت
تقوا پیشگاه است. آنان که به غیب ایمان میآورند».
هرچند میان عالم غیب و شهادت تفاوتهای اساسی وجود دارد، اما رابطه میان آن دو عمیق و ناگسستنی است و هرچه در عالم شهادت است، ریشهای در عالم غیب دارد.
قرآن از این حقیقت ژرف پرده برداشته و ریشه و اصل همه موجودات را نزد خدا میداند و میفرماید: «
و ان من شیء الا عندنا خزآئنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچچیز نیست مگر آنکه گنجینههای آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم».
پس همه موجودات طبیعی، در واقع صورت فرودآمده حقیقتی هستند که در جهان ماورای طبیعت آشیانه دارند.
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی ••• صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
در
قرآن مجید،
سخن صریحی درباره ماهیت و چیستی فرشتگان نیامده است. آنچه مسلم است، فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات ذی شعور (
جن و
حیوانات) دارند؛ اما این مسئله که ماهیت آنها چیست، مورد اختلاف است. گروهی از
دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی مجرد و غیرمادی میدانند و گروهی دیگر، آنان را دارای جسم لطیف ـ که با جسم غیر لطیف که دارای ابعاد سهگانه و وزن و حجم و نیز قابل ادراک حسی است، تفاوت دارد ـ به شمار میآورند. با این حال، هر دو گروه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که
فرشتگان به کمند حواس ظاهری بشر درنمیآیند و قابل ادراک حسی نیستند.
گروهی از فرشتگان از جانب خداوند رسالتی دارند: «الله یصطفی من الملائکة رسلاً؛ خداوند از میان فرشتگان رسولانی برمیگزیند».
با توجه به نقشی که فرشتگان، به اذن خداوند، در
تدبیر امور عالم دارند، میتوان گفت که رسالت آنان شامل دو بخش است: رسالت تکوینی که به وساطت آنان در تدبیر امور عالم و انجام فرامین الهی مربوط میشود و رسالت تشریعی که به میانجی بودن آنان در
نزول وحی به پیامبر باز میگردد.
قرآن کریم کارهای فراوانی را برای فرشتگان برشمرده است.
وساطت در نزول وحی و ابلاغ پیام الهی به
پیامبران،
تدبیر امور عالم و وساطت در وصول فیض الهی به مخلوقات،
استغفار و
شفاعت برای
مؤمنان و امداد آنان،
لعن کافران،
ثبت
اعمال بندگان
و
قبض روح آنان در هنگام
مرگ از جمله مأموریتهای الهی است که فرشتگان آنها را اجرا میکنند. فرشتگان در
عالم برزخ و آخرت نیز حضور دارند؛ گروهی از آنان در بهشت مستقرند
و گروهی نیز نگاهبان
دوزخ و دوزخیاناند.
افزون بر آنچه یاد شد، فرشتگان همواره به
عبادت و
تقدیس و
تسبیح خداوند اشتغال دارند و هیچگاه از این
عمل فراغت نمییابند و به کاری دیگر نمیپردازند. به گفته قرآن کریم:
«
و من عنده لایستکبرون عن عبادته و لایستحسرون. یسبحون اللیل والنهار لایفترون؛ و آنان که نزد اویند (یعنی فرشتگان) از پرستش او نه سرپیچی میکنند و نه خسته میشوند. شبانهروز (و همواره خدای را)
تسبیح میگویند و (در این کار) سستی نمیورزند».
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان فرشتگان را بر حسب مأموریتهای گوناگونی که دارند، به گروههای مختلفی تقسیم کرد. این نکته که آیا اصناف مختلف فرشتگان اختلاف نوعی دارند، و یا اینکه در نوع و ماهیت تفاوتی با یکدیگر ندارند، بر ما پوشیده است. از مجموعه آیات و روایات این مقدار برمیآید که فرشتگان مراتب و مدارج مختلفی دارند و گروهی در زمره کارگزاران گروه دیگر به شمار میآیند.
ــ قرآن بر این مطلب گواهی میدهد که هر یک از فرشتگان از جایگاه و رتبه خاصی برخوردار است: «
وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ؛ و هیچیک از ما (فرشتگان) نیست مگر اینکه برای او (مقام و) مرتبهای معین است».
ــ همچنین از پارهای آیات روشن میشود که گروهی از فرشتگان، کارگزاران
فرشته وحی (یعنی جبرائیل) و فرمانبردار اویند.
ــ و فرشته قبض روح (
عزرائیل) نیز مأمورانی از میان دیگر فرشتگان دارد.
برخی
روایات نیز گویای آناند که در میان فرشتگان، جبرائیل،
میکائیل، اسرافیل و عزرائیل از جایگاه ویژه و بلندی برخوردارند.
در کتاب بحار از
امام صادق علیهالسلام روایت کرده که فرمود: خدای ـ عزوجل ـ ملائکه را از نور آفریده است.
و در تفسیر قمی گفته امام صادق ـ علیهالسلام ـ فرمود: ملائکه
آب و
طعام نمیخورند، و
ازدواج ندارند، و تنها با نسیم
عرش، زندهاند، و برای خدای ـ عزوجل ـ فرشتگانی است که تا
روز قیامت یکسره در رکوعاند، و برای او فرشتگانی دیگر است که تا روز قیامت یکسره در سجدهاند.
امام ابوجعفر ـ علیهالسلام ـ فرموده: خدای ـ عزوجل ـ اسرافیل و جبرئیل و میکائیل را از یک تسبیح آفرید، و برایشان گوش و چشم و تیزی
عقل و سرعت فهم قرار داد.
امیر المؤمنین علیهالسلام درباره
خلقت ملائکه فرموده: خدایا ملائکه را بیافریدی، و در آسمانت جای دادی، ملائکهای که نه در آنان سستی هست و نه
غفلت، و نه در ایشان معصیتی مفهوم دارد. آری آنها داناترین
خلق تو به تو هستند و ترسندهترین خلق تو از تواند، و مقربترین خلق تو به تواند و عاملترین خلق تو به فرمان تواند، نه
خواب بر دیدگان ایشان مسلط میشود، و نه سهو عقول، و نه خستگی بدنها، ایشان نه در پشت پدران جای میگیرند، و نه در رحم مادران، و نه خلقتشان از ماء مهین است، بلکه تو ای خدا ایشان را به نوعی دیگر ایجاد کردهای، و در آسمانهایت منزل دادی، و با جای دادنت در جوار خود اکرامشان کردهای، و بر وحی خود
امین ساختی، و آفات را از ایشان دور کردی، و از بلاها محافظتشان فرمودی و ...
و از کتاب توحید حکایت شده، که وی به سند خود از ابیحیان تیمی، از پدرش از
امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت کرده، که فرمود: احدی از مردم نیست مگر آنکه با او چند فرشته است، که وی را از اینکه در چاهی سقوط کند، و یا دیواری به رویش فرو ریزد، و یا ناملایمی به او برسد، حفظ میکنند، و این مراقبت را در
طول عمر او ادامه میدهند تا اجلش فرا رسد، در میان او و آنچه به او میرسد رهاکننده و مانع نشوند.
نتیجه اینکه از نظر آیات و روایات یقینی است که ملائکه موجوداتی هستند که به اذن خداوند در
جهان هستی تأثیرگذار هستند.
اما این پرسش که علل و
فلسفه وجودی ملائکه چیست و چه نیازی است که آنها مقسمات امر باشند باید بگوییم:
هرچند فهم دقیق فلسفه وجودی اشیا (حتی موجودات محسوس تا چه رسد به موجودات غیبی) برای بشر کار مشکل بلکه شاید غیر ممکن باشد، ولی عقل انسان بهصورت کلی براساس آنچه در این جهان محسوس مشاهده کرده میتواند بفهمد خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را براساس قانون علت و معلول و رعایت ترتیب میان سلسله علل، خلق نموده است؛ یعنی بر اساس
حکمت الاهی ـ که همان رعایت قانون علت و معلول، و لزوم تناسب و سنخیت میان آنهاست ـ و
اراده و خواست خدای متعال، وجود ملائکه و نقش فراوان آنان در جهان هستی، تبیین میگردد.
علاوه میتوان گفت از نظر عقل، خلقت و علیت بدون رعایت تناسب و سنخیت میان علت و معلول محال است؛ ازاینرو فلسفه مشاء به عقول عشره قائل شده است و ... .
در
عرفان نیز به اثبات رسیده است که هویت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احکام
وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر میشوند، احکام کثرت، غالب بر وحدت است؛ ازاینرو برای ارتباط آن وحدت ذاتی و کثرات امکانی و سرازیر شدن
فیض از عرش به فرش، باید واسطههایی باشند که احکام کثرت بر آنها غلبه نداشته باشد. این واسطههای فیض الهی، همان فرشتگان الهی هستند و بر این اساس است که در تبیین فلسفه وجودی انسان کامل نیز گفته میشود: فرمان الاهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای
حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان
انسان کامل است.
به عبارت دیگر، برای ایجاد سنخیت و تناسب بین خدایی که از وحدت ذاتی برخوردار است و کثرات امکانی (موجودات مادی) به موجوداتی نیاز است که نقش واسطه را بازی کنند و کثرت محض نداشته باشند و از این جهت این قابلیت پدید آید که فیض از عرش به فرش سرازیر گردد.
ذاته تعالی أجل أن یفعل فعلا جزئیا متغیرا مستحیلا کائنا فاسدا و من نسب إلیه تعالی هذه الانفعالات و التجددات فهو من الذین لم یعرفوا حق الربوبیة و معنی الإلهیة وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ أو لم یعرفوا معنی الفاعلیة و التأثیر و أن وجود کل معلول من فاعله القریب کوجود الضوء من المضیء و الکلام من المتکلم لا کوجود البناء من البناء و لا شک لمن له قدم راسخ فی العلم الإلهی و الحکمة التی هی فوق العلوم الطبیعیة أن الموجودات کلها من فعل الله بلا زمان و لا مکان و لکن بتسخیر القوی و النفوس و الطبائع.
و هو المحیی و الممیت و الرازق و الهادی و المضل و لکن المباشر للإحیاء ملک اسمه إسرافیل و للإماتة ملک اسمه عزرائیل یقبض الأرواح من الأبدان و الأبدان من الأغذیة و الأغذیة من التراب و للأرزاق ملک اسمه میکائیل یعلم مقادیر الأغذیة و مکائیلها و للهدایة ملک اسمه جبرئیل و للإضلال دون الملائکة جوهر شیطانی اسمه عزازیل و لکل من هذه الملائکة أعوان و جنود من القوی المسخرة لأوامر الله و کذا فی سائر أفعال الله سبحانه و لو کان هو المباشر لکل فعل دنی لکان إیجاده للوسائط النازلة بأمره إلی خلقه عبثا و هباء تعالی الله أن یخلق فی ملکه عبثا أو معطلا و ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا.
صدر المتألهین در این زمینه میگوید: "ذات متعالی خداوند برتر از آن است که بیواسطه، فاعلِ فعلِ جزئیِ متغیر، باشد. و هر کس چنین نسبتی به خداوند دهد، یا حقیقت ربوبیت و معنای الاهیت را نشناخته «
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه».
و یا به معنای فاعلیت و تأثیر آگاهی پیدا نکرده است و نمیداند که وجود هر معلولی نسبت به فاعل قریب او مانند وجود اشعه و روشنایی نسبت به روشناییبخش، و کلام نسبت به متکلم است، نه مثل وجود ساختمان نسبت به بَنّا است و هر کس که در
علم و حکمت الاهی که برتر از علوم طبیعی است ثابتقدم و استوار باشد شکی ندارد که همه موجودات بدون دخالت زمان و مکان فعل خداوندند؛ ولی با تسخیر نیروها و نفوس و طبایع.
خداوند زندهکننده و میراننده و روزیدهنده و هدایتگر و گمراهکننده است؛ ولی مباشر و واسطه برای زنده کردن، فرشتهای است که اسم او اسرافیل است؛ و برای میراندن فرشتهای است که
اسم او عزرائیل است که
ارواح را از بدنها و بدنها را از غذاها و غذاها را از خاک میستاند؛ و برای روزی فرشتهای است که اسم او میکائیل است که مقدار و وزن غذاها را میداند؛ و برای
هدایت فرشتهای است که اسم او جبرئیل است؛ و ... برای هر یک از این فرشتگان یاران و لشکریانی است از نیروهایی که مسخر دستورات خداوندند؛ و همچنین نسبت به بقیه افعال خداوند سبحان و اگر خداوند خود فاعل مستقیم و مباشر برای هر کار پست میبود، باید ایجاد و خلقت این واسطههایی که به دستور او بهسوی
خلق نازل میشوند، بیهوده و عبث باشد؛ خداوند برتر از آن است که در مملکت خود موجودی بیهوده و بیکار بیافریند
استاد حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته میگوید: از قوای هستی مطلقاً تعبیر به ملائکه میشود. و از فیض (کاشانی) در علم الیقین
نقل میکند که وی معتقد است هیچ چیزی در این جهان نیست، مگر اینکه برای او در جهان دیگر نیرو و قوه روحانی است که از او در
زبان شریعت به ملائکه نام میبرند.
پایگاه اسلام کوئست.