علت بیان جزئیات حوادث در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: داستان،
قرآن ،
حضرت موسی علیهالسلام،
پیامبر صلیاللهعلیهوآله، حوادث.
پرسش: چرا در قرآن جزئیات حوادث ذکر میشود و به داستان حضرت
موسی ـ علیهالسلام ـ بیشتر از داستان پیامبر
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ توجه شده است؟
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش، لازم است آن را به اجزای قابل تحلیل تفکیک نموده و پس از بررسی هریک، به پاسخ نهایی که حاصل جمع آنهاست، دست یافت.
دلیل عمومیت و کلینگری در آیات قرآن چیست؟ و چرا در برخی موارد از آن عدول شده و آیات به شرح جزئیات مسائل پرداختهاند؟
قرآن کریم حبل الهی است و مایهی
سعادت و رستگاری نوع انسانی میباشد؛
ازاینرو باید تمام مضامین و قوانین لازم برای هدایت بشری را در خود جای دهد.
حال اگر قرار باشد همهی
مصادیق و جزئیات، چه آنها که راجع به عصر
نزول بودند و چه آنها که در آینده خواهند آمد، در متن این کتاب نوشته شود، لازم است تا به اندازهی لحظات زندگی هریک از مسلمانان، کتابی جامع نازل گردد. مشخص است که چنین امری ممکن و عاقلانه نیست. پس چه باید کرد و چه راهی را برگزید؟!
خداوند تبارک و تعالی قرآن را بهعنوان نسخهی جامع رهایی بخش، در بهترین شکل برای هدایت
بشر فروفرستاد. او قوانین کلی را بهصراحت و یا در قالب امثال و حکم، داستانها و سرگذشت پیشینیان ذکر نمود تا مردم با تعیین مصادیق و ربط آنها به کلیات مذکور در آیات شریف، راه درست را برگزیده و از تحیر و سرگردانی نجات یابند.
این همان مطلبی است که
امام صادق ـ علیهالسلام ـ به صحابی خود میفرمایند:"بر ماست که اصولی عام و فراگیر را بیان کنیم و بر شماست که فروع را از آنها بیابید."
اما در این رهگذر، گاهی ارجاع فروعات به اصول دشوار به نظر میرسد و یا مورد
غفلت قرار میگیرد. در چنین مواردی، بر قانونگذار لازم است تا با بیان برخی از جزئیات، تعیین مصادیق را به مخاطبان بیاموزد.
بهعنوان مثال باری تعالی در آیهای میفرماید:"از پلیدیها بپرهیزید"
و چون مواردی مثل
شراب یا
قمار در عرف آن روز، یکی از مسائل عادی
بهشمار میرفت و زشت بودنشان چندان معلوم نبود، خداوند در آیهای دیگر که مدتها پس از آیهی پیشین نازل میشود، به تعیین برخی از مصادیق پلیدی پرداخته و میفرمایند:"قمار، شراب و... از پلیدیها هستند...".
پس بیان برخی از جزئیات نهتنها ضرری به کلیت کتاب نمیزند، بلکه بستر مناسبی را برای درک موقعیتها و دستیابی به روشِ صحیحِ تطبیق مسائل جدید بر قوانین کلی
قرآن کریم، فراهم مینماید و از ایجاد انحرافات و تأویلات ناصحیح جلوگیری میکند؛ ازاینروی گاهی قرآن کریم برخلاف کتب علمی متعارف که در مقام تبیین یک حقیقت (و یا قانون) مصادیق را ذکر نمینمایند، به جزئیات میپردازد و به بیان قواعد کلی اکتفا نمیکند.
علت ذکر
داستان اقوام پیشین را در قالب آیات قرآنی بیان کنید؟ پیشتر اشاره کردید که لازم است تا در برخی موارد، مسائل بهنحو جزئی و قابل لمس، ذکر شود. حال سؤال این است که این جزئینگری ـ با لزومی که دارد ـ چرا در قالب داستانها و موارد تاریخی آمده است؟ آیا امکان نداشت باریتعالی بهطور صریح و مشخص به بیان مصادیق بپردازند؟!
ابتدا باید توجه داشت که قرآن کریم کتاب
تاریخ نیست تا تمام جزئیات و رخدادهای تاریخی را بنگارد. این کتاب به بیان بخشهایی میپردازد که برای هدایت انسانها (هدف اصلی قرآن) مفید باشد؛ ازاینروی در ذکر داستان پیشینیان نیز همین هدف را دنبال کرده است.
رخدادهای پیشینیان، دیدگاههای روشنتری را فرا روی ما میگشاید و ما را از لغزشها، انحرافات و کامیابیهای ایشان آگاه میکند و این آگاهی، پلی است برای صعود و ترقی ما، تا بدین سبب، دیگر تجربیات تلخ پیشینیان را در کام خود نیازماییم؛ ازهمینرو است که در متون دینی، دقت در
تاریخ ملل گذشته و
تفکر در کردههایشان، مورد تأکید قرار گرفته است.
در اینجا شایسته است نمونههایی از ظرایف و حکمتهای نقل داستانها را در آیات قرآنی، مورد توجه قرار دهیم:
نقل داستانهای جزیی و نگرش بسیار ریز به مسائل، بهخاطر تحدی بوده و نمونهای از
اعجاز قرآن کریم است؛ زیرا برخی از موضوعاتی را که در این مصحف شریف آمده است؛ در هیچیک از کتب آسمانی دیگر نمیبینیم و این خود بیانگر
علم الهی
پیامبر صلیاللهعلیهوآله، نسبت به تاریخ انبیای سابق است؛ چراکه انسانهای معمولی بدون پیشینهی ذهنی و مطالعه، قادر به درک و نقل این حقایق پنهانی نیستند.
بسیاری از خداپرستان غیر مسلمان در عصر رسول خدا، یهودی یا نصرانی بودند. نقل داستان پیامبران آنها در قالب آیات قرآن در راستای رسالت تبلیغی حضرت
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بوده و زمینهی بیداری آنها را فراهم مینمود. آنها با نزدیک یافتن افق فکری پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به انبیای خود و نیز مشاهدهی دانش پیامبر نسبت به تاریخ آنها، زبان به تصدیق حضرتش میگشودند و به
اسلام متمایل میشدند. و در نهایت، دست از عناد و دشمنی بر میداشتند و به حمایت مسلمانان میپرداختند. این همان مطلبی است که در جریان
هجرت مسلمانان به حبشه، شاهد آن هستیم.
از آنجا که بسیاری از نکات ریز اعتقادی، بهآسانی قابل درک نیست و تا زمانی که انسان در آن موقعیت خاص قرار نگیرد؛ توان فهم آنها را ندارد، خداوند با ذکر جزئیاتی از زندگی پیامبران گذشته، موضوعات فکری و اعتقادی را بهنحوی آسان و قابل لمس در اختیار مسلمانان قرار میدهد؛ مانند مطلق بودن
ارادهی خداوند متعال که در داستان بیاثر بودن
آتش نمرودیان بر
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ تبلوری زیبا یافته است و نیز مثل ظرافت فریب آدمی توسط
شیطان و راههای نفوذ او در تفکر انسان که در داستان هبوط
آدم ـ علیهالسلام ـ
از
بهشت ، به سبب استفاده از درخت ممنوع، بسیار پرمحتوا و روشن بیان شده است.
گذشته از موارد مذکور، عبرتاندوزی و پندگرفتن، یکی از مهمترین علل
ذکر تاریخ گذشتگان است؛ بهگونهای که خود قرآن کریم بدین مطلب تصریح کرده و فرموده است:"به راستی که در داستانهای ایشان عبرتی برای صاحبان خرد است".
از مؤثرترین مواردی که اثر عبرتآموزی خواهد داشت، بیان عذابهای الهی است که در پس ناشکری اقوام گذشته نصیب آنان گردیده و در جایجای
قرآن کریم بدان اشاره شده است. همچون صاعقهی ثمود و یا طوفان
نوح علیهالسلام.
بسیاری از مطالب چون، آداب معاشرت، آموزش، استدلال و... را از همین داستانها میتوان استفاده نمود؛ زیرا آموزش غیر مستقیم، یکی از سودمندترین روشهای تعلیم و تربیت است که تأثیر خود را از دست نمیدهد و سریعاً فراموش نمیشود. در این روش، متعلم خود را به جای شخصیتهای داستان قرار میدهد و آموزههای معلم خویش را دقیقتر احساس میکند. به همین سبب، این روش التزام بیشتر مخاطبان را نسبت به آموزهها در پی دارد.
این گونه بیانات را میتوان در داستانهای زیادی از جمله، احتجاجات
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ با
خورشید و ماه و یا با بتپرستان دربارهی بت بزرگ و نیز فرمایشات
لقمان حکیم به فرزندش و...، به وضوح مشاهده کرد.
البته در ذکر داستانها، حکمتهای دیگری نیز وجود دارد که برای آگاهی افزونتر به
تفاسیر و کتب
قصص الانبیا میتوان مراجعه نمود.
ازچهرو وقایع
حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ تا به این حد، مورد تأکید و تکرار قرار گرفته و چرا اهمیتی که بدان داده شده، به زندگی پیامبر، داده نشده است؟!
قرآن کتاب
نور و
هدایت است و هر آنچه در آن بیان شده، در راستای ذکر مطالبی بوده که برای هدایت بشر لازم است؛ ازاینروی اگر مطلبی در قرآن تکرار شده و مورد تأکید قرار گرفته، برای تحقق همین هدف بوده است؛ زیرا چهبسا لازم بوده یک مطلب در مناسبتهای مختلف به شیوههای گوناگون بیان شود تا اثر پندآموزی آن در مخاطب بیشتر گردد.
در این میان شاید بتوان گفت:علت توجه مکرر قرآن به زندگی حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ و قوم
بنیاسرائیل به دلیل سرنوشت پر فرازونشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگی آنها با حیات
مسلمانان است.
بهعنوان نمونه، داستان جنگ بدر در اسلام شباهت زیادی به سرنوشت همراهان
طالوت ـ علیهالسلام ـ دارد. بنابر شواهد تاریخی، تعداد مجاهدان هر دو سپاه ـ سپاه طالوت و سپاه
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ـ ۳۱۳ نفر بوده و هر دو مقابل تعداد زیادی از مشرکان به مبارزه پرداختند و در نهایت پیروز شدند.
قرآن به
داستان طالوت و همراهانش اشاره میکند و پایمردی و
صبر آن گروه اندک را در مقابل گروه زیادی از
کافران میستاید تا الگو و نمونهای برای مسلمانان باشد.
در روایات فراوانی، امامان
معصوم ـ علیهمالسلام ـ به همین شباهت اشاره کردهاند. در یکی از آنها، خطاب به امت آمده است:شما نیز چونان بنیاسرائیل هستید و کارهای آنها را انجام خواهید داد.
اما در مورد پیامبر گرامی
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ باید بگوییم: اگرچه در قرآن صریحاً و بهطور مکرر، نامی از این آخرین پیامآور الهی برده نمیشود، ولی با دقت در شأن نزول آیات درمییابیم که حجم بسیاری از آیات دربارهی زندگی وی و
اهل بیت و
اصحاب ایشان است و تعداد این آیات به مراتب بیش از آیات مربوط به زمان حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ و قوم
بنیاسرائیل میباشد. در واقع داستان زندگی حضرت رسول ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و نقش هدایتی آن را باید در زمان و موقعیت خود حضرت جستوجو نمود و بسیاری از آنها در قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاند.
نکتهی قابل توجه این است که داستان بسیاری از پیامبران در قرآن ذکر نشده؛ اما این مسئله نقطه ضعفی برای ایشان تلقی نمیشود؛ چراکه همهی
انبیا ی الهی، انسانهایی کامل و وارستهاند و به ارادهی حق تعالی از هر عیب و نارسایی، مبرا هستند. از آن سوی
قرآن به داستان کسانی اشاره میکند که منفور و مردود درگاه الهیاند؛ ولی مسلماً ذکر نام آنان دلیلی بر
فضیلت آنها نیست و قرآن فقط و فقط براساس مصالح و اهدافی به داستان زندگی آنها پرداخته است.
بنابراین نقش هدایتگری قرآن سبب میشود که گاه از پیامبران سخن گوید، گاه از افرادی نام برد که
پیامبر یا
نبی نیستند، ولی مورد رضایت خداوندند (مانند ذوالقرنین یا عمران، پدر
حضرت مریم علیهاالسلام) و گاه از سرنوشت افرادی اطلاع دهد که منفور و مغضوب خداوند هستند (مانند
فرعون و
شیطان ) همینطور این نقش موجب میگردد که قرآن داستانی را مکرراً نقل کند ) مثل
داستان حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ( یا در دفعات معدودی به آن اشاره نماید )مثل داستان دخول
آدم ـ علیهالسلام ـ در
بهشت که فقط سه بار بیان شده است (و یا فقط یک بار آن را بازگو نماید (مثل داستان
خلقت آدم و گفتوگوی خداوند با ملائک و اعتراض آنها به حقتعالی).
۱. حلی، ابن ادریس السرائر، مؤسسهی نشر اسلامی، چاپ دوم، سال ۱۴۱۱ ه ق.
۲. حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، نشر مؤسسهی سید الشهداء، سال ۱۴۰۵ ه ق.
۳. سبحانی جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، نشر مشعر، سال ۱۳۷۵ ه ش.
۴. سلیم بن قیس هلالی، اسرار آلمحمد، انتشارات الهادی، چاپ دوم، سال ۱۴۱۸ ه ق.
۵. قاضی ابن برّاج، المهذّب، نشر جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم، سال ۱۴۰۶ه ق.
۶. محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، شناخت قرآن، انتشارات مدینة العلم، قم، سال ۱۴۰۲ ه ق.
۷. المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه.
پایگاه اسلام کوئیست.