سوالات نا به جا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: پرسش، سؤالات نابجا، وحی، نزول وحی، تغییرناپدیری وحی،
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله.
پرسش: آیة ۱۰۱ سوره مائده، بیانگر آن است که سؤالات مردم بر محتوای وحی تأثیر میگذارد! منظور از سؤالات در آیه، چه نوع سؤالاتی میباشد؟
پاسخ: منظور از شأن نزول آیه این نیست که راه سؤال و پرسشگری را به روی مردم ببندد؛ بلکه منظور سؤالهای نابجا و بهانهگیریهایی است که غالباً سبب مشوب شدن اذهان مردم و موجب مزاحمت گوینده و پراکندگی رشته سخن و برنامه او میشود.
«
یا ایها الذین امنوا لاتسئلوا عن اشیاء اِن تُبدَلکم تَسُؤکم و إن تَسئلوا عنها حین یُنزَّل القرآنُ تُبدَلکم عفا الله عنها و الله غفورٌ حلیم؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید، از مسائلی سؤال نکنید که اگر برای شما
آشکار گردد. شما را ناراحت میکند و اگر هنگام
نزول قرآن از آنها سؤال کنید، برای شما آشکار میشود. خداوند آنها را بخشیده است و
خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است و خداوند آمرزنده و بردبار است».
در شأن نزول
آیه فوق آمده است که «روزی پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ برای مردم از دستور خدا درباره حج
سخن میگفت و شخصی به نام عکاشه گفت: آیا دستور انجام حج، برای هر سال است؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به سؤال او پاسخ نگفت: ولی او
لجاجت کرد و سه مرتبه سؤال خود را تکرار کرد. پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فرمود: وای بر تو! چرا این همه اصرار میکنی؟ اگر در جواب تو بگویم: بلی. حج در همه سال برای شما
واجب میشود و اگر در همه سال واجب بشود؛ توانایی انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید؛
گناهکار خواهید بود: لذا در دستورات الهی از روی لجاجت سؤال نکنید، و یکی از اموری که سبب به هلاکت رسیدن اقوام گذشته شد، پر حرفی و لجاجت آنها بود.
در ادامه خواهیم گفت: که این
شأن نزول نمیتواند
تفسیر آیه باشد.
منظور از شأن نزول فوق این نیست که راه سؤال و پرسشگری را به روی مردم ببندد، بلکه منظور سؤالهای نابجا و بهانهگیریهایی است که غالباً سبب مشوب شدن اذهان مردم و موجب مزاحمت گوینده و پراکندگی رشته سخن و برنامه او میگردد.
قرآن، همگان را به پرسشگری و دانستن دعوت میکند: «
فاسئلوا اهل الذکر اِن کنتم لاتعلمون؛
مردم آنچه را نمیدانند، از اهل اطلاع بپرسند».
سؤال، کلید فهم حقایق است و به همین دلیل کسانی که کمتر میپرسند، کمتر میدانند؛ ولی از آنجا که هر قانونی معمولاً استثنایی دارد، این اصل
تعلیم و
تربیت نیز استثنایی دارد و آن اینکه پارهای از مسائل پنهان بودنش برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است.
در اینگونه موارد جستوجوها و پرسشهای پیدرپی برای پرده برداشتن از روی واقعیت، مذموم و ناپسند است:
برای مثال، پزشکان، بیماریهای سخت و لاعلاج را از بیمار پنهان میکنند. شخص بیمار اگر از عمق بیماری خود آگاهی داشته باشد؛ گرفتار وحشتی میگردد و اگر کشنده نباشد؛ بهبودی او را به تأخیر میاندازد. اصرارهای بیمار برای پی بردن از مریضی خود، مذموم و ناپسند است.
ممکن است گفته شود: اگر افشای این امور برخلاف مصلحت مردم است؛ چرا با اصرار افشا میشود؟
در پاسخ باید گفت: اگر رهبر جامعه در مقابل سؤالات پیدرپی و از روی لجاجت بعضیها،
سکوت کند. مفسدههای زیادی در پی دارد و
سوء ظنهایی را برمیانگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم میشود؛ لذا برای فرار از آن به پاسخگویی از مسئلهای میپردازد که کتمان آن بهتر بود.
در آیه بعد برای تأکید این مطلب میگوید:
بعضی از
اقوام پیشین اینگونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت برخاستند: مانند:
بنیاسرائیل که دستور داده شده گاوی را ذبح نمایند، آنها به سؤالات پیدرپی و
لجاجت کار را برای خود سخت گرفتهاند.
از ماحصل گذشته به این نتیجه میرسیم که آنچه در شأن نزول آمده، مطابقت با آیه ندارد؛ چون مورد سؤال در آیه مشخص نشده است. آنچه خداوند
نهی کرده، سؤال از مسائلی که اسباب عادی خود را طی میکند یا از چیزهایی که در پس پرده
غیب قرار گرفته است: مثلاً:
روز مرگ ما چه زمانی است؟ آینده ما چهگونه است؟ و ...
پاسخ به تمام موارد سبب ملامت و ناراحتی پرسشگر میشود؛ لذا از پرسشهای اینگونه نهی فرموده است.
اما اینکه آیا این سؤالات تأثیری در نزول وحی دارد؟ باید گفت: بعضی از
نزول وحی قرآنی براساس شأن نزول، اسباب نزول و پرسش پرسشگران و ... بوده است؛ اما منحصر در آنها نبوده است. با این حال قرآن تمام مطالب خود را از چهارچوب اخلاق، عقاید و احکام خارج نساخته و آیه قرآن دارای اثرات تربیتی و روحی و معنوی و اعتقادی و ... دارد و در مقابل هر سؤال نابجا آیهای نازل نمیکرد؛ برای مثال، علامه طباطبایی نزول قرآن را در شأن نزول و
اسباب نزول خلاصه نکرده، حتی در بیشتر موارد، شأن نزولها را نمیپذیرد و آیهها را محدود نمیکند.
قرآن برای تمام مردمان
جهان نازل شده و تا ابد زنده و جاویدان است. اگر منحصر به سؤالکننده
عرب باشد، با جاودانگی آن در تناقض است.
پدیده وحی بهخلاف جریان فکری بشر در تبلور و ظهور خود زمان خاصی را نمیشناخت؛ بلکه بنا بر
حکمت و خواست القاکننده نیرومند غیبی، در حال
خواب یا بیداری، در حال
سخن گفتن با دیگران، در مواجه با دوست یا دشمن ... نازل و افاضه میگردید. در بعضی مواقع وحی منقطع (فترت وحی) و در جای دیگر با وجود نیاز شدید به وحی، تأخیر نازل میشد و پیامبر نیز تابع وحی بود، نه وحی تابع پیامبر؛
و او قدرت بر تغییر و تبدیل
وحی را نداشت.
لذا خداوند پیام خاصی برای جامعه داشت و مضمون پیام هم از پیش تعیینشده بود و شرایط اجتماعی و تاریخی نمیتوانست محتوا و مضمون آن پیام را تغییر دهد؛ بلکه فقط شرایط یا محیط مواردی پیش میآورد که پیامبر با استفاده از آن، پیام
اسلام را بهتر
تفسیر و تبیین میکرد.
پیامبر همانند استادی با مسئلهای ثابت که مضمون ثابت هم دارد، به کلاس درس میرود و در طول تدریس این مضمون ثابت میماند و مبحثی که در کلاس مطرح است، در طول شرح و تفسیر آن است نه آنکه نقد شاگرد تأثیر در نتیجه داشته باشد.
در نتیجه قرآن نزول خدا را با واقعیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و پرسش پرسشگران مطابقت داده تا بهتر قابل درک و فهم باشد؛ والا قرآن همانند
تورات و
انجیل دفعی نازل میشد. از طرف دیگر، قرآن فرهنگها و دانشهای
باطل عصر خود را نپذیرفته و با آن نیز مقابله کرده است.
۱.
تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۵، ص ۹۶.
۲.
ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۶، ص ۲۳۶.
۳.
مجمع البیان، طبرسی، ج ۴ ۳، ص ۳۸۵.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سؤالات نابجا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۷/۱۸.