روشنفکران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: روشنفکران،
انقلاب اسلامی.
پرسش: آیا روشنفکران در شروع
انقلاب اسلامی و بعد از آن نقش داشتهاند؟ نقش مثبت یا منفی آنان چیست؟
پاسخ: در ابتدا لازم است که
روشنفکری را تعریف نموده، سپس ضمن تقسیم روشنفکران به نقش آنان بپردازیم.
روشنفکری از دو کلمه «روشن» و «فکر» و «یای نسبت» ترکیب شده است.
مفهوم آن پرواضح است: فکری که روشن است، نور دارد، تاریک نیست. با روشناییها اتصال دارد، واقعیتها را درک میکند،
دوست و
دشمن را میشناسد،
نور میدهد، روشنگر است، تاریکی و
جهل را میزداید.
و حضرت
امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ نیز که یک روشنفکر راستین است، میفرماید: «من با نور الهی و روشنگری خدایی به راه افتادم؛ آنگاه که همه ایستادند و توقف نمودند»
و راه رسیدن به واقعبینی و روشنفکری، را
تقوا و
پرهیزکاری معرفی میفرمایند: «کسی که تقوا پیشه کند و از خدا بترسد، خدا او را از فتنهها رهایی داده و نوری در دل تاریکیها، به او میبخشد»
با توضیحات یاد شده، روشنفکران قشر خاصی نباید باشند، رشته جدابافتهای نیستند، هر آنکس که روشنضمیر و واقعبین باشد، مصالح و
مفاسد را بشناسد، آیندهنگر باشد، دوست و دشمن را بتواند درک کند،
روشنفکر است.
البته در این میان کسانی نیز با ادعای روشنفکری در واقع به دور از تمامی خصوصیات یک روشنفکر در صحنههای
تاریخ ایران وارد شدند؛ ولی نتوانستند ماهیت واقعی خود را پنهان نمایند؛ لذا لازم است در
شناخت و تمییز این افراد دقت بسیار نمود.
ما روشنفکرانی را که در یک قرن اخیر نقش حساس و مهمی در حرکتهای سیاسی و اجتماعی داشتند را به دو گروه تقسیم میکنیم:
گروهی که دنبالهرو
روحانیت شیعه بودند و انگیزه آنها حفظ
دین و مبارزه با
فساد و جنایات رژیمهای مستبد بود. این طیف از روشنفکران با کسب
قدرت ویژه توانستهاند نقش حساس و مهمی در حرکتهای سیاسی ـ اجتماعی یک قرن اخیر بازی نمایند و به همین دلیل است که هر زمان که روحانیون شیعه ایران با قدرت سیاسی
حاکم به مبارزه پرداختهاند، قدرت سیاسی نبرد را باخته است. قدرت روشنفکران
روحانی و کسانی که مانند آنها میاندیشیدند قابل قیاس و برابری با قدرت رهبران سیاسی غیر مذهبی نیست و همین امر موجبات رشک و
حسد آنها را فراهم نموده و در عین نیازی که به آنها داشتهاند هر زمان که توانستهاند در حذف آنها و
خیانت به آنها دریغ نکردهاند.
گروه دیگر رهبران سیاسی غیر مذهبی بودند که از اینان بیشتر میتوان با عنوان رهبران ملی نام برد. این رهبران که عموماً
لیبرال و غربزده، و تحت تأثیر فرهنگ و تمدن
غرب بودند و بسیاری از نظریات خود را با الهام از جامعه اروپایی کسب کرده بودند، به این نتیجه رسیده بودند که بدون حمایت
روحانیون و
علما امکان ندارد، با تودههای مردم ارتباط برقرار کنند و آنها را به حرکت درآورند؛ فلذا با آنها یک نوع تفاهم تاکتیکی برقرار کرده تا آنها فعالانه تودههای مردم را در جهت نیل به اهداف ملی تحریک نمایند.
نهضت مشروطه و
ملی شدن نفت از جمله مواردی است که روحانیون نقش رهبری مردم را بر عهده داشتند و رهبران غیر مذهبی میوهچینان آن جنبشها بودهاند. از طرف دیگر روحانیون برای رژیمهای سیاسی از همه مخالفان خطرناکتر بودهاند؛ زیراکه آنها کمتر اهل سازش و
تسلیم بوده و نهتنها با دوزوکلکهای ماکیاولی آشنا نبوده؛ بلکه اصولاً در مفهوم و معنای ماکیاولی
تربیت سیاسی نیافتهاند و اگر هم وارد گود
سیاست میشوند، صرفاً به این دلیل است که برای
ملت و
مذهب احساس خطر مینمایند.
اگر یک قرن به عقب برگردیم، بهروشنی میتوان سیر تکاملی روحانیت مبارز را با یک هدف ولی با شیوههای متفاوت و آن هم تحت تأثیر اوضاع و احوال زمان خود مشاهده کرد، هدف همه آنها اجرای
شریعت اسلامی، و برقراری حکومت
عدل الهی و کوتاه کردن دست بیگانگان و استعمارگران بوده است.
سیدجمالالدین اسدآبادی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را در نصیحت، هدایت و
تشویق حکام
کشورهای اسلامی در ایجاد
وحدت جهان
اسلام قرار داده بود و بیهوده تلاش میکرد که شاهان ایران و امپراطوران عثمانی و خدیوهای مصر را نصیحت نموده و آنها را وادار کند که در مقابل سیل بنیانکن
فرهنگ و تمدن غربی مجدداً به دژ مستحکم فرهنگ و تمدن
اسلام پناه برند.
اما لیبرالها در عمل و حتی در میان ایده و نظر عکس سیدجمال و روحانیت
شیعه عمل میکردند. در این مورد گفته
مهندس بازرگان قابل توجه است که میگوید: «زندگی که ما امروز داریم، همهاش فرنگی است؛ طرز فکر ما، درس خواندن ما، مبارزه ما،انقلاب ما، ضدیت ما با
استعمار و
استثمار، تمام
ارمغان غرب است.»
روحانیت صدر
مشروطیت که از شاهان بریده بودند، به دو دسته تقسیم شدهاند:
دستهای همچون مرحوم
بهبهانی و
طباطبایی درصدد محدود کردن قدرت پادشاهان خودکامه و کسب و تضمین برقراری نظامی
دموکراتیک و یاد دادن
حق نظارت به مجتهدین بودند، به این امید که از وضع و اجرای قوانین
خلاف شرع و
اسلام جلوگیری گردد؛ ولی در همان حال میدان را به لیبرالها و غربزدهها سپرده و خود کناره گرفتند.
دسته دیگر چون مرحوم
شیخ فضلالله نوری که از حاکمیت
لیبرالیسم وحشت داشته و نگران بود، تلاش میکرد تا حکومت
شرع اسلام برقرار شده، و عاقبت هم بر سر آن جان خود را فدا کرد.
مرحوم
آیتالله کاشانی راه را در همراهی و مساعدت، با لیبرالها برای کسب
آزادی و کوتاه کردن دست بیگانگان دیده بر این امید که با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ایجاد حکومت با
قوانین اسلامی موفق گردد، ولی غافل از آنکه لیبرالها دیگر فرصتی به او و فدائیان اسلام نخواهند داد که به خواسته خود برسند و از روحانیت صرفاً بهعنوان نردبانی برای رسیدن به رهبری مردم و قبضه کردن قدرت بهره خواهند برد.
امام خمینی(ره) که تاریخ پر از
تجربه روحانیت مبارز را پشت سر گذاشته بود، در این زمان خود رأساً رهبری را به دست گرفت و اجازه نداد که دیگران از جمله لیبرالها در رهبری و بهرهبرداری از ثمره مبارزات مردم شریک شوند.
و پس از انقلاب
روشنفکران، مانند گذشته با پيروی از
امام و تكيه بر
اصول و مبانی دينی و اسلامی، انقلاب را به پيش میبرند كه برای حفظ انقلاب از جان خويش نيز دريغ نداشته و ندارند، شخصيتهايی كه اوایل انقلاب به
شهادت رسيدند؛ مانند
شهید مرتضی مطهری،
شهید باهنر،
شهید رجایی،
شهید مفتح،
شهید بهشتی، و ... و رزمندگانی كه پيرو راستين
امام و
شهدا بودند و در طول هشت سال دفاع
مقدس در حفظ نظام و انقلاب كوشيدند. و شخصيتهای برجستهای كه امروزه برای رشد و تكامل انقلاب میكوشند از جمله
مقام معظم رهبری،
آیتالله جوادی آملی،
آیتالله مصباح یزدی و ....از چهرههای درخشان
حوزه و
دانشگاه كه به چيزی جز حفظ و تداوم ثمره خون شهدا (انقلاب) نمیانديشند.
۱. مذهب و روشنفكری، محمد دشتی.
۲. تاريخ سیاسی معاصر، سیدجلالالدین مدنی.
سایت اندیشه قم.