جاودانه بودن قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: جاودانگی قرآن، عقل، وحی، حس، دین، سعادت، دنیا، آخرت.
پرسش: چگونه از هر لحاظ میتوان ثابت کرد که قرآن تنها برای دوره جاهلیت و زمان رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نیامده، بلکه برای تمام اعصار است؟
پاسخ: دلایل بروندینی و دروندینی زیادی بر این نکته گواهی میدهند که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم: ۱. کافی نبودن عقل برای برطرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت؛ ۲. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن میکند؛ ۳. جاودانه بودن
دین اسلام.
دلایل بروندینی و دروندینی زیادی بر این نکته گواهی میدهند که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
مقدمه اول
این دلیل را با این سؤال آغاز میکنیم که آیا تنها مردم زمان پیامبر نیاز به
وحی داشتهاند؟ و اساساً سر نیاز بشر به وحی چیست؟ و آیا این نیاز به زمان خاصی اختصاص دارد یا
عقل در تمام دوران نیازمند کمک وحی است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت:
أ. بشر برای این
خلق شده که با رسیدن به خدا به
کمال برسد؛ پس باید به این سمت هدایت شود؛
ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است؛
ج. این نیاز بهگونهای است که در طول زمان نیز پا بر جاست. از آنجایی که دین و
قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخگوی نیازهای هدایتی بشر تا
روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نداشته باشد.
شاید مقدمه اول به جهت کثرت مباحثی که در سایت آمده است، نیازی به توضیح نداشته باشد.
مقدمه دوماگرچه در دین اسلام تأمین برخی نیازهای
انسان به عقل و
تجربه واگذار شده است، بهگونهای که عقل در کنار قرآن و
سنت یکی از منابع
شناخت دین است، اما دین در موارد خاصی، حامل معارفی است که عقل بدان راهی ندارد. قرآن چندین بار این نکته را تذکر داده است که رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به شما چیزی آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمیتوانستید آنها را بدانید و به آن
علم پیدا کنید («
علمکم مالم تکونوا تعلمون»)،
نه اینکه چیزی را به شما آموخت که شما نمیدانستید، ولی میشد از طریق ادراکات متعارف بدان دسترسی پیدا کنید.
توضیح اینکه:
ادراک عقل منحصر در کلیات است و در غیر آن، از ابزار دیگری همچون حس استفاده میشود، و از آنجا که گاهی حس خطا میکند، در تحلیل ادراکات حسی و نتیجهگیری از آن، که کار عقل است، هم خطا صورت میگیرد. از این جهت گفته میشود با علم که بر مبنای حس است، نمیتوان به معارف یقینی در همه مسائل دست یافت تا از دین بینیاز شد؟!
امام علی ـ علیهالسلام ـ میفرماید: دین وسیلهای برای دستیابی عقل به
یقین است.
از این جهت، تقویت شناخت عقلی بشر، بهواسطه بیان نقلی و ازاله شک و دودلی در یافتههای عقلی از جمله دلایل ضرورت وجود پیامبر و امام از سوی دانشمندان کلام دانسته شده است.
عقل، راه رسیدن انسان به
خدا و دین است
و در مباحث اعتقادی حرف اول از آنِ او است و اگر در موردی نظر قاطعی داد، حتی باید ظواهر نصوص را به نفعش تغییر دهیم؛ یعنی اثبات مبدأ و
معاد و اصل وحی و ...، بر عهده اوست؛ ازاینرو در این وادی
تقلید جایی ندارد؛ اما باید توجه داشت که عقل در تمام معارف نمیتواند
سخن بگوید و اظهار نظر کند؛ مثلاً:
عقل میتواند ثابت کند خدایی هست و به صفاتش آگاهی پیدا کند؛ اما به کنه ذاتش راهی ندارد. لذا در
احادیث متعددی، آدمی از
تعقل در ذات الاهی نهی شده است.
دلیل آن، این است که
عقل قادر به فهم ذات الاهی و کیفیت ذات خداوند نیست.
این در حالی است که مشاهده میکنیم قرآن انسان را به
تعقل در قرآن،
آیات تکوینی و پدیدهها و نظم
جهان،
احکام اخلاقی
و سرگذشت پیشینیان
دعوت کرده است؛ زیرا نتیجه تفکر در این امور، شناختخدا، درک احکام اخلاقی و عبرت گرفتن از پیشینیان است.
بر این اساس باید گفت: عقل در هر مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را ندارد و در واقع جهتدهی و راهنمایی عقل به مسیری که به نتیجه خواهد رسید، بر عهده دین است؛ زیرا خداوند
خالق عقل است و بهتر از هرکس میداند که عقل در چه مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را دارد و در چه مسیرهایی از دستیابی به نتیجه ناتوان است.
عقل میتواند ثابت کند معادی وجود دارد و در نهایت ثابت کند که این
معاد جسمانی است، ولی نمیتواند خصوصیات معاد جسمانی و اتفاقاتی را که در روز قیامت میافتد، تبیین کند.
عقل پس از اثبات خدا از طریق استدلال از آیات آفاقی و انفسی، خوبی و لزوم تسلیم در برابر خداوند و
ایمان به خدا را به انسان گوشزد میکند. عقل وسیله فهم
اخلاق است و میتواند خوب و بد
اعمال را تشخیص دهد و آدمی را به انجام برخی امور و ترک برخی دیگر بخواند،
اما باید توجه داشت که دین در سه بخش برای انسان برنامه و حرف دارد و در تلاش است که به تصحیح سه نوع ارتباط بپردازد: أ. ارتباط انسان با خود؛ ب. ارتباط انسان با دیگران و غیر خود (طبیعت و جامعه)؛ ج. ارتباط انسان با خدا. ما بر این باوریم که
علم و عقل به هیچ وجه قادر نیست در این سه قسمت جایگزین دین شود؛ زیرا
دین اسلام هم به
دنیا توجه میکند و هم به آخرت.
اسلام به دنبال آبادانی دنیایی است که آخرتش را هم آباد کند، هم به دل توجه دارد و هم به عقل و برنامههای آن در سه بخش ذکر شده است و چنین چیزی از عهده اخلاق دنیایی و ... خارج است. چهگونه علم و عقل بشر میتواند برای بشری که تاکنون از او و ابعاد وجودیش شناخت کاملی پیدا نکرده است، برنامهای جامع عرضه کند و سعادت او را تأمین نماید؟
بشر پیش از هر چیز به فلسفه،
مکتب و نظام
و در مرحله بعد به سازوکارهای مناسب
نیازمند است. اسلام، متکفل سه امر گفته شده است و طراحی سازوکارهای مناسب را به خود عقل و علم انسانها واگذار کرده و معتقد است که علم بهتنهایی قادر نیست تبیینِ
فلسفه، مکتب و نظام را بر عهده گیرد.
علاوه اخلاقی که بر مبنای دنیا بنا شده است نمیتواند ضمانت اجرایی داشته باشد و جایگزین اخلاق دینی گردد و ...؟
در ساحت فروع و فقه هم عقل بهعنوان یکی از منابع شمرده میشود؛ مثلاً تقلید که از فروعات فقهی است، ثمره مبارک تعقل است و ...؛ البته باید توجه داشت که براساس دیدگاه ما عقل با شرایطی میتواند احکام شرعی را در زمینهها و حوزههای خاصی استنباط نماید. عقل نه به نحو کلی راهی برای کشف احکام است و نه بهطور کلی مورد انکار قرار میگیرد؛ یعنی امکانش مورد پذیرش است و وقوعش مشروط.
امکان دستیابی به احکام شرعی به خصوص از راه عقل به خصوصیتی برمیگردد که در اعتبارات شرعی وجود دارد و ممکن است این خصوصیت ضرورتاً در اعتبارات دیگر نباشد. آن خصوصیت این است که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند. ما این خصوصیت را در مسائل اعتقادی بهعنوان یک اصل اثبات میکنیم و معنای آن این است که اگرچه حکم شرعی خود یک اعتبار است و مثل هر اعتبار دیگر، امری است که اعتبار کننده آن را ایجاد میکند، اما برخاسته از چیزی است که اعتباری نیست و واقعیت دارد. مصالح و مفاسد واقعی جزو امور تکوینی و حقایقاند. عقل از روزنه همین مصالح و مفاسد میتواند
حکم شرعی را کشف کند،
اما استفاده از این راه مشروط است به رعایت معیارها و عدم اعتماد به یافتههای ظنی که از آن به
قیاس تعبیر میشود؛ یعنی راه میانهای که از یکسو، ما را از استفادههای لجام گسیخته از عقل و
فکر و محاسبههای تخمینی و ذهنی منع میکند و از سوی دیگر، به ما اجازه میدهد که در آیات و
روایات با یک معیارهایی دقت کنیم و احکام را از آنها استفاده نماییم و این همان راهی است که مکتب
اهل بیت علیهمالسلام آن را به ما معرفی کرده است.
از آنچه گفته شد روشن شد، اولاً: عقل در هر سه حوزه اعتقاد، اخلاق و فقه با محدودیت روبهروست. این محدودیتها را میتوان در امور زیر خلاصه کرد: أ. محدودیت عقل برای دستیابی به معارف یقینی؛ ب. عدم توان عقل در ورود به هر حوزه اعتقادی مثل ذات باری تعالی و جزئیات معاد؛ ج. عدم توان عقل برای ارائه برنامهای جامع که شامل
سعادت دنیا و آخرت شود. به عبارت دیگر، عقل از ارائه فلسفه، مکتب و نظامِ همه جانبه و صحیح، ناتوان است و این کار تنها از دین برمیآید؛ د. محدودیت عقل در استنباط احکام شرعی (در مکتب اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ استفاده از راه عقل مشروط است به رعایت معیارها).
مقدمه سوماین محدودیت اختصاصی به زمان
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نداشته و ندارد و عقل در مواردی که گفته شد، در همه زمانها به وحی نیاز دارد. این مطلب با دقت در آنچه در مقدمه دوم بیان شد و نگاه به دستآوردهای بشر و نسخههای بشری برای نجات و
هدایت انسانها به وضوح قابل اثبات است.
بحر پر کشتی است لیکن جمله را گرداب خوف
••• بیسفینه نوح نتوان چشم معبر داشتن
پس باید دین و وحی که برای رفع محدودیتها و تقویت، رشد و تکامل عقل آمده است، اختصاصی به زمان پیامبر نداشته باشد تا اسباب هدایت همه انسانها را فراهم سازد.
به بیان دیگر، همه انسانها تا روز قیامت نیاز به هدایت دارند، حال اگر فرض کنیم دین اسلام و قرآن در بیان مسائل لازم کوتاهی کرده است و جوینده هدایت، پاسخ خود را در آن نمییابد، بیتردید سردرگمی یا دستکم سرخوردگی پدید میآید و این کار از لطف
خداوند دور است.
و از سویی دیگر، علم بشر محدود است، خصوصاً اینکه کیفیت رابطه بین اعمال و رفتار این دنیا با جهان دیگر و ابدیت بهوسیله خود انسان، قابل
شناخت نیست و سعادت واقعی انسان هم در واقع با همین اعمال تحقق پیدا میکند، لذا به حکم
حکمت الهی بر خداوند است که تمام احتیاجات هدایتی انسان را از طریق وحی در
اختیار او قرار دهد، در غیر این صورت نقص غرض نموده است».
آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن میکند:
آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان میکند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسانها را پاسخگو است. این آیات که در زیر به آنها اشاره میگردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسانها در همه زمانها میشوند:
«
ما فرطنا فی الکتاب من شیء»؛
«ما در
کتاب، بیان هیچ چیز را فروگذار نکردیم».
«
وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ»؛
«و هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است».
«
أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً»؛
«پس داوری جز خدا جوییم، با اینکه اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است»؟
«
ما کانَ حدیثا یُفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تفصیلَ کلِّ شیءٍ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمنون»؛
«سخنی نیست که به
دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتابهایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان میآورند، رهنمود و
رحمت است».
«
و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین»؛
«و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و
رحمت و
بشارت باشد».
گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است. این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از
نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی میدانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید میزنند.
آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمانهای قرآن را جاودانه معرفی میکنند؛ مانند:
«
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛
«زوالناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد».
بیتردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در همه زمانها به تمام نیازهای انسان در
زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق
هدایت و سعادت، پاسخ دهد.
پایگاه اسلام کوئست.